نقد فیلم «کفش‌هایم کو!» ساخته کیومرث پوراحمد

دست‌های محرم و نوازش آلزایمر

کارگردان فیلم «پنجاه قدم آخر» در فیلم اخیر خود؛ باز هم یک روایت تکه و پاره ارزانی تماشاگران سینما کرده است.
کد خبر: ۸۹۶۰۷۴
دست‌های محرم و نوازش آلزایمر

کیومرث پوراحمد دو دهه است که در یک چرخه عجیب گیر افتاده: روایت متوسط و ضعیف از ایده‌ای خوب. کفش‌هایم کو قطعا یکی از کارهای عجیب و غریب پوراحمد است. او ذات داستان را به روایت تصویری ارجح ندانسته و از همان سکانس افتتاحیه فرش قرمز را با این جمله برای ممیزی و ارشاد پهن کرده است: دست‌هایی که کیانیان را در فیلم لمس می‌کنند، دست‌های همسر اوست...

مشکلات قشر مردم در داستان‌های سینما همیشه با استانداردهای سینمای اجتماعی رابطه تنگانگ دارد. موضوع آلزایمر یک بحث روز است و پرداختن به آن امری نیکو. اصغر فرهادی در جدایی نادر از سیمین به استاندارد‌ترین وجهی وظیفه پرستاری از پیرمرد آلزایمری را روایت کرد. پسر و پدر در قامت مریض و تیماردار. حالا در کفش‌هایم کو؛ پوراحمد آمده و با غیراستاندارد‌ترین شیوه قصد دارد یک داستان معمایی برای ما تعریف کند. و دست برقضا اول از همه نیز یقه خودش را می‌گیرد...

حبیب (رضا کیانیان) مرد ثروتمندی که در زندگی تنهاست. او که به بیماری آلزایمر مبتلا شده درمی‌یابد که ادامه این زندگی برای او مقدور نیست. در این فاصله دختر او تینا (بهاره کیان افشار) نزد او می‌آید و مراقبت از پدر را به عهده می‌گیرد. این در حالی است که تینا گذشته‌ای دردناک دارد. او در سن دو سالگی و به اجبار همراه مادرش پریناز (رویا نونهالی) به آمریکا رفته و محبت پدری را لمس نکرده است. حالا او آمده که به هر طریقی کمک حال پدرش باشد. در همین حین تماس‌های تینا با مادرش باعث می‌شود که او به ایران برگردد و نزد شوهرش بماند.

ایده فیلم؛ انسان دوستانه و قابل تقدیر است، اما با فیلمنامه ناقص و بازی‌های سطحی و ناقص چه می‌توان کرد؟ از سوی دیگر آن جمله سکانس افتتاحیه آب پاکی بر دستان کارگردان است. پوراحمد رسما دست و بال خود را در روایت انسان دوستانه بسته است. هیچ قدرت مانوری برای داستان کفش‌هایم کو وجود ندارد. داستانک‌ها بشدت کشدار هستند و شخصیت‌ها مدام در حال موعظه! بدبختی اینجاست که پوراحمد حتی زحمت این مهم را به خود نداده که درباره بیماری آلزایمر تحقیق درستی انجام دهد.

چرا؟ چون شخصیت کلیدی حبیب که به این بیماری دچار شده؛ رفتاری از خود نشان می‌دهد که مشابه هیچ مریض آلزایمری نیست. حبیب دو نام مهم را فراموش نکرده یکی اسم دخترش و دیگری نام همسر! حتی حبیب آمار آنها را دارد که کی رفته‌اند و تمام چگونگی دوری فرزند کوچکش را به یاد دارد. حتی یکسری کارهای روتین فیزیکی از سوی او انجام می‌شود که برای یک بیمار مبتلا به آلزایمر انجام دادنش قابل تصور نیست و متاسفانه همین رفتارهای فیزیکی مدام در حال تکرارند. نماهای مربوط به استحمام و اصلاح حبیب و... تکرار می‌شوند و در این راستا گرچه این نماها در ذات خود باید عشق فرزند و پدر را جلوه‌گری کنند، اما نمی‌توانند تاثر و احساسات تماشاگر را برانگیزند.

به همه اینها جدا از کارگردانی متوسط و فیلمنامه مغشوش و فیلمبرداری کاملا معمولی به همراه نورپردازی غیراستاندارد؛ بازی‌های بشدت اغراق شده یا تصنعی بازیگران کفش‌هایم کو را نیز اضافه کنید. جدای از بازی متوسط کیانیان در نقش حبیب بقیه بازیگران حرفی برای گفتن ندارند.

با همه این احوال باید به موضوع فیلم کفش‌هایم کو احترام بگذاریم. چرا که سینما بیان کرامت انسان است و بازتاب آن در شیوه‌های زندگی. آلزایمر پدیده‌ای است که صدسال است کشف شده و از انسان مهم‌ترین امتیاز بشری‌اش یعنی هوش و ذکاوت را می‌گیرد. از این‌رو بیمار مبتلا به این مریضی بشدت نیازمند فرد همراه است. روایت آلزایمر در سینمای درام اجتماعی در حقیقت بازتاب همین کرامت انسانی است. اما حیف که این روایت در فیلم کفش‌هایم کو بشدت الکن از کار درآمده است.

قاب کوچک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها