گویا قصد ندارد بیش از این به برخی حاشیههایی که طی پنج سال گذشته درگیرش بوده، دامن بزند؛ حاشیههایی که گاه خودش نقش موثری در ایجاد آنها داشته، اما او تا حد زیادی رسانهها را مقصر میداند. حامد زمانی خیلی جوان است و کارش را در مسیر تازهای آغاز کرده است. مسیری که به گفته خودش در آن قصد داشته موسیقی را میان خانوادههای مذهبی و نهادهای دولتی ببرد و در این راه، سخت تلاش کرده است. هر چند شنیده میشود زمانی حمایت همه نهادها را دارد، اما خودش از این میگوید که هیچ حمایت خاصی در کار نیست. او کارش را میکند و مسیرش را میرود. ژانر موسیقیای ارزشی در شکل و شمایلی که زمانی در آن فعالیت میکند واقعا عمر چندان طولانی ندارد و میتوان گفت بعد از سالها نخستین کسی است که مفاهیم ارزشی جامعه ایران را با موسیقی روز دنیا گره زده و در میان نسل جوان طرفداران زیادی پیدا کرده است. البته از تیغ تیز برخی منتقدان و به اصطلاح روشنفکران در امان نمانده و آنها معتقدند بسیاری از کارهای او در این مدت شکل بیانیههای سیاسی یا شعار به خود گرفته است تا هنر، اما خودش برای تمام این انتقادها و حاشیهها پاسخهایی خواندنی دارد. با او درباره حواشی، فعالیتها و حال و هوای تازه کارهایش گفتوگویی انجام دادیم.
اجازه بدهید گفتوگویمان را از فعالیتهای غیرموسیقاییتان شروع کنیم و کمی درباره کسب و کارتان در عرصههای دیگر حرف بزنیم.
کدام کسب و کار؟
نمایشگاه خودرویی که گفته میشود در خیابان عباسآباد تهران دارید و سرمایه دستکم ده میلیاردیاش را هم با کار موسیقی به دست آوردهاید.
(میخندد) اینکه چیزی نیست. تازه به این مورد میتوانید پدرم را که یکی از اشخاص ذینفوذ حکومتی است و با تکیه بر ایشان و پشتیبانیشان کار میکنم یا اینکه خانواده شهید هستم و خیلی موارد دیگر را میتوانید اضافه کنید! از این شایعهها که کم نیست!
جالب است بدانید خانواده من هنوز در شهرستان میمه زندگی میکنند، طبیعتا یک شخص ذینفوذ هیچوقت در یک شهر کوچک زندگی نمیکند. شاید سکوتم باعث شدت گرفتن این شایعات شده باشد. این شایعه نمایشگاه خودرو هم بعد از افسانهپردازیهای شبکه VOA (صدای آمریکا) بهوجود آمد. خیلی جالب است، از بیرون ما را میزنند و از داخل هم به مطالب خلاف واقع آنها پروبال داده میشود!
چرا پاسخی به حاشیهها نمیدهید؟
اکنون باب شده به هنرمندان توهین میکنند و هنرمندان هم طبیعتا از این موضوع ناراحت میشوند، اما طی سالهای گذشته آنقدر به من و خانوادهام فشار آوردهاند، که کار از توهین به ما گذشته و پوستمان کلفت شده است. هر چند با مسائلی بالاتر از توهین و ناسزا روبهرو شدهام، اما ناراحت نیستم و میگویم همه این اذیتها شیرینیهایی هم با خودش داشته است. در هر صورت سیاستم سیاست سکوت است، سعی میکنم جواب کسی را ندهم. اگر کسی از طرفدارانم هم در فضای مجازی جواب منتقد یا معترضی را با بیادبی بدهد، او را سرزنش و بلاک میکنم. معتقدم اینطور طرفدارها باعث میشوند مردم به ارزشها بیاعتنا شوند.
چه در فضای مجازی و چه حقیقی. مهم رفتار ماست، مهم این است که نشان دهیم این حرفها و شعرها اول روی خودمان اثر گذاشته است. اگر بخواهم جواب تندی بدهم به معنی این خواهد بود که دارم بیخود وقتم را تلف میکنم و به چیزهایی که میگویم اعتقاد ندارم.
در این که شایعههای بیاساسی درباره شما شنیده میشود، شکی نیست. مثلا گفته میشود برای خواندن یک تکآهنگ 20 میلیون دریافت میکنید. شاید این مبلغ به نظر مردم زیاد بیاید، اما بنده که کم و بیش از مبلغ دریافتی برخی خوانندهها برای همین کار خبر دارم، میدانم دیگران مبلغی دو یا سه برابر شما دریافت میکنند، اما هیچ حاشیهای هم برایشان ایجاد نمیشود.
ما جایی قرار گرفتهایم که هر حرفی بزنیم بد تعبیر میشود، حرف هم نزنیم بد تعبیر میشود. در قرآن داریم که خدا خودش از کسانی که واقعا به او ایمان دارند دفاع میکند. واقعا به جایی رسیدهام که فکر میکنم بهتر است سکوت کنم. طی این سالها به من ثابت شده گذر زمان خیلی چیزها را نشان میدهد؛ مثل اتفاقی که در بروجرد رخ داد. مجری که چند دقیقه بهدلیل نرفتن من به بروجرد انواع و اقسام تهمتها و بد و بیراهها را نثار من کرد و آن را به مسائل مالی ربط داد، به یک سال نکشید که بعد از فهمیدن اصل موضوع در برنامهای دیگر جلوی همه عذرخواهی کرد. زمانی بود که من بهطور رایگان اجرا میرفتم. از من به عنوان خواننده به بدترین نحو ممکن استقبال میکردند و با بدترین امکانات میزبانی. پولی به من پرداخت نمیشد که هیچ، رفتار بدی هم با من میشد. متاسفانه هنوز این فرهنگ جا نیفتاده است. من هم با بقیه کسانی که کار میکنند هزینه یکسانی دارم، آنها سه برابر من از یک ارگان پول میگیرند و هیچکس نمیگوید چرا، اما به ما که میرسد کار این همه حاشیه دارد. مگر هزینههای من برای ساخت آهنگها و اجراهایم با بقیه فرق میکند؟ من هنوز هم خیلی از اجراهایم را رایگان میروم. همین که میبینم برگزارکننده دغدغههای ارزشی دارد و پول اجرا ندارد، رایگان اجرا میروم؛ اما لزومی ندارد اعلان عمومی کنم. ضمن اینکه سعی میکنم خیلی از کارها را جور دیگر انجام دهم. قطعا با دوربین به عیادت جانبازها نمیروم، برخی میگویند چرا در کارهای خیریه نیستی یا چرا اینقدر منزوی هستی؟ میدانید هر کاری که ما میکنیم به سبب ژانر کارمان بد برداشت میشود، بهتر است در سکوت مسیرمان را برویم.
هم با شما موافقم هم مخالف. جوی در جامعه پیش آمده که خواه ناخواه حاشیههایی برایتان ایجاد میکند. در این موضوع شکی نیست؛ اما خوانندههای طیف کارهای ارزشی و به قول معروف بچه حزباللهیها با اینکه اغلب رسانههای رسمی را هم در دست دارند، هنوز سیاست رسانهای درست و مناسبی را برای کارشان در عالم هنر نیافته و نتوانستهاند مهرههایشان را درست بچینند. این موضوع را میپذیرید؟
به نظرم جنس کارهای ما نباید برود به سمت و سویی که بقیه رفتند. سازوکار سلسله مراتبی خاص و داشتن مدیر برنامه آنچنانی و دفتر و دستک و... . جنس کار باید شبیه کارهای جهادی باشد.
کار جهادی هم تقسیم وظایف درست میخواهد.
البته از این نظر حرفتان را قبول دارم و مدتی است که به این نتیجه رسیدهام که باید از نظر رسانهای و تبلیغاتی در کارم تغییراتی ایجاد کنم، اما این را هم بپذیرید بهدلیل اینکه این ژانر موسیقی با این خصوصیات و فرمی که من دارم به آن میپردازم، قبل از من وجود نداشته، پس همه آزمون و خطاها را خودم باید تجربه کنم . این را هم نباید فراموش کرد که جنس اینطور کارها واقعا باید جهادی و خاکی باشد.
پس منتظر تغییراتی در سیستم کاری شما باشیم. کمی درباره این تغییرات توضیح دهید.
حامد زمانی از این به بعد باید یک تغییر اساسی در کارهایش ایجاد کند. اکنون در حال کار کردن روی آلبومم هستم و این آلبوم طبیعتا با بقیه کارهایم متفاوت خواهد بود. به نظرم کسی میتواند این تغییر را ایجاد کند که مرگ بر آمریکایش را خوانده باشد. کسی میتواند فضای سیاسی جامعهاش را نقد کند که نگاه نقادانه داشته و تازه از گرد راه نرسیده باشد. من خاک حرفهام را خوردهام و فکر میکنم حق دارم حالا با نگاه متفاوتی به مسائل سیاسی و اجتماعی بپردازم. در فضای کارم هم تغییراتی دارم، معتقدم مخاطبان به این تغییرات نیاز دارند و چون تا امروز کارهایم جواب داده، نباید همیشه به همین شکل کار کنم. از نظر رسانهای هم حق با شماست، باید قویتر کار کنیم؛ چون فکر میکردم ما رسانه داریم، اما تازه متوجه شدهام اصلا رسانه نداریم. خیلی منتظر ماندم اتفاقاتی که به لحاظ رسانهای برای ژانرهای دیگر اتفاق میافتد برای ما هم اتفاق بیفتد.من نمیتوانم مدام توضیح دهم این طوری که فلان روزنامه و سایت میگوید، نیستم. اینها را چه کسی باید جواب دهد؟ چه کسی ما را به هم بشناساند؟ تا من فعالیتم را شروع کردم چند شبکه آنطرف آبی آنقدر به من پرداختند که رسانههای خودمان نپرداختند. شاید بیش از ده بار مستندی را درباره من پخش کردند. مردم اینقدر که آن زمان مرا با داستانهایی شبیه نمایشگاه ماشین میشناختند، با کارهایم نمیشناختند. بعد میگویند چرا مردم ماهواره میبینند. برنامههایی که ما میسازیم روی مسائل روز مانور نمیدهد و طبیعی است مردم خوراک رسانههایشان را از جای دیگری تامین کنند. رسانههای آنها طوری عمل میکند که اتفاقا سیاسیترین هنرمندهایشان محبوبترین میشوند؛ آنهایی که برای منافع کشورشان حتی سر سوزنی خودشان را خرج نمیکنند. حالا خودتان قضاوت کنید!
صداوسیما چطور، پشت شما نبوده است؟
حتما صداوسیما در شناخته شدن حامد زمانی نقش خیلی پررنگی داشته است؛ اما تیترهایی شبیه اینکه: «صداوسیما در دست حامد زمانی و رفقایش» بیانصافی است.
اکنون در حال کار کردن روی آلبومم هستم و این آلبوم طبیعتا با بقیه کارهایم متفاوت خواهد بود. کسی میتواند فضای سیاسی جامعهاش را نقد کند که نگاه نقادانه داشته و تازه از گرد راه نرسیده باشد. من خاک حرفهام را خوردهام و فکر میکنم حق دارم حالا با نگاه متفاوتی به مسائل سیاسی و اجتماعی بپردازم |
خدا وکیلی کمی فکر کنید به اینکه بقیه خوانندهها چقدر تیتراژ خواندهاند و در ماه چند بار صدایشان پخش میشود. تازه این هم مهم است که تیتراژ چه برنامههایی؟ من با همه اعتقادم درباره موضوعاتی میخوانم که شاید بقیه نمیخوانند. باز هم جا دارد به این عزیزان بگویم 22 بهمن، روز قدس و هر زمانی که مرگ بر آمریکا و کارهای مشابه آن مناسبت دارد، سراغ حامد زمانی میرویم و حامد زمانی مدام پخش میشود. چون کس دیگری نخوانده است، اگر بخواند قطعا فشارها هم شروع میشود که آن خواننده جای من پخش شود. صداوسیما در زمینه شناخته شدن من کم نگذاشته، اما همه خوانندهها از آن استفاده میکنند و صداوسیما هم به همه خوانندههای مجاز و طراز اول خوب میپردازد.
بهتر است ما هم بیش از این درگیر حاشیهها نشویم و بپردازیم به کارتان در عرصه موسیقی. اولینباری که صدای شما را شنیدم به این فکر کردم که چرا سراغ عاشقانهخوانی نرفتهاید. چون عاشقانه خواندن طیف مخاطب وسیعی دارد. خیلی از خوانندهها هم همین مسیر را انتخاب کردهاند، با مشکلات کمتری از نوع شما هم مواجه هستند.
قبل از اینکه خواننده شوم تجربه قرائت قرآن و آموزشهای موسیقی سنتی را دیده بودم، تجربه مداحی را هم داشتم.
تا زمانی که وارد دانشگاه شدم همیشه به این فکر میکردم یک کار جدی انجام دهم، اما نمیدانستم از کجا میتوانم شروع کنم. قبل از من موسیقی ارزشی به این شکل وجود نداشت که خوانندهای همه فعالیتهایش را محدود در این چارچوب کند. هر کس از کاری که میخواهد انجام دهد تصوراتی دارد که من همیشه معتقدم یک روزی به آن میرسد. من هم همیشه دوست داشتم یک کار متفاوت انجام دهم. از یک طرف نقدهای اجتماعی در ذهنم میآمد چون در دانشگاهی درس میخواندم که با همه طرز فکرها و مکاتب به شکلی روبهرو بودم. با هم بحث میکردیم و از طرفی دیگر مباحث سیاسی. اما واقعا نمیدانستم باید از کجا شروع کنم. من هم مثل همه خوانندهها آرزو داشتم یک تهیه کننده یا اسپانسر پیدا شود و مرا حمایت کند؛ چیزی که در ایران رخ نمیدهد و بیشتر استعدادهای ما به این شکل هرز میرود. اما خیلی اتفاقی صدایم به گوش یکی از تهیه کنندههای بزرگ رسید و خیلی عجیب استقبال نشان داد. من هم از خدا خواسته این فرصت را مغتنم دانستم اما بعد که پیش رفتیم دیدم با هم مشکلات ایدئولوژیک زیادی داریم. زمانی بود که تقریبا قرارداد هم نوشته بودیم و شرایط ایدهآلی بود برای بچه شهرستانی که به صورت حرفهای فعالیت را شروع کند. مطمئنا وقتی با چنین قراردادی روبهرو شود، امضا میکند. منتها این شکاف بوجود آمد و با خودم گفتم که چی؟ اگر قرار باشد من هم همان چیزی را بخوانم که بقیه میخوانند، هستند کسانی که خیلی خوب کار میکنند من باید کار متفاوتی انجام دهم. فضای ذهنی تهیهکننده با من خیلی متفاوت بود.
ایشان میگفت موزیکت باید به سمتی برود که صدایت در مهمانیهای شمال شهر شنیده شود، من هم میگفتم موسیقی باید از جنس مردم حرف بزند. پس به مشکل برخوردیم.
وقتی این شرایط پیش آمد من اولین تیتراژم را که مربوط به برنامه «دیروز امروز فردا» است، خوانده بودم و اطرافیانم اغلب میگفتند این کار با شکست مواجه میشود. میگفتند چرا میخواهی از مفاهیمی بخوانی که خودت هم اگر قرار باشد موسیقیای گوش بدهی آن موسیقی نیست؟ گفتم اگر کار خوب باشد و مردم را خوب بشناسی، موفق میشوی.در ابتدا اینطور به نظر میآید که این مفاهیم مخاطب خاص دارد، اما از همان اول میدانستم اگر موفق شوم این مفاهیم را که اتفاقا از مردمیترین مفاهیم جامعه ماست، با خود مردم پیوند بزنم موفق شدهام. موفقیت کار دیروز امروز فردا این را به من اثبات کرد که میشود؛ اما اگر نمیشد در ابتدای راه شکست میخوردم؛ چون دیگر سخت میتوانستم اعتمادها را به خودم جلب کنم، که این هم شاید از ضعفهای جامعه هنری ماست. ولی این را به جان خریدم و کارم را شروع کردم. هیچوقت نخواستم بپردازم به اینکه چه سختیهایی را متحمل شدهام تا به اینجا برسم.
ترانه شما یک جور رسانه یا بیانیه در یک موضوع خاص است. حتی گاهی شعار است و خیلی حالت ترانه ندارد. به همین دلیل یک موقع آدم احساس میکند مردم شاید چندان نتوانند با این شعارها ارتباط برقرار کنند.
سفارشی خواندن لزوما به معنای دغدغهمند نبودن کار نیست. بیشتر کسانی که داخل و خارج کشور دارند فعالیت میکنند یک جورهایی سفارشی کار میکنند؛ یعنی تهیهکننده پول میدهد و به آنها میگوید چه بخوان و چگونه بخوان. حتی المانهای شعر را هم مشخص میکنند .اما آیا این به معنای این است که پشت آن چیزی که ساخته شده یا خوانده شده عقیدهای نبوده؟ اگر اینچنین بود اصلا به دل مردم نمینشست. اینکه میگویید بعضی کارها بوی شعار میگیرد، باید بگویم به نظرم شعار خوب دادن کار اشتباهی نیست. شعاری که معنی صحیحی را منتقل کند باعث حرکت میشود و رسالت موسیقی در همین است که باعث حرکت شود.
می گویند مضامین و مفاهیم در کارتان خیلی روست و به شما لطمه میزند. بیان شاعرانه کمی زهر کار را میگیرد، تصویر ارائه میکند و همین مخاطب را با خود میکشاند. فکر نمیکنید شعر و ترانه شما باید به این سمت و سو برود؟
باید با شکل و زبان و بیان متفاوتی وارد عرصه میشدم. مخاطب اگر این تفاوت را نمیدید مطمئنا جذب نمیشد. به نظرم شمارش معکوس برای یک خواننده از زمانی شروع میشود که به طور رسمی آلبوم منتشر کند. یکی از بردهایی که من کردم این است که پنج سال است فعالیت میکنم و آلبوم بیرون نداده ام. با تک آهنگهایم کار میکنم و احساس میکنم آلبوم من حرفهای خیلی زیادی برای گفتن دارد. تغییر در زبان و سوژههای کار یکی از ویژگیهای اصلی آلبوم من خواهد بود اما چارچوب هایم کاملا حفظ میشود.
موسیقی شما کاملا به روز است. بیشتر چه موسیقیهایی را گوش میدهید و چگونه توانستهاید این موسیقی را میان خانوادههای مذهبی که شاید بسیاری از آنها چندان اهل شنیدن موسیقی نبودهاند، ببرید؟
اگر بگویم موسیقی داخلی گوش نمیدهم دوستان بر من خرده میگیرند، اما سعی میکنم موسیقی را گوش کنم که ساختار متفاوتی را در ذهنم برای آهنگ ساختن و ملودی ساختن نسبت به بقیه کارها به وجود بیاورد. شاید به همین سبب ملودی کارهایم جور دیگری است. نمیدانید چه راه سختی طی شد تا این نوع موسیقی وارد خانواده اشخاصی بشود که تا حالا موسیقی گوش نمیکردند. یا خیلی از جاها آن را به رسمیت بشناسند، اما حالا احساس میکنم قدم بزرگی برداشته شده که بخش عمدهای از جامعه با آن همراه شدهاند.
یکی دیگر از انتقادهایی که برخی به کارهای شما وارد میکنند این است که بسیاری از موضوعاتی که شما از آن خوانده اید تاریخ مصرف دار بوده است. مثلا جایی خواندم پس از جمع بندی مذاکرات وقتی تحریمها حل شود ترانهای که شما خواندید دیگر چه کارکردی خواهد داشت؟
یک نفر از آقا پرسید اگر تحریمها رفع شود تکلیف ما چیست؟ آقا پاسخ داد مگر مبارزه با استکبار به این چیزها ربط دارد؟ مبارزه با استکبار ادامه دارد و آمریکا هم از مصادیق استکبار است. شاید سوژهها و اتفاقات فرق کند ولی به نظرم تا هستی ادامه دارد این ظلم و بیعدالتیها و نبرد حق و باطل همیشه هست. مهم این است کدام سمت شمشیر میزنی، خواندن از حق و دفاع از مظلوم چیزی است که من رسالت هنری خودم میدانم.
فکر میکنید فعالیت شما در عرصه موسیقی ارزشی یک جرقه باشد و ادامه پیدا کند و جریان ساز شود یا یک اتفاق زودگذر؟
فکر نمیکنم جرقه باشد. به نظرم امتداد پیدا میکند، زودگذر نیست. تبدیل به جریان شده و خواه ناخواه ادامهدار است. تعداد جوانهایی که به این جریان میپیوندند نشانه همین موضوع است. کارهایشان را برایم میفرستند، تیم شکل میدهند، خودشان مستقلا کار میسازند؛ اما باید همه به یاد داشته باشند که کار کردن در این ژانر چقدر سخت است.
استعداد، سیاست و هوش به اضافه صبر و استقامت ملزومات کار کردن در این عرصه است.
شما به نوعی میان موسیقی و برخی نهادها و خانوادههای مذهبی ارتباط خوبی برقرار کردید. فکر میکنید چگونه میتوان این ارتباط را میان نهادها و هنرمندان دیگر ایجاد کرد؟
دوست دارم به مسئولان بگویم گارد گرفتنها و هنرمندان را زیر ذرهبین دیدن نتیجه عکس میدهد. اگر هنرمندان بدانند مسئولان پشتشان هستند، با همه وجودشان پای کار میایستند، از ارزشها و اهلبیت و انقلاب میخوانند و در کنارش دیگر مضامین مورد علاقهشان هم اجرا میکنند. در رسانهها و فضای کلی جامعه شرایطی حاکم شده که هنرمندان نمیتوانند راحت کار کنند. باید این ترسها را از بین ببریم. نمیدانم چرا به جایی رسیدهایم که بسیاری فکر میکنند گلشیفته فراهانی حق دارد تغییر کند، اما الهام چرخنده نه! پز روشنفکری بدون فکر گریبانگیر جامعه شده و خلاقیتها را از بین برده است. هنرمندی که بترسد انتخاب کند، خلاقیتش از بین میرود. هنر چیست جز خلاقیت؟ این طوری موسیقی ما میمیرد و آهنگسازان تنبل میشوند. بازار موسیقی ما پنج سال است اتفاقی ندارد، اگر ترس بچههای موسیقی از بین برود و همه بتوانند با خیال راحت و بدون ترس از ریزش مخاطب به سوژههای مختلف بپردازند، هنر ما از این بنبست خارج میشود.
کنسرت 100 هزار نفری
در سه اجرای آخرم در بروجرد، سبزوار و همدان اتفاق عجیبی افتاد. به جرات میگویم در سه اجرا نزدیک صد هزار نفر مخاطب داشتیم که اتفاقا این اشعار را با من تکرار میکردند ، اما برای رسیدن به این مرحله سختی های زیادی را تحمل کردم . از سال 84 تا 90 در تهران میدویدم و همین جاهایی که الان از موسیقی من استفاده میکنند اصلا نمیپذیرفتند که میشود خیلی از این مضامین و عبارات را با موسیقی آورد. میگفتند مگر اسم امام و شهدا را میشود با موسیقی آورد؟ خیلیها این کار را مطرببازی میدانستند و خیلیها هم محکوم به شکست، اما الان شکر خدا دیگر جاافتاده و به آن شدت با این مشکلات مواجه نیستیم و خدا را شکر میکنم که در این مسیر حکم «جاده صاف کن» را داشتهام.
باید بگویم به نظرم شعار خوب دادن کار اشتباهی نیست. شعاری که معنی صحیحی را منتقل کند باعث حرکت میشود به نظرم تا هستی ادامه دارد این ظلم و بیعدالتیها و نبرد حق و باطل همیشه هست. خواندن از حق و دفاع از مظلوم چیزی است که من رسالت هنری خودم میدانم |
ولی تاکنون هیچ ارگان دولتی هیچ حمایتی به معنای واقعی از من نداشته است. شاید سفارش کار داده باشند، اما اینکه حمایت نیست. اگر حمایت میکردند سر و شکل این موسیقی خیلی فرق میکرد و به نظرم این موسیقی الان خیلی از مرزهای جغرافیایی را در نوردیده بود.با وجود استقبالی که حتی در بسیاری از کشورهای همسایه و مناطق شیعهنشین به این نوع موسیقی وجود دارد، اما سازوکار جدی در این امر وجود ندارد.
یکسری ارگانها و سازمانهایی هستند که اتفاقا دارند جور جاهایی مثل ارشاد و حوزه هنری را میکشند؛ اما متصدیان امر هیچکدام در حوزه موسیقی ارزشی که اتفاقا خیلی وقتها شعار آن را میدهند و در قبالش وظیفه دارند، کاری نکردهاند.
اگر وجود داشته بالاخره من میفهمیدم یا لااقل باید مشمول آن میشدم! به عنوان مثال طی این چند سال فعالیت، من حتی یک تماس خشک و خالی برای احوالپرسی نه از ارشاد و نه از حوزه هنری نداشتهام. خطاب به آنهایی که کار مرا متهم به خواندن برای مجوز میکردند میگویم که بهرغم پیگیریهایم طی این سالها، نهتنها مجوز ارشاد ندارم بلکه حتی از طرف ارشاد تهدید به ممنوعالفعالیت شدن هم میشوم. اما حرف ما و هدف ما چیزی نیست که عاملی بتواند آن را دستخوش تغییر کند. اگر اینطور بود طی اتفاقاتی که در سیاستهای متفاوت دولتها رخ میداد، حرف ما هم عوض میشد. اما من همیشه حرفم را زدهام حتی اگر خلاف جهت آب باشد. مثلا حتی در موقع مذاکرات ما داریم از استکبارستیزی میخوانیم و این چیزی نیست که عوض بشود یا از بین برود و سعی کردهایم از چیزهایی بخوانیم که در این جریانات ممکن است فراموش شود؛ چیزهایی که نسل ما نباید آن را فراموش کند.
زینب مرتضاییفرد
فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد