عبدالعلی دستغیب استاد ادبیات و فلسفه که سال 82 به‌عنوان یکی از چهره‌های ماندگار معرفی شد، 84 سالگی را پشت‌سر می‌گذارد و مدتی است مقیم زادگاهش شیراز شده است.
کد خبر: ۸۶۱۶۹۰
عبدالعلی دستغیب: خانواده‌ام مجبورم نکردند

وی که همه عمر را صرف نوشتن و تحقیق کرده است حالا مشکلاتی در شنوایی و بینایی پیدا کرده است. روزی که با او تماس گرفتم، علی قانع یکی از دوستان دیرینه‌اش جواب تلفن را داد. مصاحبه با استاد دستغیب یکی از نوادر گفت‌وگویی‌هایی است که نصیب یک روزنامه‌نگار می‌شود و خالی از لطف هم نبود؛ سوالات را به آقای قانع می‌گویم، او به استاد می‌گوید و ایشان جواب می‌دهد.

دوست قدیمی استاد درباره سبک زندگی این روزهای عبدالعلی دستغیب می‌گوید:‌ در این سن حافظه بسیار خوبی دارد و همه کتاب‌هایی را که در طول عمر مطالعه کرده به یاد دارد. ایشان آدم خودساخته‌ای است و بیشتر عمر را صرف نوشتن و تحقیق کرده است. تا دو، سه سال قبل که شنوایی و بینایی‌اش دچار مشکل نشده بود، شبانه‌روز حدود 18 ساعت کار می‌کرد.نه فزون‌خواه است و نه اهل شهرت‌طلبی. دو فرزند دارد. دخترش خانه‌‌دار است و پسرش فارغ‌الحتصیل رشته بیولوژیک. همسرش با فرزندانش در تهران زندگی می‌کند و استاد بیشتر ماه‌‌های سال را در شیراز سپری می‌کند.

شب‌ها حدود ساعت یک می‌خوابد، ساعت 8، 9 صبح بیدار می‌شود. اگر هوا مساعد باشد قبل از ظهر به پارک نزدیک خانه‌اش می‌رود، قدم می‌زند با مردم معاشرت می‌کند و حدود ساعت یک به خانه برمی‌گردد، استراحت می‌کند تا ساعت پنج. بعد هم دوستان و دانشجویان به دیدن ایشان می‌آیند و درباره فلسفه، ادبیات، ‌شعر و... صحبت می‌کنند. چندان مقید خواب و خوراک نیست و خوراکش بیشتر خرما با ماست است.

درباره خانواده پدری برایمان بگویید،‌ چند تا خواهر و برادر بودید؟

سال 1310 در شیراز به دنیا آمدم. مادرم مرضیه بیگم نام داشت،‌ پدرم میرزا سیدجواد. چهار بردار بودیم و سه خواهر و من فرزند سوم بودم. یکی از خواهرهایم در جوانی فوت کرد، یکی دیگر همین اواخر در سن بالای 90 سال درگذشت. خواهر دیگرم شاعر است 8، 9 جلد کتاب شعر دارد. یکی از برادرهایم در زلاند نو دکتر کشاورزی است و دیگری دبیر ادبیات بود و یکی هم شغل آزاد دارد.

پدرم فرهنگی بود و من دوره ابتدایی را در فیروزآباد گذراندم. بعد پدرم برای ماموریت به جهرم رفت و خانواده را هم با خودش برد، در آنجا ادامه تحصیل دادم بعد برای تحصیل به دانشسرای مقدماتی شیراز رفتم. چند سال معلم بودم تا این‌که فعالیت‌های سیاسی باعث شد که از کار برکنارم کنند. در سال 1340 برای ادامه تحصیل به دانشسرای عالی تهران رفتم بعد از فارغ‌التحصیل شدن به شیراز برگشتم. در تهران و شیراز به تدریس پرداختم.در سال 1359 بازنشسته شدم. در طول این سال‌ها به کتاب و مطبوعات علاقه‌مند شدم برای همین وارد دنیای مطبوعات شدم و نویسندگی را آغاز کردم. دو مجموعه شعر منتشر کردم تعدادی قصه نوشتم و به مرور جذب نقد ادبی شدم و بیشترین وقتم را صرف نوشتن کتاب‌هایی در زمینه ادبیات و فلسفه کردم.

آیا مادرتان هم اهل فرهنگ و هنر بود؟

مادرم خانه‌دار بود. اما اطلاعات مذهبی و ادبی خوبی داشت، اشعار حافظ و پروین اعتصامی را برایمان می‌خواند. پدرم بیشترین تاثیر را در زندگیم داشت. ایشان کار فرهنگی می‌کرد و سر و کارش با مطبوعات و کتاب بود و من از همان بچگی علاقه‌مند به کتاب‌خوانی شدم.

پدر و مادر چه تاثیری در رشد شخصیتی فرزندان دارند؟

والدین در شکل‌دهی شخصیت فرزندان موثر‌ند اما نمی‌توان همه چیز را به خانواده و یا پدر نسبت داد. ما زندگی خانوادگی آرامی داشتیم مثل زندگی عموم مردم.کسی مرا وادار نکرد که به سمت ادبیات و فلسفه بروم اما به این رشته علاقه‌مند شدم و بیشتر علاقه خودم بود که مرا واداشت که سال‌ها در این زمینه تحقیق و کار کنم. فلسفه خواندم تحقیقات زیادی درباره شخصیت‌هایی مانند نیچه، هگل و شوپنهاور و... کردم. علاقه‌‌ام به فلسفه مرا به سمت نقد ادبی برد و درباره داستان‌نویسان ایرانی مانند صادق هدایت، چوبک، جمال‌زاده و... هم کتاب‌هایی نوشته‌ام. حدود 60 جلد کتاب ترجمه و تالیف کرده‌ام. به نظرم بهتر است هر کسی علاقه‌مندی خود را پیدا کرده و با پشتکار آن را دنبال کند. انتخاب اگر با عشق و علاقه باشد حتما موفقیت به همراه دارد.

طاهره آشیانی - جام‌ جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها