پسر خیاط که با همدستی دوست چاق خود به دزدی از خانه‌های شرق تهران دست می‌زد، با هوشیاری آخرین مالباخته بازداشت شد.
کد خبر: ۱۰۲۳۸۵۹
رویای خانه‌های شرق تهران برباد رفت

به گزارش جام‌جم، از مهر سال گذشته شکایت‌هایی در دستور کار پلیس آگاهی قرار گرفت که نشان می‌داد خانه‌های مردم در شرق تهران به طور سریالی سرقت شده و طلاهایشان به ارزش ده تا 35 میلیون تومان به سرقت رفته است.

همزمان با تشکیل پرونده قضایی در شعبه پنجم بازپرسی دادسرای ناحیه 34 تهران با دستور قاضی علی وسیله ایرد موسی تحقیقات آغاز شد تا این‌که چند روز پیش مردی با پلیس تماس گرفت و از دستگیری سارق خانه‌اش خبر داد. این متهم با انتقال به اداره آگاهی اعتراف کرد با همدستی دوست سابقه‌دارش که فراری است با دستبرد به خانه‌ها فقط طلا سرقت می‌کردند.

دیروز متهم برای ادامه تحقیقات به شعبه پنجم بازپرسی دادسرای ناحیه 34 تهران منتقل شد و این بار به ده‌ها فقره دزدی خانه‌ها اعتراف کرد. متهم پس از بازجویی روانه زندان شد. تحقیقات از او برای دستگیری همدست فراری‌اش ادامه دارد .

احد 25 بهار از زندگی‌اش می‌گذرد و زمانی خیاطی می‌کرد، اما وسوسه یکشبه پولدار شدن او را با سارقی حرفه‌ای همراه کرد. مرد جوان در گفت‌وگو با جام‌جم از شگرد سرقت‌هایشان گفت.

قبل از سرقت چه می‌کردی؟

برادرم کارگاه خیاطی داشت. در آنجا خیاطی می‌کردم. همچنین لباس‌هایی را که او می‌دوخت در بازار می‌فروختم. گاهی نیز وسایل خیاطی از بازار می‌خریدم و برایش می‌آوردم. یک میلیون و 500 هزارتومان حقوقم بود. او می‌خواست کارگاه اجاره‌ای را تغییر دهد، به خاطر همین مدتی بیکار شدم. همان موقع بود که با دزد حرفه‌ای در قهوه‌خانه آشنا شدم.

بعد چه شد؟

زمانی که او متوجه شد بیکارم، درباره یکشبه پولدار شدن و خرید خودروی گران‌قیمت و خوشگذرانی و سفرهای خارجی گفت که فریب خوردم. اول کمی ترسیدم بعد با او همراه شدم. اوایل من در خیابان کشیک می‌دادم و او سرقت می‌کرد، اما در سرقت‌های بعدی چون حفاظ پنجره‌‌ها کوچک بود و همدست چاقم نمی‌توانست وارد شود، من طلاها را سرقت کرده و او کشیک می‌داد.

به چند خانه دستبرد زدید؟

خیلی. تعدادش را فراموش کرده‌ام.

حالا یکشبه پولدار شدی؟!

نه. فقط سه میلیون و 500 هزار تومان نصیبم شد، چون دوستم مرا فریب داد و بیشتر پول‌های به دست آمده از فروش طلاها را خودش برمی‌داشت. رویای یکشبه پولدار شدنم سراب بود. با این پول فقط خوشگذرانی کردم.

فکر می‌کردی بازداشت شوی؟

نه فکرش را نمی‌کردم. در آخرین دزدی صاحبخانه سر رسید و گرفتارم کرد و همدستم موفق شد فرار کند. اشتباه کردم، ای کاش به کار خیاطی و درآمد آن قناعت می‌کردم و فکر داشتن خودروی گران‌قیمت در سرم نمی‌افتاد که این چنین بدبخت شوم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها