در یکی از نوبتهایی که بازپرس عهدهدارکشیک بود، مطابق رویه معمول حدود دو سه ساعتی بعد از اتمام وقت اداری در محل کار ماندیم.
یکی دو مورد پروندههای نه چندان مهم ارسال شد که اقدامات قضایی متناسب انجام و چون پرونده دیگری نبود، بازپرس توصیههای لازم را به دفتر کرد و رفت. از آنجا که محبت میکردند و مرا نیز تا مسیری میرساندند، به اتفاق هم به طرف پارکینگ رفتیم. داخل خودرو نشستیم، بازپرس یادش آمد پروندهای که قرار بود برای نوشتن قرار نهایی به منزل ببرد را فراموش کرده است. از خودرو پیاده شدیم و دوباره به شعبه برگشتیم. پرونده را از کمد برداشتیم و خواستیم راه بیفتیم، متوجه سروصدا و دادوبیدادی شدیم. چند لحظه بعد شش هفت نفری را با سر و صورت خونی به همراه گزارش کلانتری آوردند. چون تعداد افراد زیاد بود، بازپرس سه نفرشان را به من محول کرد تا از آنان تحقیق کنم و از سه چهار نفر بقیه نیز خودش تحقیق کرد.
در اثنای بازجویی، موضوع و علت درگیری را پرسیدم. معلوم شد در یکی از محلههای جنوب شهر، یکی از همسایهها چند تا مرغ و خروس داشته و بستگانشان که از شهرستان به تهران میآمدهاند آنها را به عنوان سوغاتی برایشان آوردهاند. همسایه دیوار به دیوار ایشان باغچه کوچکی در حیاط منزلش داشته و به محض اینکه در حیاط هر دو خانه باز میمانده مرغ و خروسها به باغچه همسایه هجوم میبردهاند.
یکی دوباری آنها را با زبان خوش بیرون کرده و چند باری با اعتراض و سروصدا از باغچه بیرون کرده بودند. تا اینکه یک روز طاقت همسایه طاق میشود. هنگامی که در بالکن منزل ایستاده و داشته سیگارمی کشیده به محض اینکه چشمش به مرغ و خروسها میافتد که در حال زیر و رو کردن باغچهاش بودهاند، بنای داد و فریاد میگذارد و چند فحش آبدار ناموسی نیز ضمیمه دادوبیداد خود کرده و نثار همسایه میکند. پسر همسایه که در منزل بوده فحشها را میشنود و پاسخ میدهد. دو همسایه از دو طرف دیوار به هم فحش ردوبدل میکنند.
پسر همسایه میآید از فرط عصبانیت چند لگدی به در حیاط همسایه میزند. مرد بیرون میآید و با هم گلاویز میشوند. همسر ایشان به پسرش که در نزدیکی منزل مغازه داشته اطلاع میدهد و او را به معرکه میکشاند. فرزندان همسایه دیگر نیز سر میرسند و سر چند مرغ و خروس یک دعوای درست و حسابی با هم میکنند. نتیجه درگیری چند دماغ شکسته و یک چشم بشدت آسیب دیده و سر و صورت خونین و مالین بود که به دادسرا آمده بودند.
از پیرمردی که پدر یکی از این خانوادهها بود به هنگام تحقیق پرسیدم آیا دو تا دونه مرغ و خروس ارزش این الم شنگه را داشت؟ ارزش این را داشت که به خاطرش به زندان بروید؟ گفت تقصیر اینها شد. فحش ناموسی دادند. ما هم از کوره در رفتیم. میدانم اشتباه کردیم. پس از تحقیقات از کسانی که از آنها شکایت شده بود، تامین اخذ شد.
بازپرس خطاب به کلانتری نوشت: تمامی مصدومان ابتدا به پزشکی قانونی فرستاده شده و سپس به زندان اعزام شوند. فردای آن روز پرونده به همان بازپرس ارجاع شد.
یکی از افرادی که با مشاهده مأموران، متواری شده بود را دستگیر کرده بودند و به شعبه آوردند. پس از بازجویی از این متهم، زمانیکه برای وی قرار تامین صادر شد. یکدفعه از جایش بلند شد. سرش را پایین آورد و جلوی بازپرس خم کرد و گفت آقای قاضی یک لحظه سر من را نگاه کنید. بازپرس پیش از آنکه به سر متهم نگاه کند، در همان حالی که به صندلی خود تکیه داده بود، گفت پس معلوم میشود آدم خیلی شرّی هستید! متهم گفت نه آقای قاضی، این خطوط همهاش جای قمه است.
بازپرس گفت کسی که عاشق امام حسین (ع) است، نه با قمه به خودش آسیب میرساند و نه بیخود و بیجهت دیگران را به بادکتک میگیرد. تو چطورادعا داری برای امام حسین(ع) قمه میزنی و آن وقت زدی یکی دو نفر را داغون کردی؟ گفت چون فحش ناموسی دادند من هم این کار را کردم. اگر فحش ناموسی نمیدادند، بیخیال میشدم. علت فرار کردن من هم تنها به این خاطر بود که میدانستم اگر گیر بیفتم و دستگیرم بکنند به زندان خواهند فرستاد و در آن صورت شب عاشورا نمیتوانم قمه بزنم. والا تصمیم داشتم روز بعد از عاشورا خودم را معرفی کنم. متهم پس از گفتن این حرف یک دفعه گواهینامهاش را از جیبش درآورد و گذاشت روی میز.
گفت این پیش شما گرو باشد. الآن کسی را ندارم به عنوان ضامن معرفی کنم. به این عزای حسینی قسم فردای عاشورا اول وقت میآیم خدمتتان و خودم را معرفی میکنم. بازپرس نگاهی به من کرد و گفت نظر شما چیست؟ گفتم به نظر قابل اعتماد میآید. از این لوطیهایی است که پایبند حرفش باشد. جوان را بدون تامین آزاد کردیم. فردای روز عاشورا که به بازپرسی آمدم همان اول وقت، دیدم پس از زدن در شعبه، جوانی وارد شد و گفت من در خدمتم.
دکتر محمدباقر قربانزاده - رئیس دادگاه کیفری یک استان تهران
ضمیمه تپش جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: