ازآشنایی درترکیه تا طلاق در ایران

دلتنگی بیش از اندازه بهار برای مادرش در نهایت به زندگی 4 ساله او در کنار شوهرش پایان داد. بهار که در ترکیه با محسن آشنا شد، برای ازدواج به ایران آمد و در کنار شوهرش زندگی مشترک خود را آغاز کرد، اما دلتنگی برای مادرش که در ترکیه زندگی می‌کرد، به دادخواست جدایی از شوهرش ختم شد.
کد خبر: ۹۹۴۸۸۱
ازآشنایی درترکیه تا طلاق در ایران

این زن زمانی‌که در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره ماجرای زندگی‌‌اش چنین گفت: من همراه مادر و دو خواهرم در ترکیه زندگی می‌کردیم.

چند سالی می‌شد که برای زندگی از ایران به ترکیه رفته بودیم. تا این‌که چهار سال پیش محسن را در ترکیه دیدم و با او آشنا شدم. محسن برای سفر به ترکیه آمده بود و قصد داشت به زودی به ایران برگردد. بعد از آشنایی با او ارتباط ما ادامه یافت تا این‌که تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم. محسن از من خواستگاری کرد به خاطر این‌که عاشقش شده بودم جواب مثبت دادم. می‌دانستم که باید برای زندگی به ایران بروم. با این حال قبول کردم و تصور می‌کردم که در کنار محسن خوشبخت خواهم شد. برای همین به ایران آمدیم و با هم ازدواج کردیم. اوایل زندگی خوبی داشتیم و در کنار هم خوشبخت بودیم، اما کم کم دلتنگی برای خانواده‌ام بخصوص مادرم مرا بیمار کرد. اصلا فکرش را هم نمی‌کردم که دوری از مادرم تا این اندازه برایم سخت باشد.

خیلی سعی کردم تحمل کنم، ولی دیگر طاقتم تمام شده است. از محسن خواستم برای زندگی به ترکیه برویم. حتی به او اطمینان دادم در آنجا بتواند کار و درآمد مناسبی پیدا کند. با این حال قبول نکرد و گفت که نمی‌تواند دوری از خانواده‌‌اش را تحمل کند. من هم مثل محسن دیگر نمی‌توانم دوری از مادرم را تحمل کنم.

اگر او دوری از خانواده‌‌اش برایش سخت است من هم نمی‌توانم از مادرم دور بمانم. برای همین تصمیم گرفتم از او جدا شوم تا پیش مادرم برگردم.

در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی بهار از همان روز اول آشنایی‌مان می‌دانست که من در ایران زندگی می‌کنم و اگر با هم ازدواج کنیم باید همین جا بمانیم. با این حال مخالفتی نکرد و حتی استقبال هم کرد. ولی چند ماه بعد از ازدواجمان بهانه‌گیری‌هایش شروع کرد. هر روز گریه می‌کرد و روز به روز افسرده تر می‌شد. در این مدت بارها به او اجازه دادم که پیش مادرش برود و او را ببیند، اما هر بار بعد از برگشتن بیشتر غصه می‌خورد و دلتنگ می‌شد. تا این‌که به من پیشنهاد داد برای زندگی به ترکیه برویم. بهار می‌خواست هر روز مادرش را ببیند. هرچه با او صحبت کردم فایده‌ای نداشت. او زندگی را به جهنم تبدیل کرد و در نهایت هم پیشنهاد طلاق را مطرح کرد. من هم قبول کردم چون می‌دانم که زندگی ما عاقبت خوبی نخواهد داشت.

در پایان نیز پس از صحبت‌های این زوج قاضی سعی کرد آنها را از جدایی منصرف کند ولی وقتی اصرارشان را دید رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.

سیما فراهانی - ضمیمه تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
نرم افزار موبایل
-
۰۱:۵۳ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۸
۰
۰
باسلام.آقای قاصی طبق دستورسریع قران زن ملك مرداست.این ملك چه حقی داردكه مردروآزاردهد.خدازن رابرای آسایش مردخلق مرد چرازنان بلای جان زندگی خودمیشوند.اگرعاطفی.ووابسته مادری بگو مادر دركنارت باشد.

نیازمندی ها