اولین مهمان نوروزی کازرونی‌ها

دیگر زمان زیادی باقی نمانده است که پایان یکی دیگر از 365 روز عمرمان را جشن بگیریم. چیدن سفره هفت‌سین، عیدی دادن، دید و بازدید عید، مهمانی و همه رسوم ایرانی‌ها منتظر ما هستند.
کد خبر: ۷۸۲۱۵۲
اولین مهمان نوروزی کازرونی‌ها

ما ایرانی‌ها مهمان نوازیم و «مهمان حبیب خداست» مثلی است که نشان از همین امر دارد؛ مهمان‌ نوازی‌مان همیشه زبانزد بوده است، مهمانی عید هم که دیگر جای خودش را دارد. هرچند این مهمانی‌های امروز کمی با گذشته تفاوت دارد. از شیرینی و میوه‌های عالی و فراوانش گرفته تا آجیل و شکلات و همه خوراکی‌های خوشمزه‌ای که دیگر برای مهمانی‌های عید ضروری شده‌اند. از حق نگذریم با احتساب فقط 20 درصد متوسط تورم هر سال، مهمان امروز با مهمان ده سال پیش خیلی تفاوت دارد.

حالا از همه‌ این محاسبات اقتصادی گذشته، عید نوروز یک طرف و مهمانی‌ و دید و بازدید طی آن هم، طرف دیگر. به همین دلیل هم بود که مزاحم تلفنی به سرش زد، حالا که در بحبوحه‌ عید نوروز و خریدهای دم عیدی هستید، حالا که بعد از یک فعالیت سخت سالانه، خانه تکانی کرده‌اید و منتظر رسیدن مهمان‌های عیدتان هستید، به شما این فرصت را بدهد که اولین مهمان سال 94 را خودتان انتخاب کنید.

این روزها همه از دیدن مهمان خوشحال می‌شویم و انتظار دیدن آدم‌های زیادی را داریم، اما اگر قرار باشد سال نو را در کنار اولین مهمان‌تان جشن بگیرید، دلتان می‌خواهد چه کسی اولین نفری باشد که در خانه‌تان را می‌زند؟ شاید خیلی‌ از عزیزانمان را در سال گذشته از دست داده باشیم، شاید کسانی باشند که بیمارند و آرزو داریم سال 94 خودشان با پای خودشان به خانه‌مان بیایند و در کنار ما باشند.

امروز مزاحم تلفنی سراغ شهری از استان‌های کشورمان رفته است که مسافران نوروزی علاقه زیادی به گذراندن نوروز در آنجا دارند. فارس از استان‌های تاریخی کشورمان است که بیش از 70 مورد جاذبه‌ تاریخی و گردشگری را در خود گنجانده است. آرامگاه کورش، آرامگاه حافظ و سعدی، قلعه بهرام گور، آتشکده‌ ساسانی و... که نشان از تاریخ و تمدن بالای این استان دارد.

کازرون، دومین شهر پرجمعیت این استان هم از مناطق گردشگری، تاریخی و باستانی مهم ایران است. باغ نظر، بیشاپور، دریاچه پریشان و... به همین دلیل هم مزاحم تلفنی امسال نوروز، سراغ آنها رفت تا بداند اولین نفری که دوست دارند سال94 در خانه‌شان را بزند کیست و اصلا از افراد مشهور و شناخته شده‌، دلشان می‌خواهد کسی را برای سال 94 به خانه‌شان دعوت کنند؟

42----21

آقای میانسالی است. خودش دوست ندارد سوالم را جواب بدهد، تلفن را به پسرش می‌دهد تا پاسخم را بگوید: «مادربزرگم. فوت کرده‌اند، اما اگر قرار باشد آرزوی دیدن یک نفر را داشته باشم، مادربزرگم است چون خیلی دلم برایش تنگ شده است.» می‌گویم اگر قرار باشد یکی از افراد مشهور را انتخاب کند، چه کسی را انتخاب می‌کند: «دوست دارم یک خواننده در خانه‌ام را بزند، محسن یگانه، بیشتر از همه هم آهنگ «قرص‌های خواب آورش» را دوست دارم.»

 

42----17

می‌گوید سواد ندارد و نمی‌تواند پرسشم را پاسخ بگوید، اما برای مزاحم تلفنی که می‌خواهد اوقاتش را با یکی از مردم شهر کازرون بگذراند چه فرقی دارد که او سواد دارد یا نه، اصلا مزاحم تلفنی از این‌که با افراد قدیمی و با تجربه حرف بزند لذت هم می‌برد: «بچه‌های خودم می‌آیند. دو دختر و دو پسر دارم که اولین کسانی هستند که به خانه‌ام می‌آیند.» می‌پرسم آیا شخص دیگری هم هست که دلش بخواهد سال جدید جزو اولین مهمان‌هایش باشند: «برادر و پدرم. آنها هم می‌آیند، اما چون خیلی دورند دیرتر می‌رسند.» فرد مشهوری هم مثال نمی‌زند، می‌گوید که با این آدم‌های مشهور آشنایی ندارد و سرش در کار و زندگی خودش است.

 

42----44

«دوست دارم دختر بزرگم اولین کسی باشد که در خانه‌ام را می‌زند» دخترش معلم است و کازرون زندگی می‌کند، اما می‌گوید چون دختر بزرگ است باید اولین نفری باشد که به خانه‌اش می‌آید. دوست دارد از بنیاد شهید هم به دیدنش بیایند، مادر شهید است و یکی از فرزندانش را در جنگ هشت ساله‌ ایران و عراق از دست داده است. از او می‌خواهم از میان افراد مشهور هم کسی را انتخاب کند که آرزو دارد در نوروز 94 به خانه‌اش بیاید، اما خیلی دوست ندارد: «از افراد مشهور کسی را دوست ندارم. همین بچه‌ها و دوروبری‌هایم بیایند برایم کافی است.»

 

42----08

باز هم آقایی است که حوصله‌ سروکله زدن با مزاحم تلفنی را ندارد؛ می‌گوید گوشی دستم باشد تا شخص دیگری را صدا کند، خیلی طول می‌کشد تا بالاخره پسرش گوشی را برمی‌دارد: «پدربزرگم» یکی از پدربزرگ‌هایش را از دست داده‌ است و دیگری هم در کازرون زندگی ‌می‌کند: «خیلی دوستش دارم و دوست دارم اولین مهمان سال 94ما شود.» منظورم از فرد مشهور را متوجه نمی‌شود برایش اسم چند بازیگر و خواننده مشهور را مثال می‌زنم، اما از مثال‌هایم استقبال نمی‌کند. اسم برنامه نود که می‌آید، باخوشحالی می‌گوید: «عادل فردوسی پور، خیلی برنامه‌اش را دوست دارم. همیشه تا آخرشب می‌نشینم و برنامه‌اش را نگاه می‌کنم.»

 

42----45

«کسی را ندارم. کازرون غریبم. چهار تا بچه اینجا دارم که می‌دانم اولین کسانی هستند که به خانه‌ام می‌آیند.» به او می‌گویم تصور کند هر کسی را که دوست دارد می‌تواند به عنوان اولین مهمان سالش ببیند: «امام زمان... تا درد دلمو سیش بگم.» حرفش را ترجمه می‌کنم: «می‌خواهید با امام زمان درددل کنید؟» دوباره حرف خودش را می‌زند. می‌خواهد به لهجه‌اش تاکید کند: «می‌خوام دردمو سیش بگم. خیلی دلم گرفته است. فشار زندگی دارد من را تلف می‌کند. فقط همین.»

 

42----84

او هم خودش حاضر نمی‌شود سوالم را جواب دهد. هر چند سوال امروزم سوال سختی نیست، اما انگار کازرونی‌های میانسال خیلی دلشان نمی‌خواهد با یک مزاحم تلفنی سروکله بزنند. شاید هم نزدیک عید و با ریختن این همه کار سر آدم، خیلی توقع زیادی باشد که بخواهند پای صحبت با یک مزاحم بنشینند. تلفن را به خانم دیگری می‌دهد که گویا دخترش است: «برادر و خواهرهایم که ازدواج کرده‌اند. بعضی‌‌هایشان شیرازند ولی بقیه کازرون زندگی می‌کنند.» علتش را می‌پرسم. از سوالم تعجب می‌کند: «خب معلوم است چون نزدیک‌ترین کسانم آنجا هستند.» از او می‌خواهم یک شخص مشهور را هم مثال بزند. دوست دارد مرتضی پاشایی فرد مشهوری باشد که به خانه‌اش می‌آید. هرچند مرده است اما خب آرزوست دیگر، چه فرقی دارد؟ اصلا آرزو برای این است که چیزهای غیرممکن را بخواهی، حالا هرچه می‌خواهد باشد.

 

42----69

«دوست دارم یک انسان با معنویت باشد.» در فکر فرو رفته است. تلاش می‌کنم کمکش کنم. به او می‌گویم از دوستان و آشنایانش کسی نیست که دلش هوایش را کرده باشد: «نه شخص خاصی نیست. همه اقوام را همیشه می‌بینم حالا دیر یا زودش خیلی برایم فرق ندارد.» از گرفتن پاسخ این سوال ناامید می‌شوم. از او می‌خواهم یک شخص مشهور را مثال بزند، به فکر فرو می‌رود: «عالم با معنویت باشد. افراد دینی را دوست دارم.» فکری در ذهنش جرقه می‌زند: «آقا را دوست دارم ببینم. رهبرمان.»

 

42----10

پسری سیزده ساله است. دلم می‌خواهد با خودش همصحبت شوم و از دنیای افکار او باخبر شوم: «دایی‌ام. خیلی دوستش دارم.» می‌پرسم دایی‌اش کازرون است یا دور از آنها زندگی می‌کند، می‌گوید: «نورآباد زندگی می‌کند. دلم می‌خواهد شفا پیدا کند و خودش به خانه‌مان بیاید. آخر قطع نخاع شده است.» یک لحظه هر دو سکوت می‌کنیم. مزاحم تلفنی در حرف زدن کم می‌آورد. حرف را عوض می‌کنم:

ـ دوست داری کدام یک از افراد مشهور در سال 94 به خانه‌تان بیاید؟

باز هم تعلل نمی‌کند، خودش فوتبال بازی می‌کند و مطمئنا اولین کسی که به ذهنش می‌رسد فوتبالیست‌ها هستند: «رونالدو. چون بازیش را خیلی دوست دارم.»

 

42----07

«پدر و مادرم. هرچند اقوام زیاد داریم، اما دوست دارم لحظه سال تحویل پدر و مادرم در کنارم باشند.» می‌خواهم یک فرد مشهور را هم مثال بزند. فکر می‌کند: «شهاب حسینی. از بازیگران مورد علاقه‌ام است و دوست دارم او به خانه‌ام بیاید.»

 

42----24

دختر کم سن و سالی تلفن را برمی‌دارد. سوالم را که می‌پرسم می‌خواهد گوشی را نگه دارم. صدایش را می‌شنوم که برای اطرافیانش سوالم را بیان می‌کند. بحث بالا می‌گیرد، من هم منتظر می‌شوم. بالاخره پاسخی که از مشورت چند عقل باشد از یک عقل بهتر است. با خنده می‌گوید: «هرکسی با عیدی بیاید.» از قدیم گفته‌اند، عاقلان را یک اشارت بس بود. برایم این سوال پیش می‌آید که بیشتر چه کسی با عیدی به خانه‌شان می‌آید: «دایی‌هایم» امیدوارم با این پاسخش یک دعوای خانوادگی به وجود نیاورده باشد. وقتی از او می‌خواهم یک شخص مشهور را مثال بزند دیگر نیازی به مشورت ندارد، سوالم را تمام نکرده می‌گوید: «امین حیایی» می‌پرسم کدام فیلمش را از همه بیشتر دوست دارد: «همونی که توش... نمی‌تواند برایم توصیفش کند دوباره به سراغ خانواده می‌رود: «فیلم خوب، بد، زشت.»

 

42----69

خانم جوانی است: «پدر و مادرم» می‌گوید از آنها دور است و دلش برایشان تنگ شده است و دلش می‌خواهد اولین مهمان‌های امسالش آنها باشند. از افراد مشهور هم سراغ بازیگرها می‌رود: «علی صادقی، همه‌ فیلم‌هایش را دوست دارم.»

 

42----88

«دختر و پسرهایم» می‌گوید همه کازرون زندگی می‌کنند، اما دوست دارد لحظه سال تحویل کنارش باشند: «آخر فقط همین‌ها را دارم و کس دیگری را ندارم.» از او می‌پرسم از افراد مشهور دوست دارد چه کسی در سال 94 مهمان خانه‌اش شود: «هیچکدام. هرکس به خانه‌ام بیاید خوشحال می‌شوم، اما اولین نفر آشنا باشد، بهتر است.»

آزاده هاشمی منفرد / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها