باران بشدت می‌بارید. کوچه‌های روستا خلوت بود، اهالی خانه‌های خود را به هوای سرد و بارانی بیرون روستا ترجیح داده بودند. حوالی غروب باران قطع شد. خانواده رضا نگران او بودند. مرد جوان دیروز گوسفندان را برای چرا به دشت برده بود و در حالی که باران از دیروز آغاز شده بود، او بازنگشته بود. اهالی روستا جستجو را آغاز کردند. تاریکی هوا عملیات جستجو را با مشکل رو به رو کرده بود. در سکوت دشت صدای گوسفندها،‌ اهالی را به سمت دامنه کوه کشاند. گله پای کوه در حال چرا بود اما هیچ خبری از رضا نبود. حوالی صبح یکی از اهالی جسد مرد چوپان را پیدا کرد. رضا با ضربه‌های چاقو به قتل رسیده بود.
کد خبر: ۷۶۷۲۱۱

سروان میری صبح که به محل کارش آمد، رئیس او را به دفترش فراخواند. در یکی از روستاها مرد چوپانی به قتل رسیده، از ما خواستند برای کشف قتل، ماموری را به آنجا اعزام کنیم.

سرهنگ در حالی که حکم ماموریت را به کارآگاه می‌داد، از اوخواست کارهایش را انجام دهد و راهی محل قتل شود.

حدود ساعت 12 ظهر سروان به روستا رسید. کوچه‌های خاکی روستا گلی شده بود و ماشین بسختی حرکت می‌کرد. با راهنمایی اهالی خود را به پاسگاه رساند. تعدادی از اهالی در حیاط منتظر اجازه دفن جسد بودند. بازپرس جنایی در یکی از اتاق‌ها از مظنونان تحقیق می‌کرد. سروان سراغ رئیس پاسگاه رفت و با معرفی خود حکم ماموریت را به او داد.

استوار احمدی پس از احوالپرسی به تشریح ماجرا پرداخت تا سروان بیشتر در جریان پرونده قرار گیرد.

مقتول پسر بیست و پنج ساله‌ای به نام رضا است. او مانند اکثر اهالی دامدار است و صبح دو روز قبل برای چرای گوسفندان از خانه خارج می‌شود. عصر همان روز باران شدیدی در روستا شروع به باریدن گرفت و تا غروب دیروز ادامه داشت. با غیبت طولانی رضا، اهالی به جستجو پرداخته و بامداد امروز جسد غرق در خون او پیدا شد. براساس گزارش پزشکی قانونی، او براثر اصابت چهار ضربه چاقو به قتل رسیده است. گله‌اش پیدا شده و به احتمال قوی قربانی انتقامگیری شده است. چند مظنون در این رابطه دستگیر شده‌اند که بازپرس در حال بازجویی از آنهاست.

سروان از او خواست به محل کشف جسد بروند. وقتی به آنجا رسیدند، محل قتل مشخص بود. قسمتی از دشت خشک بود و رد خون در آنجا دیده می‌شد. مقتول در فاصله یک کیلومتری روستا به قتل رسیده بود. کارآگاه مشاهداتش را در دفترچه اش یادداشت کرد و همراه استوار به پاسگاه بازگشتند.

بازپرس تحقیقات مقدماتی را تمام کرده و اجازه دفن جسد را صادر کرده بود. کارآگاه و بازپرس راهی محل مراسم تشییع جنازه شدند. در مراسم، پسر جوانی خیلی بی‌تابی می‌کرد که رفتارش باعث شک کارآگاه شد. وقتی موضوع را به بازپرس گفت، او هم رفتار مشکوک مرد جوان را تائید کرد و گفت اسمش حسین است. یکی از مظنونان است که با مقتول اختلاف داشت. او خواستگار خواهر رضا بوده ولی مقتول مخالف این ازدواج بود.

سروان از قاضی خواست بعد از مراسم از حسین تحقیق کند که بازپرس موافقت کرد. مراسم که تمام شد کارآگاه سراغ حسین رفت و از او خواست به پاسگاه بیاید.

مرد جوان وقتی مقابل قاضی نشست، سعی کرد خود را ناراحت نشان دهد.

چرا با رضا اختلاف داشتی؟

اختلافی نداشتم. من خواستگار خواهرش بودم و او با این ازدواج مخالف بود. من هم دیگر از فکر ازدواج بیرون آمده بودم.

تو هم چوپان هستی؟

بله. اغلب جوانان روستا چوپان هستند.

فکر می‌کنی چه کسی او را کشته؟

نمی‌دانم. دو روز قبل وقتی باران شروع به باریدن کرد، به سمت روستا حرکت کردم. در راه او را دیدم. وقتی پرسیدم چرا بازنمی‌گردی، ادعا کرد منتظر فردی است. حدس می‌زنم قاتل همان فرد است.

آن حوالی کسی را ندیدی؟

نه باران شدید بود و حواسم به گوسفندان بود.

سروان اتاق را ترک کرد و دقایقی بعد همراه بازپرس بازگشت.

چرا رضا را کشتی؟

این سوال کارآگاه، حسین را غافلگیر کرد و او چاره‌ای جز اعتراف نداشت.

من عاشق خواهر رضا بودم، اما او سد راه رسیدن ما به هم بود. روز حادثه رضا را دیدم و دوباره خواسته‌ام را مطرح کردم. او هم در جواب گفت، تا وقتی زنده است اجازه نمی‌دهد ما با هم ازدواج کنیم. خشم وجودم را گرفت و با چاقویی که همراه داشتم، او را کشتم.

پس از اعتراف حسین، بازپرس او را روانه زندان کرد.

شما خواننده گرامی با اشاره به دلیل کارآگاه برای اثبات قتل چوپان جوان می‌توانید در مسابقه معمای پلیسی شرکت کنید. پاسخ خود را همراه نام و نام خانوادگی به شماره 300011224 ارسال کنید.

وحید شکری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها