به گزارش جامجم، شانزدهم دی امسال امیر صادقی چهل و شش ساله مدیر و معلم مدرسه بنیهاشمی روستای ساطی از توابع شهرستان مشگینشهر، پس از خداحافظی از همسر و سه فرزندش از خانهشان در مشگینشهر خارج شد تا راهی مدرسه شود.
سالها بود که شغل معلمی را انتخاب کرده بود و هر روز برای تدریس به پنج دختر و یک پسر روستایی مسافت 30 کیلومتری شهر تا روستا را طی میکرد. مدرسه روستا تنها یک کانکس بود که دانشآموزان هر روز همزمان با معلم، خود را به آنجا میرساندند.
صادقی سهشنبه صبح پشت میز نشست و درس را آغاز کرد کودکان مشتاقانه به حرفهای آقا معلم گوش میدادند که ناگهان لرزهای بر کانکس افتاد. نیمکت دانشآموزان تکان میخورد و هر لحظه بر وحشت کودکان افزوده میشد. ابتدا تصور کردند زلزله آمده است. دانشآموزان ترسیده بودند و چند نفری از آنها به گریه افتادند.
معلم نگاهی به بیرون انداخت، توفان شدیدی در حال وزیدن بود و هر لحظه امکان داشت کلاس بر سر دانشآموزان آوار شود. به سمت دانشآموزان برگشت تا آنها را از آنجا خارج کند، اما ناگهان بخشی از دیواره و سقف کلاس فرو ریخت و شش کودک را گرفتار کرد.
دانشآموزان وحشتزده از معلم درخواست کمک داشتند. معلم آنها را از میان قطعات کانکس خارج کرد و خواست سریع آنجا را ترک کنند، اما زمان بسرعت میگذشت و قسمت در کلاس هم در حال فروریختن بود. معلم فداکار خود را مقابل در رساند و به هر زحمتی بود آن را باز کرد. بخشی از دیوار روی بدنش افتاده بود و او سنگینی و جراحت را تحمل میکرد تا دانشآموزان بتوانند از کلاس خارج شوند.
پنج نفر از دانشآموزان کلاس را ترک کردند قصد داشت آخرین دانشآموز را خارج کند که ناگهان سقف کلاس روی آنها آوار شد. دانشآموزان نجات یافته به روستا بازگشتند و از اهالی کمک خواستند.
همزمان والدین یکی از دانشآموزان که متوجه وقوع توفان شده بود به مدرسه فرزندش آمد. او مشاهده کرد تنها مدرسه کوچک روستا تخریب شده و صدای کمکخواهی معلم و یکی از دانشآموزان از زیر آوار به گوش میرسد.
او با شنیدن صدای کمک خواهی به سمت آنها رفت و بسختی توانست دانشآموز را نجات دهد. پس سراغ آقا معلم رفت تا او را نیز نجات دهد که بخش دیگری از کانکس ریزش کرد و او نیز زیر آوار ماند. مرد جوان و معلم سعی کردند خود را نجات دهند، اما بیفایده بود. هر دو بشدت زخمی شده بودند و قدرت حرکتی نداشتند.
در حالی که آنها در تلاش بودند تا راهی برای نجات خود پیدا کنند، اهالی روستا از راه رسیدند و با برداشتن قطعات کانکس، توانستند آقا معلم و پدر یکی از دانشآموزان را نجات دهند.
این دو نفر که بشدت زخمی شده بودند به بیمارستان حضرت ولی عصر(عج) منتقل شده و ساعاتی بعد با تلاش پزشکان از مرگ نجات یافتند. معلم فداکار در این بیمارستان بستری شد، اما دیگر مصدوم را برای ادامه درمان به بیمارستانی در شهر اردبیل منتقل کردند.
دعای دانشآموزان برای معلم
امیر صادقی روی تخت بیمارستان بیهوش بود و دانشآموزان پشت در برای بههوش آمدن معلم فداکار دعا میکردند. آقا معلم بسختی چشمانش را باز کرد و دانشآموزان با شنیدن این خبر جشن شادی در بیمارستان به راه انداختند.
نگران دانشآموزان بود
همسر معلم فداکار به جامجم گفت: در خانه بودم که یکی از اهالی روستا با من تماس گرفت و خبرداد چنین حادثهای برای شوهرم رخ داده است. خود را به بیمارستان رساندم. او بشدت زخمی شده و تحت عمل جراحی قرار گرفته بود. پزشکان به دلیل صدمات وارده به شوهرم احتمال نمیدادند او زنده بماند، اما خدا معجزه کرد و او را به من، بچه هایم و دانشآموزانش دوباره هدیه داد.
هر چند این حادثه بسیار تلخ بود، اما خوشحالم که همسر مردی هستم که فداکاری را معنا کرد. او جان خود را برای نجات دانشآموزانش که همیشه به آنها افتخار میکرد، به خطر انداخت.
وی ادامه داد: شوهرم سالهاست در روستاهای مختلف درس میداد. خستگی مسیر خانه تا مدارس روستایی بر او تاثیر نداشت. او هر روز به عشق دیدار دانشآموزانش خانه را ترک میکرد. همیشه آنها را راهنمایی میکرد و مثل پدری دلسوز برای دانشآموزانش بود. همه شاگردانش او را دوست داشتند و بخوبی درس میخواندند. او خوشحال از این بود که آنها هر سال یکی از پایههای درسی را طی کرده و به کلاس بالاتر میرفتند.
همسر معلم فداکار یادآور شد: شوهرم فقط به درس شاگردانش بسنده نمیکرد و محرم اسرار آنها بود. اگر یکی از شاگردانش سر کلاس حاضر نمیشد به خانهشان میرفت و جویای احوالش میشد. همین حسن اخلاق او باعث شده بود هر روستایی که برای درس دادن میرفت دانشآموزان و خانوادههایشان او را فراموش نکنند. تنها آرزویش این بود که شاگردانش خوب زندگی کنند.
معلم فداکار در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بستری است و در گفتوگویی کوتاه با خبرنگار جامجم گفت: خوشحالم از این که همه دانشآموزانم زنده ماندهاند. من به عنوان یک مسلمان و یک معلم وظیفهام بود که جان شاگردانم را واجبتر از جان خود بدانم. آنها امانتهای خانوادههایشان هستند که در کلاس درس به من سپردهشده بودند.
هر معلم دیگری جای من بود همین کار را میکرد و شاگردانش ر ا نجات میداد. من قهرمان نیستم، بلکه قهرمان همین شاگردانی هستند که زمانی که بزرگ شدند به این مردم و جامعه خدمتی انجام میدهند. امیدوارم حالم زودتر خوب شود و دوباره سر کلاس بروم. امیدوارم پدر شاگردی که در این حادثه به کمکمان شتافت نیز حالش بهبود یابد و نزد خانوادهاش بازگردد.
گزارش خبرنگار جام جم حاکی است، معلم فداکار در بیمارستان تحت مراقبتهای ویژه پزشکی است و دیگر مصدوم حادثه نیز در بیمارستان دیگری تحت درمان است.
معصومه ملکی - گروه حوادث
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم