خودت را معرفی کن.
محمود 19 ساله و ساکن اطراف تهران هستم.
سواد داری؟
تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخواندهام.
چرا درس را رها کردی؟
آدم بدبختی هستم. چون وضع مالی خوبی نداشتیم مجبور شدم با ترک تحصیل کار کنم تا خرج خود و خانوادهام را بدهم. پدرم هم که مریض شد من نانآور خانواده شدم و چند سالی است که با کار کردن هزینهها را تامین میکنم.
چه کار میکردی؟
در یک مغازه تعویض روغن کار میکردم و ماهی 800 هزار تومان حقوق میگرفتم.
از کارت ناراضی بودی؟
از کارم با کمبودهایش راضی بودم ،چون خرج پدر مریضم را میدادم.
پس چرا دست به سرقت زدی؟
محبور به سرقت شدم. آن روز حسن چاقو را دست من داد و خواست پسر دانشجو را تهدید کنم تا اموالش را سرقت کنیم.
حسن کیست؟
او سردسته باند و بچه محل ما بود. من قصد سرقت نداشتم.
پس چرا همکاری کردی؟
ما برای خوردن آبمیوه و تفریح به تهران آمدیم، اما حسن مرا دربرابر کار انجام شده قرار داد. من هم مجبور شدم حرفش را گوش کنم.
چگونه دست به سرقت زدید؟
اواخر خردادبود که برای تفریح با سه نفر از دوستانم به تهران آمدیم و کلی خوش گذشت و آبمیوه خوردیم. ساعت 9 شب میخواستیم به خانهمان در اطراف تهران برویم. حسن که خودرو داشت گفت مسافر بزنیم تا خرج تفریح در بیاید که ما قبول کردیم. او پسر جوانی را سوار کرد که بعد متوجه شدیم پول و وسایل زیادی دارد به همین دلیل نقشه سرقت را با کمک من اجرا کرد و از پسر جوان سرقت کردیم. بعد از آن عذاب وجدان گرفتم.
چرا عذاب وجدان؟
من تا وقتی پدرم کار میکرد لقمه حلال میخوردم و بعدش هم خودم کار میکردم و لقمه حلال سر سفره خانواده میبردم. من آدم این کار نبودم به همین دلیل تصمیم گرفتم اموال سرقتی را پس بدهم.
بعد چه شد؟
حسن مخالفت کرد. من آدم حرامخوری نبودم حسن سهمش را برداشت و من هم اموال پسر دانشجو را پس دادم.
بعد از پس دادن اموال چه کردی؟
بعد از آن ماجرا فهمیدم حسن سارق زورگیر است و تلفن همراه و کیف سرقت میکند و یکی دیگر از دوستانم به نام رضا نیز با او همدست است به همین دلیل با آنها قطع رابطه کردم و به سرکارم برگشتم.
چرا دستگیر شدی؟
وقتی حسن و رضا را گرفتند آنها مرا لو دادند و من هم دستگیر شدم و برای اولین بار حس سرد دستبند و پابند را تجربه کردم.
فکر میکردی دستگیر شوی؟
نه. توبه کردم و از خدا خواستم من را ببخشد. اموال سرقتی را پس دادم و فکر می کردم شاکی رضایت دهد.
حرف آخر ...
پدرم من را به سختی بزرگ کرد و مریض است، اگر بفهمد به جرم سرقت دستگیر شدهام، میمیرد. او مرد با آبرویی است. من کار میکردم تا سختیهای او را جبران کنم، اما حالا باید سابقه سرقت در پروندهام باشد. امیدوارم قاضی کمک کند سابقهدار نشوم. حاضرم هر کار دیگری کنم تا به زندان نروم.
مجید غمخوار / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: