برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح سه شنبه

اسد هست و ملک‌عبدالله رفت

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح پنجشنبه

تحقیر قدرت نرم ‌جمهوری اسلامی؟!

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «آن سوی قنیطره»،«دو خطای دیپلماتیک»،«پایان دوران گذار یمن در ابهام است»،«پیش نیازهای اقتصاد با ثبات»،«وتو، ادعایی بدون پشتوانه»،«پرسه با فتنه‌گران در هوای آلوده»،«تحقیر قدرت نرم ‌جمهوری اسلامی؟!»،«نقاب آزادی بر چهره هتاکان»،«سنگ‌اندازی به هر بهانه‌ای»،«تیزی بر صورت ظریف دیپلماسی»،«چالش‌های اشتغال»و... که برخی از آنها در زیر می آید.
کد خبر: ۷۶۲۳۰۶
تحقیر قدرت نرم ‌جمهوری اسلامی؟!

کیهان:آن سوی قنیطره

«آن سوی قنیطره» عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد صرفی است که در آن می‌خوانید؛حمله تروریستی روز یکشنبه رژیم صهیونیستی به نیروهای مقاومت در منطقه قنیطره در دامنه بلندی‌های جولان سوریه منجر به شهادت شش تن از نیروهای حزب‌الله لبنان و سردار محمدعلی الله‌دادی شد. این حمله اولین تجاوز رژیم اسرائیل به سوریه در طول بحران این کشور نبوده و از این جهت اقدامی جدید محسوب نمی‌شود و تحلیل آن نیز نمی‌تواند خارج از وضعیت و فضای درگیری‌ها و شرایط پیچیده منطقه باشد.

هم اکنون در سوریه بیش از 70 گروه تروریستی با انواع و اقسام حمایت‌های مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی غرب و برخی کشورهای مرتجع منطقه مشغول نبرد با حکومت بشار اسد به عنوان نماینده محور مقاومت هستند. گروه تروریستی داعش تنها یکی از این دهها گروه است. داعش تا چندی پیش بهترین ابزار غرب برای پیشبرد اهداف خود در این میدان و بلکه کل منطقه بود. هیلاری کلینتون در کتاب خاطرات خود - انتخاب‌های سخت - درباره بازی واشنگتن با کارت خود ساخته داعش می‌نویسد: «ما در جنگ عراق، سوریه و لیبی شرکت کردیم و همه چیز خوب بود اما به یکباره انقلاب سی‌ام ژوئن در مصر علیه دولت اخوان‌المسلمین روی داد و همه چیز در مدت 72 ساعت تغییر کرد.

ما با اخوان‌المسلمین در مصر توافق کرده بودیم دولت اسلامی (نام جدید داعش) در سینا تشکیل شود. قرار بود بخشی از سینا به حماس و بخش دیگر آن به اسرائیل واگذار شود و حلایب و شلاتین به سودان ملحق شود و دولت مصر مرزها با لیبی را در منطقه السلوم باز کند. قرار بود ما در روز پنجم ماه ژوئیه سال 2013 در نشستی با دوستان اروپایی خود دولت اسلامی (داعش) را به رسمیت بشناسیم. من به 112 کشور سفر کردم تا نقش آمریکا و توافق با بعضی از دوستان را درباره به رسمیت شناختن دولت اسلامی(داعش) بلافاصله پس از تشکیل آن، توضیح دهم. اما به یکباره همه چیز در برابر چشمان ما فرو ریخت.»

همان‌گونه که کلینتون اعتراف می‌کند، داعش نتوانست آمریکا و متحدانش را در طرح منطقه‌ای مورد نظر، به هدف تعیین شده برساند و تشکیل ائتلاف مضحک ضدداعش در واقع پاسخی به این شکست تحقیرآمیز بود. آمریکایی‌ها به صراحت اعلام کرده‌اند که هدف از تشکیل این ائتلاف نه شکست داعش، که تضعیف و کنترل آن است. اگرچه اخبار منتشر شده مبنی بر ادامه کمک‌های لجستیکی به این گروه در عراق و سوریه نشان می‌دهد ادعای اعلامی این ائتلاف نیز عاری از حقیقت بوده و صرفاً پوششی برای اهداف دیگر است. اینک داعش در شرق سوریه درگیر بوده و سایر گروه‌های تروریستی در شمال غرب و جنوب سوریه مشغول هستند. یکی از این گروه‌ها به نام جبهه النصره که خود را یکی از شاخه‌های القاعده می‌داند در جنوب مستقر است؛ یعنی مناطق هم مرز با بلندی‌های جولان که تحت اشغال رژیم صهیونیستی است.

پس از شکست داعش در سرنگونی دولت دمشق و سرخوردگی غرب از این گروه تروریستی، آمریکایی‌ها یک بار دیگر به سراغ سایر گروه‌های شورشی رفته‌اند. همان تروریست‌هایی که به آنها شورشیان معتدل می‌گویند!
جبهه النصره یکی از شاخص‌ترین گروه‌های این شورشیان معتدل محسوب می‌شود که کانون تمرکز آن در منطقه جنوبی سوریه، هم مرز با لبنان و سرزمین‌های اشغالی است. مثلث تروریست‌ها، جریان ضدمقاومت در لبنان و رژیم صهیونیستی در این منطقه به هم پیوند خورده و یک مثلث را تشکیل می‌دهند. تروریست‌های مذکور تا چندی پیش ارتباطی مستمر با جریانات ضدمقاومت در لبنان داشتند و ارتباطشان با رژیم صهیونیستی غیرمستقیم و با واسطه بود. ناامنی‌ها، درگیری‌ها و انفجارهای چند ماه گذشته در لبنان حاصل همکاری این مثلث تروریستی بود. هوشیاری حزب‌الله باعث شد تا بتواند با همکاری ارتش این کشور این خط ارتباطی و لجستیکی را قطع کند.

موضوعی که برای تروریست‌ها بسیار گران تمام شد و برای جبران این ضربه، ناچار شدند ارتباط خود را با رژیم صهیونیستی در جولان بیشتر کنند. ارتباطی که از چشم ناظران دور نماند و تل آویو برای سرپوش گذاشتن بر حمایت خود از تروریست‌ها، آنان را آوارگان سوری خواند که در بیمارستان‌های صحرایی ارتش این رژیم مداوا می‌شوند!

گسترش هماهنگی‌های اطلاعاتی و همکاری‌های عملیاتی میان تروریست‌های منطقه قنیطره و رژیم صهیونیستی، رخنه‌های امنیتی در جنوب سوریه ایجاد کرده و این فرصت را برای تل‌آویو به وجود آورد که چندین بار از این منطقه به داخل سوریه نفوذ هوایی کرده و اهدافی را مورد تجاوز قرار دهد. این همکاری دو طرفه چنان گسترده و آشکار شده است که حتی رسانه‌های صهیونیستی نیز از گزارش کردن ابعاد آن ابایی ندارند. روز گذشته روزنامه هاآرتص در این مورد نوشت؛ «اسرائیل به این گروه (جبهه النصره) که در فهرست گروه‌های تروریستی قرار دارد، کمک می‌کند و از آن کمک‌های متقابل نیز دریافت می‌دارد.

نگاهی به پایگاه‌های اینترنتی شورشیان سوریه برملا می‌سازد که جنگجویان ضد اسد در منطقه سوریِ بلندی‌های جولان اطلاعات محرمانه‌ را دائماً به اسرائیل منتقل می‌کنند و در مقابل، از اسرائیل کمک‌های تسلیحاتی و آموزش نظامی دریافت می‌کنند.همچنین گفته می‌شود اسرائیل مجروحان شورشیان سوریه را در بیمارستان‌های صحرایی خود درمان می‌کند.یکی از پایگاه‌های اینترنتی شورشیان اعلام کرد که اسرائیل با کمک شورشیان ضددولتی سوریه در منطقه بلندی‌های جولان متعلق به سوریه، در حال تشکیل نیرویی مشابه فالانژهای سابق لبنانی است که از متحدان اسرائیل در درون لبنان بودند...اسرائیل این گروه‌های شورشی را لزوماً خطری برای خود تلقی نمی‌کند. شورشیان نیز اسرائیل را وسیله‌ای برای حفاظت از خود در برابر نیروهای اسد می‌دانند.»

حمله روز یکشنبه رژیم اسرائیل اقدامی برای جلوگیری از قطع ارتباط با تروریست‌های جنوب بود و فرماندهان رژیم صهیونیستی به خوبی می‌دانند که خوشحالی‌شان از این تجاوز دوام چندانی نخواهد داشت و همانگونه که ضلع لبنانی این مثلث شوم قطع شد، ضلع صهیونیستی- تروریستی آن نیز به زودی قطع می‌شود. تروریست‌های سوری «انگل‌های خوکی» هستند که زنده بودنشان وابسته به ارتباط با میزبان است. وقتی ارتباط انگل‌ها و خوک قطع شود، نتیجه روشن است.

برخی ماجرای روز یکشنبه قنیطره را با انتخابات رژیم صهیونیستی مرتبط می‌دانند و بر این باورند که کمتر از دو ماه دیگر به انتخابات در سرزمین‌های اشغالی زمان باقی است و نشان دادن چهره‌ای مقتدر و امنیت زا، تقریبا سنت همه دولت‌های این رژیم است. کمتر انتخاباتی در تاریخ رژیم صهیونیستی وجود داشته که پیش از آن ترور یا تجاوزی از سوی دولت مستقر، اتفاق نیفتاده باشد. حمله به رآکتور عراق در سال 1981، تجاوز به لبنان(عملیات خوشه‌های خشم) در سال 1996، غزه (عملیات سرب مذاب) در سال 2008 و تجاوز سال 2012 به غزه (موسوم به جنگ 50 روزه یا عملیات صخره دفاعی) همگی پیش زمینه‌ای سیاسی داشتند. اما، ماجرا به مراتب فراتر از مسائل سیاسی درون رژیم صهیونیستی است، بلکه این رژیم جعلی به نمایندگی از آمریکا و متحدانش و جبهه مقاومت به نمایندگی از قطب قدرتمند اسلام‌ ناب به پرچمداری ایران اسلامی در برابر هم ایستاده‌اند و بدیهی است که نتیجه رخدادهای این عرصه، در آوردگاه قطب استکبار و قطب اسلام ناب قابل ارزیابی است.

و اما فارغ از دلایل این حمله، حالا نگاه‌ها به حزب‌الله و عکس‌العمل آن دوخته شده است. خبرها حاکی است صهیونیست‌ها پناهگاه‌های اضطراری را باز کرده و علاوه بر آماده باش کامل، نیروهای احتیاط خود را نیز فراخوانده‌اند. دو دهه پیش حزب‌الله یک نیروی صرفاً نظامی بود اما اینک حزب‌الله یک نیروی چندوجهی با برد منطقه‌ای است. بازدارندگی مقابل رژیم اسرائیل، تاثیر تعیین‌کننده سیاسی در لبنان و مقابله با جریان تکفیری در سوریه از جمله این نقش‌هاست. انتقام حزب‌الله از صهیونیست‌ها، سخت و البته هوشمندانه خواهد بود. لزومی ندارد که حزب‌الله برای پاسخگویی به تل‌آویو خود را به زمان و مکانی خاص محدود کند.

و اما سردار شهید محمدعلی الله‌دادی! شهادت این پاسدار اسلام به دست صهیونیست‌ها خود داستان جداگانه‌ای است و تحلیلی مجزا می‌طلبد. او یکی از خیل عظیم ملت ما به شمار می‌رود. همان ملتی که به تعبیر دقیق رهبر معظم انقلاب، عاشق مبارزه با صهیونیست‌هاست. این آغاز راه است.

خراسان:پایان دوران گذار یمن در ابهام است

«پایان دوران گذار یمن در ابهام است»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سید محمد اسلامی است که در آن می‌خوانید؛این روزها کسی نمی تواند روی آینده یمن شرط بندی کند. کشوری که انقلاب و انقلابی های متعددی را در تاریخ خود ثبت کرده است. انقلابی هایی که گذشته نامطلوب شان را کنار گذاشتند، اما به سمت آینده مطلوبی نرفتند. پس از جدیدترین انقلاب در سال 2011 نیز قدرت در این کشور بین رئیس جمهور قبل (علی عبدا... صالح) و فردی که بیش از یک دهه معاون او بود (عبد ربه منصور هادی) دست به دست شد و در عمل تغییر معناداری در این کشور رخ نداد. 4 ماه پیش وقتی که بار دیگر نارضایتی عمومی بالا گرفت، حوثی ها رهبری اعتراضات را در پیش گرفتند. این بار وقتی اعتراض های مردمی باز هم مثل همیشه به خشونت و درگیری های نظامی انجامید، قرار شد گروه های مختلف سیاسی در قدرت شریک شوند. همه درگیری این روزهای یمن، پیامد به نتیجه نرسیدن طرح مشارکت همه گروه های سیاسی در این کشور است. اگر رئیس جمهور یمن به وعده خود برای ایجاد زمینه مشارکت سیاسی گروه های مختلف از جمله حوثی ها عمل کرده بود، شاید اکنون باید تحولات سیاسی و نه نظامی در این کشور را تحلیل می کردیم. برخی از دلایل بی ثباتی کنونی در یمن را می توان این گونه برشمرد:

1)پایان نفوذ مقتدرانه سعودی

نفوذ سنتی سعودی که از سال 1962 پس از انقلاب قبلی یمن نهادینه شده بود، از سال 2011 با مرگ شاهزاده سلطان بن عبدالعزیز در عمل به پایان رسید. همچنان که چندین دهه است که نفوذ مصر در این کشور هم در عمل به پایان رسیده است. پس از شاهزاده سلطان، شاهزاده نایف علی بن محمد الحمدان مسئول حوزه یمن شد. جالب این که او نیز فقط یک سال بعد در سال 2012 از دنیا رفت. پس از او اگرچه علی بن محمد الحمدان، سفیر سابق سعودی در یمن مسئول این خطه شد، اما رفته رفته اکنون شاهد کاهش شدید نفوذ سعودی در این کشور هستیم. البته نفوذ سعودی در یمن را باید در 2 مولفه کلی قرار دهیم. اول استفاده از پیوندهای قبیله ای و دیگری استفاده از رواج تفکرات سلفی و وهابی. به نظر می رسد اگرچه اهرم نخست سعودی برای اعمال نفوذ در یمن قوت سابق اش را ندارد، اما نمی توان به سادگی درباره میزان قوت اهرم دوم سخن گفت. به ویژه این که اهرم اول و اعمال نفوذ قبیله ای از جنس اثرگذاری کوتاه مدت است و اهرم دوم در واقع به اثرگذاری بلند مدت سعودی در این کشور مربوط می شود. وهابی ها در سال های گذشته تلاش کرده اند با رواج آموزه های خود زمینه نفوذ را جدی کنند. تلاشی که محدود به یمن نبوده است و بسیاری از کشورهای حوزه غرب آسیا و شمال آفریقا و حتی کشورهای اروپایی را نیز در بر می گیرد. البته همه سلفی های یمن را هم نمی توان حوزه نفوذ سعودی دانست. حزب "اصلاح" یمن به عنوان شاخه اخوان المسلمین در این کشور اگرچه زیر شاخه سلفی ها محسوب می شود، اما متاثر از کودتای خونین 2 سال پیش در مصر اکنون در دشمنی با سعودی به سر می برد. به هر روی حداقل در کوتاه مدت به روشنی پیداست که نفوذ مقتدرانه سعودی به پایان رسیده است، اما در بلند مدت باید منتظر رخدادهای آینده بمانیم.

2)بازیگری ناتمام آمریکا و القاعده در کشور اسلحه های بی صاحب

نکته دیگری که باز هم پیش بینی درباره آینده را دشوار می کند، این واقعیت است که یمن کشوری مسلحانه شده است! تقریبا تمام گروه ها و قبایل و جمعیت ها، شاخه ای نظامی برای خود تشکیل داده اند. گسترده شدن درگیری ها در این کشور می تواند به تعمیق اختلافات قومی و قبیله ای منجر شود. رخدادی که یمن را باز هم از رسیدن به ثبات دورتر می کند. به علاوه این که سابقه درگیری های القاعده یمن و نیروهای آمریکایی در این کشور نیز همیشه بازار سیاه سلاح یمن را رونق می داده است. آمریکا از شناخت مناسبی نسبت به ویژگی های جغرافیایی و سیاسی یمن برخوردار است. ایالات متحده تا زمانی که یمنی ها همچنان دچار درگیری های داخلی باشند، نیازی به دخالت در این کشور نمی بیند. سرزمین سوخته یمن فعلا کم خطر ترین حالت برای واشنگتن است. اما درباره آینده نمی توان مطمئن بود که آمریکا چه رویکردی را در این کشور اتخاذ می کند. به ویژه این که القاعده به سادگی می تواند با تغییر تمرکز کنونی خود از عراق و سوریه به یمن، این کشور را با تهدید های امنیتی جدی مواجه کند.

3)یمن، نه سنتی، نه مدرن

سیستم حکومتی یمن در حال حاضر جمهوری است، اما واقعیت این است که حاکمیت در یمن مولفه های یک دولت مدرن را ندارد. قدرت گروه های مختلف برآمده از یک ساختار دموکراتیک و مبتنی بر خواست عمومی جامعه نیست. صاحبان قدرت به دنبال منافع ملی نیستند و از الگوهای منطقی برای تامین و بقای حاکمیت پیروی نمی کنند. مهم تر این که در حال حاضر مولفه های سنتی حاکمیت در این کشور هم از جمله پیوندهای قومی، قبیله ای و مذهبی کمرنگ شده اند. این که یمن در 3 سال گذشته مانند دریای متلاطم مواجی به آرامش نمی رسد، به این دلیل است که قوانین سنتی پیشین نیز دیگر منقضی شده اند. یعنی ما با کشوری روبرو هستیم که قانون مشخصی برای رسیدن به ثبات سیاسی در آن حاکم نیست.

4)آینده پیش روی حوثی ها

گروه حوثی ها در شرایطی این چنینی تلاش می کنند تا حق حاکمیت مردمی را از صاحبان سنتی قدرت و گویی از تاریخ یمن بگیرند. هرچند این گروه نیز به هر روی بخشی از جامعه یمن است و مثل تمام گروه های دیگر از مولفه قدرت نظامی برای احقاق حقوق مردم استفاده می کند. برخی خبرها حاکی از این است که حوثی ها با هوشمندی تمام بدون این که رئیس جمهور را از قدرت خلع کنند و به کودتا متهم شوند، او را مجبور به پذیرش شروط خود کرده اند. اگر چنین شود، حوثی ها راهی طولانی برای اینکه کشورشان را به آرامش برسانند، در پیش دارند. در این راه تنها دشمن آن ها، سعودی یا آمریکایی ها نیستند بلکه جامعه ای است که به معنای کلمه مستضعف مانده است و باید هر طور شده این دوران گذار را پشت سر بگذارد.

جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته

«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛هفته جاری که در آن اولین ماه فصل زمستان را پشت سر گذاشتیم، بهمن خاطره‌انگیز به ما اقبال نمود و یادآور صحنه‌های پرشکوه روزهای پیروزی انقلاب اسلامی سال 57 و اتحاد بزرگ ملت ایران بود. هر روز و ساعات این ایام برای ملت ایران لحظات ارزشمندی را تداعی می‌کند که باید آنرا قدر دانسته و زحمات آن دوران و قطرات خون شهیدان را با پاسداری از آن ارزش‌ها گرامی بداریم.

در این هفته با پایان یافتن دور اخیر مذاکرات ایران و 1+5، ارزیابی‌های طرفین از روند پیشرفت گفتگوها کاملاً مثبت بود به گونه‌ای که رسانه‌های خبری از آمادگی ایران و 1+5 برای رسیدن به توافق جامع هسته‌ای تا پایان امسال خبر دادند که البته تحقق این احتمال در صورتی است که دست‌های پنهان و کسانی که از این توافق و برداشته شدن تحریم‌های ظالمانه از یکسو و حفظ توان و حق غنی‌سازی هسته‌ای ایران از سوی دیگر لطمه می‌بینند، دست از شیطنت‌ها و ماجراجویی‌های خود برداشته و مانع تحقق این اراده جمعی جهانی نشوند.

در این هفته اقتصاد کشورهای تولید کننده نفت بر اثر تداوم سقوط آزاد 60 درصدی قیمت این ماده حیاتی و با ارزش، دچار تلاطم گردیده و دولت‌های این کشورها را - به جز چند رژیم وابسته عربی که همواره به عنوان تابعی از سیاست‌های دیکته شده غرب عمل می‌کنند – به تکاپو واداشته است. این دولت‌ها در مقابل این توطئه خطرناک و سقوط بی‌سابقه قیمت نفت، با نگرانی از کسری بودجه، اقدام به بازنگری در بودجه‌های سالانه و برنامه‌های اقتصادی خود کرده و قصد دارند به سوی یک اقتصاد انقباضی و حتی ریاضتی پیش بروند. ایران نیز که ناگزیر، از دایره این تاثیرات خارج نبوده و نیست، باید «اقتصاد مقاومتی» را بیش از گذشته در دستور کار خود قرار دهد. دولت یازدهم که در برنامه‌های خود، مهار تورم افسارگسیخته، تکاپو برای خروج از وضعیت رکود و رفع معضلاتی همچون بیکاری را دنبال می‌کند، در چنین شرایطی که نفت حدود 60 درصد از قیمت خود را از دست داده‌، با کاهش چشمگیر درآمدهای ارزی مواجه شده و طبعاً با مشکلات عمده برای حفظ و تداوم برنامه‌های خود روبروست.

با وجود این واقعیت‌ها و شرایط پیش رو، مسئولان دولت تدبیر و امید باید با برنامه‌ریزی‌های دقیق در امر مدیریت منابع و هزینه‌ها، زمینه تنظیم وضعیت اداره کشور را با هدف کم کردن آسیب‌های وارده به معیشت عمومی، اهداف سیاست‌های ابلاغی رهبر انقلاب را در چارچوب اقتصاد مقاومتی دنبال کنند.

در هفته‌ای که روزهای پایانی آنرا سپری می‌کنیم، اظهارات معاون اول رئیس‌جمهور درباره فساد اقتصادی افرادی همچون بابک زنجانی که در شبکه‌ای مرتبط با زد و بندهای مالی دولت گذشته به دانه درشت‌هایی افسانه‌ای مبدل شده‌اند، داغ دل ملت را تازه کرد. اینکه دولت فریاد زده و خواستار روشن شدن دست‌های پشت پرده فسادهای مالی‌ شده و خواهان مبارزه با مفاسد به صورت علنی و در جریان قرار گرفتن افکار عمومی گردیده، نشان می‌دهد که عده‌ای به شدت در پی پنهان‌سازی مفاسد و احیاناً ایجاد مسائل انحرافی در مسیر افکار عمومی به منظور به فراموشی سپردن پرونده‌های مفاسد اقتصادی هستند. لذا دولت وظیفه دارد به عنوان منتخب مردم ضمن بستن منافذی که زمینه‌ساز بروز تخلفات و ایجاد روابط ناسالم در ساختار پیکره نظام می‌شود، با قاطعیت خواستار پیگیری تخلفات مفسدان و روشن کردن پرونده مفاسد در قوه قضائیه باشد.

تحولات بین‌المللی هفته را از یمن آغاز می‌کنیم که طی چند روز گذشته شاهد مهمی بود که در روند تحولات چهار سال اخیر این کشور می‌تواند نقطه عطف به حساب آید و برای آینده سیاسی این کشور نیز تعیین کننده باشد.

روز سه شنبه، گروه «انصارالله» وابسته به حوثی‌های یمن، کاخ ریاست جمهوری را به کنترل خود در آورد و حتی برخی گزارش‌ها از خروج نخست‌وزیر این کشور از صنعا خبر دادند. در این باره «عبدالمالک الحوثی» رهبر انصارالله اعلام کرد اعضای این گروه، هر چند کاخ ریاست جمهوری را در کنترل گرفته‌اند ولی فعلاً قصد سرنگون کردن «منصور هادی» را ندارند. رهبر انصارالله در عین حال اعلام کرد «منصور هادی» باید به تعهداتش که در شهریور ماه گذشته بر سر آن توافق شد پایبند باشد، از جمله اینکه سهم حوثی‌ها را در قدرت به رسمیت بشناسد.

گروه انصارالله که از اواخر تابستان گذشته عملاً کنترل صنعا، مرکز حکومت یمن را دردست دارند روز سه‌شنبه علاوه بر کاخ ریاست جمهوری همچنین اداره امنیت سیاسی یمن را که از قدرتمندترین نهادهای سیاسی این کشور محسوب می‌شود تحت اداره خود گرفتند. مشخص است که انصارالله قصد داشته است قدرت خود را به رخ رئیس‌جمهور بکشد و این پیام را بدهد که به راحتی می‌تواند وی را سرنگون سازد و از این جهت به نفع «منصور هادی» است که به مفاد توافقاتش با انصارلله پایبند باشد. تازه‌ترین گزارش‌ها در این باره حاکی است که «منصور هادی» عقب نشسته و «با شروط «انصارالله» موافقت کرده است.

این هفته، خشم جهان اسلام علیه ادامه توطئه اهانت به مقدسات مسلمان و تشدید مسلمان‌ستیزی در غرب، اوج گرفت و در این باره، در بسیاری از کشورها تظاهراتی در محکومیت این رفتار اهانت‌آمیز برگزار شد. حوادث دو هفته قبل پاریس که در جریان آن چند فرد مسلح وابسته به گروه‌های افراطی به دفتر یک نشریه فرانسوی حمله کرده و شماری از کارکنان این نشریه را به قتل رساندند موجب شد تا بسیاری از مسلمانان در کشورهای مختلف، این اقدام تروریستی را محکوم کنند. ولی همان نشریه که مشخص بود از سوی جریان‌های ضداسلامی تحریک شده در پاسخ به این اقدام نوع‌دوستانه و ضد تروریستی مسلمانان، گستاخانه کاریکاتور جدیدی از پیامبر اکرم(ص) را به چاپ رساند و مسلمانان را خشمگین کرد. این اقدام موهن نشریه مذکور موجب شد بسیاری از مسلمانان، علیه این نشریه و دولتمردان فرانسوی که قصد توجیه این عمل زشت را داشتند اقدام به تظاهرات کنند و به دولتمردان غربی بفهمانند که نمی‌توانند اهانت به مقدسات دینی را آزادی بیان بنامند. این جدال میان مسلمانان و حاکمان غربی همواره وجود داشته و هنوز هم به جائی نرسیده است. مسلمانان باید با تصمیمات قاطع و عملی، کاری کنند که حاکمان غربی دست از نفاق بردارند و آزادی را از این پس طبق منافع خود معنا نکنند.

این هفته، رژیم صهیونیستی در ادامه جنایات خود، گروهی از اعضای حزب‌الله و همراهان آنها را که از شهرک «مزرعه امل» در «قنیطره» در منطقه جولان سوریه سرگرم بازدید بودند، ناجوانمردانه هدف حمله هوایی قرار داد که در جریان این حمله 6 نفر از اعضای حزب‌الله از جمله «جهاد مغنیه» و یکی از شهروندان جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسیدند.

جهاد مغنیه، فرزند 25 ساله عماد مغنیه بود که اوایل این هفته با حضور خیل عظیم مردم لبنان تشییع و در کنار مزار پدرش دفن شد. در واکنش به این جنایت، سید حسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله لبنان به صهیونیستها هشدار داد که آماده پاسخ حزب‌الله باشند. نصرالله در پیامی کوتاه خطاب به صهیونیست‌ها گفت: «پناهگاه‌های خود را آماده کنید.»

تاریخ نشان داده است که اینگونه جنایات نه تنها خللی در عزم مبارزان ضد صهیونیستی ندارد بلکه اراده آنها را در راه مبارزه مصمم‌تر می‌کند. قطعاً، صهیونیست‌ها از جنایت اخیر خود نیز طرفی نخواهند بست و این اقدام، موجب خواهد شد تا جهاد مغنیه‌های بی‌شماری برای مبارزه با اشغالگران پیدا شوند.

این هفته، رژیم بحرین اعلام کرد شیخ سلمان دبیرکل جمعیت الوفاق بحرین، برجسته‌ترین چهره سیاسی مخالف رژیم آل خلیفه را روز هشتم بهمن محاکمه خواهد کرد. رژیم آل خلیفه که در طول چهار سال گذشته در برابر قیام مردم مبارز بحرین درمانده شده و به هر اقدامی که برای سرکوب انقلاب مردم بحرین دست زده، شکست خورده است، اکنون گمان می‌کند با زندانی و محاکمه کردن شیخ سلمان خواهد توانست شعله قیام آزادیخواهانه و عدالت طلبانه ملت بحرین را خاموش سازد. با اینحال، این اقدام مذبوحانه نیز از هم اکنون با شکست مواجه شده و زندانی شدن شیخ سلمان نه تنها مردم را از انقلاب خود دلسرد نکرده بلکه عزم آنها را برای تداوم مبارزه راسخ‌تر نموده است.

حضور گسترده مردم در صحنه مبارزه گواه آن است که ترفندهای رژیم آل خلیفه،که با خودکامگی بر اکثریت حکم می‌راند، همگی محکوم به شکست و ناکامی هستند و سردمداران مستبد بحرین چاره‌ای به جز گردن نهادن به خواست مردم ندارند.

رسالت:دو خطای دیپلماتیک

«دو خطای دیپلماتیک»عنوان سرمقاله رسالت به قلم سید مسعود علوی اسلامی است که در آن می‌خوانید؛ هر چه فکر می کنم چه منطق دیپلماتیکی وجود دارد که تصویر وزیر خارجه جمهوری اسلامی در یک محیط دوستانه و صمیمانه با وزیر خارجه منفورترین دولت جهان یعنی آمریکا در خیابان های ژنو، به جهان مخابره شود، به نتیجه ای نمی رسم! پس از یک سال و نیم گفتگوی بی حاصل که فقط امتیاز دادیم و امتیازی هم نگرفتیم، بخشی از کار بزرگ دانشمندان جوان و فداکار ایرانی را در تأسیسات هسته ای متوقف کردیم، با این تصویر در خیابان های ژنو چه می خواهیم بگوییم؟

مردم جهان بویژه جوانان جهان اسلام، جمهوری اسلامی ایران را نماد ایستادگی و پایداری در برابر تبهکاری های آمریکا می دانند و بیش از سه دهه، پنجه در پنجه آمریکا انداخته ایم. بعد تصویری از سیاست خارجی جمهوری اسلامی در جهان، واتاب می دهیم که گویی هیچ تبهکاری وجود نداشته است! در حالی که می دانیم در خصوص محروم کردن ملت ایران از فناوری صلح آمیز هسته ای و نیز اخلال در استقلال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، مرارت ها کشیده ایم. آیا واقعاً همان طور که رئیس جمهور می گوید؛ «در مذاکرات بحث اصول و آرمان ها مطرح نیست» یا «آرمان ما وصل به سانتریفیوژ نیست»، اگر چنین است چرا روزنامه های دوم خردادی به فرمان لندن اصرار دارند تصویر پیاده روی ظریف و کری را درصفحه اول خود با افتخار به چاپ برسانند؟ این اصرار بر اساس چه اصول و آرمانی صورت می گیرد؟! چرا پروژه نفرت زدایی نسبت به چهره آمریکا در داخل و خارج جمهوری اسلامی اکنون به صورت یک اصل و آرمان در دستور کار آمریکایی هاست و یک عده هم در داخل، آن را نمایندگی می کنند؟

ملت ایران طی سه دهه گذشته فداکاری ها کرده، خون ها داده، شهادت بزرگانی همچون 72 تن در هفتم تیر و شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر در هشتم شهریور 60 را مشاهده کرده، چهره های نورانی همچون شهدای محراب و صدها هزار شهید و جانباز در مصاف با شرارت آمریکایی ها در دفاع مقدس داده است، چطور می شود بر همه این تصاویر غرورانگیز در مبارزه با ستم استبداد جهانی، یک تصویر مسالمت آمیز در روابط خارجی با آمریکایی ها را الصاق کرد و تیر خلاص به راهبرد آمریکاستیزی و استکبارستیزی ملت ایران زد؟ آن هم در شرایطی که آمریکایی ها هنوز بر طبل خصومت ورزی با ملت ما می کوبند و ذره ای از مواضع خصمانه خود پایین نیامده اند.

بنده به عنوان احدی از آحاد ملت ایران، پیشنهاد می کنم تا موقعی که مذاکرات به نتیجه نرسیده است همان طور که متن مذاکرات را از ملت ایران مخفی کرده اید، تصاویر گفتگوها چه در زیر سقف و چه در بیرون سقف را نیز تا حصول نتیجه، محرمانه اعلام کنید. چه فایده ای دارد در هر دور مذاکره، بیرون بیایید و بدون اینکه شمه ای از مطالب و گفتگوها را فاش سازید، به بیان یکسری عبارات که هیچ ارزش خبری ای ندارد اکتفا کنید؟ عباراتی همچون مذاکرات فشرده بود، طرف مقابل اراده خود را برای توافق نشان داد، مذاکرات جدی بود، هنوز اختلافات وجود دارد و...

در اوج مذاکرات بی نتیجه ژنو، ناگهان وزیر خارجه محترم ما سر از پاریس درمی آورد؛ شهری که امروز به عنوان پایتخت اهانت به مقدسات دینی و پیامبر گرامی اسلام (ص) مطرح است.

چه منطق دیپلماتیکی پشت سر این سفر، آن هم در شرایط کنونی وجود داشت؟ در سراسر جهان اسلام، خشم و نفرت علیه غرب و فرانسوی ها موج می زند و مردم مسلمان جهان از اهانت به ساحت مقدس پیامبر اکرم (ص) عصبانی هستند، یک دفعه چشم باز می کنند، می بینند وزیر خارجه ما در پاریس است، آن هم بدون بیان یک کلمه در محکومیت عمل زشت دولت فرانسه در حمایت از پدیده «من شارلی هستم»! اهانت به مقدسات در پاریس، حتی صدای پاپ را هم درآورده است. اما در سفر وزیر محترم خارجه ما به پاریس، در اعتراض به عمل زشت فرانسوی ها در اهانت به پیامبر (ص)، صدایی درنمی آید!

آیا موضوع قدرت هسته ای ایران، مایه اقتدار ماست یا مایه ضعف و رخوت ماست؟ ما در مذاکرات به واسطه این قدرت، در مقام تعامل هستیم یا در مقام امتیاز دادن و عمل یک سویه؟! آیا عنصر زمان و مکان در گفتگوهای دیپلماتیک ما جایگاهی دارد یا ندارد؟! آیا محتوای گفتگوها تابع راهبردها و تاکتیک های ما هست یا نیست؟ این درک دیپلماتیک در کجای سفر به پاریس و قدم زدن در خیابان های ژنو وجود دارد؟!

جناب آقای ظریف! آمریکایی ها و فرانسوی ها در حال تست دولت ما و حساسیت هایش در قبال اصول و ارزش های اسلامی و انسانی هستند. ما در این تست نباید به کژراهه برویم.

آقای ظریف عزیز! شما نباید فریب ژورنالیسم تبهکار را که در داخل، «من شارلی هستم» را نمایندگی می کنند، بخورید. مردم ما که برای دفاع از شرف و عزت خود و نیز دفاع از استقلال و آزادی خود بیش از سی سال است مقاومت کرده اند و این مقاومت تا ظهور حضرت صاحب الزمان (عج) ادامه دارد، از شما انتظار دارند خشم و نفرت افکار عمومی در ایران و جهان علیه مظالم استبداد جهانی بویژه آمریکا را، نمایندگی کنید. شما نماینده یک ملت بزرگ در دیپلماسی خارجی هستید. این شأن و منزلت را با اقوال و افعالی که با آرمان ها و اصول انقلابی تطبیق ندارد، فرونکاهید.

تأسف بار است روزنامه های مدعی اصلاحات که راهپیمایی و اعتراض مردم علیه سیاست های هتاکانه دولت فرانسه علیه مقدسات را در صفحه اول خود سانسور کردند، روزنامه هایی که حتی راهپیمایی عظیم و با شکوه اربعین را نیز سانسور نمودند، همان ها دیروز همچنان از پیاده روی ظریف در خیابان های ژنو، بی هیچ دلیلی دفاع کردند و دوباره عکس های آن را به چاپ رساندند! آیا این رویکرد، انطباقی با کار حرفه ای و تعهد اسلامی دارد؟

قدس:پیش نیازهای اقتصاد با ثبات

«پیش نیازهای اقتصاد با ثبات»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم کتر سید حسین محمودی اصل است که در آن می‌خوانید؛در راستای دستیابی به اقتصاد با ثبات، لازم است در سبد اقتصادی و صادراتی کشور انواع مختلفی از محصولات گنجانده شود.

مثلاً برخورداری از پنج محصول صادراتی استراتژیک، میزان ریسک‌پذیری اقتصاد کشور را کاهش می‌دهد. از سوی دیگر تعداد و تنوع محصولات از اهمیت خاصی برخوردار است، زیرا فروش کالا به خودی خود مزیت زیادی ایجاد نخواهد کرد.از سوی دیگر فروش فناوری و نوآوری، ثبات بیشتری را با خود به همراه می‌آورد و در این حالت عایدی ارزش افزوده چندین برابر خواهد شد، زیرا محصولات دانش بنیان از دامنه ثبات بیشتری برخوردار هستند. یکی از ضرورت‌های اصلی دستیابی به اقتصاد با ثبات، تنظیم سیاستها و روشها به گونه‌ای است که قوانین و مقررات را دچار تغییرات متعدد نکند، زیرا این تغییرات عامل مهمی‌در بی‌ثباتی اقتصاد محسوب می‌شود. به این معنا که ثبات قوانین شرکتها، سازمانها و اشخاص می‌تواند استراتژی‌ها و برنامه ریزی‌های بلند مدتی را فراهم کرده و برای آینده اقتصادی نوید بخش باشد .

از دیگر مسایل مهم در ثبات اقتصادی، حجم دولت است. دولت حجیم به بهره وری کمتر منتهی شده و بخش خصوصی، حضور کمرنگ تری خواهد داشت، بنابراین اقتصادی که عامل آن دولت باشد و مداخلات دولتی در آن زیاد مشاهده شود، به اقتصاد کم رونق و بی فروغی تبدیل خواهد شد و در معرض رقابتها و چالشهای جهانی از ثبات بی نصیب خواهد ماند و مسلماً توانایی مقابله با بحرانهای اقتصادی جهانی را نخواهد داشت.

در این بین و در راستای دستیابی به اقتصاد با ثبات، دولت می‌بایست اهداف حاکمیتی را دنبال کند و اهداف رقابتی با بخش خصوصی و جایگاه دولت در آن مشخص شود .از طرفی وجود دولت در بخشهای اساسی تولیدی و اقتصادی باعث می‌شود توان رقابتی بخش خصوصی در مقابل دولت کاهش بیابد و به بزرگ شدن اندازه دولت منجر شده و بزرگ شدن دولت مساوی است با بی ثباتی اقتصاد کشور. ضمن اینکه اقتصاد با ثبات می‌تواند از انضباط مالی دولت نشأت بگیرد و به کنترل تورم و رکود کنترل منتهی شود.

از دیگر ویژگی های اقتصاد با ثبات سیاستگذاری و مدیریت کلان، سنجیده و کارشناسی شده ای است که به برنامه‌ریزی بلند مدت، میان و کوتاه مدت توجه کرده باشد.اگر برنامه‌ریزی بلند مدت در کشوری پاسخگوی نیازهای اقتصادی‌اش نباشد، مطمئنا کشور دچار بی‌ثباتی می‌شود و لازم است برنامه های چشم انداز بیست ساله، پنج ساله و بودجه یک ساله به گونه‌ای تدوین شود که واقعی، قابل دسترسی و تکلیف باشد یعنی دولتها مکلف به اجرای آن باشند .

با به دست آوردن ثبات اقتصادی، رشد و به تبع آن پایداری اقتصادی حاصل می‌شود و شاهد افزایش پس انداز ملی و سرمایه‌گذاری خصوصی و رقابت‌پذیری صادرات خواهیم بود. ترازهای پرداخت، بهبود صادرات بر واردات را عینی تر کرده و اصلاحات مالی را امکان پذیرتر می‌کند وبی‌گمان گذر از اقتصادهای متوسط به پیشرفته راحت‌تر ممکن خواهد شد و سیاستهای تعدیل نیز با کمترین عوارض محقق می‌شود. به طور مثال در اقتصاد با ثبات می‌توان هدفمندی یارانه‌ها را به نحو احسن اجرا کرد.

در حالت کلی باید گفت، محیط با ثبات اقتصاد کلان به کنترل نرخ تورم منتهی شده و در پی آن نرخ ارز نیز کنترل می‌شود، زیرا نرخ ارز در نوسانات اقتصادی متغیر است و شوک خود را به بازار وارد می‌کند، همچنین نرخ بهره کاهش پیدا کرده و به ثبات می‌انجامد. ضمن اینکه نرخ تورم بالاتر از نرخ بهره نخواهد شد و یا برعکس، چرا که فاصله زیاد نرخ تورم و بهره به مشکلات و رانتهای فراوان دامن زده، ضمن اینکه وضعیت مالی دولت هم بهبود می‌یابد و همچنین تراز پرداختهای صادرات از واردات پیشی گرفته و در نهایت می‌توانیم رشد اقتصادی مناسب و پایداری را شاهد باشیم.

سیاست روز:وتو، ادعایی بدون پشتوانه

«وتو، ادعایی بدون پشتوانه»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن می‌خوانید؛سخنرانی سالیانه باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا سه‌شنبه شب در کنگره انجام گرفت که شامل مسائل مهم سیاست داخلی و خارجی آمریکا بود.

سخنرانی که نشان داد، در سال ۲۰۱۵ ، آمریکا با زنجیره گسترده‌ای از چالش‌های درونی و بیرونی مواجه است که نمودی از افول هژمونی آمریکایی است. در لابه‌لای سخنان اوباما مباحثی نیز در باب نگاه آمریکا به جمهوری اسلامی ایران و البته مذاکرات هسته‌ای ملاحظه می گردد که از یک‌سو نیاز شدید آمریکا به توافق را نشان می‌داد و از سوی دیگر استمرار نگاه سلطه‌گرایانه آمریکایی را آشکار می‌سازد؛ چنانکه اوباما بار دیگر بر وجود همه گزینه‌ها از جمله نظامی روی میز تاکید کرد.

شاید سخنان اوباما خط مشی کاخ سفید در قبال ایران در مذاکرات هسته‌ای را نشان دهد، اما از سخنان او مهمتر، واکنش سناتورهای کنگره به این سخنان بود.

واکنش‌هایی که بسیاری آن را واکنش به کلید واژه اصلی سخنان اوباما یعنی استفاده وی از وتو در قبال تصویب قطعنامه جدید تحریم‌ها درباره ایران تشکیل می‌داد. چند نمونه از واکنش‌های سناتورها به شرح ذیل می‌باشد.

- سناتور «اد رویس»، رئیس کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا خواستار همراهی اوباما با کنگره برای افزایش فشارهای اقتصادی علیه ایران همراهی شد.

ـ سناتور «دیان فاینشتاین» از سخنان اوباما مبنی بر وتوی تحریم‌ها استقبال کرده و تحریم‌های جدید را عامل اخلال در مذاکرات دانسته است.

ـ سناتور «چاک‌شامر» نگاهی به نسبت میانه داشته اما وی نیز عدم افزایش تحریم را مطلوب دانسته است.
ـ «جانی ارنست» نیز نگاهی مثبت به افزایش فشارها بر ایران داشته است.

ـ سناتور «شرود براون» عضو ارشد کمیته امور بانکی سنای آمریکا نیز تعویق طرح کنگره برای افزایش تحریم‌ها را خواستار شده و تحریم‌های جدید را زمینه‌ساز ایجاد چالش در مذاکرات دانسته است.

ـ نشریه هیل که نگاه سناتورهای کنگره را مطرح می‌سازد نیز از اختلافات شدید میان سناتورها در باب تحریم‌های جدید در قبال ایران خبر داد است.

آنچه از مجموع این اظهارات نشان می‌دهد، اختلافات شدید درون کنگره و عدم اجماع برای اعمال تحریم‌های جدید است. با توجه به اختلافات شدید کنگره اقدام آنها مبنی بر تعویق بررسی طرح تحریم جدید علیه ایران نه به دلیل سیاستها و تهدیدات اوباما بلکه به دلیل عدم اجماع درونی است. کنگره به دلیل اختلافات درونی از مطرح شدن طرح مذکور و عدم رای بالا به آن هراس داشته لذا برای جلوگیری از افشای رسوایی اختلافات درونی کنگره، از تعویق این طرح سخن گفته است. لذا ادعای تاثیر مواضع اوباما در تصمیم کنگره ادعایی کاملا بی‌منطق و فریبکارانه است.

نکته دیگری که در باب مواضع سناتورها در باب سخنرانی اوباما مورد توجه می‌نماید، وضعیت اوباما برای مقابله با عملکرد کنگره است. در هفته‌های اخیر کاخ سفید تلاش کرده تا اوباما را ناجی مذاکرات و تنها فردی معرفی نماید که توان اجرای توافق هسته‌ای را دارد و ایران باید این فرصت را غنیمت شمرده و با پذیرش خواسته‌های آمریکا توافق را نهایی نماید.

این فضاسازی در حالی صورت می‌گیرد که به دلیل اختلافات گسترده در کنگره اوباما کار سختی در برابر طرح احتمالی کنگره ندارد چرا که اجماع دو سوم ایجاد نخواهد شد و وی به راحتی می‌تواند به اصطلاح طرح را وتو کند.

از جمع ۱۰۰ عضو سنا، ۵۴ کرسی برای جمهوریخواهان است و برای تصویب قطعنامه قاطع ۶۷ رای یعنی دو سوم اعضاء نیاز می‌باشد که عملا تحقق این امر با ابهامات بسیاری همراه است.

با توجه به این حقایق این سوال اساسی مطرح می‌شود که هدف آمریکایی‌ها از برجسته‌‌سازی ادعای اراده اوباما برای گرفتن تصمیم سخت - به ادعای آنها وتوی تحریم احتمالی - چیست؟ و چرا به رغم عدم وجود شرایط لازم درون کنگره با تحریم‌های جدید به برجسته‌سازی وتوی اوباما پرداخته می‌شود؟

پاسخ به این پرسش را دربندهای بالایی سخنان اوباما می‌توان مشاهده کرد. اوباما تاکید می‌کند که آمریکا با اعمال تحریم‌های اقتصادی و دیپلماسی جهانی توانسته اجماع در قبال ایران ایجاد و تهران را پای میز مذاکره آورد. وی تاکید می‌کند آمریکا برای اولین بار توانسته فعالیت‌های هسته‌ای ایران را متوقف سازد و به امنیت اسرائیل کمک نماید. اوباما تاکید می‌کند که در برابر طرح جدید تحریم‌ها از وتو استفاده می‌کند چرا که مخالف دستاوردهایی است که آمریکا از مذاکرات داشته در حالی که واشنگتن مصمم به حفظ و استمرار دستاوردهایش است.

این جملات، هدف آمریکا از ادامه مذاکرات را چنین نشان می‌دهد:« عدم لغو تحریم‌ها و جابه‌جا کردن آن با ادعای عدم افزایش تحریم‌ها، توقف فعالیت‌های هسته‌ای ایران و سوق دادن مذاکرات به امنیت رژیم صهیونیستی که اساس آن را نیز حذف برنامه‌های موشکی جمهوری اسلامی و تبدیل ایران به کشوری خنثی در منطقه با محوریت دوری آن از مقاومت تشکیل می‌دهد». این حقایق زمانی آشکارتر می‌شود که اوباما تصمیم سخت را مقابله با تحریم‌های جدید کنگره با وتو عنوان می‌کند کنگره‌ای که به دلیل اختلافات گسترده عملا تهدیدی برای مواضع اوباما در مذاکرات نمی‌باشد.

ادعای اوباما برای واقعی نشان دادن تقابلش با کنگره اگر از روی حسن‌نیت و گامی برای اعتماد‌سازی باشد، به جای استفاده از واژه وتوی تحریم‌های جدید باید اصل وتوی تحریم‌های گذشته و لغو یک‌جانبه تحریم‌ها به عنوان اقدامی اعتماد‌ساز را مطرح سازد حال آنکه اوباما نه تنها اکنون، بلکه در طول ۶ سال ریاست جمهوری خود هرگز از چنین واژه‌ای استفاده نکرده است.

این امر بیانگر این حقیقت است که واژه وتو در جملات اوباما ادعاهایی بدون پشتوانه و صرفا سیگنال‌های انحرافی برای فریب افکار عمومی یا به عبارتی همان بزک کردن چهره آمریکا نزد ملت و مسئولان جمهوری اسلامی ایران بوده است که هدف نهایی آن دور ساختن ایران از خطوط قرمز و امتیاز‌دهی به آمریکا بدون گرفتن امتیاز است. در حالی که گام اول اوباما برای اعتماد‌سازی و نشان دادن صداقت آمریکا در مذاکرات، لغو تمام تحریم‌ها پیش از توافق نهایی می‌باشد نه ادعای عدم افزایش تحریم‌ها.

وطن امروز:پرسه با فتنه‌گران در هوای آلوده

«پرسه با فتنه‌گران در هوای آلوده»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم دکتر محمدحسن آصفری است که در آن می‌خوایند؛یک ـ با اعتنا به مسائل و مشکلات زیست‌محیطی در کشور بویژه کلانشهرها و بالاخص پایتخت، همچنین عدم ورود سازمان‌ها و نهادهای مربوط به مساله آلودگی هوا و ورود بنزین بی‌کیفیت و آلوده به کشور، خانم ابتکار باید به وظایف خویش عمل کند؛ تکالیفی از قبیل پیشگیری از آلودگی هوا،‌ آب‌ها، پساب‌ها و محیط‌زیست همچنین حفظ و توسعه محیط‌زیست. خب! ایشان با توجه به آنکه فردی سیاسی است تا اجرایی، وقت کافی برای مدیریت محیط‌زیست نمی‌گذارد و در نتیجه، اتفاق خاصی در دولت یازدهم درباره محیط‌زیست و رفع دغدغه‌های ملت درباره آن به‌وجود نیامده است.

در حقیقت، خانم ابتکار به عنوان معاون رئیس‌جمهور و رئیس سازمان محیط‌زیست اقدام خاصی به‌عنوان مثال برای مشکل 4-3 ماه اخیر تهران و شهرهای بزرگ دیگر یعنی آلودگی هوا و دیگر آلودگی‌های زیست‌محیطی انجام نداده است. فقط در تهران آلودگی هوا وجود ندارد و در کلانشهرها نیز این مشکل هست. مثلا در حوزه انتخابیه اینجانب یعنی شهرستان اراک مدت‌هاست آلودگی هوا تشدید شده و تنفس به سختی انجام می‌شود ولی ظاهراً علاوه بر تهران، اراک هم با بی‌اعتنایی سازمان محیط‌زیست برای چاره‌اندیشی رفع آلودگی هوایش مواجه است.

دو ـ خانم ابتکار بیشتر وقت خود را برای دیدار با عناصر فعال در فتنه ۸۸ گذاشته و دیگر وقتی برای رسیدگی به محیط‌زیست ندارد. با این عدم رسیدگی به کار سازمانی و در نتیجه، مدیریت نشدن صحیح این سازمان، مجلس و در صورت لزوم، مدعی‌العموم می‌توانند از رئیس سازمان حفاظت محیط‌زیست سوال کنند.

سه ـ هر سازمان، وزارتخانه و دستگاهی وظایفی دارد. درباره سازمان محیط‌زیست، همگان می‌دانند اهمال‌کاری این سازمان موجب به خطر افتادن سلامت هموطنان می‌شود. به دلیل اهمال سازمان محیط‌زیست و اینکه خانم ابتکار با شدت گرفتن فعالیت‌های سیاسی خود، وقتی برای رسیدگی به وظایف مدیریت درباره محیط‌زیست ندارد، این خطر در حال حاضر بروز هم یافته است. ظاهرا جایگاه سازمانی رئیس سازمان محیط‌زیست به دلیل رفتارهای سیاسی و دیدارهای سیاسی تغییر کرده است(!) ابتکار با دیدارهایی که با برخی عناصر حاضر در فتنه 88 و برخی عناصر سیاسی اصلاح‌طلب و برخی احزاب سیاسی همسوی خود دارد، عملاً وقتی برای رسیدگی به محیط‌زیست کشور و رفع مشکلات آلودگی هوا ندارد و در حالی که امروز در شهرهای مختلف ایران بویژه در شهر تهران با مشکلات جدی تنفسی به دلیل شدید بودن میزان آلودگی هوا مواجه هستیم و مردم کلانشهرها با محیط‌زیست آلوده در حال دست و پنجه نرم کردن هستند، اما ایشان بی‌توجه به این موضوع در حال دیدارهای گروه‌گرایانه خود است.

چهارـ اگر خانم ابتکار،‌ لااقل همان مقدار زمانی را که برای دیدن عناصری که در فتنه 88 نقش داشته و فعال بوده‌اند می‌گذارد، برای محیط‌زیست هم بگذارد و واقعاً با استفاده از کارشناسان توانمند، مجرب، دانشمند و بابرنامه کار کند و دنبال حواشی نباشد، وضعیت به این شکل نمی‌شود. او اگر کمی نسبت به مشکلات زیست‌محیطی دلسوزانه رفتار کند، مطمئنا مشکلات آلودگی هوا کم و حتی رفع خواهد شد.

پنج ـ از دیگر سو، اخباری مبنی بر آلوده بودن بنزین‌های وارداتی وجود دارد و از آنجا که سازمان محیط‌زیست بنزین‌های پتروشیمی تولید داخل را که نسبت به بنزین وارداتی اگر بهتر نبود، بدتر هم نبود، آلوده می‌دانست و اصلاً بر همین اساس اجازه توزیع آن را نداد و با خارج کردن ارز از کشور آن هم با این وضع اقتصادی‌ای که وجود دارد، بنزین وارد کردند، از این لحاظ هم باید مورد پیگرد قرار گیرد. در عین حال، این سازمان مدعی است بنزین‌های وارداتی مشکلی ندارد؛ اگر مشکلی ندارد چرا هوا آلوده ماند؟! با توجه به این موضوع، محیط‌زیست به هیچ‌وجه صلاحیت لازم را برای تشخیص آلوده بودن یا نبودن بنزین‌های وارداتی ندارد چون خود یک طرف ماجراست. جایی بی‌طرف باید این موضوع را بررسی می‌کرد که این امر از سوی کمیسیون بهداشت مجلس انجام شد و آلوده بودن بنزین‌های وارداتی مشخص شد و همچنین معلوم شد بنزین‌های واردشده با حمایت سازمان محیط‌زیست نه‌تنها یورو 4 نیست که استاندارد یورو2 را هم ندارد(!) خانم ابتکار باید پاسخگوی اقدامات خود درباره ورود بنزین آلوده به کشور باشد.

سازمان استاندارد ایران هم باید در زمینه ورود بنزین‌های آلوده به کشور نظر دهد و رسماً اعلام کند این بنزین‌ها آلوده است یا خیر؟شش ـ متأسفانه ایراد قانونی درباره سوال از معاونان رئیس‌جمهور وجود دارد و چون خانم ابتکار معاون رئیس‌جمهور است، نمایندگان مجلس نمی‌توانند از وی سوال بپرسند در حالی که از وزرا می‌توانند سوال کنند! انتقادی هم از شخص رئیس‌جمهوری محترم مبنی بر تذکر ندادن ایشان به خانم ابتکار به عنوان رئیس سازمان محیط‌زیست وجود دارد و اگر ایشان به خانم ابتکار تذکر اساسی برای عملکرد نامناسب زیست‌محیطی ندهند، قطعا دود عدم اجرای مدیریت صحیح بر سازمان محیط‌زیست به چشم مردم خواهد رفت.با توجه به جمیع مواردی که عنوان شد، به نظر می‌رسد لزوم ورود مدعی‌العموم احساس می‌شود.

جوان:تحقیر قدرت نرم ‌جمهوری اسلامی؟!

«تحقیر قدرت نرم ‌جمهوری اسلامی؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم مهدی پورصفا است که در آن می‌خوانید؛ اصطلاح دیپلماسی عمومی را می‌توان نتیجه مستقیم تئوریزه کردن واقعیتی دانست که امروز به نام قدرت نرم در محافل دانشگاهی مطرح است. قدرت نرم در مقابل قدرت سخت به عنوان ابزاری برای بهره‌گیری از انرژی نهفته در بن یک جامعه همچون فرهنگ، یا قدرت متحد کردن اقشار مختلف جامعه مطرح می‌شود و هم اکنون نیز به شدت مورد توجه کشورهای مختلف دنیا برای بهره‌گیری قرار دارد.

قدرت نرم به دلیل دوری‌‌گزیدن از چارچوب‌های معمول قدرت، همچون توان نظامی یا عملیات‌های جاسوسی قابلیت نفوذ بسیار بالایی در اقشار مختلف مردم را دارد و نمی‌توان با بهانه‌های معمول جلوی آن را گرفت. از همین رو نهادهای گوناگونی در سرتاسر دنیا به منظور تاثیرگذاری در حوزه فوق وارد عمل شده‌اند.

جمهوری اسلامی ایران به عنوان کشوری که پایه آن بر اساس یک انقلاب توده‌ای و عاملی همچون دین برای متحد کردن مردم قرار دارد، توان و ظرفیت بسیار بالایی برای تاثیر گذاری دارد و حتی برخی انقلاب اسلامی ایران را بیش از آن که یک انقلاب سیاسی یا اقتصادی بنامند، آن را انقلابی فرهنگی می‌دانند.

هم اکنون توان تأثیرگذاری بالای ایران در سطح منطقه بیش از آن که مدیون نفوذ قدرت نظامی یا ابزارهای سخت باشد، بیشتر نتیجه نفوذ آرمان‌های ضد ظلم و تبعیض نظام جمهوری اسلامی ایران در سطح افکار مردم منطقه است.

طبیعی است در چنین شرایطی هر اقدامی که بخواهد قداست و پایه این قدرت نرم را که عملا در عمق جان مردم این کشور ریشه دارد، مورد هجوم قرار دهد با واکنش سخت مردم روبه‌رو خواهد شد.

توهین نشریه شارلی ابدو به پیامبر گرامی اسلام عملا هجومی روشن به پایه اعتقادی مردم ایران و کشورهای اسلامی است که به طور حتم صرفنظر از واکنش‌های دولتی نسبت به آن عملا قلب بیش از یک میلیارد مسلمان را در سرتاسر دنیا جریحه دار کرد و واکنش‌هایی همچون حمله به سفارتخانه‌های فرانسه در سرتاسر دنیا کاملاً طبیعی است.

در این میان مردم مسلمان ایران نیز همگام با سایر مسلمانان دنیا اقدام به تجمع در مقابل سفارتخانه‌های کشورهای غربی کردند و البته به صورت کاملاً مسالمت‌آمیز اقدام نشریه فرانسوی را محکوم کردند. در این میان آنچه جالب به نظر می‌رسد، واکنش برخی مقامات دولتی به این اعتراضات بود.

گذشته از اینکه نحوه واکنش دولت به خصوص وزارت امورخارجه محل انتقاد است و دستگاه سیاست خارجی باید با همکاری سایر کشورهای اسلامی واکنشی مناسب به این مسئله نشان می‌داد، احساسی خواندن واکنش مردم به این اقدام فرانسه از سوی دولت کمی دور از انصاف است.

دولت حتی اگر اعتقاد داشته باشد که نیاز به واکنشی در برابر اقدام فرانسه در وزارت امور خارجه وجود ندارد، نمی‌تواند مانع اعتراضات مردمی علیه این اقدام فرانسوی‌ها شود.

تجمع مردم در برابر سفارت فرانسه را واقعاً می‌توان اقدامی احساسی عنوان کرد، البته احساسی نه از آن جهت که منظور سخنگوی دولت است. اتفاقاً این اقدام مردم نشان از باور مردم ایران اسلامی به توان خود در رساندن صدای خود به مرزهای حاکمیتی غرب است، آنجا که توهین به پیامبران آزادی انسان تعریف می‌شود و غرب می‌تواند هر ارزشی که مبتنی بر احساسات مردم باشد را زیرپا بگذارد.

تجمع مردم در برابر فرانسه نشان از همان چیزی است که قدرت نرم و اصلی‌ترین محور مقاومت در برابر نظام سلطه محسوب می‌شود؛ مبارزه با ظلم و توهین که از عمق جان ملت ایران برخاسته است اما سؤال اینجاست که آیا دولت نباید از چنین سرمایه‌ای به عنوان ابزاری در مقابل محکومیت هتاکی وقیحانه غربی‌ها در توهین به پیامبر گرامی اسلام(ص) استفاده کند و دست به تحقیر آن در تریبون‌های مختلف بزند.

واقعیت این است که دولت به جای اینکه به نفی این توان مردمی بپردازد، باید از آن به عنوان وسیله‌ای در راستای سیاست‌های نظام جمهوری اسلامی استفاده کند. تقویت این حرکت مردمی باید مصداق عینی دستور کار دولت باشد، چراکه امکان محکوم کردن آن به عنوان عملی دولتی وجود ندارد. در دنیای غرب مثال‌های متعددی وجود دارد که می‌تواند الگوی دولت قرار بگیرد. بسیاری از بنیادهای دست‌ساخته غرب که امروز در عرصه جهانی به عنوان تشکل‌هایی مردمی معرفی می‌شود، دقیقاً توسط دولت‌های غربی یا نهادهای جاسوسی کنترل می‌شوند.

می‌توان در این باره به گروه «اتحاد علیه ایران هسته‌ای» اشاره کرد که با حمایت لابی یهودی به دنبال مبارزه با ایران اسلامی به عنوان یک حقیقت موجود در عرصه جهانی است و زمانی که طبل رسوایی این گروه به اصطلاح مردمی با شکایت یکی از شرکت‌های امریکایی در حال اوج گرفتن بود، اوباما با دستور مستقیم خود از انتشار برخی اسناد مرتبط با آن خودداری کرد.

در این میان حالا زمان این است که دولت نیز همانند همتایان غربی خود به فکر استفاده از این توان مردمی باشد و آن را تقویت کند نه اینکه به تحقیر آن بپردازد.

حمایت:نقاب آزادی بر چهره هتاکان

«نقاب آزادی بر چهره هتاکان»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم عباس سلیمی نمین است که ر آن می‌خوانید؛چندی پیش، وقایعی در فرانسه اتفاق افتاد که سیر تطور و تحول آن، ناخودآگاه فضاسازی حوادث یازده سپتامبر و متعاقب آن اشغال دو کشور اسلامی را به اذهان متبادر نمود. پس از قتل خبرنگاران فرانسوی و ایجاد موج اسلام‌هراسی باید پرسید که این ماجرا، سنگ بنای کدام هدف جدید غرب است ؟ قطعاً هدف غرب از اهانت عامدانه به مقدسات اسلامی، شکستن روحیه مسلمانان است. استدلال غرب درباره توهین به اعتقادات سایر ملل با توجیه آزادی بیان، به طرق مختلف قابل نفی است. در مکتب غربی، اهانت به پادشاهان به خصوص ملکه انگلیس و تشکیک و انتقاد به صهیونیسم و ماجرای هولوکاست غیرقابل تحمل و قابل پیگرد قضایی است. در جریان ماجرای اخیر فرانسه، رئیس جمهور این کشور حمایت از یهودیان را وظیفه دانست. در اروپا هر گونه تحرک ضدصهیونیستی با برچسب آنتی سمیتیسم (Anti Semitism) محکوم و با مجازات رو به رو خواهد شد.

مخالفت نخست وزیر انگلیس با سخنان رهبر کاتولیک های جهان نیز که گفته بود نباید با آزادی بیان به مسلمانان توهین کرد، نشان می دهد سیاستمداران وابسته به صهیونیسم تا چه اندازه از تعالیم مسیحیت به دور افتاده اند.بسیاری از کشورهای اروپایی هرگونه تلاش برای انکار هولوکاست و یا تشکیک در ارقام و آمار آن را جرم دانسته و برای آن تا 7 سال مجازات زندان تعیین کرده اند؛ اکنون هم بر طبق این قوانین، «دیوید اروینگ» تاریخ دان انگلیسی در اتریش پشت میله های زندان قرار دارد؛ آیا هولوکاست مقدس‌تر از پیامبری است که یک میلیارد و پانصد میلیون مسلمان به او احترام می‌گذارند؟! نمونه دیگر روژه گارودی فیلسوف و اندیشمند فرانسوی است که در «مهد دموکراسی» صرفاً به علت تشکیک درباره ابعاد هولوکاست ادعایی صهیونیست ها و نه انکار آن، مجازات شد. در سال ۱۹۹۸ میلادی، یک دادگاه فرانسوی وی را به جرم انکار هولوکاست و افترای نژادی مجرم شناخت و بخاطر کتاب اسطوره های بنیان گذار سیاست اسرائیل (Mythes fondateurs de la politique israélienne) که در سال ۹۵ نوشته بود، ۱۲۰/۰۰۰ فرانک فرانسه جریمه کرد.

از این منظر، نحوه برخورد با منتقدان هولوکاست به تنهایی می تواند رسواگر ادعای آزادی بیان در کشورهای غربی باشد و این امر از آزادی بیان غربی کاریکاتوری مضحک ترسیم کرده است که عضو معیوب رسواکننده و بزرگنمایی شده در چهره آن را موضوع ممنوعیت نقد هولوکاست تشکیل می دهد. به عبارت دیگر، حوادث طراحی شده اخیر برای بستن نطق مسلمانان در تحرکات توهین آمیز بعدی بود تا جرأت اعتراض از آنان گرفته شود. اساساً حادثه شارلی ابدو با توجه به توهین این نشریه به پیامبر اسلام(ص) برای منزوی کردن مسلمانان انجام شده است، زیرا جنایتی به آنان نسبت داده می شود که با هیچ منطق اسلامی منطبق نیست. در گام بعدی با فضاسازی رسانه ای، کاریکاتور توهین آمیز منتشر می شود؛ با این فرض که مسلمانان در انفعال قرار گرفته و اعتراضی نخواهند کرد. با اطلاعاتی کمی که درباره ترور خبرنگاران نشریه شارلی ابدو منتشر شد، هر انسان نقّادی به مشکوک بودن آن پی می برد. در این ماجرا گفته شد که فرد مهاجم کارت شناسایی خود را به همراه داشته است، مانند اینکه شخصی با خودروی شخصی اقدام به سرقت کند! عرف خلافکاران، سرقت خودرو برای اجرای عملیات و حمل کارت شناسایی جعلی است اما در کمال تعجب شاهدیم که قاتلین فرانسوی، مدارک شناسایی به همراه داشتند و معلوم نیست تناقض ماسک زدن هنگام ترور و حمل کارت شناسایی چگونه قابل حل است؟

آیا جز این است که مساوی نشان دادن ترور با اسلام، هدف طراحان این توطئه بوده است؟ توهین به مقدسات در فرهنگ غرب، مسبوق به سابقه است. اگر غرب ادّعای آزادی بیان دارد، سوال این است که چرا این آزادی هدایت شده است؟ هفته نامه شارلی ابدو که در پایان ماه دسامبر حتی در پرداخت حقوق کارمندان خود نیز عاجز شده بود، بعد از ماجرای اخیر با دریافت حق اشتراک، جمع آوری پاداش ها و کمکهای سازمانها و ادارات دولتی بیش از ده میلیون یورو به جیب زد. اگر نشریه‌ای در ازای توهین به مقدسات، از دولت پول دریافت کند، در واقع باید آن را مزدور و مجری فرامین دولت به حساب آورد. چنانچه در چارچوب‌هایی که در غرب تعریف شده است، افرادی لاابالی و هتّاک به مقدسات این و آن توهین کنند، شاید بتوان عنوان «آزادی غرب وحشی» را بر آن نهاد زیرا برابر دانستن آزادی با توهین به مقدسات، متصاد با عقلانیت است. اما اگر برای توهین، مواجب دریافت شود، ادّعای آزادی بسیار مضحک تر و تمسخرآمیزتر خواهد بود.

هنگامی که سلمان رشدی مرتد، کتاب موهن آیات شیطانی را به نگارش درآورد، دولت انگلیس دفاع از جان وی در برابر خشم مقدس مسلمانان را دفاع از آزادی خواند، اما بعدها مشخص شد که مبلغ کلانی به این نویسنده مرتد پرداخت شده است. در واقع نگارش کتاب آیات شیطانی با سفارش استعمار پیر صورت گرفته بود. نکته مهم دیگر آنکه، لازم بود تا دستگاه دیپلماسی ما در برابر این هتّاکی نفرت‌آور، واکنشی قوی و مقتدرانه نشان می داد. پس از اعلان کمک مالی دولت فرانسه به نشریه شارلی ابدو، ضروری بود تا دولتمردان در مقام مدّعی، به وزارت خارجه فرانسه رسماً اعلام کنند که این توهین با کمک شما بوده و از سوی شما تلقی می شود و نه صرفاً از سوی چند ژورنالیست.

در واقع انتظار این بود که توهین این نشریه، به عنوان توهین دولتی بررسی شود و نه توهین گروهی. احضار سفیر فرانسه و ابلاغ مراتب اعتراض شدید ایران و لغو سفر وزیر امورخارجه کشورمان به فرانسه کم‌ترین کار ممکن بود که انجام نشد! پر واضح است که حرمت امامزاده را متولی آن بر عهده دارد و اگر در قبال اهانت های گاه و بیگاه دشمنان، تدبیری عاقلانه، مدبرانه و بلندمدت در جهان اسلام اندیشیده نشود، این گام گستاخانه در این مرحله متوقف نخواهد گردید و یقیناً باید در انتظار شیوه‌های جدیدتر توهین به مقدسات اسلامی باشیم.

آفرینش:یمن درمعرض سقوط داخلی و خطرات خارجی

«یمن درمعرض سقوط داخلی و خطرات خارجی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛برکناری کابینه و مذاکره با مخالفان مسلح از سوی "منصورهادی" رییس جمهوری یمن، نتوانست ثبات و آرامش را به این کشور بازگرداند. دامنه اختلافات و درگیری‌ها زمانی گسترده شد که نماینده حوثی‌ها(انصارالله) از همکاری با دولت کناره گیری کرد و علت آن را عدم توجه به خواسته‌ها و انجام اصلاحات لازم برای تحقق وعده‌ها به مخالفان دانست. ازهمین رو بار دیگر مخالفان مسلح وارد صحنه شدند و پس از درگیری با نیروهای امنیتی، کاخ ریاست جمهوری یمن را در اختیار خود گرفتند.

ریشه اختلافات معترضین با دولت یمن بسیار گسترده و عمیق بوده، به طوری که تاکنون شش جنگ را درپی داشته است. در سیر تحولات و اختلافات به وجود آمده در یمن باید به شکاف گسترده‌ای که بین ساختار جامعه و دولت وجود دارد توجه داشت. در یمن نظام اجتماعی، نظامی قبیله‌ای است که عرف و رسم قبایل در بسیاری از موارد برتر از قوانین دولتی جای می‌گیرد. در این نظام اجتماعی، دولت و ساختارها و نهادهای شکل‌دهنده آن بسیار ضعیف‌تر و شکننده‌تر از جامعه و نظام قبیله‌ای حاکم بر آن است و شکافی عمیق میان دولت و ملت وجود دارد.

علت اصلی این شکاف و بی ثباتی دولت یمن، ضعف بنیان ‌های اقتصادی است و درطی دهه‌های گذشته این مسئله به ابزاری برای دخالت‌های کشوری همچون عربستان در امورات داخلی این کشور بوده است. بنا به گزارش برنامه توسعه سازمان ملل، نرخ بیکاری در یمن بیش از 30 درصد می‌باشد که از این نسبت حدود 57 درصد را جوانان تشکیل می‌دهند. طبق داده‌های این گزارش از جمعیت 21 میلیونی یمن ، بیش از 12 میلیون نفر، یعنی 95/59 درصد جمعیت زیر خط فقر زندگی می‌کنند. در واقع وضعیت اقتصادی و اجتماعی مردم یمن، از عوامل مهم و اثرگذار بر شورش‌ها، گسترش ناامنی، و اعتراضات مسلحانه در این کشور می‌باشد.

علیرغم تبلیغات هدف دار در برخی رسانه‌های خارجی، اختلافات معترضین با دولت، و جنگ بین آنها، جنگی فرقه‌ای و مذهبی نیست بلکه آنها از وضع بد اقتصادی و بی‌توجهی دولت به وضعیت معیشتی نامناسب مردم و احجاف دولت به مناطق شمالی و عدم پایبندی به تعهدات خود در این زمینه ناراضی هستند. باید توجه داشت که "علی‌عبدالله صالح" و بسیاری از نخبگان حاکم در یمن، از مذهب زیدی می‌باشند واین امر فرضیه اختلافات مذهبی را باطل می‌سازد.

اما بی ثباتی‌های داخلی یمن و فقر زمینه مساعدی را برای گفتمان افراطی القاعده در این کشور ایجاد کرده است. درحال حاضر القاعده به طور علنی در یمن پایگاه‌ داشته و برخی از شهرهای این کشور را در تصرف خود دارد. لذا چند تکه شدن قدرت در یمن، اجازه تشکیل یک دولت با ثبات را نخواهد داد و ادامه این نزاع میان حوثی‌ها، القاعده و دولت یمن، عملا موجب سقوط جامعه مدنی این کشور خواهد شد.

اما به لحاظ خطرات خارجی نیز باید درنظر داشت که عربستان سعودی، یکی از ثروتمندترین قدرت‌های منطقه، به یمن که از فقیرترین کشورهای خاورمیانه می‌باشد، توجه ویژه و خاص دارد. اهمیت یمن برای آل سعود به حدی است که درسال 2009 و درپی درگیری میان حوثی‌ها و دولت یمن، به این کشور لشکرکشی نظامی کرد. البته این امر بی‌تأثیر از نگرانی‌ها و ادراکات امنیتی عربستان از منطقه جنوبی خود نیست.

در واقع شکاف ثروت بین این دو کشور، تصویر گسلی را در ذهن سیاستگذاران سعودی به وجود آورده است که با توجه به همسایگی بایمن، نگرانی‌های عمده‌ای را در مورد امکان و احتمال تسری ناامنی‌ها به داخل عربستان و تحریک اقلیت سرکوب شده و ناراضی شیعه این کشور به وجود آورده است. لذا باتوجه به تسلط حوثی‌ها بر پایتخت و به دست گرفتن قدرت در یمن، این احتمال وجود دارد که عربستان در قالب اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس، اقدامات معترضین یمنی را، خطری برای امنیت کشورهای همسایه جلوه دهد و جواز برخورد مستقیم در یمن را برای خود صادر کند.

باتمام این اوصاف چه در عرصه اختلافات داخلی و چه در زمینه دخالت‌های خارجی، این مردم یمن هستند که مجبورند فشار ناامنی‌ها، فقر و کشتار را تحمل کنند. مسلماً این وضعیت صرفا به توسعه گروه‌های افراطی همچون القاعده کمک خواهد کرد و زمینه را برای سقوط داخلی و نفوذ دخالت‌های خارجی مهیا می‌سازد. شاید وضعیت یمن قابل مقایسه با وضعیت سوریه نباشد، اما نباید فراموش کرد که نبود یک دولت مستقل در هر کشوری، زمینه را برای نفوذ، گسترش و فعالیت گروه‌های فرصت طلب و افراطی فراهم خواهد کرد.

شرق:سنگ‌اندازی به هر بهانه‌ای

«سنگ‌اندازی به هر بهانه‌ای»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن می‌خوانید؛کندن تابلوی نام خیابان نوفل‌لوشاتو و آتش‌زدن پرچم فرانسه در تظاهرات مقابل سفارت این کشور در تهران، این پرسش ساده را در ذهن ایجاد می‌کند که ما علیه چه کسی و چه چیزی تظاهرات می‌کنیم؟ آیا اقدام ناپسند هفته‌نامه «شارلی‌ابدو» طرف اعتراض ماست یا دولت و ملت فرانسه؟ یا همه اینها فرصتی است برای سرزنش کلی غرب؟ واقعیت آن است که هم دولت کشور مذکور و هم سایر رهبران اروپا، میان کشتار نویسندگان نشریه مذکور از یک سو و توهین به مقدسات مسلمانان از سوی دیگر، یک حد کاملا روشن ترسیم کرده‌اند. البته در برخی موارد هم چنین نبوده است که حتما مورد اعتراض ماست. اما برخی جریانات سیاسی داخل کشور، بدون درنظرگرفتن این ملاحظه، موج گسترده‌ای علیه مجموعه اروپا و آمریکا به راه انداخته‌اند.

موضوع آنگاه جالب می‌شود که برخی معترضان، وزیر خارجه خودمان را هم بی‌نصیب نگذاشتند که چرا در آن بحبوحه به کشور فرانسه سفر کرده است؟ گویی دکتر ظریف برای تعطیلات یا مرخصی سالانه‌اش با خانواده به پاریس و سواحل جنوب فرانسه سفر کرده است! ١٧ماه است که دکتر ظریف و تیم مذاکره‌کننده ایرانی بدون اغراق بعضا به‌صورت شبانه‌روزی برای بهبود شرایط دیپلماسی و تدبیر در مذاکرات هسته‌ای تلاش می‌کنند؛ کاری که اگر یک‌صدم آن در هشت‌سال احمدی‌نژاد صورت گرفته بود شاید امروز این میزان مشکلات و معضلات میان ایران و طرف‌های مقابل بر جای نمانده بود که گفت‌وگو پیرامون تک‌تک آنان، ساعت‌ها زمان مذاکرات را به خود اختصاص دهد. در راستای آن تلاش‌ها و براساس برنامه قبلی با توجه به فشرده‌بودن و سرعت ثانیه‌ها تا ضرب‌الاجل تیر‌ماه، ایشان ناگزیر می‌شود به اروپا و از جمله فرانسه سفر کند.

اما بلافاصله برخی افراد خاص، ایشان را مورد هجمه قرار دادند که چرا نکته‌سنجی، ظرافت و حساسیت به خرج نداده و در شرایطی که آن هفته‌نامه مرتکب عمل ناشایست شده، به این کشور اروپایی رفته است؟ گویی آن تصویر مذموم و موهن را، دولت فرانسه کشیده و مدیرمسوول شارلی‌ابدو هم وزیر خارجه آن کشور بوده است! مسوول‌دانستن دولت و مقامات فرانسه، برای عمل ناپسندی که یکی از هفته‌نامه‌های آن کشور انجام داده بوده به کنار، گناه بعدی ظریف آن بود که چرا در آن اوضاع و احوال با جان کری قدم زده است؟ به نظر می‌رسد معترضان تصور کرده بودند وزرای خارجه دو کشور برای پیاده‌روی و لذت از هوای مفرح اروپا، قدم‌زدن را انتخاب کرده بودند.

شاید اگر دکتر ظریف هم به شیوه برخی افراد و رسانه‌های داخلی عمل می‌کرد، حالا از دید آنان قهرمان ملی شده بود. خیلی هم اهمیت نداشت که در بلندمدت، چه هزینه‌هایی را باید برای این عمل می‌پرداخت. یا اگر آقای ظریف زمانی که برای ملاقات با مقامات اروپایی و آمریکایی به پاریس رفته بود، همانجا یک نشست خبری ترتیب می‌داد و اعلام می‌کرد سفر به پاریس را ناتمام گذاشته و به ایران بازمی‌گردد، امروز باز هم قهرمان آن گروه شده بود.

اهمیتی هم نداشت که چه اثری روی ١٧ماه مذاکره با طرف‌های غربی می‌گذارد. سال‌هاست برخی افراد برای اقدامات خود، لزومی به پاسخگویی نمی‌بینند و تبعات رفتارهای آنها در سیاست خارجی و رفتن دود آن به چشم کشور، نه مهم بوده و نه مطرح. همان‌طور که سه‌سال پیش به سفارت انگلستان در تهران حمله کردند و سنگی را در چاه انداختند که هنوز بعد از گذشت این سال‌ها و با وجود تلاش‌های بسیاری از سوی تهران و لندن، همچنان در ته چاه مانده است.

خوب است این افراد یک‌بار هم شده، در این حوزه صداقت به خرج دهند؛ اگر قرار است که به هر عنوانی بر سر راه مذاکرات هسته‌ای سنگ‌اندازی کرده و علاقه ندارند کلاف پیچیده‌ای که یک‌دهه است بخشی از توان کشور را مصروف خود ساخته باز شود، امری است جدا. اما اگر قرار است این کلاف گشوده شود اینکه به جای کمک، هر روز جبهه‌ای را مقابل «تیم مذاکره‌کننده نظام» بگشایند و بهانه‌ای را علم کنند و بر سر ظریف و همکارانش فرود آورند، نه به سود آنان است و نه به سود مصالح و منافع ملی. اعتراض علیه بی‌حرمتی نسبت به اعتقادات دینی بیش از یک‌میلیارد مسلمان، امری است که وزارت خارجه ایران هم با قدرت و صراحت انجام داد و همه باید چنین کنند. تشخیص امور و موضع‌گیری بجا با رعایت شأن دیپلماتیک اما حتما با شعار و رفتارهای غیردیپلماتیک، تفاوت جدی دارد.

ابتکار:تیزی بر صورت ظریف دیپلماسی

«تیزی بر صورت ظریف دیپلماسی»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم جواد حیدریان است که در آن می‌خوانید؛محمد جواد ظریف که با هوشمندی و حرارات دیپلماتیکش، کوه یخ مذاکرات ایران و 5+ 1 را آب کرده است، حالا در آخرین زمان برای نتیجه بخش بودن تلاش هایش، با انتقادات تند و تیزی مواجه شده است. انتقاداتی که البته چندان بر محوریت منافع ملی گام بر نمی‌دارد، بلکه بیشتر جنبه ایدئولوژیک دارد تا حضور جریان بسته ای که به رای مردم از سریر قدرت بیرون رانده شد، همچنان در کالبد سیاسی کشور احساس شود.

یک هفته بعد از آنکه وزرای خارجه ایران و آمریکا در پیاده روهای شهر ژنو، شانه به شانه قدم زدند تا در شکلی جدید از مذاکره، نشانه هایی از نزدیکی نظر طرفین را به جهان مخابره کنند، توپخانه محافظه کاران دو طرف شروع به شلیک کرده است. کنگره آمریکا با پیش کشیدن طرح تحریم های جدید علیه ایران، البته واکنش تند باراک حسین اوباما را به همراه داشت. واکنشی که به صراحت از وتوی هرگونه تحریم سخن می‌گوید که می‌تواند روند مذاکرات را مختل یا به بیراهه برد. در سوی دیگر مخالفت، حمله فرمانده بسیج و همینطور توصیه های رئیس قوه قضاییه به محمد جواد ظریف را می‌توان شاهد آورد که البته سردار نقدی بر خلاف سخنان رئیس قوه قضاییه، با لحنی تند و گزنده تاکید کرده که آقای ظریف از چشم و نظرش افتاده است.

فرمانده بسیج مستضعفین نه تنها قدم زدن ظریف با بارک اوباما یا احتمال سفرش به فرانسه را «اشتباه و غیر قابل تحمل» خوانده که تاکید کرده « ایشان متاسفانه الفبای دیپلماسی را هم رعایت نمی‌کند.» شاید به صراحت نتوان سخنان فرمانده بسیج کشور در مورد مذاکرات و نحوه مذاکراه تیم ایرانی را نوعی تغییر موضع حاکمیتی در این باره تلقی کرد اما می‌توان این پرسش را مطرح کرد که مسئولیت حقوقی افراد در مناصب بالای حکومتی در قبال مذاکرات ایران و غرب بر سر پرونده هسته ای تا کجاست؟ و مقامات نظامی و امنیتی کشور تا کجا و تا چه میزان می‌توانند مذاکره کنندگان را به چالش بکشند و برایشان تعیین تکلیف کنند؟ آیا طبق قانون اساسی جز رهبری و مجلس شورای اسلامی که چند وقت پیش ظریف را برای توضیحاتی فراخوانده بود، کسی می‌تواند خط و مشی و انتقادی تا این سطح را بر سر پرونده حساس هسته ای مطرح کند و اگر اینطور نیست چرا مصونیت و استقلال وزیر از سوی مخالفان به رسمیت شناخته نمی‌شود و در ادبیاتی نازل دولت را به چالش می‌کشند و تیزی اخم بر لبخند دیپلماسی می‌کشند.

خط و نشان محافظه کاران - که هر بار می‌خواهند موضعی را بمباران کنند، رسانه های پر پول بیت المال را بسیج می‌کنند و پشت خاکریزهای رانتی خبر می‌ایستند - آشکار تر شده است و سر خط خبرها به سمت و سویی رفته تا از «کاه» ظریف «کوه» بسازند وبرای کوفتنش به صحرای کربلا بزنند. حالا هم که سردار نقدی –با اندکی تلخیص- گفته «با تکرار خطاهای فنی ظریف، باید در برآورد مان تجدید نظر کنیم» زمینه ای برای تخریب مسیر مذاکرات فراهم شده تا هر دو جریان محافظه کار ایران و آمریکا بر طبل مخالفت بکوبند و در نهایت هزاران ساعت گفتگو و میلیون ها امید برای بهبود وضعیت... بر باد برود و سیاست «سنگ روی سنگ بند نیاید» در این میان صورت عمل به خود گیرد.

این اظهار انتقادهای نیش دار که حالا دارد شکل واقعی تری به خود می‌گیرد، آشکارا بر خلاف مسیر تعیین شده مذاکرات در سطوح بالای نظام است. مسیری که مشخصا از سوی مقام رهبری تعیین شده و وی از امنیت خاطر خود در خصوص شخص مذاکره کنندگان سخن گفته و اینکه مخالفتی با ادامه مذاکرات ندارند.

با این حال طرف غربی که حالا هم با چالشی واقعی مواجه شده است، به شکلی در حال تدارک وضعیت برای تداوم و در نهایت نتیجه بخشی مذکرات است. اگر چه آنها تاویل خود از نتیجه را دارند و باراک اوباما، سنا به خصوص «کمیته بانکداری» را به برخوردی قاطع تهدید کرده تا آنها از طرح تحریم ایران در روز پنجشنبه به نفع توافق نهایی ایران و آمریکا در زمینه هسته ای دست بردارند اما مخالفان ایرانی به نظر می‌رسد با انتقادات فعلی، میلی به نتیجه بخشی مذاکره دولت تدبیر و امید ندارد و شاید از 10 سال عقب رفت در مذاکره محافظه کاران وطنی درس نگرفته اند و می‌خواهند مذاکرات به شکست بینجامد و «روز از نو روزی از نو...»

دنیای اقتصاد:چالش‌های اشتغال

«چالش‌های اشتغال»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم قدیر اسدی است که در آن می‌خوانید؛به اذعان همه مسوولان و سیاست‌گذاران، اشتغال مهم‌ترین چالشی است که در پیش روی دولت فعلی و به طریق اولی دولت بعدی خواهد بود. صحبت از ۸ میلیون بیکار در صورت عدم رشد حجم اشتغال و ۶ میلیون جمعیت عاطل در حال حاضر آن هم در یک اقتصاد با 5/21 میلیون شاغل، یقینا پشت هر سیاست‌گذار و تصمیم‌گیرنده در جامعه را خواهد لرزاند. لزوم برنامه‌ریزی در جهت مقابله با این معضل اجتماعی بر کسی پوشیده نیست. در این مقاله کوشیده‌ام تا برخی جنبه‌های این تصمیم‌گیری را بشکافم. پیش از ورود به بحث لازم می‌دانم در باب تعریف بیکاری چند جمله‌ای توضیح بدهم.

بیکاری به این معنا نیست که هیچ بخش خدماتی، صنعتی یا کشاورزی نیاز به نیروی کار ندارد یا اینکه هیچ یک از افراد بیکار تا به حال با یک موقعیت کاری یا استخدام مواجه نشده‌اند، بلکه به این معنی است که در دستمزدهای تعادلی (متوسط دستمزدی که فرد در جامعه با آن مواجه است) این فرد شغل دلخواه خود را نیافته است. به بیان دیگر مجموع شرایط شغلی که تا به حال به فرد پیشنهاد شده، اعم از شرایط مربوط به نوع قرارداد (رسمی، پیمانی، کار معین و ...)، بیمه، دستمزد و سایر شرایط محیط کاری، با آنچه فرد به‌عنوان شغل مورد انتظار خود در نظر دارد، همخوانی لازم را نداشته و فرد حاضر به تغییر وضعیت از بیکار به شاغل با قبول آن شغل نیست؛ بنابراین نحوه تشکیل انتظارات نیروی کار که اغلب در اثر تحصیلات شکل می‌گیرد از اهمیت بالایی برخوردار است.

اول از همه اینکه ابعاد مساله باید به‌طور دقیق مشخص باشد. این میزان بیکار در چه زمانی و با چه مشخصات مکانی، تحصیلاتی و سنی به بازار کار وارد می‌شوند؟ درخواست دقیق این نیروی کار چیست؟ به بیان دیگر شغل‌هایی که باید برای این نیروی کار بالقوه ایجاد شود، باید دارای چه ویژگی‌هایی باشند. برای درک عینی‌تر این موضوع، آیا تا به حال به تفاوت بین نرخ مشارکت اقتصادی، نرخ بیکاری، نرخ مشارکت زنان و مهم‌تر از همه سهم اشتغال هر بخش از کل اشتغال، در استان‌های متفاوت توجه کرده‌اید؟ برای سیاست‌گذاری در حوزه بازار کار، سیاست‌های اقتصادی باید به همین اندازه دقیق و با توجه به ویژگی‌های تقاضاکنندگان شغل در آینده تنظیم شود.

مساله مهم بعدی شتاب در حجم تقاضای نیروی کار در اثر تغییر در نرخ مشارکت اقتصادی است. آنچه در آینده نزدیک با آن مواجه خواهیم بود، افزایش نرخ مشارکت اقتصادی ناشی از افزایش در رشد اقتصادی و افزایش امید به یافتن شغل در نیروی کار است. در واقع انتقال افراد از جمعیت عاطل به جمعیت فعال و جست‌وجوکنندگان کار، جریان بعدی افزایش افراد بیکار و افزایش نرخ بیکاری است. اولین نشانه‌های این تغییر در نرخ مشارکت از مقایسه بین نرخ مشارکت اقتصادی پاییز ۱۳۹۳ و پاییز ۱۳۹۲ قابل مشاهده است که نشان از افزایش تقریبا یک درصدی در پاسخ به بهبود وضعیت فعالیت‌های اقتصادی در یک ساله اخیر دارد. روند نرخ مشارکت اقتصادی در طی سالیان اخیر به دلیل وضعیت اقتصادی، به غیر از نوسانات فصلی، به‌طور متوسط در حال کاهش بوده است.

اما با نگاهی به روند آن از گذشته مشهود است که با بهبود وضعیت اقتصادی، دور از ذهن نخواهد بود که نرخ مشارکت حتی از بیشترین میزان خود در گذشته(6/42درصد) نیز فراتر برود. به خصوص که جمعیت در سن کار بیشتر در گروه سنی متمرکز است که نرخ مشارکت اقتصادی با تحول قابل توجه در آن گروه سنی شتاب خواهد گرفت.

نکته سوم و شاید مهم‌ترین نکته‌ای که باید به آن تاکید کرد، استراتژی جذب نیروی کار در اقتصاد است. سوال اصلی این است که با رشد کدام بخش از اقتصاد، می‌توان برای بیکاران موجود در بازار کار شغل فراهم کرد؟ مطالعات نشان می‌دهد که بخش صنعت در اقتصاد جذب‌کننده نیروهای متخصص تربیت شده در دانشگاه‌ها نیست و بیشتر نیازمند نیروی کار ساده و ماهر است. در واقع به دلیل فاصله صنعت کشور از تکنولوژی‌های روز و همچنین سرمایه‌بر بودن صنعت به دلیل ارزانی نسبی سرمایه در کشور به مدد نرخ بهره حقیقی منفی، رشد صنعت کشور موجب جذب میزان زیاد نیروی کار در بازار کار نمی‌شود. به‌خصوص اینکه سهم بخش صنعت کشور نسبت به کل اقتصاد آنقدر هم بالا نیست که بتواند جذب‌کننده نیروی کاری با این حجم باشد. همچنین نیروی کار شاغل در بخش کشاورزی نیز با عدم بهره‌وری روبه‌رو بوده یا با مکانیزاسیون روزافزون این بخش و همچنین خشکسالی‌های پیایی در طول سالیان گذشته، ضعیف‌تر از آن است که از آن بتوان انتظار جذب نیروی کار داشت. آیا بخش خدمات در اقتصاد می‌تواند این بار گران را به دوش بکشد؟ پاسخ نامعلوم است.

متاسفانه ما داده‌های کافی از ارتباط بین شغل و شاغل نداریم. برای مثال نمی‌دانیم کسانی که در دانشگاه‌ها ادبیات عرب خوانده‌اند، الان در کدام بخش اقتصادی مشغول هستند. آیا کارمند اداره آموزش و پرورش هستند و ادبیات عرب تدریس می‌کنند یا توانسته‌اند شغل بهتری در بخش‌های اداری وزارت اقتصاد بگیرند یا در امتحان ورودی وزارت نیرو قبول شده‌اند. اگر به اندازه کافی خوش‌شانس بوده باشند، الان در وزارت نفت هستند.

تحصیل‌کرده‌های گروه ادبیات نمایشی چطور؟ همه آنها الان در حال آماده شدن برای سفر به «کن» و راه رفتن روی فرش قرمز هستند یا دارند در آزمون‌های استخدامی مختلف شانس خود را امتحان می‌کنند؟ دوستان من در رشته اقتصاد چطور؟ آیا همه آنها در حال استفاده از تئوری‌های اقتصادی در صنعت، خدمات یا کشاورزی هستند یا دارند با تئوری‌های چرخه تجاری علت بیکار بودن خود را برای بستگانشان توجیه می‌کنند.

سوال اینجاست که ویژگی‌های تحصیلاتی بیکاران چیست و دولت برای این همه تحصیلکرده چگونه این همه شغل با کیفیت در جای‌جای این کشور پهناور فراهم کند. متاسفانه برخلاف دو مساله اول که داده‌ها تا اندازه زیادی توسط مرکز آمار ایران تولید شده و پیش‌بینی‌های دقیقی بر اساس این داده‌ها قابل انجام است، ما هنوز داده‌های منسجمی از رشته‌های تحصیلی افراد و همچنین تخمین درستی از انتظارات آنها نداریم. همچنین نمی‌دانیم که چه خدمت مولدی می‌توانند تولید کنند. گسست بین عرضه آموزش توسط دولت و تقاضای آموزش در بازار کار در طول سالیان دراز این معمای پیچیده را طرح کرده است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها