کیهان:فراتر از نابجا!
«فراتر از نابجا!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛آقای دکتر ظریف، وزیر محترم امور خارجه و مسئول تیم مذاکرهکننده کشورمان باید به این پرسش پاسخ بدهند که در هنگامه پردامنه اهانت شرمآور به ساحت مقدس پیامبر اسلام(ص) و در حالی که دولت فرانسه مدیریت رسمی این ماجرای زشت و پلید را با کمک مالی یک میلیون یورویی بر عهده گرفته بود، حضور ایشان در پاریس چه ضرورتی داشته است و این حرکت - بسیار فراتر از- نابجا در آموزههای اسلامی - که ایشان معتقد به رعایت آن هستند، - و نیز در عرف شناخته شده دیپلماتیک چه توضیح قابل قبولی دارد؟! و چرا با حضور سؤالبرانگیز خود در کانون اهانت به ساحت مقدس پیامبر اعظم(ص) آنهم در اوج اعتراضات سراسری جهان اسلام بیآن که متوجه باشد، آبروی جمهوری اسلامی ایران را که پرچمدار بیداری اسلامی و احیاگر اسلام ناب محمدی(ص) است خدشهدار کرده است؟! ... و دراینباره گفتنیهایی هست؛
1- حمله تروریستی به دفتر نشریه فرانسوی «شارلی ابدو» - صرفنظر از واقعیت پشت صحنه ماجرا که این روزها شواهدی از ساختگی بودن آن در دست است - روز چهارشنبه 17 دیماه/ 7 ژانویه - صورت پذیرفته بود و راهپیمایی پاریس در اعتراض به این عملیات تروریستی روز یکشنبه 21 دیماه - 11 ژانویه - برپا شد و سران کشورهای اروپایی و چند کشور غیر اروپایی دیگر از جمله نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی نیز همان روز و البته در محلی بیرون از راهپیمایی عمومی در آن شرکت کرده بودند.
اولین شماره نشریه شارلی ابدو بعد از ماجرای حمله تروریستی پاریس، روز چهارشنبه 24 دیماه - 14 ژانویه - در 3 میلیون نسخه، 16 زبان و در 25 کشور دنیا منتشر شد، در حالی که کاریکاتور موهن علیه پیامبر عظیمالشأن اسلام روی جلد آن چاپ شده بود و آغاز مذاکرات ظریف و کری در ژنو نیز دقیقا در همین روز بوده است و اکنون، این پرسشهای جدی در میان است.
الف: میان راهپیمایی پاریس با مشخصات ضداسلامی آن که از قبل اعلام شده بود و آغاز مذاکرات ژنو، حداقل 3 روز فاصله بوده است و هیئت مذاکرهکننده کشورمان میتوانست و وظیفه داشت با اعتراض به اهانت کشورهای غربی که 4 کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان، اعضای اصلی گروه 5+1 هستند، از حضور در میز مذاکره خودداری کند و دستکم این که زمان آن را به بعد موکول کند که نکرد! مگر نه این که اساس تقابل قدرتهای غربی با ایران در هویت اسلامی انقلاب و کشورمان است؟ بنابراین ترک میز مذاکره و یا موکولکردن آن به زمانی دیگر با انگیزه دفاع از حریم رسول خدا(ص) و اعتراض علیه اهانت شرمآور به ساحت مقدس آن حضرت، کمترین انتظاری است که مردم این مرز و بوم و همه ملتهای مسلمان از تیم مذاکرهکننده کشورمان داشتهاند.
ب: آقای ظریف روز چهارشنبه 24 دیماه در حالی با جان کری همتای آمریکایی خود به مذاکره مینشیند که کاریکاتور موهن علیه پیامبر اسلام(ص) در همان روز و با اعلام قبلی در 3 میلیون نسخه چاپ و منتشر شده است و طرف مذاکره ایشان، یعنی جان کری وزیر خارجه کشوری است که از انتشار این کاریکاتور موهن بیشترین حمایت رسمی و علنی را داشته است! آیا تعجبآور نیست که نماینده جمهوری اسلامی ایران با نماینده کشوری که اهانت به رسولخدا(ص) را «آزادی بیان»! و «ضروری»! دانسته است رو دررو بنشیند؟! و انگار نه انگار که طرف مقابل او نه فقط همه هویت و موجودیت ایشان - بهعنوان یک مسلمان معتقد - بلکه جانمایه همه مسلمانان جهان را به اهانت و سخره گرفته است!
ج: ناپختگی وزیر خارجه کشورمان - و نه خدای نخواسته بیاعتنایی ایشان به ساحت مقدس رسول خدا(ص)! - به همین اندازه خاتمه نمییابد بلکه جناب ظریف در اقدامی تعجبآور و برخلاف عرف شناخته شده و فرموله دیپلماتیک، به اتفاق جان کری، محل رسمی مذاکره را ترک کرده و همراه ایشان در یکی از خیابانهای ژنو به قدم زدن میپردازد! این اقدام آقای ظریف که خبر آن در سطح گستردهای منتشر شد، زیر این عنوان قابل تعریف است که اولا؛ برخلاف نگاه رسمی و منطقی جمهوری اسلامی ایران که آمریکا را دشمن خونریز و غارتگر میداند و برای آن هزاران سند غیرقابل تردید ارائه میکند، آقای ظریف نگاهی دیگر دارد و با قدم زدن در کنار جان کری و بیرون از محل مذاکرات، در پی اعلام تفاوت نظر خود با دیدگاه رسما اعلام شده جمهوری اسلامی ایران است که البته میدانیم ایشان چنین منظوری نداشته است ولی این برداشت تنها برداشتی است که از اقدام یادشده به عرصه سیاسی ایران و جهان پمپاژ میشود.
ثانیاً؛ قدم زدن صمیمانه با جان کری در حالی که اهانت به پیامبر اعظم(ص) و انتشار 3 میلیون کاریکاتور موهن به خبر اول دنیا تبدیل شده و آمریکا یکی از اصلیترین حامیان این اهانت بیشرمانه است، غیر از بیاعتنایی جمهوری اسلامی ایران در قبال اهانت به رسول خدا(ص) چه مفهوم و معنای دیگری میتواند داشته باشد؟
بعد از انتشار این خبر و بازتاب آن با سمت و سوی یادشده، عکسالعمل روزنامههای زنجیرهای حامی دولت، بیشتر از آن که تأسفآور باشد، خندهدار بود. این روزنامهها با عکس و تیتر درشت «پیادهروی ایران و آمریکا» به استقبال حرکت یادشده رفتند و بعد که متوجه شدند - یا متوجهشان کردند - که به بیراهه رفتهاند، عذر بدتر از گناه آورده و نوشتند: خروج ظریف و کری از محل مذاکرات برای پیشگیری از شنود احتمالی سرویسهای جاسوسی بوده است! و این پرسش بدیهی را بیپاسخ گذاشتند که از ترس کدام سرویس جاسوسی؟ «سیا»؟ «اینتلجنت سرویس»؟ «موساد»؟ B.N.D. آلمان؟ D.C.R.I فرانسه؟!... کدامیک از این سرویسهای جاسوسی با آمریکا همپیمان نیستند؟ و از کی تا به حال سرویسهای اطلاعاتی ایران و آمریکا با یکدیگر خاله و خواهرزاده شدهاند؟ ضمن آنکه امروزه فقط با یک دستگاه الکترونیکی کوچک و جیبی به آسانی میتوان سیگنالهای شنود را کشف کرد. یعنی آمریکا از داشتن این دستگاه که ایران هم در اختیار دارد، محروم بوده است؟!
2- آقای ظریف روز جمعه 26 دیماه - 16 ژانویه - یعنی دو روز بعد از انتشار 3 میلیونی نشریه شارلی ابدو و کاریکاتور اهانتآمیز علیه پیامبر اسلام(ص) به پاریس، کانون پر سر و صدای اهانت و پایتخت کشوری که مدیریت این اقدام بیشرمانه را برعهده داشته است میرود. بهانه سفر، ملاقات و گفتوگو با فابیوس، وزیر خارجه فرانسه و جانکری، وزیر خارجه آمریکاست که در اینباره گفتنی است؛
الف: حضور وزیر خارجه کشورمان در کانون اصلی اهانت به ساحت پیامبراعظم(ص) چه مفهومی غیر از این میتواند داشته باشد که جمهوری اسلامی ایران نسبت به اهانت پلشت یاد شده - نستجیربالله - بیخیال و بیاعتناء بوده است؟! ممکن است جناب ظریف بفرمایند که ما به دستور کار مذاکراتی خود مشغول بودهایم! که باید گفت؛ اولا؛ اشکال اصلی همین است که چرا در هنگامه پر سر و صدای اهانت به رسول اکرم(ص)، کمترین تغییری در دستور کار مذاکراتی خود ندادهاید؟! و ثانیا؛ به فرموده پیامبر عظیمالشأن که « اتقوا من مواضع التُهم - از موضع اتهام بپرهیزید» توجهی نکردهاید؟!
ب: شهر ژنو، از قبل به عنوان محل انجام مذاکرات تعیین و اعلام شده بود، چرا آقای ظریف برای ادامه مذاکرات و یا انجام بخشی از آن، شهر محل مذاکرات را ترک کرده و به پاریس میرود؟! آیا این سفر، از قبل برنامهریزی شده بود؟ اگر آری؟ چرا باید تیم مذاکره کننده کشورمان به آن تن داده باشد؟ زیرا، ژنو به عنوان یک مرکز بینالمللی شناخته میشود و فرانسه فقط یکی از 6کشور طرف مذاکره است و سفر وزیرخارجه به پاریس در فرهنگ دیپلماتیک، میتواند به مفهوم برتری فرانسه و دست بالای این کشور در مقایسه با ایران تلقی شود. روال تعریف شده دیپلماتیک آن است که فابیوس، وزیر خارجه فرانسه به عنوان یکی از اعضای 5+1 به محل مذاکرات در ژنو بیاید ولی متأسفانه وزیر خارجه کشورمان با سفر به فرانسه، این فرمول شناخته شده را نادیده گرفته است. آنهم فرانسهای که عملا هیچکاره است.
ج: بر فرض برنامهریزی قبلی سفر، آقای ظریف به دلایل بدیهی پیش گفته نه فقط وظیفه داشت از انجام آن در هنگامه اهانت به رسول خدا(ص) خودداری کند بلکه انتظار آن بود که با شدت و در اقدامی علنی به فرانسه و سایر کشورهای اهانتکننده اعتراض کند و در پی این اعتراض میز مذاکره را ترک و ادامه مذاکرات را به بعد موکول نماید.
3- و بالاخره اگر چه در اینباره گفتنیهای فراوان دیگری نیز هست ولی در خاتمه تنها به این نکته بسنده میکنیم که مذاکرات هستهای با 5+1 اگرچه دقیقا همانگونه که از قبل به وضوح قابل پیشبینی بود به جایی نمیرسد و تاکنون فقط بر حجم و گستره تحریمها افزوده است و در مقابل امتیازات نقدی که دادهایم، یک مشت وعده نسیه دریافت کردهایم ولی ادامه آن به دو علت ضروری است اول؛ اثبات این واقعیت که حریف قابل اعتماد نیست و دوم؛ آن که ایران اسلامی به لحاظ فنی و حقوقی دست بالای مذاکرات را دارد و چنته طرف مقابل خالی است. از این روی باید از دولتمردان محترم پرسید، مگر در طول یکسال و چند ماه مذاکره چه به دست آوردهایم که توقف موقت آن در اعتراض به اهانت شرمآور مورد اشاره را برنتافتهاید؟!
خراسان:خدمت آدم کش های مسلمان نما به اسلام ستیزان
«خدمت آدم کش های مسلمان نما به اسلام ستیزان»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛جنایت های گروه های تکفیری، این تروریست های مزدور و آدم کش های مسلمان نما خصوصا در این چند سال اخیر هم بر پیکره یک میلیارد و 700میلیون نفری امت اسلام ضربات سنگینی وارد کرده و هم باعث خدمات و سود رسانی فراوان و کم نظیری به صهیونیست ها که اصلی ترین و خونخوارترین دشمنان اسلام و مسلمانان هستند و همچنین به سران استکبار و افراطیون اسلام ستیز شده است. و البته از این منظر، کاملا طبیعی است که مزدوران، دست پرورده ها و فریب خوردگان صهیونیسم و استکبار به گونه ای در صفحه شطرنج و زمین بازی به وجود آورنده های خود بازی کنند که منافع آنان تامین شود. مروری هرچند اجمالی به تبعات جنایت های تروریست های مدعی مسلمانی، ضرورت تبیین و تحلیل واقعی و دقیق مسائل موجود، آینده نگری های لازم و اقدامات اساسی برای روشن شدن سابقه، ماهیت، هویت و اهداف تروریست های مدعی اسلام گرایی و همچنین لزوم مقابله جدی و همه جانبه با آنان را بیش از پیش آشکار می کند.
1 – حمله تروریست های تکفیری به سوریه با چراغ سبز و حمایت های بی شائبه سیاسی، اقتصادی و تجهیزاتی برخی کشورهای منطقه در سایه پشتوانه ایدئولوژیکی وهابیت و آل سعود و همچنین حمایت های بی دریغ و همه جانبه آمریکا و برخی کشورهای غربی، طی حدود 4 سال گذشته نه تنها موجب تخریب بسیاری از آثار تمدنی و اسلامی این کشور کهن و البته موثر در معادلات منطقه ای و جهانی شده است و بسیاری از زیرساخت های اقتصادی سوریه را نابود کرده است که تازه اگر این کشور حتی در آینده نزدیک از لوث وجود تروریست ها پاک شود، سال ها زمان و میلیاردها دلار پول لازم خواهد داشت که سوریه شاید شبیه دوران قبل از حمله تروریست ها به این کشور شود و اسف بارتر از همه این ها مصیبت جبران ناپذیر کشته شدن چند صد هزار نفر انسان است که در جریان این حملات تروریستی جان باختند. و البته خسارت بزرگ دیگر این که معلوم نیست سوریه چه زمانی می تواند به امنیت مثال زدنی خود در قبل از حمله تروریست ها دست یابد.شاید هیچ وقت...!
آیا مثل روز روشن نیست که در جریان این جنگ فرسایشی و حملات تروریستی به سوریه، صهیونیست ها، آمریکا و برخی کشورهای غربی با فروش انواع سلاح و تجهیزات نظامی میلیون ها دلار به جیب زدند و مهم تر از منافع اقتصادی این که علاوه بر تضعیف سوریه و منحرف کردن افکار عمومی جهان و خصوصا مسلمانان از دشمن اصلی یعنی رژیم صهیونیستی به ایجاد اختلاف بین کشورهای مسلمان دامن زدند.
2 – تروریست های تکفیری که بسیاری از آنان مزدورند و برخی از آنان نیز فریب خوردگانی که حالا به راحتی آدم می کشند با آموزه های وهابی از جای جای جهان جمع آوری شدند و پس از سوریه در عراق به آدم کشی و تجاوز پرداختند و علاوه بر این که خسارت های فراوانی به این دو کشور مسلمان و مهم منطقه وارد کردند و با استفاده از خیانت برخی بازمانده های بعثیان در ارتش عراق و بهره گیری حداکثری از غفلت برخی از حاکمان این کشور بخش های مهمی از عراق را تحت سیطره خود درآوردند که اگر فتوای بس مهم حضرت آیت ا...العظمی سیستانی و کمک های بی دریغ ایران و همبستگی برادران کرد و سنی و شیعه عراق شکل نمی گرفت چه بسا عراق سقوط می کرد و با این حال چه خون هایی از برادران و خواهران سنی و شیعه و کرد و عشایر و ایزدی ها و ... در عراق به دست تکفیری ها ریخته نشد و چه تجاوزهایی که این مدعیان اسلام گرایی به نوامیس مردم در عراق نکردند و چه سودهایی که صهیونیست ها ، آمریکا و برخی سران غربی از " به خود مشغول کردن" کشورهای اسلامی خصوصا در سوریه و عراق نبردند و صد البته که سودهای چند صد میلیارد دلاری کارخانه های اسلحه سازی و تجهیزات نظامی برخی کشورهای غربی از قبل راه انداختن این گونه حملات تروریستی و راه ا ندازی مسابقه خرید تسلیحات برخی کشورهای عربی تنها بخشی از سود های سرشار و منافع اقتصادی است که مستقیما از کیسه و بیت المال مسلمانان به جیب صهیونیست ها، غرب، اسلام ستیزان و بدخواهان مسلمانان ریخته می شود. آیا واقعا تروریست های تکفیری و حامیان ایدئولوژیکی آنان نمی دانند و نمی فهمند چه خدمتی به دشمنان و بدخواهان اسلام می کنند؟!
3 – اقدامات تروریستی تکفیری ها این "زاده شوم" و دست پرورده های وهابیت و سران استکبار برخی کشورهای غربی و صهیونیست ها در هر جای دنیا که باشد از نظر هر انسان صاحب وجدانی خصوصا مسلمانان به شدت مردود، محکوم و مایه انزجار است.
چه این جنایت ها و ترورها در سوریه، عراق، نیجریه و ... انجام شود چه در غرب چرا که اساسا آیین ناب اسلام محمدی آن پیامبر عظیم الشأن الهی که خاتم پیامبران و رحمة للعالمین است با ترور، آدم کشی، تجاوز، تعدی و حتی کمترین ظلم هیچ نسبتی ندارد.بر این اساس اقدام وحشیانه و جنایتکارانه آن دو مسلمان نمایی که چند روز پیش در جریان حمله به نشریه "شارلی ابدو" دوازده نفر از جمله دو پلیس مسلمان فرانسوی را به قتل رساندند محکوم است هرچند ای کاش پلیس فرانسه می توانست و یا می خواست که تروریست ها را زنده دستگیر کند تا وابسته بودن آنان به گروه های تروریستی و تکفیری داعش و یا القاعده کاملا محرز شود و علاوه بر آن واقعیت های دیگری از پشت پرده این حملات تروریستی که حالا از فرانسه شروع شده روشن می شد این مزدوری و جنایت این دو مسلمان نمای تروریست آدم کش در قلب اروپا که به نوعی کمانه حمایت غرب از تروریست ها به خودشان بود جدیدترین سود رسانی و خدمت گروه های تکفیری، سردمداران و حامیان غربی و منطقه ای آنان به صهیونیست ها، حکام آمریکا، برخی سران کشورهای غربی، اسلام ستیزان، دشمنان و بدخواهان مسلمانان و همچنین خدمتی به نشریه هتاک ، زرد، سخیف و بسیار کم مخاطب و ورشکسته "شارلی ابدو" بود نشریه ای که تا قبل از این حمله تروریستی تنها 60هزار نسخه تیراژ داشت و به خاطر این که استقبالی از این نشریه نمی شد کمپین درخواست کمک در بین مردم راه انداخته بود و از تقاضای یک میلیون یورویی ناشران، فقط تعداد کمی از مردم کمک های اندکی به این نشریه برای ادامه حیات کرده بودند ولی این اقدام تروریستی، احمقانه، جاهلانه،مزدورانه و احتمالا جهت داده شده از سوی آنانی که از این حمله تروریستی نفع می برند نه تنها موجب شد که رئیس جمهور فرانسه یک میلیون یورو به این نشریه اختصاص دهد، بلکه ناگهان تیراژ آن از 60هزار به 3میلیون نسخه افزایش و از ورشکستگی نجات یافت بلکه اسلام ستیزان و مخالفان مسلمانان با رسانه هایشان برای حمله به اسلام و مسلمانان و تحت فشار بیشتر قرار دادن حدود 40میلیون مسلمانی که در اروپا زندگی می کنند بهانه تازه ای پیدا کنند و بتوانند در راهپیمایی میلیونی پاریس در محکومیت تروریست، بزرگ ترین جنایتکار جنگی، تروریست و آدم کش عصر حاضر یعنی نتانیاهو را که در حمله اخیر به غزه حدود 2 هزار انسان بی گناه از جمله بیش از 50کودک را قتل عام کرد به عنوان یکی از جلوداران مبارزه با تروریسم در صف راهپیمایان فرانسوی جلوی دید دوربین ها و رسانه ها و مردم جهان قرار دهند و شگفتا از این همه وقاحت اوباما که همین دیروز حتی طرح تحقیقات اولیه پیگیری جنایت های رژیم صهیونیستی در حمله به باریکه مظلوم غزه را در دادگاه کیفری لاهه برنتابید و آن را ، "طنز تلخ و شرم آور" خواند.
و البته تلخ تر و جان گدازتر از همه این که نشریه سخیف شارلی ابدو از فرصت این حماقت و جنایت تروریست های آدم کش نهایت سوء استفاده را کرد و با اقدام غیر اخلاقی ، غیرمنطقی، حرمت شکنانه و در نهایت وقاحت و جسارت، بی شرمانه از چهره حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی آن اعظم و اشرف پیامبران الهی و خاتم انبیا کاریکاتور کشید. این نشریه تحریک کننده و توهین کننده به باورها، عقاید، عواطف و علایق و وجدان های پاک و بیدار همه انسان های حقیقت جو، پاک طینت و آزاده و خصوصا عاشقان و مریدان و پیروان پیامبران الهی و به ویژه پدر بزرگوار و عظیم الشأن امت اسلام که خود جلوه و آینه تمام نمای صفات الهی و حبیب خدا است پیش از این نیز با باز نشر کاریکاتور چاپ شده از پیامبر عزیز اسلام در دانمارک در نشریه خود خباثت و ستیزه جویی و اهانتش را به اسلام و مسلمانان نشان داده بود و البته که جواب اهانت این نشریه به ساحت مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام باید به بهترین شکل و با قوت از سوی مسلمانان و بلکه همه پیروان و طالبان حق و حقیقت داده شود.
مجبور به عذرخواهی کردن گردانندگان این نشریه، صدور بیانیه های محکم و متقن از سوی مسلمانان و پیروان ادیان الهی، راه اندازی کمپین های مخالفت و محکومیت این اقدام می تواند بخشی از اقدامات لازم برای مقابله با شارلی ابدو باشد.
مهم تر از همه این ها، جهان اسلام باید این اهانت به ساحت مبارک پیامبر عزیزتر از جان اسلام را به فرصتی برای وحدت، هم صدایی، هم گرایی، هم افزایی و همچنین نشان دادن چهره واقعی اسلام ناب محمدی به جهان تبدیل کند.
جمهوری اسلامی:کاهش درآمدهای نفتی و رسالت مهم دولت
«کاهش درآمدهای نفتی و رسالت مهم دولت»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛
شرایط بازار جهانی نفت و قیمتها همچنان بحرانی است. تولید کنندگان عمده به ویژه در اوپک مواضع چند ماه اخیر خود را حفظ کردهاند و با وجود استمرار روند کاهشی قیمت تغییری در حجم تولید و فروش خود ایجاد نکردهاند.
طبق برآوردهایی که نهادهای بینالمللی مرتبط با انرژی ارائه کردهاند، چشم انداز حتی میان مدتی هم برای توقف این روند یا بازگشت قیمتها به سطح ابتدای امسال وجود ندارد.
از سوی دیگر بررسیهای انجام گرفته در نهادهای مسئول داخلی، ادامه وضعیت فعلی برای قیمت فروش نفت و کاهش درآمدهای ارزی حاصل از صادرات در سال آینده، پیامدهای خاصی برای اقتصاد کشور به دنبال خواهد داشت. تردیدی نیست که با وجود تاکیدات فراوان مسئولان نظام به ویژه رهبر معظم انقلاب بر کاهش و قطع وابستگی اقتصاد به درآمدهای نفتی، تحقق این مهم نیازمند برنامهریزیهای گسترده و صرف زمان فراوان است.
طبیعی است که رهایی از وابستگی چندین ساله که عمر آن به بیش از هشتاد سال میرسد، نمیتواند در کوتاه مدت محقق شود و نیازمند تغییرات ژرف ساختاری، فرهنگی و حتی سیاسی است. اگرچه محدودیتهایی که طی سالهای اخیر از ناحیه تحریمها بر اقتصاد ایران به ویژه کانال درآمدهای نفتی اعمال شده، تا حدودی حکم توفیق اجباری را داشته و از وابستگیهای اقتصاد به ارزهای نفتی کاسته است اما عمق و جنس این درهم تنیدگیها به حدی است که نمیتوان و نباید برای تحقق اقتصاد بدون نفت، به عوامل غیرارادی و اتفاقی بسنده کرد و باید با برنامهریزی هدفمند به این سمت حرکت کنیم.
نکته مهم دیگری که در مقوله کاهش درآمدهای نفتی و مدیریت وابستگی اقتصاد به نفت مورد توجه باشد، برنامهریزی توامان کوتاه و بلند مدت برای عبور از شرایط کاهش درآمدهای نفتی است. به عبارت دیگر در کنار اقداماتی که برای کاهش یا قطع وابستگی اقتصاد به نفت انجام میگیرد باید برای عبور کم هزینه از تنگنای کوتاه مدتی که توطئه نفتی کاهش تصنعی قیمتهای جهانی نفت برای کشورمان به وجود میآورد، برنامهریزی ضربتی و سریعی انجام شود.
راه چاره این است که اعداد پیشنهادی دولت برای لایحه بودجه سال 94 پس از تغییر چشمگیر قیمتهای جهانی نفت باید بازبینی شود. این بازبینی به معنای تغییر بودجههای تعریف شده برای طرحهای عمرانی خواهد بود چرا که به طور قطع نمیتوان کاهش قابل توجهی در هزینههای جاری به ویژه جبران خدمات کارکنان دولت یا همان حقوق و مزایای نیروهای دولت لحاظ کرد. چنین گزارهای به معنای ضرورت برنامهریزی برای تامین منابع مالی جهت جلوگیری از پیشرفت طرحهای عمرانی نیمه تمام یا تعریف شده است چرا که در غیر این صورت نرخ رشد اقتصادی کشور درسال آینده به شدت تحتالشعاع افت فعالیتهای عمرانی قرار میگیرد.
موضوع دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، توجیه صحیح و شفاف افکار عمومی نسبت به اولویتهای کشور در سال آینده و اقتضائات اقتصاد مقاومتی در وضعیت کاهش درآمدهای نفتی و ارزی است.
بیراه نیست اگر گفته شود وضعیتی که سال آینده به علت افت درآمدهای نفتی در آن قرار خواهیم گرفت، تفاوت چندانی با محدودیتهای ناشی از تحریمها نخواهد داشت. یعنی اگر پیش از توافق هستهای ژنو هرگونه نقل و انتقال پول یا فروش نفت گرفتار محدودیتهای شدید بود، اکنون و حتی درصورت حصول توافق جامع هستهای اگر قیمت جهانی نفت در سطح فعلی باقی بماند، نتیجه برای اقتصاد کشور تفاوت چندانی ندارد و ضرورت اجرای هرچه سریعتر و جامعتر اقتصاد مقاومتی همچنان به قوت خود باقی است.
در چنین شرایطی مسئولان باید همزمان با تلاش برای حفظ آرامش روانی جامعه، رویکردهای خود را برای جلوگیری از هزینههای ارزی و حتی ریالی اضافی و کم اولویت برای جامعه تشریح کنند. این درست است که کشور از مشکلات کاهش درآمدهای نفتی مانند عوارض تحریمها به سلامت عبور خواهد کرد و مسئولان و مردم همراهی لازم را با یکدیگر خواهند داشت ولی کم کردن هزینههای عبور از این مشکلات، اقدامی عقلایی است که مستلزم صراحت، شفافیت و در عین حال درایت مسئولان و البته همراهی مردم است.
رسالت:یک نشست و چند نکته
«یک نشست و چند نکته»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛نخستین گردهمایی اصلاحطلبان پس از 6 سال برگزار شد. روزنامههای دوم خردادی از این گردهمایی با تیترهایی چون - اصلاحطلبان در ضیافت اجماع - خیز زمستانه برای بهارستان - رقص پرچم اصلاحات در خیابان پرچم به استقبال آن رفتند
این نشست مزین به یک قطعنامه پایانی و چند سخنرانی بود که در زیر به نکاتی ناظر به آن اشاره میشود؛
1- با آنکه اصلاحطلبان، زمین و زمان را پر کردهاند که اصلیترین مطالبه مردم، رفع حصر موسوی و کروبی (بخوانید سران فتنه) است و در هر محفل و همایشی از آنها یاد میکنند، اما در قطعنامه پایانی هیچ ذکری از آنها نکرده و مطالبهای هم در مورد رفع حصر آنها نداشتهاند. این رویکردی مبارک است چون معلوم میشود که رفع حصر آنها نه تنها یک مطالبه ملی نیست حتی مطالبه احزابی هم که قبلا در رکاب موسوی فتنه سال 88 را کلید زدند، نیست.
مطالبه رفع حصر یک شوخی بیمزه امنیتی است چرا که سران فتنه هنوز سر موضع هستند. نشست اخیر اصلاحطلبان از تکرار این شوخی در قطعنامه پرهیز کرده است. این را باید به حساب هوشمندی آنها گذاشت.
2- در مقدمه قطعنامه اصلاحطلبان برای اولین بار تعریفی از اصلاحطلبی و تبار آن دادهاند. این هم یک گام به جلو و باعث امیدواری است. آنها خود را دیندار مدافع نظام و ارزشهای دینی و ملی و در تداوم تلاش روحانیون روشنبین و طرفدار عدالت و اخلاق و خط امامی توصیف کردهاند. اما اشارهای به حوادث تلخ سال 88 نکردهاند. چرا که در آن مقطع از دین، نظام و امام خمینی(ره) دفاع نکردند؟ و باز چرا که ارزشهای دینی و ملی را در معرض تاخت و تاز سرویسهای امنیتی دشمن و در تاراج منافقین، سلطنتطلبها، بهائیها و... قرار دادند و نه تنها با آنها مقابله نکردند بلکه همراهی نیز کردند؟ آنها میخواهند آن قطعه از عملکرد اصلاحطلبی را پاک کنند!
3- در اولین بند قطعنامه از امنیت ملی و اتحاد و انسجام ملت یاد کردهاند،اما پاسخ ندادهاند چرا وقتی در فتنه 88 اتحاد ملی و امنیت ملی در جنگ نرم دشمن مورد تعرض قرار گرفت در صحنه حضور نیافتند و از اقتدار و امنیت ملی پاسداری نکردند؟ اصلا خودشان اقتدار و امنیت ملی را به خطر انداختند!
4- در ماده 5 قطعنامه از رای ملت به عنوان "حق الناس" بنا به سفارش رهبری یاد کردهاند، اما نگفتهاند چرا در انتخابات دهمین دوره ریاستجمهوری رای 40 میلیونی ملت را که حقالناس بود به رسمیت نشناختند؟ این رای پایه و مایه اصلی اقتدار ملی بود. چرا بر طبل دروغ تقلب کوبیدند و بیش از 700 هزار نفر از مردم ایران را که در شمار ناظرین و مجریان انتخابات بودند متهم به تقلب کردند؟ آنها تفاوت 11 میلیونی رای را نادیده گرفتند و تیر خلاص به جمهوریت نظام زدند و در دام جرج سوروس و جین شارپ افتادند و اخلال در نظام پدید آوردند. حالا میگویند؛ "کی بود کی بود من نبودم" بگذریم!
5- در بند 8 و 9 قطعنامه به موضوع مطالبات معیشتی مردم بویژه معیشت افراد فرودست جامعه و نیز مبارزه با فساد و انحصارات اشاره کردهاند که یک گام مبارک در پاسخگویی به مطالبات مردم است. چه خوب بود در همین بند راهحلهایی را هم یادآور میشدند. اصلاحطلبان در مقطعی برافشای پرونده فساد فاضل خداداد پیشتاز بودند و آن پرونده را به سامان رساندند. اما معلوم نشد چرا در فساد مربوط به پرونده رشوهخواری در قرار داد با استات اویل و نیز قرارداد کرسنت و این اواخر در مورد رانت 650 میلیون یورویی سکوت کرده و حرفی نمیزنند؟ ای کاش در این قطعنامه از باب همراهی با مردم به این مصادیق هم اشاره میکردند.
6- جناب هاشمی رفسنجانی پیام خوبی به این اجلاسیه دادهاند و در حمایت از جمهوریت نظام و راهکارهای این صیانت، مطالب خوبی گفتهاند. ای کاش ایشان در باب صیانت از "اسلامیت نظام" بنا به جایگاه و نقشی که در تاریخ معاصر داشتند توصیههایی هم میفرمودند.
در صف اول عکس این همایش جمعی از علما و روحانیون هم حضور داشتند. نه پیامدهندگان و نه قطعنامهنویسان هیچ مطلبی که ناظر به دغدغه آنها نسبت به صیانت از اسلامیت نظام باشد، نگفتهاند.
آقای هاشمی در پیام خود بر اجرای تام فصل سوم قانون اساسی تاکید کرده است. این تاکید برای حفظ حقوق ملت امری خوب و پسندیده است. اما به هر حال اهمیت فصل اول قانون اساسی که ناظر به اصل موجودیت و هویت نظام اسلامی ماست اگر از فصل سوم بیشتر نباشدکمتر نیست. دیگر فصول قانون اساسی از جمله فصل پنجم و ششم و بویژه فصل هشتم و فصل سیزدهم هم اهمیت دارد. کسانی که میگویند خواهان اجرای بدون تنازل قانون اساسی هستند باید به همه فصول اعتنای جدی داشته باشند.
7- برخی از اعضای احزاب ساختارشکن اصلاحطلب در این نشست حضور نداشتند. این گام مبارکی است. این واقعنگری نشان میدهد اصلاح طلبان در حرکت جدید خود میخواهند از ساختارشکنی فاصله بگیرند و همصدایی با بیگانگان را کنترل کنند. این رویکرد لازمه دقت است.امام(ره) همواره خطر نفوذیها را به دوستداران انقلاب یادآور میشدند. اگر این جماعت میخواهند خط امامی بمانند، باید تکلیف نفوذیهای مبلغ و مروج ساختارشکنی را روشن کنند.
8- اظهارات سخنرانان در این نشست شیب افراطگری را ترک کرده و در یک منزلت اعتدال قرار گرفته است. این یک رویکرد مثبت است بویژه آنکه برای اولین بار سخنان امیدوار کنندهای شنیده میشود مثل این سخن که "ما مجلسی در تراز اسلام و ولایت فقیه میخواهیم"(1) این رویکرد به معنای آن است که
اصلاح طلبان از ولایت شیطان فاصله میگیرند و نمیخواهند حوادث تلخی مثل فتنه 88 را تکرار کنند. آنها نمیخواهند به عنوان یک قطعه پازل دشمن در نبرد نرم ایفای نقش کنند. تفوه به آن هم امیدوار کننده است ولو اینکه عملی پشت سر آن نباشد.
البته سخنانی از این قبیل که؛ "ما همه290 کرسی مجلس آینده را میخواهیم"(2) نشان میدهد آنها در فکر زدن تیر خلاصیت به جمهوریت نظام هستند چون بالاخره هر دموکراسیای اقلیتی دارد، و اکثریتی. اینکه برای رقیب شأن اقلیت هم قائل نباشند میل آنها به "سلطنت" را واتاب میدهد نه "جمهوری"!
9- معقولترین سخنران این نشست صادق خرازی بود. او گفت:
- تندروی باید از اصلاحات برود.
- انتخابات آینده از دو قطبیهای انقلاب اسلامی خواهد بود.
مفهوم این حرف آن است که اصلاحطلبان دیگر نمیخواهند پیاده نظام نتانیاهو در خیابانهای تهران باشند. همچنین آنها نمیخواهند بیگانگان را در رقابتهای سیاسی سهیم کنند. خیانتی که اصلاحطلبان در فتنه 88 مرتکب شدند، سهیم کردن بیگانگان در رقابتها و حتی اعزام کادرهای رسانهای خود به پاریس، لندن و واشنگتن کار زشتی بود آنها مستقیما از بیبیسی و رادیو آمریکا و رادیو فرانسه با مردم سخن گفتند این کار نباید تکرار شود.
پینوشتها:
1- اظهارات محسن رهامی دبیر کل انجمن اسلامی دانشگاهیان
2- کواکبیان دبیرکل حزب مردمسالاری
قدس:شارلی ابدو های داخلی
«شارلی ابد های داخلی» عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم علی هاشمی است که در آن میخوانید؛در یکی دو هفته اخیر فرانسه شاهد یک اقدام تروریستی همراه با گروگانگیری و نیز هتاکی به پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) توسط یک نشریه در تیراژی میلیونی بود، کشوری که حاکمانش از یک سو همواره خود را آزاد اندیش و مدافع آزادی می دانند و از سویی کوچکترین اقدامی را که در تضاد با نیاتشان باشد، بر نمی تابند. البته حاکمان لیبرال این کشور آزادی را آن گونه که خود می خواهند، تفسیر می کنند. همه به یاد داریم که دختران مسلمان را به بهانه حجاب اسلامی از درس و مدرسه بازداشتند و یا اندیشمند فرانسوی آقای روژه گارودی را به صرف ابراز عقیده خود درباره هولوکاست از حقوق اجتماعی اش محروم کردند.
اخیراً نیز با صحنه سازی و حمله مشکوک به دفتر یک نشریه، فرصت هتاکی به مقدسات بیش از یک میلیارد مسلمان را فراهم می آورند؛ حمله ای که به جز از دست پروردگان سازمانهای جاسوسی اروپایی و صهیونیستی بر نمی آید. هتاکی نشریه شارلی ابدو به پیامبر اعظم (ص) تازه ترین اقدام اسلام ستیزانه فرانسوی هاست؛ سناریویی که از چندی پیش طرح ریزی شد تا بهانه ای شود برای حمله به اسلام و مسلمانان در کشورهای اروپایی و بویژه در فرانسه. از زمان واقعه یازده سپتامبر در سال 2001 و با اظهارات سخیفانه بوش مبنی بر دور جدید جنگهای صلیبی، موج اسلام ستیزی و اسلام هراسی در اشکال مختلف به جریان افتاد، اما به لطف الهی نه تنها نتوانستند از موج اسلام گرایی جلوگیری کنند که به مصداق «عدو شود سبب خیر اگر خداخواهد»
گرایش مردمان منصف در اروپا و آمریکا و سایر کشورهای دیگر به دین مبین اسلام روز به روز در حال گسترش است و نکته جالب آنکه برابر پژوهشی که در خود این کشورها انجام شده، بسیاری از افراد مورد سؤال تعداد مسلمانان کشور خود را چندین درصد بیش از آنچه هستند، اعلام کرده اند و در برخی کشورها همچون انگلیس نام «محمد» به محبوب ترین نامها برای پسران تبدیل شده است . توهین اخبر شارلی ابدو افزون بر جریحه دار کردن احساسات همه مسلمانان، از سوی سایر افراد با گرایشهای دینی دیگر نیز اقدامی نکوهیده تلقی شد؛ از جمله پاپ 78 ساله در واکنش به این اقدام میگوید: هر مذهبی، شأن و منزلت خود را دارد و محدودیتهایی وجود دارد» آزادی بیان، حق و وظیفه ای است که باید بدون اهانت کردن، ابراز شود.
این واقعه تأسفبار یک بار دیگر همه مسلمانان را در اتحادی برادرگونه کنار هم قرار داد و یک صدا با هم فریاد محکومیت سر دادند و از پیامبر(ص) دفاع کردند. افزون بر راهپیمایی هایی که در محکومیت این اقدام در کشورهای مختلف برگزار شد موجی از کمپین های مختلف در فضای مجازی در حمایت از پیامبر اعظم(ص) به راه افتاده و به نوعی این اقدام سبب شده تا به گسترش اسلام و شناساندن بیشتر پیامبر بزرگوارمان کمک شود. جالب آنکه کارتر، رئیس جمهور اسبق آمریکا نیز در خصوص اقدام اهانت آمیز نشریه فرانسوی گفته بود: «به نظر من این حادثه از جهاتی نقطۀ عطف مثبتی است، چون حالا عدۀ زیادی تلاش میکنند که با عقاید واقعی مسلمانان آشنا شوند.»
وی تأکید کرده: «عقاید مسلمانان در مورد صلح و اعتدال و مانند آنها بسیار شبیه عقاید مسیحیت است. اما عدۀ معدودی عناصر افراطی و گمراه هم در این دین وجود دارند. با این حال به نظر من حالا به رویکردی بهتر برای درمان اسلامهراسی دست خواهیم یافت.» البته جای تاسف است که به رغم مشاهده این اقدامهای ضداسلامی ملموس، برخی مسلمانان و در مواردی حتی رهبران کشورهای اسلامی به جای اتحاد علیه اسلام هراسی با کوبیدن بر طبل تفرقه و حمایت از گروههای افراطی همچون داعش و القاعده و جریان مشکوک شیعه لندن نشین خواسته یا ناخواسته با اهداف دشمنان اسلام همراهی می کنند. بی تردید اگر آیین اسلام بدرستی و بر اساس آموزه های حقیقی قرآن و پیامبر اعظم(ص) ترویج شود، همه انسانهای منصف و حق جو را جذب خواهد کرد؛ زیرا همه این آموزه ها مبتنی بر فطرت پاک الهی است که خداوند در وجود انسانها قرار داده است.
اقدام سخیف و توهین آمیز و رفتارهای دور از شأن آدمیت نیز که در کشورهای غربی انجام می شود، مصداق همان آیه قرآن کریم است که می فرماید: «یریدون لیطفئوا نورا... بافواههم ...» با این حال متأسفانه بسیاری از رسانه های جوامع اسلامی و از جمله برخی رسانه های داخلی نه تنها در ترویج احکام نورانی اسلام همتی به خرج نمی دهند، بلکه هر از گاهی فرصتی می یابند در راستای همراهی با «شارلی ابدو» ها با تشکیک در برخی قوانین مسلم اسلام همچون قصاص و حجاب و... خنجری بر احکام نورانی اسلام وارد می کنند. این گروه در ماجرای اخیر نیز یا سکوت کرده و یا با آشکار سازی نیات درونی خود تیترهای انحرافی در حمایت از نشریه هتاک درج می کنند که جای آن دارد تا مسؤولان امر از کنار این موضوع بسادگی نگذرند؛ زیرا این تنها یک گاف و خطای کوچک مطبوعاتی نیست، بلکه از عقبه بیشتری برخوردار است.
سیاست روز:افراد سادهلوح در دام منافقین زیرک
«افراد سادهلوح در دام منافقین زیرک»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم علی یوسفپور است که در آن میخوانید؛۱ـ در جنگ جمل معاویه با فرستادن مروان، ولید و دیگر نزدیکان خود در اطراف طلحه و زبیر آنان را تشویق به جنگ با امامعلی(ع) نمود. معاویه در نامه خود به طلحه و زبیر آنان را امیرالمومنین خطاب میکرد و در قضیه حکمیت عمروعاص توانست با زیرکی خود ابوموسی اشعری را فریب بدهد و در جنگ صفین با سر نیزه کردن قرآنها نتیجه جنگ را تغییر و گروه بزرگی از مسلمانان ساده لوح را فریب دهند و در عاقبت منجر به حاکمیت امویان در بلاد مسلمین گردد و اهلبیت پیامبر را از امامت امت اسلامی کنار و باعث گسترش ظلم و ستم در میان مردم گردند.
۲ـ در عصر حاضر بخصوص بعد از پیروزی انقلاب شاهد نفوذ منافقین در کنار شخصیتهای سیاسی و روحانی بودیم، اولین قربانی منافقین، بنیصدر رئیسجمهور وقت بود که در نهایت توانستند او را مقابل نظام جمهوری اسلامی قرار دهند و باعث برکناری وی توسط مجلس و فرار او به خارج از کشور گردند.
قربانی دیگر منافقین زیرک، آیتالله منتظری بود آنان با نفوذ در بیت ایشان و ارتباط بطور گسترده و مستمر،توانستند ایشان را در مقابل امام راحل قرار دهند که منجر بر برکناری ایشان از پست قائممقامی رهبری گردید.
در وقایع سالهای ۷۸ و ۸۸ هم، دشمنان خارجی با همکاری عوامل داخلی خویش که افراد پشتپرده زیرکی بودند آن آشوبها را به راه انداختند و توانستند افراد سادهلوح اما جاهطلب را که عمری را برای انقلاب خدمت کردند در مقابل نظام قرار دهند.
۳ـ در آبان سال ۸۸ بعد از وقایع آن سال که منشاء آشوبها و عدم تمکین دو تن از نامزدهای انتخاباتی ریاست جمهوری به نتایج آرا بود که مدعی تقلب در انتخابات شده و حاضر نشدند به قانون و مراجع آن تمکین کنند یکی از این نامزدها جناب آقای کروبی بود که خودشان و خانوادهشان دارای سوابق درخشانی در انقلاب بودند به واسطه دوستی و همکاری دو دوره مجلس شورای اسلامی به همراه دوست مشترکی که چندین دوره در شورای دفتر تحکیم بودند و از نزدیکان آقای کروبی محسوب می شدند (بعدا از ایشان جدا شدند) به دیدن جناب آقای کروبی در منزلشان در فرمانیه رفتیم. ملاقات قریب به دو ساعت طول کشید هدف از ملاقات آگاهسازی ایشان بود که مسیری را که میروند اشتباه است. اولین سوال نگارنده از ایشان این بود جناب آقای کروبی، جنابعالی و دوستانتان اعلام کردید که در انتخابات تقلب شده است ممکن است بفرمایید چگونه و به چه طریق امکان تقلب وجود دارد؟ با توجه به اینکه فاصله آرای نفر اول و دوم بیش از یازده میلیون رای میباشد. آقای کروبی گفتند که من قبول دارم که آقای احمدینژاد رای آورده است ما میخواستیم ایشان را از قدرت پایین بکشیم. سوال دوم این بود فرض کنیم نظریات جنابعالی در مورد وقایع کهریزک کاملا درست باشد. بهتر نبود اول نامهای خدمت مقام معظم رهبری میفرستادید، اگر ایشان دستور پیگیری نمیدادند آن وقت آنرا به رسانههای بیگانه میدادید؟ سوال سوم در مورد عملکرد مسئول ستاد ایشان بود که یکسال قبل از انتخابات توسط دوستانی به وی تذکر داده شد که ایشان را به ستادتان راه ندهید اگر هم راه دادید مسئول ستاد نکنید. موارد فوق را آقای کروبی تایید نمودند و قرار شد ایشان یک شب هم به خانه اینجانب بیایند.
با کمال تاسف چند روز بعد شاهد صدور بیانیهها و اظهارات آقای کروبی برخلاف آنچه در جلسه خصوصی اظهار نمودند بودیم و تاسف بیشتر اینکه منافقین زیرک اطراف ایشان نامبرده را رها ننمودند تا به اینجا رساند. کسی که دارای سوابق انقلابی درخشان بود بدون داشتن دلیل و برهان قاطع برای تقلب در انتخابات با دانستن حدود سیصد هزار رای وادار به عدم تمکین از قانون نمایند.
۴ـ در هفته گذشته شاهد نطق جنجالبرانگیز آقای علی مطهری نماینده تهران بودیم که در ادامه موضعگیریهای قبلی ایشان بوده است و با وجود پاسخگوییهای مستند که توسط افراد حقیقی و رسانهها به ایشان داده شده است هنوز با لجاجت بر مواضع خویش پافشاری مینمایند. امام علی(ع) سخنی دارند که «افراد و شخصیتها را با حق بسنجید، نه اینکه حق را با افراد مقایسه نمایید. امام خمینی(ره) نیز در فرازی میفرمایند اگر من طلبه هم از اسلام منحرف شدم مردم مرا هم کنار خواهند گذاشت. در این سی و پنج سال که از انقلاب میگذرد شاهد بودیم که مردم ایران با آگاهی و تیزهوشی عملکرد افراد حتی در موقعیت مرجعیت را با اسلام راستین مقایسه کردند و آنان را کنار گذاشتند. آقای علی مطهری اگرچه فرزند استاد شهید و نظریهپرداز انقلاب میباشند اما با کمال تاسف گرفتار منافقین زیرکی شدهاند که در اطراف ایشان حلقه زده اند و از کسانی دفاع میکنند که موازین قانونی کشوررا زیر پا گذاشتند. در انتخابات کشورهای دیگرشاهد هستیم که بعد از پایان رقابت های انتخاباتی، رقبای شکست خورده به فرد پیروز تبریک میگویند و کشور به وضع عادی برمیگردد و در انتخابات یازدهم با وجود فاصله کم فرد پیروز تمام نامزدهای شکست خورده به دیدار ایشان رفتند و پیروزی ایشان را تبریک گفتند.
کوتاه سخن اینکه صمیمانه به جناب آقای مطهری عرض می کنیم که خود را از حلقه منافقین زیرکی که اطراف شما را فرا گرفتند و قصد دارند از حیثیت خانوادگی شما، برای مقابله با نظام سوء استفاده کنند رها کنید و به راه منطق بازگردید.
وطن امروز:یک سال و نیم پیاده روی!
«یک سال و نیم پیاده روی!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛نماینده دائم ایران در سازمان ملل، مستقر در تهران!! این است نتیجه دیپلماسی پیاده! اعتبار پاسپورت ایرانی پیشکش، لطفا ویزای آقای سفیر را جور کنید! در سیاست خارجه باید سواره بود! حیرتنامه سفرا! بعضیها حالا هی بروند در خیابانهای ژنو و پاریس و وین و بروکسل و هر کجا که دلشان خواست پیادهروی کنند! الحمدلله هنگام لبخند به شیطان بزرگ، دیگر نماینده خون شهدا و سفیر خشم قدسی روحخدا نیستند اما ایکاش «علیرضا» این روزها کمتر تلویزیون ببیند.
هزاری هم با وزیر خارجه آمریکا پیادهروی کنند، از خشم انقلابی ما نسبت به شیطان بزرگ کم نمیشود. من نمیدانم هدف از برخی کارها چیست لیکن اگر مقصود این است که یک چیزهایی برای ما عادی شود، نخیر! هرگز این اتفاق نخواهد افتاد. برای ما آمریکا همانی نیست که وزیر خارجهاش شانه به شانه وزیر خارجه دولت اعتدال پیادهروی میکند، همان است که در معیت اسرائیل، «آرمیتا» را از وجود نعمتی به نام پدر محروم میکند. برای بعضیها فرانسه همان است که رئیسجمهورش در راهپیمایی علیه ترور شرکت میکند اما برای ما فرانسه هنوز هم طعم موشکهای میتران را میدهد؛ اگزوسه، جنگ نفتکشها، میراژهای صدام.
اولاند برای ما یعنی حمایت از النصره، ارتش آزاد، یعنی سربریدن کودک 3 ساله سوری جلوی چشم پدر و مادرش در حومه حلب، یعنی راهپیمایی علیه ترور با حضور اول تروریست عالم! برای بعضیها آلمان همان است که وزیر خارجهاش در کنفرانس خبری اخیر، افراطیگری در خاورمیانه را محکوم میکند اما برای ما آلمان هنوز هم نمک روی زخم و تاول جانبازان مظلوم شیمیایی است.
پیادهروی با جانکری، نه برای علیرضا پدر میشود، نه سبب میشود خشم مقدس خمینی و خامنهای نسبت به آمریکا کم شود اما یک سؤال؛ یک سالونیم به آمریکا و غرب لبخند زدیم و امتیاز دادیم و از چه و چه دست کشیدیم تا با سرعت لرزه بر ساختار تحریم بیفتد یا اینکه تازه به دستاورد باشکوه پیادهروی با دشمن برسیم؟! وقتی طرف دارد تو را تحریم میکند، چه مینویسم که رسماً جلاد تحریم است، چه جای تعجب اگر پیادهروی در دیپلماسی پیاده، پیاده راه رفتن روی مخ اقتدار و غرور ملی تداعی شود! حقیقت آن است که بعضیها یک سالونیم است دارند با دشمن پیادهروی میکنند! بحث 10 دقیقه و یک ربع نیست؛ یک سالونیم است عدهای دارند در بعضی چیزها با دشمن راه میآیند که این راه آمدن با دشمن، از راه رفتن با دشمن هم بدتر است! خب! چه شد نتیجه؟! تعارف که نداریم؛ کم و بیش در مواردی با دشمن راه آمدیم ... لیکن راه آمدیم که تحریمها برداشته شود و کمکی به اقتصاد شود یا تازه برسیم به افتخار راه رفتن با او؟!
روزگار اگر مشغول امتحان غیرت ماست، بداند که ما با دیدن بعضی صحنهها، اولاً خطوط قرمز برایمان عادی نمیشود، ثانیاً از خشم انقلابیمان کاسته نمیشود، ثالثاً هرگز گمان نمیبریم که جان کری هم وزیر خارجهای است مثل وزیر خارجه دیگر کشورها! روزگار اگر مشغول امتحان غیرت ماست، بداند که ما عاشق محمد رسولالله(ص) هستیم و بینسبتترین مردمان با شارلیهای داخلی که یک روز قصاص را میزنند، یک روز امر به معروف را، یک روز حجاب را، یک روز ابوذر و سلمان را... و دگر روز خود اسلام را! فلذا اف بر سانسورچیهای اربعین 20 میلیونی که چشم دیدن شکوه کربلا را ندارند! روزنامهنگارهای پیاده، کم نبوده که به مقدسات سنگ انداختهاند! پیادهروی با شیطان، یک جا «قدم» را آلوده میکند، یک جا «قلم» را. اما یکی با کاریکاتور شارلیابدو حال میکند، یکی هم با نقاشی آرمیتا... خواهر خردسالم! چند روز دیگر بهمن که از راه برسد روح خدا میآید دوباره و تو باید دست به قلم شوی. نقاشی حق توست، نه آنها که قلم را به شیطان میفروشند. این فقط تفنگ داعش نیست که بوی باروت میدهد، جوهر قلم شارلیهای داخلی هم عجیب تند و زننده است.
خواهر خردسالم! نقش و نقاشی از آن توست. تو وارثی! وارث خون سرخ پدرت... و روزگار اگر مشغول امتحان غیرت ماست، بداند که ما یک پری نقاشی تو را به کل دنیای غرب نمیدهیم. آهای نمایندگان دائم داعش بعلاوه شارلی در مطبوعات ایران، مستقر در تهران! این است نتیجه شارلاتانیسم مطبوعاتی که به جای همسخن شدن با نقاشی آرمیتا، همصدایی کنید با اهانتکنندگان به ساحت بهانه خلقت! بد خودتان را لو دادید، خیلی بد!
جوان:حصر سران فتنه چرا قانونی است؟
«حصر سران فتنه چرا قانونی است؟»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم محمد اسماعیلی است که در آن میخوانید؛ یکی از ابزارهای مشترک نظام سلطه و جریان تجدیدنظرطلب برای فشار به حاکمیت اسلامی در طول پنج سال اخیر بحث «حصر سران فتنه» بوده و موضوعی که جماعت مورد اشاره از قبل آن بسیاری از پروژههای راهبردی خود را به پیش میبرند.
هر چند که اهداف این جریان از تکرار و اصرار بر رفع حصر سران شهرآشوب 88 را میتوان در گزارههایی مانند «مظلوم نمایی جریان تجدیدنظرطلب در مقابل حاکمیت»، «تطهیر و تغسیل سران کودتای آن سال»، «فشار به نظام و نهادها و مراجع تصمیم گیر نظیر شورای نگهبان برای تأیید صلاحیت وابستگان به این طیف در آوردگاههای انتخاباتی پیش رو»، «زمینهسازی برای بازگشت آرام و خزنده به حاکمیت» و «به انفعال کشاندن حاکمیت و جریان مقابل در مقابل تحرکات ساختارشکنانه جماعت برانداز» خلاصه کرد اما محور اصلی این نوشتار «چرایی حصر» و نگاه حقوقی به این اقدام است. چراکه همانطور که اشاره شد جریان به هم پیوسته داخل و غرب در طول ماههای اخیر بارها اقدام شورای عالی امنیت را عملی غیر قانونی شمرده و زیر سؤال برده و خواهان رسیدگی به جرائم سران فتنه شده است؛ حال با توجه به فشار روانی- رسانهای پردامنه علیه حاکمیت در طول این مدت بررسی نکاتی چند لازم است.
1- حاکمیت برای تأمین امنیت جامعه دو وظیفه را مورد توجه قرار داده نخست «اعمال مجازات» و ایضا «اقدامات تأمینی.»
در حالت نخست قانونگذار برای مجرم مجازاتی از قبیل حبس، اعدام و حد را مورد توجه قرار داده و در حالت دوم قانون مقرراتی را جهت تأمین امنیت جامعه تدوین کرده است.
در تعریف اقدامات تأمینی و تربیتی - یا حالت دوم- میآید: «اقدامات تأمینی عبارتند از تدابیری که حاکمیت برای جلوگیری از تکرار جرم (جنحه یا جنایت) درباره مجرمین خطرناک اتخاذ میکند. مجرمین خطرناک کسانی هستند که سوابق و خصوصیات روحی و اخلاقی آنان و کیفیت ارتکاب و جرم ارتکابی، آنان را در مظان ارتکاب جرم در آینده قرار دهد از اینکه قانونا مسئول باشند یا غیر مسئول.
باید گفت در مورد سران فتنه حالت نخست بنا به دلایلی عملیاتی نشده هنوز مجازاتی برای آنها صورت نگرفته چراکه دادگاهی تشکیل نشده و تنها اقدام تأمینی با هدف تأمین امنیت جامعه مورد لحاظ قرار گرفته است. چه بسا اگر شورای عالی امنیت ملی بنا بر مصالحی حکم به حصر نمیداد اکنون باید مجازات لازم و تصریح شده در قانون مجازات اسلامی - مانند مواد مربوط به بعضی یا مفسد فیالارض- در مورد این افراد وضع میشد، هرچند همانگونه که انتظار میرود در آیندهای نزدیک دادگاهی جهت رسیدگی به اتهامات متنوع این افراد تشکیل خواهد شد.
بنابراین حکم حصر اصلاً یک مجازات به شمار نمیآید چراکه بازداشت حکم دادگاه صالحه را میخواهد و سران شهر آشوب 88 بهخاطر مصالحی فعلاً در حصر به سر میبرند.
2- اصل 176 قانون اساسی در تشریح وظایف شورای عالی امنیت ملی تصریح میکند: «... به منظور تأمین منافع ملی و پاسداری از انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی «شورای عالی امنیت ملی» به ریاست رئیسجمهور، با وظایف زیر تشکیل میگردد.
الف - تعیین سیاستهای دفاعی - امنیتی کشور در محدوده سیاستهای کلی...
ب - هماهنگ نمودن فعالیتهای سیاسی، اطلاعاتی، اجتماعی، فرهنگی و...
ج - بهرهگیری از امکانات مادی و معنوی کشور برای مقابله با تهدیدهای داخلی و خارجی...
با توجه به آنچه قانون اساسی برای شورای عالی امنیت ملی به عنوان اختیارات این شورا لحاظ کرده باید گفت شورای عالی امنیت ملی، «حصر» را تدبیری تأمینی برای حفظ امنیت کشور مورد توجه قرار داده است چراکه سران فتنه طی یک سال با مجموعه رفتار و گفتار و تحرکات خود - از جمله بیانیههای موهوم که در آن مردم را به غارت و اغتشاش و آتش زدن امکان عمومی تحریک کرده – امنیت و نظم عمومی اجتماع را زیر سؤال بردند و در صورتی که با اینگونه اقدامات ضدامنیتی، به صورت قانونی برخورد نمیشد چه بسا شرایط آن روز کشور اوضاعی بدتر از مصر و عراق و سوریه را تجربه میکرد و آن زمان همین آقایانی که امروز سنگ رفع حصر را به سینه میزنند، هجمه میکردند که چرا مسئولان کشوری فکری به حال امنیت جامعه نمیکنند!
بنابراین اقدام شورای عالی امنیت ملی تدبیری جهت تأمین امنیت کشور آن هم بر اساس قانون اساسی و کاملاً قانونی و متقن است.
در کنار این تدبیر شورای عالی امنیت ملی از بهوجود آمدن بسیاری دیگر از اقدامات که در صورت وقوع، امنیت و استقلال کشور را به مخاطره میانداخت جلوگیری کرد که از نمونههای آن میتوان، تلاش معاندین و گروهکهای تروریستی برای ترور میرحسین موسوی در همان ایام فتنه یاد کرد؛ به راستی اگر خاتمی یا میرحسین ترور میشد اوضاع کشور به چه سمت و سویی میرفت و آیا تدبیر شورای عالی از یک سو جان این افراد را حفاظت نکرد و از سوی دیگر امنیت جامعه را تأمین؟
3- در اصل ۳۶ قانون اساسی میخوانیم: «حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.»
اما مجمع تشخیص مصلحت نظام با مصوباتی مانند قانون اصناف و سیاستهای کلی اصل 44 توانسته نهادهای شبهقضایی را در کنار قوه قضائیه سازمان دهد؛ نهادهایی که در کنار محاکم قضایی میتوانند احکام جزایی صادر نمایند، به عنوان نمونه شورای رقابت بر اساس همین مصوبه مجمع تشخیص میتواند تصمیمات و احکام قضایی صادر نماید یا سازمان تعزیرات حکومتی هم به عنوان نهادی شبهقضایی میتواند تصمیاتی را اتخاذ نماید، مثلاً احکامی برای گرانفروشی کسبه صادر میکند بدون آنکه پرونده افراد به دادگاه برود.
در اینجا نهادی مانند مجمع تشخیص مصلحت نظام اصل 36 قانون اساسی را تخصیص داده و حال خود قانون اساسی در اصل 176 ماده 36 را تخصیص داد و اتخاذ برخی از اقدامات تأمینی و امنیتی را به شورای عالی امنیت ملی داده است بدون آنکه لازم باشد اینگونه تصمیمات از مجاری دادگاه و قوه قضائیه بگذرد، به بیانی دیگر وقتی قوانین عادی میتوانند قانون اساسی را تخصیص بزنند، قانون اساسی هم میتواند برخی از مواد خود را تخصیص بدهد و قاعدتاً اعتبار و ارزش حقوقی این اقدام بیشتر از مصوبات مجمع تشخیص مصلحت است.
بنابر آنچه ذکر شد اقدام شورای عالی امنیت ملی تدبیری قانونی است همانگونه که در اصل 176 ذکر شده و تشخیص ادامه این روند و برگزاری زمان دادگاه سران فتنه هم به این نهاد برمیگردد و اساساً غیرقانونی دانستن آن خلاف اصول حاکم بر قانون اساسی است که جریان هواخواه لیبرالیسم مدعی پیروی از آن است.
در پایان باید گفت پس از گذشت پنج سال از غائله 88 نه تنها سران فتنه مانند ابوسفیان و وحشی به اظهار ندامت و پشیمانی از اقدامات خود روی نیاوردهاند بلکه بر رفتار گذشته خود پافشاری میکنند و در شرایطی که برگزاری دادگاه این افراد شاید در آینده نزدیک در برگزار شود، هنوز ادلهای محکمهپسند برای تقلب و ماهها هنجارشکنی خود به افکار عمومی ارائه نکردهاند.
حمایت:بن بست مذاکرات
«بن بست مذاکرات»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر فؤاد ایزدی است که در آن میخوانید؛در مصاحبه مطبوعاتی مشترک رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر انگلیس که روز جمعه برگزار شد، نکاتی به چشم می خورد که با توجه به رایزنیهای هستهای ایران با گروه 1+5 باید به آن توجه ویژه و دقیق نمود. باراک اوباما و دیوید کامرون در کاخ سفید ضمن هشدار درباره وضع تحریمهای جدید علیه ایران، به ادامه تلاشها برای متوقف کردن برنامه هستهای ایران تأکید کردند. شاید بتوان بخشی از سخنان دیوید کامرون که از قضا در داخل کشور با پوشش جدی رسانه ای همراه نبود را محوری ترین راهبرد غرب در قبال ایران دانست. به گفته کامرون، حتی اگر 1+5 با ایران به توافق برسند - یا به عبارت واضحتر، اگر ایران شرایط غرب را در موضوع هسته ای بپذیرد و با آنان توافق کند- نه تنها تحریم ها لغو نمی شود، بلکه گزاره دیگری در این رابطه مطرح می شود که نیازمند تامل است.
وی از عبارت Repeated Pressure در سخنانش استفاده کرد که می توان آن را به دو شکل ترجمه نمود. هر کدام ازین معانی نیز بار حقوقی و دیپلماتیک مختص خود را دارند. اولین معنی از این قرار است که تحریمها تکرار خواهند شد و تحریم های فعلی ادامه دار خواهند بود. اما معنی دوم و بهتر که با توجه به سابقه غرب در تعامل با ایران می توان آن را ارائه نمود، این است که تحریم ها افزایش پیدا خواهند کرد. به عبارت دیگر، تحریم های فعلی به قوت خود باقی خواهند ماند و تکرار جدیدی را در حوزه تحریم خواهیم داشت که در حال حاضر اعمال نشده اند. معنای روشن تر سخنان کامرون این است که یا حداقل، تحریم های فعلی به قوت و شدت خود پایدار خواهند بود و یا اینکه علاوه بر تحریم های گذشته، تحریم های جدیدی به لیست ممنوعیت های ایران اضافه خواهند شد. نکته قابل توجه این است که این اتفاق – یعنی بقای تحریم های گذشته و یا اعمال تحریم های جدید – زمانی اتفاق خواهد افتاد که ما به توافق رسیده باشیم!
یکی از خبرنگاران آمریکایی در این نشست مطبوعاتی مشترک، از رئیس جمهور ایالات متحده درباره علت تهدید کردن برای وتوی قانون جدید تحریم های ایران در سنا سوال می کند. وی در پاسخ به این سوال، از عدم احتیاج آمریکا به تحریم های جدید سخن می گوید و تاکید می کند که تحریم جدید، منجر به شکست مذاکرات خواهد شد؛ زیرا برخلاف توافقنامه ژنو است. نخست وزیر انگلیس در راستای همین رویکرد - یعنی عدم نیاز به اعمال تحریم های جدید- تصریح می کند حتی در صورت توافق، تحریم ها پایدار خواهند ماند، نیازی به تحریم های جدید نیست و تحریم ها ادامه پیدا خواهند کرد. دیوید کامرون در بیان استدلال سخنان خود تاکید میکند که ایران باید به شفافسازی خود ادامه دهد. اهرم تحریم در منطق غرب، اهرمی است تا ایران به شفاف سازی امور هسته ای خود وادار کند و تحریم ها بدین سبب باید ادامه پیدا کنند تا ایران مجبور به ادامه همکاری گردد.مقام معظم رهبری در سخنان خود به مناسبت 19 دیماه این نکته را یادآوری کردند که طرف مقابل به صراحت اعلام کرده است حتی در صورت توافق، تمام تحریم ها را به صورت یکجا لغو نخواهد کرد اما سخنان کامرون گویای این حقیقت است که حتی طرف غربی یک گام فراتر رفته است. به عبارت دیگر، بر اساس سخنان کامرون، تحریم ها نه تنها لغو نخواهند شد، بلکه بعضاً افزایش هم خواهند یافت.
سوالی که نیازمند پاسخ روشن است این است که غرب، در طرف مذاکره کننده ایرانی چه فرصتی را دیده است که اصرار دارد از آن برای پیشبرد اهدافش به نحو کامل استفاده نماید؟ این تصور، بلاشک تصور اشتباهی است اما آنان در عمل، این انتظار را از تیم مذاکره کنندگان ما دارند: درخواست های نابجای خود را به طرف ایرانی انتقال دهند و در نتیجه آنان موظف باشند که مسئولین داخلی ایران را به سمت خواسته های خود سوق داده و حرکت دهند. آنان انتظار دارند که تیم مذاکره کننده ایرانی به جای تلاش در راستای منافع کشورشان، پیام رسان غرب به داخل باشد و در نهایت، مسئولین نظام را به سمت منافع آنان سوق دهد.باراک اوباما به روشنی تاکید کرده است که حتی در صورت توافق هستهای، در سایر حوزه های مورد اختلاف از جمله ادّعای نقض حقوق بشر و حمایت ایران از تروریسم، اختلافات و مشکلات پابرجاست. مشخص است که با توجه به رویکرد غرب برای ادامه تحریم ها، حتی در صورت بسته شدن پرونده هستهای، موضوعات حقوق بشری و حمایت ایران از جنبش های مقاومت، بهانه ای برای تدوام تحریم هاست.
سوال مهمی که در اینجا با توجه به گزاره های فوق به ذهن هر فردی متبادر می شود این است که چرا ایران باید به ادامه این مذاکرات تن در دهد؟ در زمانی که دغدغه طرف غربی در مذاکرات رفع می شود و دغدغه ما که لغو تحریم هاست نه تنها رفع نمی شود، بلکه شدیدتر نیز خواهد شد، چه دلیلی وجود دارد که ایران با چنین شرایطی به گفتگو ادامه دهد؟ این سوالی است که لازم است به بحث گذاشته شود و مورد توجه واقع گردد.اما راهکار برون رفت از این بن بست با عنایت به خیز مجلس سنا برای تصویب تحریم های جدید، گزینه ترک میز مذاکره درصورت تصویب تحریمهای جدید است. به گفته باراک اوباما وضع تحریم های جدید، نقض توافق ژنو است و چنانچه تحریم ها لغو نشوند و تشدید گردند ایران با استناد به همین اظهارات، می تواند و باید به این مذاکرات بیهوده پایان داده و با مراجعه به طرف های اروپایی و مجامع بین المللی، ضمن ارائه مستندات عدم حسن نیت آمریکا و حل نشدن مسئله هسته ای، خواهان لغو همه تحریم ها گردد.
آفرینش:توسعه شهرنشینی فرصت یا تهدید
«توسعه شهرنشینی فرصت یا تهدید»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛شهرنشینی یکی از مهمترین پدیده های عصر حاضر است. تا جایی که صحبت از انقلاب شهری در دنیا می شود. رابطه بین شهر نشینی و توسعه در سطح دنیا نشان می دهد که سهم قابل ملاحظه ای از توسعه کشورها به وسیله متغیر شهر نشینی قابل تبیین است. به عبارتی کشورهای شهر نشین تر در دنیا کشور های توسعه یافته تری هستند. اما این توسعه یافتگی آنها از آن بابت است که توسعه شهرنشینی را بر پایه توازن و تعادل بنا نهادهاند. البته درتمام دنیا این توازن دچار اشکالاتی هست، اما آن دسته از جوامعی که بیشترین تعادل جمعیتی و جغرافیای شهرنشینی را در دستور کار قرار دادهاند، از امتیاز بیشتری نسبت به دیگران برخوردار هستند.
در ایران تحول شهرنشینی طی چهاردهه گذشته بسیار شتابان و سریع بوده است. از سوی دیگر یک قانون ساده جامعه شناختی می گوید هر تحول و تغییر خارج از قاعده و سازمان منجر به پیامدهای ناخواسته بسیاری می شود. متاسفانه الگوی توسعه شهری در ایران الگوی "تمرکز گرایانه و تک شهری" بوده است.
به عبارتی شهرنشینی در ایران صرفاً برپایه مهاجرت معکوس و تجمع در شهرهای اصلی بوده است. این مهاجرتها اگرچه موجب گسترش کلان شهرها گردیده، اما چون خارج از قاعده صورت گرفته، فشارها و مشکلات فراوانی را برای ساکنان و مدیریت شهری به وجود آورده است. در چنین شرایطی شهرنشینی با پیامدهای بسیاری همراه خواهد بود از جمله توزیع بیعدالتی، گسترش آسیبهای اجتماعی، ناهمگونی فزاینده و گسترش انواع بحرانهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی. هریک از معایب یاد شده دامنه گستردهای دارند که مجالی برای پرداختن به آنها نیست، اما توجه به هرکدام ضرورتی است که مردم ما از بابت آنها رنج میبرد. تجمع امکانات و ظرفیتهای اقتصادی، آموزشی، پزشکی، فرهنگی و... باعث شده تا مردم ما از دو جهت متضرر شوند. ابتدا اینکه مردم ما در روستاها و شهرهای کوچک به لحاظ امکانات رفاهی و اقتصادی دچار محدودیتهای بسیاری هستند که زندگی روزمره آنها را دچار مشکل میکند. لذا برای رهایی از مشکلاتی همچون بیکاری، درمان پزشکی، تحصیل و... مجبورند به سمت کلان شهرها مهاجرت کنند و نظم زندگی خود را برهم زده و چالشهای مهاجرت را به تن بخرند. از آنجا که ظرفیتها در کلان شهرها نیز نامحدود نیست، حضور جمعیت خارج از توازن شهری، موجب بروز و تشدید مشکلات و ناامنیهای گوناگون میگردد.
اما فشار بعدی در کلان شهرها بر مردم وارد می شود. وقتی خارج از حد مجاز مصرف کننده وارد یک مجموعه محدود میشود، مسلماً فشارهای مالی و روانی برای ادامه زندگی بر افراد افزایش مییابد. افزایش هزینههای زندگی، گرانی و تورم، تضاد فرهنگی و بروز چالشهای اجتماعی و ناامنی و... جزء جدایی ناپذیر زندگی شهری شده است. لذا از آنجا که تمام الگوهای مثبت و غیرمفید در کشور از سمت شهرها به روستاها انتقال مییابد، بسیاری از آفتها و مفسدههای به وجود آمده در کلان شهرها گریبان دیگر مناطق کشور راهم خواهد گرفت و این دور باطل همین طور ادامه مییابد. راهکارهای بسیاری در این زمینه برای تسکین این دردها مطرح شده است، اما باید از دو منظر اقتصادی و فرهنگی به این موضوع نگریست. ابتدا باید دولت حداقل امکانات و مایحتاج زندگی امروزی را در سراسر کشور تاحدتوان برقرار سازد. باید قبول کرد که اگر امکانات لازم در اختیار مردم روستا و دیگر شهرهای کوچک قرار داشته باشد، هیچ تمایلی برای ترک موطن و محل زندگی خود ندارند!. لذا باید تمام امکاناتی که یک شهروند پایتخت نشین از آن بهرهمند میشود برای یک خانواده روستایی نیز فراهم باشد و یا دسترسی به آن نیازی به مهاجرت نداشته باشد.
اما به لحاظ فرهنگی ما نیاز به یک بررسی و پژوهش عمقی داریم تا مشخص شود چرا مردم ما با قومیت و فرهنگهای مختلف حاضر میشوند از داشتههای خود دست بکشند و تن به یک ساختار فرهنگی نا آشنا بدهند. این از کم کاری دستگاههای فرهنگی ما بوده که برخی قومیتهای ما دست از باورها و سنن فرهنگی خود برداشته و فرهنگ شهری را برگزیدهاند. نبود فضا برای فعالیت و یا عدم حمایت از فرهنگهای بومی در سراسر کشور، از جمله عواملی است که ممکن است آثار مخرب خود را در سالهای آینده نمایان نماید. پس ضروریست چه به لحاظ فراهم سازی امکانات و مسائل اقتصادی، و چه از بابت حفظ فرهنگهای بومی مناطق مختلف کشور، مسولان ما تفقد بیشتری داشته باشند، تا توسعه شهرنشینی در ایران موجب پیشرفت و سازندگی کشور گردد، نه باری اضافی بردوش ملت!.
آرمان: ظریف و صمیمیت دیپلماتیک
«ظریف و صمیمیت دیپلماتیک»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر داوود هرمیداس باوند است که در آن میخوانید؛در روزهای اخیر شاهد انتشار تصاویری بودیم از پیادهروی صمیمانه دکتر ظریف و همتای آمریکایی خویش؛ پیادهرویای که از گرمی روابط میان این دو سیاستمدار حکایت دارد. به همین سبب میتوان درباره اینکه این صمیمیتها تا چه اندازه میتواند در حل و فصل مسائل دیپلماتیک کارگشا باشند، گمانههایی مطرح کرد. اول اینکه مطمئنا این روابط میتواند زمینهای مساعد ایجاد کند؛ بویژه اگر مبانی استدلال، منطقی و اثرگذار باشد. بنابراین این مسئله میتواند باعث شود نظراتی که در رابطه با دولت خود چه به صورت کتبی و چه به صورت شفاهی دارند به یکدیگر منعکس و برآن شوند تا آنجا که امکان داشته باشد بر جنبههای مثبت قضیه تکیه کنند. به این ترتیب روابط انسانی در مذاکرات دیپلماتیک «بیاثر» نیستند، هر چند که نمیتوان تاکید داشت «بسیار موثر» است. باید توجه داشت که معمولا نگاه و بیان دکتر ظریف با نوعی لبخند همراه است و خود این مسئله اتمسفری مساعد ایجاد میکند. نکته دیگر اعتماد به نفسی است که در پی این روابط به وجود میآید. در صورتی که مذاکره کننده اعتماد به نفس داشته باشد و مبانی مورد مذاکره خود را در ضمن منطقی بودن اما با قاطعیت نیز بیان کند، میتواند فضای مناسبی برای تعاملی افکار و تبادل نظرات فراهم کند. با توجه به اینکه در این سال ها دکتر ظریف ریاست هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل را به عهده داشتهاند و به همین ترتیب مدتی نیز رئیس کمیسیون ششم حقوقی مجمع عمومی بودهاند بنابراین با خصوصیات رفتاری و اخلاقی غربیها و بخصوص آمریکاییها آشنایی کامل دارند و با توجه این آشنایی، میداند چه نکاتی را باید مطرح کند و از فضای روحی آنها آگاه است. به زعم غالب کارشناسان و کسانی که از نزدیک دستی بر آتش دارند، روابط ایشان با جان کری - با توجه به آشناییاش با خصوصیات اخلاقی آمریکاییها نیز دارند- میتواند بسیار صمیمانهتر و دوستانهتر هم باشد. هر چند که این امر در رابطه با سایر همتایانش مانند لوران فابیوس وزیر امور خارجه فرانسه قضیه تا حدی متفاوتتر است و برخورد جدیتری آنجا وجود دارد. با توجه به این مسائل خصوصیات انسانی میتواند زمینه مساعدی برای فرایند مذاکرات فراهم کند. البته باید در نظر داشت که پیادهروی اخیر ظریف و کری در قالب روتین مذاکرات میگنجد. یعنی زمانی که دو نفر بیش از سایر اعضا احساسات دوستانهای با هم داشته باشند معمولا سعی میکنند خیلی از مطالب را در حال پیادهروی یا اقدامات دیگر به هم بیان کنند. به هر حال مجموعه این رفتارها میتواند در روند کلی مذاکرات تاثیرگذار باشد.
شرق: پیامی به آدرس گیرندگان انبوه
«پیامی به آدرس گیرندگان انبوه»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم هادی خانیکی است که در آن میخوانید؛هنوز افکار عمومی جهان درگیر حادثه شوم «شارلیابدو» و پیامدهای پس از آن است. حادثهای که با نادیدهگرفتن اعتقادات و احساسات متدینان عالم، با ترسیم کاریکاتورهای موهن آغاز شد و به ترور کاریکاتوریستها، روزنامهنگاران و شهروندان فرانسوی انجامید. در بسیاری از سطوح رسانهای و سیاسی اینسو و آنسوی عالم، فاجعه ترور روزنامهنگاران و شهروندان فرانسوی را «١١سپتامبر اروپایی» میخوانند. چه آن بخشی که چهره خشن تروریسم را در جهان واقعی به نمایش گذاشت و چه آن بخشی که در فضای سیاست و تبلیغات، برساخته شد. بررسی وجوه شباهت و اختلاف این دو فاجعه البته کاری است مهم و مفید که بهطور متعارف باید محققان و کارشناسان به آن بپردازند، اما پرسش فوریتر این است که چگونه میتوان از زمینهها و ساختارهای منجر به حادثه نخست و خطاهای سیاسی پس از آن، در این فاجعه درس گرفت.
درسی که در مرحلهنخست، مستلزم فهم درست از دوسوی سوءاستفاده از آزادی و هویت دینی و در مرحله بعد جلب همبستگی عموم بشری برای کاستن از خطر خشونت، افراطگرایی و ترور است و در مرحلهدوم، نهادینهکردن رویکردها و رفتارهایی که به دور از معیارهای دوگانه، جهان را از چرخه معیوب تروریسم و اسلامهراسی که از یکدیگر تغذیه و همدیگر را تقویت میکنند، خارج کرد. چگونه میتوان به گفتمانی منسجم و منصفانه دست یافت که در آن، دفاع از آزادی و باورهای دینی به یکاندازه مورد حرمت و توجه باشد.
جهان ما نه در دوردست تاریخ که در نزدیکی ایامی حتی به فاصله روز و هفته و ماه، شاهد آن است که کودکان بیگناه پاکستانی و دخترکان مظلوم نیجریایی در همان آتشی سوختند که کاریکاتوریستها و شهروندان فرانسوی.
چه میتوان کرد که وجدان بشری و افکار عمومی، بهدور از معیارهای دوگانه از همه این فجایع به درد آید و تهاجم به مساجد، معابد و مراکز دینی را در غرب و شرق از سوی قدرت صهیونیستی یا داعش و حمله تروریستی به دفتر مطبوعات یا مکانهای اجتماعی و اقتصادی، به یکسان جرم علیهبشریت بهحساب آورد و همه اشکال اسلامهراسی و آزادیستیزی را در ردیف زمینههای خلق نفرت و جنایت طبقهبندی کنند. جهان در معرض خطر واحدی است که دو وجه به ظاهر متفاوت، به آن شدت و شتابی ویژه میبخشد: خطر افراطیگری و خشونت که در قالب هویتطلبیهای مرگبار، فضای تنفس آزاد بشر را در همهجای جهان تنگ کرده است نمیتواند هیچ سیاستمدار، روشنفکر و مصلحی را در هیچ کجای جهان، بیاعتنا و نظارهگر بگذارد.
هیچ نهاد، دولت یا سازمان منطقهای نمیتواند تنها با پرداختن به پندها و اندرزها یا اظهار نگرانیها و دلشورهها، در مقابل جنایتها و تهدیدهایی که جزیی از زندگی بشر شده است، بیتفاوت بماند. باید گامهایی بلندتر از پیش برداشت. اگر خطر خشونت و افراطیگری دیروز در نیویورک با حمله به برجهای دوقلو به چشم آمد و امروز با حمله به نشریه شارلیابدو، پاریس مهد آزادی را هدف گرفت، این همه فاجعه و خطر نیست.
بخش دیگری از خطر و فاجعه آنجاست که در آسیا و آفریقا نیز با نامهایی از همین جنس، پیروان مذاهب و شهروندان ملل و اقوام دیگر را هدف قرار میگیرند و در اینجاست که روشنفکران، اندیشمندان و سیاستمداران نباید مثل ساکنان طبقه بالای کشتی تایتانیک، غافل از غرقشدن کشتی انسانیت و اخلاق بمانند.
نامه سیدمحمد خاتمی، خطاب به دبیرکل سازمانملل، از چنین منظری محل توجه است که جهان در نوعی پولاریزاسیون گرفتار آمده است که یک سوی آن، مدافعان آزادی و سوی دیگر، مدافعان باورهای دینی صف کشیدهاند. آنچه در میان این هیاهو گم میشود و نیازمند توجه ویژه اصحاب رسانه و آگاهی در ایران و هر نقطهای از جهان است، کشتار لحظهبهلحظه انسانها تحت لوای هر عنوانی است.
جامعه جهانی باید برای توقف این شرایط، اقدامات فوری و جدی را در دستور کار قرار دهد؛ اقداماتی که در آن تلاشی واحد برای جداکردن تروریسم و خشونت از دامان پاک اسلام و تفکیک آزادی از اهانت به باورها و ارزشهای دینی، نقشه راه مشترک و جهانی برای برونرفت از مخاطرات و تهدیدهای نوین در عصر جهانیشدن باشد.
مردم سالاری:زشت و زیبای فرانسوی
«زشت و زیبای فرانسوی»عنوان سرمق4اله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن میخوانید؛ آن چه در روزهای اخیر در فرانسه گذشت، زشت و زیبایی بود که اگرما از آن درس نیاموزیم و فرانسویها در آن تعقل نکنند و عقل و عقلانیت را جایگزین احساس نسازند، هم ما زیان میبریم و هم فرانسه و نیز متحدان غربیاش و همه همدردان همزبانش، بسیار متضرر خواهند شد .
قبول داریم که از اعلامیه حقوق بشرش که مقدمه قانون اساسی مدون ملت فرانسه است و سرلوحه کنش حقوقی انسان معاصر قرار گرفته بیشاز 225 سال میگذرد و از انقلابش که به انقلاب کبیر نامبردار شده و سرمشق انقلابها و جنبشهای سراسر جهان به شمار میآید و نیز میپذیریم که هم پیش از انقلاب و هم بعد از آن، مردم فرانسه برای آزادی بهای بسیاری پرداختهاند تا امروز، زیر لوای آزادی و در وقوع فاجعه حمله به دفتر مجله «شارلی ابدو» شعاری بالای سر ببرد که «من شارلی» هستم . ملت بیدار و مسئول؛ یعنی همین. دفاع از آزادی و آزادی؛ یعنی، آزادی بیان؛ یعنی آزادی قلم؛ یعنی آزادی برای احقاق حقوق انسان و انسانی و در یک کلام، آزادی در مقابل حکومت. تا حکومت خودکامه نشود.
ملت فرانسه همان ملتی است که در رفراندوم، به مارشال دوگل با آن محبوبیت و قابلیت، رای اعتماد نداد تا قانون جای فرد بنشیند و تا اراده ملت حاکم شود .
ملت فرانسه همان ملتی است که از نخست وزیرش که داعیه ریاستجمهوری داشت و باب طبع ملت هم بود به سبب شنودی که در یکی از شهرهای کوچک از تلفن شهروندی صورت گرفت و به افشای رسانهای رسید، اعتماد برگرفت تا «ژاک شیراک» به ریاستجمهوری برسد .
ملتی که در راهپیمایی یک میلیون نفری «اتحادش» رهبران و بزرگان بیشاز چهل کشور را به صف مقدم میآورد و نکته بسیار مثبت عملکرد ملت فرانسه این که رئیسجمهور کنونیاش، از رقیب گذشته و احتمالی آینده اش به نام « سارکوزی » که مدیریت بهتری در اداره بحران را دارد به کاخ « الیزه » به مشورت دعوت میکند و به استقبالش میرود. چون « اولاند» میداند و به او آموختهاند که «سرمایه انسانی» از هر سرمایه ای وزینتر و گرانسنگتر است. «سرمایهای» که همه کشورها مثل آمریکا، انگلستان و... عزیزتر از مردمک چشم خود حفظ میکنند تا روز مبادا گره کور مسائل کشورشان را بگشاید . کاری سنجیده و بسیار مثبت که ما از آن غافلیم و روش ما همان «جزای سنمار» است و جز تحقیر بزرگان خدوم و توهین و تهمت به سابقون، کار دیگری نمیدانیم و تازه، خیلی هم به آن میبالیم و هنر خود را در تهتک و آبروریزی در حق گذشتگان میدانیم انگار که فتح «خیبر» کردهایم! اینها که در حق ملت فرانسه گفتیم و دهها مورد که نگفتهایم، چهره زیبایش بود. اما چهره زشتش آن چنان که دیدیم با تاسف بسیار آنجاست که احساسش بر معرفت انسانی و تعلقش، غلبه دارد وگرنه چطور ممکن است و بود در حالی که کودکان و پیران بیسرپناه و بیسرپرست و خانه خراب غزه از شدت سرما، شب زندگی خود را به صبح نمیرسانند، قاتل آنها و جنایتکار مسلم جنگی را به نام نخست وزیر صهیونیستی، در صف مقدم راهپیمایان پاریس دوش به دوش « اولاند » بپذیرند؟
ونیز چطور ممکن است به نام آزادی و به خیال خود، دفاع از آزادی، بیش از پنجاه بار هموطنان خود را که مسلمانند و هیچ گناهی ندارند و در این راهپیمایی همپای آنان بوده اند، تهدید کنند و بیشاز پانزده بار به مساجدشان حمله کنند و آتشی را که خود و متحدان اروپای به اصطلاح آزادشان برافروختهاند، به پای اسلام و مسلمانها بنویسند. فاجعه بارتر اینکه، این چگونه آزادی و تلقی از آزادی است که مجلهای که تیراژش، 60 هزار نسخه است فقط برای توهین به رسول گرامیاسلام (ص) به 3 میلیون نسخه برسانند و وعده 5 میلیون نسخه دیگر بدهند؟ پس معلوم میشود که همین منشور حقوق بشر را هم نخواندهاند و از مقدمه و سی ماده آن هیچ اطلاعی ندارند و قصدشان فقط استفاده ابزاری است و بالابردن چماقی که برسر جهان سوم و در غفلت مسلمانها، بر سر آنها میکوبند.
حال، فرانسه و یا هر کشور دیگری اگر بخواهد که از آزادی سوءاستفاده کند و مصادره به مطلوب نماید و فقط آن را برای طیف و طبقه خاصی بخواهد– چنان که نشانهاش هم اکنون پیداست– و قومیتها و نحلههای فکری و عقیدتی را نادیده بگیرد . مسلم است که رنگ آسایش و آرامش در حال و آینده، به خود نخواهد دید و از این همدردیها و همگامیها هم کاری ساخته نیست و این لجاجتهایی هم که اکنون از چهره زشتش دیده میشود، آتش به انبار باروت است. ابتلا به روزگار شومی که از منظر مسلمانی برای هیچ انسانی، نمیخواهیم.
ابتکار:احمدی نژاد مرد، زنده باد احمدی نژاد
«احمدی نژاد مرد، زنده باد احمدی نژاد»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛«احمدی نژاد مرد و تمام شد» این سخن هفته پیش یکی از چهره های سیاسی مشهور است که در پنج سال گذشته همواره در قامت یکی از سخنگویان غیر رسمی جناح اصولگرا ظاهر شده است.موضوعی که نشان میدهد که رابطه جناح اصولگرا با پدیده یک دهه گذشته خود، وارد مرحله جدیدی شده است.جریان اصولگرایی پس از کشف محمود احمدی نژاد، تلاش بسیار کرد تا وی بتواند پله های ترقی را چند در میان و به سرعت طی کند و از همین منظر میان برآمدن این چهره جنجالی و سپردن کلید –ابتدا- تهران و – سپس- کل کشور فاصله چندانی نبوده است و همه این پروسه - که در حالت عادی چندین سال طول میکشد- آن قدر سریع رخ داد که نشان میداد که بسیاری از چهره های تصمیم گیر در جناح اصولگرا نسبت به «اورژانسی بودن» این اتفاق اقناع شده اند.از همین رو بود که در انتخابات خرداد88 نیز با همه توان و با صرف هزینه های مادی و معنوی بسیار از او حمایت کردند تا او همچنان رئیس جمهور بماند.
اصولگرایان برای این مهم(!) هیچ ابایی از پرداختن هزینه های غیر متعارف نداشتند و آن قدر در این مورد به یقین رسیده بودند که هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری – که روزگاری از استوانه های جناح اصولگرا بودند – را نیز فدای یک کرشمه محمود احمدی نژاد کردند.آن ها در مراحل بعد کار را به جایی رساندند که کم کم صورتحساب اقدامات محمود احمدی نژاد را نیز به راحتی ازجیب نظام پرداخت میکردند تا به همه ثابت کنند که سرمایه گذاری روی «پدیده» کشف شده توسط آنان، میتواند جای همه ذخیره های نظام را بگیرد.
محمود احمدی نژاد نیزهمه این حمایت های عجیب و غریب را با لبخندی پذیرفت و در نهایت قبول کرد که در پیشانی خط حمله آنان برای نابودی کامل جریان رقیب (اصلاح طلبان) قرار گیرد.تنها گذشت چندسال کافی بود تا این چهره جنجالی آن قدر خود را بزرگ ببیند که نتواند زیر بیرق اصولگرایان جای بگیرد و به گونه ای ادعای استقلال کند.همین امر سبب شد تا نسبت به بسیاری از خطوط قرمز – که در دو دهه گذشته اصولگرایان، مخالفان خود را متهم به زیر پا گذاشتن آن ها کرده بودند- بی اعتنایی کند. با این همه دو سال آخر ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد ـ آن گونه که خود اصولگرایان گفته اند – با خون دل خوردن بزرگان این جناح تحمل شد. اما چهره پوپولیستی و شگردهای تهاجمی این پدیده سیاسی باعت شد تا بخشی از اصولگرایان همچنان او را به عنوان یک چهره برای ایجاد هیجان، در لیست امکانات(!) خود حفظ کنند.از همین رو بود که نتوانستند بدون حضور تفکر احمدی نژادی در رقابت های انتخابات ریاست جمهوری 92 شرکت کنند.به همین خاطر بخش هایی از شگردهای او را میان نامزدهای مورد حمایت خود تقسیم کردند تا – شاید- یکی از آن ها بتواند رای مردم را به خود جلب کند؛امری که البته با هوشیاری مردم راه به جایی نبرد.
اما اکنون و در آستانه برگزاری انتخابات مجلس دهم، اصولگرایان محروم از چهره هایی با قدرت بسیج عمومی، تلاش دارند از وجه دیگری از محمود احمدی نژاد بهره ببرند.
این جناح که در هشت سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد فرصت چندانی برای کادر سازی سیاسی پیدا نکرد و از طرفی نیز بخشی از چهره های باسابقه خود را در مقدم این چهره نوظهور قربانی کرده بود،این روزها تلاش میکند تا از یکی از شگردهای محمود احمدی نژاد استفاده کند.رئیس جمهور سابق در همه سال های ریاست جمهوری اش و به خصوص در انتخابات 88 با ساختن دشمنی تحت عنوان«هاشمی رفسنجانی» توانسته بود که همه اصولگرایان را متقاعد کند تا او را برگزینند،این شگرد گویی این روزها به صورتی معکوس درباره خود وی در جریان است.
جناح اصولگرا که نتوانسته بود در انتخابات ریاست جمهوری 92 بر روی وضعیت محمود احمدی نژاد به یک نظر واحد برسد، این بار تلاش میکند تا از این وضعیت استفاده کرده و به گونه ای دیگر با مسئله برخورد کند. در چند سال گذشته علیرغم انتقادات بی سابقه برخی از حامیان سابق احمدی نژاد، از اقدامات وی، برخی از گروه های وابسته به جریان اصولگرا همچنان او را الگوی سیاست ورزی خود قرار داده و از وی حمایت میکنند. به همین خاطر در جریان انتخابات ریاست جمهوری 92 هم هواداران او در میان نامزدهای اصولگرا حضور داشتند و هم منتقدان سرسخت وی.
این بار اما گویی به « مرده محمود احمدی نژاد» میتوان به امکانی برای اجماع نگریسته شود؛ به گونه ای که هم هواداران وی در جناح اصولگرایی متقاعد شوند که دیگر به یک مرده سیاسی دل نبندند و اصرار بر بازگشت او را کنار گذاشته و به جریان «وحدت» بپیوندند و هم با شکل دهی یک جریان دوقطبی که یک سر آن جنجال های احمدی نژادی باشد و یک سر دیگر آن تفکر معتدلی که مخالف با شگردهای رئیس جمهور سابق بوده است، بدنه اصولگرایی را از شبح حضور یک احمدی نژاد دیگر بترسانند. به همین خاطر است که میتوان انتظار داشت شعار دوگانه برخی از تئوریسن های اصولگرا این باشد که « احمدی نژاد مرد، زنده باد احممدی نژاد.»
دنیای اقتصاد: طرحهای عمرانی نیمهتمام؛ گرفتار در تله 300 میلیارد دلاری
«طرحهای عمرانی نیمهتمام؛ گرفتار در تله 300 میلیارد دلاری»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهندس عزیز فرهنگی است که در آن میخوانید؛لایحه بودجه سال 1394 کل کشور و همچنین قوانین بودجه سنواتی و گزارشهای عملکرد سالهای اخیر در بخش طرحهای تملک داراییهای سرمایهای (طرحهای عمرانی) نشان میدهد که دستگاههای متولی طرحهای عمرانی از سر ناچاری به جای مدیریت هدفمند توسعهای طرحها، بیشتر دنبالهرو وضعیت نابسامانی هستند که میراث طرحهای نیمهتمام بر تصمیمگیری آنها سایه افکنده است و سیاستگذاران و دستگاههای اجرایی را در تله خود گرفتار کرده است!
طرحهای عمرانی نیمهتمام در تمامی گستره جغرافیایی کشور و در تمامی بخشهای اقتصادی نفت، پتروشیمی، آب، برق و نیرو، حملونقل، زیرساختهای ارتباطات، بهداشت، کشاورزی، ورزش، آموزش و ... بهطور مشهودی خودنمایی میکند. کافی است در یک مسافرت زمینی از مسیر جادههای چند استان عبور کنید و چهره نامطلوب پروژههای نیمهتمام را تماشا کنید. قانون بودجه سال 93 و عملکرد آن و لایحه بودجه 94 در بخش بودجههای طرحهای تملک داراییهای سرمایهای نشان میدهد که صرفنظر از محدودیتهای آشکار و پنهان در شرایط کلان اقتصادی کشور و شرایط بینالمللی و منطقهای، بهطور آشکاری عکسالعملهای انفعالی را بر سیاستگذاران و تصمیمگیرندگان این بخش مهم اقتصاد تحمیل کرده است و عرصه تاثیر مدیریت فعال و جهتدار را در دایره تصمیم آنها بسیار تنگ کرده است. شواهد و قراین و ویژگیهای طرحهای نیمهتمام بیانگر این واقعیت است که اقدامات و سیاستهای گذشته درخصوص طرحهای توسعه عمرانی کشور را به یک خروجی غیرقابل مدیریت و با محدودیتهای بسیار تبدیل کرده است.
اگر بخواهیم با رویکرد سیستمی به این پدیده نگاه کنیم به این نتیجه میرسیم که این سیستم در نتیجه عملکرد گذشته خود دچار یک بازخورد تخریبی تشدیدشونده است که عدم کنترل و مدیریت آن منجر به خروجیهای نامطلوبتر و مخاطرهآمیزتر خواهد شد که خسارتهای جبرانناپذیری را بر اقتصاد کشور، تولید ملی، زیرساختهای توسعه و سطح زندگی و رفاه مردم وارد خواهد ساخت.
اگر کل طرحهای توسعه عمرانی کشور را بهعنوان یک سیستم باز فرض کنیم، وضعیت فعلی آن و خروجیهایش در طول سالهای گذشته طوری شکل گرفته و دوام یافته است که در طول دهههای گذشته و در هیچ مقطعی بازخوردهای مناسب و هشداردهنده اصلاحی را به عملکرد آن نشان نداده است یا اساسا سیستم بازخوردهای هشداردهنده اصلاحی را پس زده است و به مسیر نامطلوب خود ادامه داده و در طول سالیان متمادی نسبت به بازسازی و اصلاح ساختار خود هوشیار نبوده است و فقط بهعنوان یک سیستم ایستا و غیردینامیک ورودیهای باارزش را به خروجیهای کم بها تبدیل کرده است و بیشتر شبیه یک دستگاه کاغذ خردکن عمل کرده است، این سیستم باز، الان دچار بحران شده و نیازمند مهندسی دوباره و باز طراحی آن بهعنوان یک سیستم پویا است. در این سیستم بازده آن تناسب حسابگرانهای با منابع مصرفی ندارد و اتلاف منابع، بینظمی، اختلال و اقدامات مطالعه نشده و بیهدف برای حفظ وضع موجود آن به شدت رواج پیدا کرده است.
همه اجزای این سیستم باید بازسازی شود و فیدبکها و بازخوردهای مناسبی را برایش طراحی کرد تا ضمن اصلاح وضع موجود بازخوردهای تخریبی تشدیدکننده را به بازخوردهای تعدیلکننده و کارا تغییر دهد. اگر بگوییم که مشکل اصلی طرحهای نیمهتمام فقط محدودیتهای تامین مالی است، کاملا به خطا رفتهایم چرا که بررسی و پایش تاریخچه چند دهه گذشته نشان میدهد اتفاقا زمانی که منابع مالی فراوانی در دسترس بوده است، قدرت تخریبی این سیستم بیشتر بوده و خروجیهایش بیش از پیش کم ارزش شدهاند. بررسی عملکرد برنامه چهارم توسعه، بررسی عملکرد طرحهای عمرانی در سال 89 و سالهای برنامه پنجم توسعه این نظریه را تایید میکند. تصویر وضع موجود ابعاد بحران را در این سیستم نشان میدهد:
1- بیش از 77 هزار پروژه نیمهتمام ملی و استانی در سطح کشور زخمی شده است.
براساس آخرین آمار و اطلاعات در دسترس تعداد پروژههای عمرانی نیمهتمام ملی و استانی کشور که ذیل نام طرحهای تملک داراییهای سرمایهای در بودجههای سنواتی آورده میشود بالغ بر 77 هزار پروژه است که از این تعداد حدود 7650 پروژه ملی و بقیه پروژههای استانی تعریف میشوند. این حجم پروژههای عمرانی نیمهتمام علاوه بر پروژههایی است که توسط شرکتهای دولتی اجرا میشود که آمار و اطلاعات شفاف و روشنی از آن پروژهها در بودجههای سنواتی و سایر گزارشهای نظارتی به چشم نمیخورد. بهعنوان مثال معاون مدیرعامل شرکت ملی صنایع پتروشیمی در اوایل دیماه سال جاری درباره طرحهای نیمهتمام این صنعت گفته است که «67 طرح پتروشیمی با ظرفیت 55 تا 60 میلیون تن در این حوزه زخمی شده و بهعبارتی نیمهتمام هستند.» به نقل از معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی از مجموع طرحهای نیمهتمام عمرانی تعداد 2906 طرح با پیشرفت فیزیکی بالای 80 درصد در کشور وجود دارد که از این تعداد فقط به بهرهبرداری رساندن 246 طرح در دستور کار قانون بودجه سال 1393 کل کشور قرار داده شده است و حدود 400 طرح نیز در بودجه سال 94 منظور شده است و آن هم به شرطی که کل اعتبار مصوب بودجه طرحهای عمرانی سال 1393 و 1394 تحقق یافته و تخصیص داده شود که با توجه به کاهش درآمدهای منابع تامین بودجه 93 و تراز عملیاتی منفی و روال رایج در سالهای گذشته بسیار بعید بهنظر میرسد که صددرصد مبلغ مصوب اعتبار طرحهای عمرانی کشور تخصیص داده شود؛ کما اینکه در سالهای گذشته نیز همین رویه تکرار شده است. مجبوریم دوباره این ضربالمثل را یادآوری کنیم که: «یک ده آباد بهتر از صد شهر خراب است!»
2- حدود 147 میلیارد دلار سرمایهگذاری انجامگرفته در پروژههای نیمهتمام راکد مانده است!
با توجه به سابقه و تاریخ شروع پروژههای نیمهتمام که حتی تعداد زیادی از آنها 20 ساله شدهاند کل مبلغ هزینهشده قبل از برنامه پنجم، سال 89 و برنامه پنجم برای پروژههای عمرانی نیمهتمام اعم از ملی و استانی و متفرقه به قیمت سالهای هزینه حدود 1960 تریلیون ریال (196هزار میلیارد تومان) برآورد میشود و اگر نرخهای تورم رسمی اعلامی توسط بانک مرکزی را به مبالغ هزینهشده سنواتی در سالهای مورد اشاره اعمال کنیم جمع مبلغ سرمایه راکد و بلااستفاده پروژههای نیمهتمام (فقط ملی و استانی) به قیمتهای امروز برابر 3890 تریلیون ریال (389 هزار میلیارد تومان) برآورد میشود و با اعمال نرخ دلار منظور شده در بودجه سال 93 کل کشور مبلغ سرمایهگذاری انجامگرفته در پروژههای عمرانی نیمهتمام بالغبر 147 میلیارد دلار خواهد شد. بیش از 984 تریلیون ریال (4/98 هزار میلیارد تومان) و بالغبر 37 میلیارد دلارآن در سالهای قبل از سال 1390 هزینه شده است.
کسانی که دستی در پروژههای عمرانی کشور دارند و پروژههای نیمهتمام را از نزدیک بازدید میکنند استهلاک تدریجی مستحدثات و کارهای اجرا شده را به وضوح مشاهده میکنند و به ویژه پروژههایی که از عمر اجرای آنها بیش از 5 سال میگذرد اکثرا به بازسازی و سرمایهگذاری مجدد برای ترمیم خرابیها و استهلاک بخشهایی از پروژههای مزبور نیاز است. خسارت وارده به اقتصاد کشور از این بابت به راحتی قابل محاسبه است. این خسارتها شامل خسارت مالی خواب و راکد ماندن سرمایه، ضرر و زیان تاخیر در بهرهبرداری از پروژهها، ضرر و زیان ناشی از عدمالنفع اجتماعی، ضرر و زیان ناشی از عدم افزایش ارزش افزوده به اقتصاد کشور و خسارت ناشی از استهلاک به حساب میآید. اگر با دیدگاه عامیانه و تفکر بازاری محض فقط خسارت مالی خواب سرمایه بدون بازده را با حداقل سود سپرده بانکی محاسبه کنیم در سال مبلغی حدود 78 هزار میلیارد تومان بهدست میآید که این مبلغ حدود پنج برابر مبلغ تخصیصی سالانه طرحهای تملک دارایی در سالهای اخیر است.
3 – حدود 150 میلیارد دلار منابع مالی برای اتمام پروژههای نیمهتمام مورد نیاز است.
براساس اطلاعات و گزارشهای منتشر شده توسط مسوولان دولتی و نیز با توجه به مفاد لایحه بودجه سال 94 و براساس برآوردهای کارشناسی مبلغ مورد نیاز برای اتمام حدود 77 هزار پروژه نیمهتمام ملی و استانی (علاوهبر پروژههای شرکتها و موسسات دولتی) بالغبر 3.900 تریلیون ریال (390 هزار میلیارد تومان) برآورد میشود و اگر این مبلغ را با نرخ برابری 26.500 ریال بر هر دلار که در لایحه بودجه 93 منظور شده است تبدیل کنیم معادل ارزی مورد نیاز برای به بهرهبرداری رساندن پروژههای نیمهتمام به حدود 150 میلیارد دلار بالغ میشود. میانگین مبلغ تخصیص یافته به طرحهای تملک داراییهای سرمایهای در سالهای اخیر که قیمت هر بشکه نفت بیش از 100 دلار بود حدود 12 هزار میلیارد تومان بوده است که تقریبا برابر 5/4 میلیارد دلار است و اگر تمامی متغیرها را به فرض محال ثابت فرض کنیم 33 سال طول خواهد کشید تا با روند فعلی تخصیص منابع پروژههای نیمهتمام موجود را به بهرهبرداری برسانیم و این در حالی است که اتفاقا در این حوزه از اقتصاد هیچ متغیری را نمیتوان ثابت فرض کرد و روند عمومی متغیرها اکثرا به ضرر فرض محال پیشگفته حرکت میکند. یکی از متغیرهای مهم در این سیستم تامین منابع مالی است که شاهد افت قیمت 50 درصدی نفت در چند ماه اخیر بودیم که با توجه به شرایط بهوجود آمده در بازار نفت و با فرض قیمتهای فعلی آن، این مبلغ بیش از چهار برابر درآمد سالانه کشور از محل فروش نفت است.
4 – مدت زمان اجرای پروژهها در کشور چهار برابر مدت پیشبینی اولیه است!
گزارشهای رسمی حاکی از این است که در سالهای گذشته بیش از 85 درصد پروژههای عمرانی در مدت زمان پیشبینی شده در زمان شروع به بهرهبرداری نمیرسند و نکته جالب اینکه بهرغم افزایش تجربه و مهارت و علم و دانش و ساختارسازی درکشور برای اجرای طرحهای توسعه عمرانی و پیشرفت چشمگیر علم و دانش مدیریت پروژه در جهان، روند تاخیر در اتمام پروژهها بهطور چشمگیری افزایش یافته است. مرکز پژوهشهای مجلس در سال گذشته در گزارشی آورده است که میانگین اتمام طرحها از حدود یک دهه به بیش از دو دهه افزایش یافته است. گزارش نظارتی معاونت نظارت راهبردی رئیسجمهور در سال 91 نشان میدهد که مغایرت مدت اجرای پروژهها از پیشبینی تا تحقق واقعی حدود 4 برابر است و مدت زمان اجرای 6/3 سال پیشبینی اجرای پروژهها در عمل به 2/14 سال افزایش یافته است. البته طرحهای بسیار بزرگ (مگاپروژهها) نیز وجود دارد که مراسم کلنگزنی آنها بیش از 20 سال پیش اتفاق افتاده است. با توجه به تغییر و تحولات سریع و ناپایداریهای چشمگیر در عرصههای تکنولوژی، منابع مالی، بازارهای هدف، مطلوبیتهای اجتماعی، نوع و سطح نیازهای جامعه، طرحهایی که مدت اجرای آنها بیش از 3 الی 4 سال تعریف شود عملا شکست خورده به حساب میآیند. اساسا بسیاری از پروژهها توجیه فنی، اقتصادی و اجتماعی خود را خیلی وقت پیش از دست دادهاند.
مغایرت فاحش مدت اجرای پروژهها با پیشبینی اولیه، بهعنوان یک شاخص مهم ارزیابی کیفیت مدیریت پروژهها بهشمار میرود و یک هشدار جدی به سیاستگذاران میدهد و آن اینکه سازمانهای متولی پروژههای عمرانی کشور بسیار ناکارآمد و فرسوده است و فرآیند یک پروژه از مرحله شناخت و فاز شروع تا فاز اختتامیه کمتر مسیر علمی و حرفهای را طی میکند و اساسا فرآیندهای آن بهخوبی کنترل و مدیریت نمیشوند. گواه این ادعا اینکه حتی در سالهای وفور درآمدهای نفتی و تخصیص 90 درصدی به پروژههای عمرانی شاهد همین وضعیت در پروژهها بودیم. تصویر فشرده فوق از وضعیت پروژههای عمرانی نیمهتمام کشور نشان میدهد که ما با یک وضعیت عادی مواجه نیستیم و بدون تعارف در این بخش از اقتصاد در یک بحران جدی فرو رفته ایم. در تعریف کلاسیک آن، بحران باعث بهوجود آمدن شرایطی میشود که برای برطرف کردن آن نیاز به اقدامات اساسی و فوق العاده است.
اگر در مقابل بحران، سیاست برخورد انفعالی و غیرفعال اتخاذ شود بازخوردهای تشدیدکننده تخریبی آن کنترل را بیش از این از دست مدیران و سیاستگذاران خارج خواهد کرد و آسیبها، تهدیدها و خطرهای بیشتری را به دنبال خواهد داشت؛ بنابراین واقعیتها نشان میدهد که الزاما باید با این پدیده بهعنوان یک پدیده بحرانی برخورد شود؛ درحالیکه از طریق بودجههای سنواتی دولت فقط قادر است به 3 الی 4 درصد این معضل در یک سال اثر بگذارد و آن را مدیریت کند. بدیهی است که لنگر منفی ایجاد شده از بخش مدیریت نشده آن، پتانسیل تخریبی بسیار بزرگی را ایجاد کرده و در پیش پای دولت خواهد گذاشت. متاسفانه دولت یازدهم درشرایطی زمام امور را بهدست گرفته است که وارث تمامی خطاهای انباشته شده در طول برنامههای عمرانی قبل در این مورد است. خطاها و اشتباهات درگذشته به راحتی و بدون محاسبه با درآمدهای نفتی بالا پوشش داده میشد اما در حال حاضر چنین ابزار قدرتمندی نیز در دست دولت باقی نمانده است.
بنابراین قبل از اینکه مدیران و مسوولان دستگاههای اجرایی و سازمان مدیریت و برنامهریزی دغدغه مشکلات تامین منابع مالی را منتشر کنند و با فراموش کردن درسهای آموخته گذشته و بدون شناسایی کامل ابعاد این پدیده بحرانی و بدون آسیب شناسی قابل دفاع فقط دغدغه تزریق و تامین منابع مالی را داشته باشند، جز اتلاف منابع و توسعه بحران نتیجهای بهدست نخواهد آمد. میتوان گفت مشکل تامین مالی یکی از دلایل واضح و پیدا در جلوی دید همگان در پروژههای نیمهتمام است که همه به راحتی آن را میبینند و قضاوت میکنند؛ درحالیکه بررسی بالینی سایر علائم و نشانههای این بیمار ما را به سمت خردمندانهتری رهنمون میسازد.
اگر دولت گزارش آخرین وضعیت 246 طرح نیمهتمام هدفگذاری شده در بودجه سال 1393 را منتشر کند این واقعیت را خواهیم پذیرفت که هنوز شناخت کافی از مشخصات و منابع مورد نیاز و مشکلات به بهرهبرداری رسیدن طرحهای نیمهتمام در دسترس نیست، بنابراین برای ایجاد چشمانداز قابلپیشبینی برای پدیده بحرانی طرحهای نیمهتمام و جلوگیری از گسترش تله طرحهای نیمهتمام باید 2 اقدام اساسی و بهطور همزمان در دستورکار دولت قرار گیرد تا در سال 94 نیز مجبور نباشیم بودجه سال 95 را بر مبنای مقوله نه چندان دقیق و تعریف نشده پیشرفت فیزیکی پروژهها تنظیم کنیم. ادامه تخصیص منابع به طرحهای نیمهتمام براساس پیشرفت فیزیکی در چنین شرایطی محدودیت منابع مالی، کاری غیرحرفهای و ناروا است.
اگر بگوییم که معضل طرحهای عمرانی نیمهتمام را در کنار مقولههای مهم اقتصادی نظیر تورم، رکود، رشد اقتصادی، بیکاری، میزان سرمایهگذاری و ... قرار دهیم، سخن به گزافه نگفتهایم و اولویت پرداختن به آن در ردیف همان مقولههای مهم اقتصادی است؛ بنابراین باید آن را جدی بگیریم. سیمای وضع موجود و بالانس منابع و مصارف و نیازها گواه این است که طرحهای عمرانی در تله بزرگی گرفتار آمدهاند. به هر میزانی که پروژهها در داخل این تله دست و پا بزنند بیشتر در آن گرفتارتر خواهند شد؛ بنابراین به دولت تدبیر و امید برای یافتن راهحلی مناسبتر و کمضررتر برای این معضل 2 پیشنهاد محوری ارائه میشود:
پیشنهاد اول – تشکیل ستاد ویژه پروژههای نیمهتمام (اتاق فکر) برای مطالعه، بررسی و تصمیمگیری در مورد طرحهای نیمهتمام در سطح کشور.
ترکیب اعضای تشکیلدهنده این ستاد باید به نحوی باشد که برای تمامی دستگاههای اجرایی لازمالاجرا شود و دستگاههای اجرایی و معاونت مدیریت و برنامهریزی را از زیر بار فشارهای سیاسی پروژهها خارج سازد. تشکیل چنین ستادی برای تعیین تکلیف بیش از 300میلیارد دلار از منابع مالی کشور بسیار حیاتی است.
پیشنهاد دوم – انجام مطالعات آمایش سرزمین در مورد طرحهای عمرانی در سطح کشور بهعنوان پیشنیاز تهیه برنامه ششم توسعه.
خوشبختانه برنامه ششم توسعه در دستور کار دولت یازدهم قرار گرفته است و آمایش سرزمین در این بخش از اقتصاد اهمیت دوچندانی دارد و تلفیق نتایج این مطالعه با نتایج بررسی ستاد ویژه پروژههای نیمهتمام (اتاق فکر) میتواند اولویتبندیها را با دقت بسیار بالا در اختیار دولت و دستگاههای اجرایی قرار دهد ضمن اینکه نتایج آسیبشناسی و درسهای آموخته از اتلاف منابع بیش از این نیز جلوگیری خواهد کرد.
دو اقدام فوق اگر با جدیت پیگیری شود میتواند در 9 ماه اول سال 94 نتایج خود را برای تعیین تکلیف طرحهای نیمهتمام در اختیار دولت، نمایندگان مجلس و کارشناسان قرار دهد تا برای تهیهکنندگان بودجه سال 95 نیز همچون لوایح و قوانین بودجههای 93 و 94 دنبالهروی از وضع بیمارگونه فعلی نشود.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
ابراهیم قاسمپور در گفتوگو با جامجم مطرح کرد؛
ضرورت اصلاح سهمیههای کنکور در گفتوگوی «جامجم»با دبیر کمیسیون آموزش دیدبان شفافیت و عدالت