سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
بعد هم میگوید:
به چه کار آیدت گل طبقی
از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد
حالا پس از گذر سالیان دراز، گلستانش هنوز خوش است و بهارش همیشگی. سعدی اندیشمند اما مانند اغلب دیگر چهرههای برجسته و بزرگ زبان فارسی تک بعدی پیش نمیرود. مولانا غزل عارفانه را به اوج میرساند، سعدی غزل عاشقانه را و حافظ هم در غزل عاشقانه-عارفانه تا اوج میرود. سعدی اما به همین مسیر بسنده نمیکند. مرد سفرهای دور و دراز است و تجربههای بیشماری از روزگار سفر دارد. پس بوستانی مینویسد که آرمانشهر زندگی انسان ایرانی را در آن به تفصیل و دقت شرح میدهد و سپس سراغ نگارش گلستان میرود. از همین رو میتوان او را نهتنها صاحب قلمی خاص و برجسته دانست، بلکه با اندکی دقت نظر در بیان و گفتار و اندیشهاش میتوان سعدی جامعهشناس را هم کشف کرد و به شیوه فکر و اندیشهاش در قرن هفتم هجری با تامل و دقت نظر نگریست.
یکی از جالبترین و مهمترین حکایتهای گلستان که بخوبی نشان میدهد سعدی نگاهی باز و دقیق به جامعه و محیط پیرامون خویش دارد، ماجرای معروف «جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی» است. در این حکایت که در باب هفتم گلستان با عنوان «در تاثیر تربیت» نگاشته شده است سعدی و یک انسان بظاهر صوفی مسلک با یکدیگر درگیر میشوند و شکایت به قاضی میبرند. سعدی در مدح توانگران میگوید و صوفی که مدعی نامیده میشود در مذمت توانگران.
فقر یکی از مفاهیم مهم عارفانه در ادبیات ایران است. در دورههای بسیاری به فقر به عنوان یک نقطه بسیار مثبت اشاره شده و آن را یکی از موجبات حرکت انسان به سوی خداوند دانستهاند. حالا تصور کنید در دورهای که چنین نظریهای غالب است، سعدی ناگهان برمی خیزد و فقر را دیگرگونه نگاه میکند و وارد مسیرهایی میشود که هر چند در روزگار ما مطرح بوده و هر یک تعریف جداگانهای در علوم دارند، اما در عصر سعدی نبودهاند. او فقر را نه از نگاه عارفانه، بلکه از نگاه اجتماعی و اقتصادی بررسی میکند و تبعات آن را هم برای جامعه برمیشمرد.
دکتر سید محمدعلی سجادی، استاد دانشگاه شهید بهشتی میگوید: جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی، نمایشنامهای است که سعدی نوشته، کارگردانی کرده و نقشهایش را هم بازی کرده است.
او همه نقشها را خود بازی میکند، اما در این میان به نقد صوفیان نیز میپردازد؛ صوفیانی که تنها بظاهر صوفی اند و در باطن بویی از این طریقه و شیوه زیستن نبردهاند. صوفی یعنی کسی که اهل صفای دل است و درونش را از دوستی جاه و پول تهی کرده است. چنین کسی تنها به خدا میاندیشد و عارف است. اما صوفی سعدی که توانگران را شماتت میکند، به چنین صفاتی آراسته نبوده و تنها زبان به بدگویی توانگران باز کرده است.
در پایان حکایت میبینیم قاضی رو به درویش میکند و میگوید:تو که توانگران را سرگرم عیش و نوش دانستی، درست است که عدهای کوتاه همت در میان آنها پیدا میشود که توکل به خداوند ندارند و کافر نعمتاند، اما گروهی از توانگران هم هستند که سفره نعمت را گستردهاند و دیگران را از مال خود میبخشند «خوان نعمت نهاده و دست کرم گشاده، طالب نامند و مغفرت و صاحب دنیا و آخرت».
این از معدود حکایات ادبیات فارسی است که در آن فقر مورد ستایش قرار نمیگیرد و سعدی بر این مهم تاکید میکند اگر افراد یک جامعه نیازمند باشند و فقیر، نمیتوانند آرامش خاطر داشته باشند. او فقر را ریشه بسیاری از مشکلات میبیند و آن را بنا به تعاریف صوفی داستان، نکوهش میکند و نمیپذیرد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد