شعائر آیینی یا معارف باطنی

فرارسیدن ایام محرم هر سال با یک چالش مهم همراه است که دین‌مداران و اندیشه‌ورزان را سال‌هاست به خود مشغول داشته؛ چالشی که عبارت است از ابتنای سوگواری و عزاداری بر شعائر ظاهری یا تکیه آن بر حقایق باطنی.
کد خبر: ۷۳۲۶۶۹
شعائر آیینی یا معارف باطنی

این‌که آیا باید سنت‌ها را زنده نگه داشت و به برپایی هیات‌های عزاداری همراه با سینه‌زنی، زنجیرزنی و ذکر مصیبت پرداخت یا این‌که از عاشورا درس گرفت و حسینی و زینبی زیست و جای توجه به ظواهر و شعائر، تأکید و تمرکز را بر درس‌ها و عبرت‌ها قرار داد.

ساده‌ترین پاسخی که می‌توان دراین‌جا ارائه کرد مثل هر موقعیت چالش‌برانگیز دیگری جانبداری از حدوسط است و قول به این‌که هر دو طرف قضیه در جای خود لازم و ضروری است و باید در کنار حفظ شعائر و سنت‌های مرسوم، به حقایق و عبرت‌ها نیز توجه کرد، اما به نظر می‌رسد دست‌کم مساله محرم و عاشورا مساله‌ای مهم‌تر و قابل تأمل‌تر از آن است که در مواجهه با چالش‌های مربوط به آن بتوان به ارائه پاسخ‌های کلی و دم‌دستی اکتفا و پرونده موضوع را حل شده تلقی کرد و نسخه‌ را بلافاصله پیچید. درست و سنجیده آن است که ویژگی‌های هر یک از دو طرف مساله را مورد توجه قرار داده و از آن مهم‌تر تعارضات و ناهمخوانی‌هایی را که مانع اجتماع طرفین قضیه در یک موضع واحد می‌شود، به بحث بنشینیم.

جانبداران نظریه عبرت به‌جای سوگ، این نقل قول از دکتر شریعتی را نمونه می‌آورند: «در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می‌کنند و بر حسینی می‌گریند که آزاده زیست.» و نیز نمونه‌های بسیاری از کتاب حماسه حسینی شهید مطهری که در آن بر لزوم شناخت و معرفت به‌جای سوگ و گریه تأکید شده است.

همچنین اشارات صریح و شجاعانه مطهری در خصوص تحریفات عاشورا که گاه برخی از تصورات بسیار شایع ولی باطل را هم دربرمی‌گیرد و حتی استاد را وامی‌دارد از پایه‌گذاران این انحرافات نیز نام ببرد و در این خصوص تصریح نماید که این افشاگری، مصداق غیبت نبوده و در راستای زدودن غبار انحراف از چهره عاشورا کاملا لازم و ضروری است. البته تفاوت مهمی میان آرای این دو معلم بزرگوار وجود دارد که به مشرب فکری ایشان بازمی‌گردد. شهید مطهری به دلیل تعلق به جامعه روحانیت، طبعا به اصلاح در همان شکل سنتی عزاداری نظر دارد برخلاف دکتر شریعتی که بیشتر دل‌نگران حقایق باطنی دین در مقابل شعائر ظاهری آن است.

اما جبهه مقابل یعنی جانبداران نظریه سنت به‌جای معرفت، کسانی هستند که برپایی سنت‌های سوگواری محرم را آن‌چنان اصل تلقی می‌کنند که همه‌چیز حتی پیروی از سیره معصومان و التزام به واجبات و احتراز از محرمات را نیز تحت‌الشعاع این شور حسینی می‌انگارند و برآنند که سیاه‌ پوشیدن و عزاداری کردن و گریستن آن‌چنان تأثیر اکسیر گونه‌ای در خطاپوشی از عزاداران حسینی دارد که به موجب آن هر کسی با هر ناهنجاری رفتاری ساری و جاری در شخصیتش تنها به صرف گرویدن به دسته عزاداران سیدالشهداء می‌تواند راهی به رهایی خویش از عواقب گناهان بگشاید؛ اگرچه نه پای توبه و انابه‌ای در میان باشد و نه تصمیمی بر ترک گناه در آینده دور یا نزدیک. ​در نتیجه همین طرز تلقی صفوی‌گونه از محبت به اهل‌بیت است که مشاهده می‌کنیم در ایام محرم بعضی‌ها به قیمت آزار و اذیت دیگران هم که شده به برپایی مراسم عزاداری اقدام می‌کنند و در این بین حتی خلوص در نیت و پیراستگی از شائبه‌های تظاهر و ریا نیز تحت‌الشعاع همان شور عاری از شعور قرار می‌گیرد آن‌چنان‌که به عنوان نمونه چیزی که مایه فخر و مباهات تلقی می‌شود این است که فلان شخص باشکوه‌ترین داربست را در محله برپا کرده و کوچه را از ابتدا تا انتها بسته و مسیر حرکت اتومبیل‌های شخصی اهل محل را با مشکل مواجه کرده است و دیگری هر سال علم بزرگ‌تری را روی دوش حمل می‌کند و پیداست نظر کرده است یا این‌که فلان هیات سال به سال نذور بیشتری دریافت می‌کند و از مداحان نام‌آورتری دعوت می‌کند و شب‌های بیشتری شام می‌دهد و موارد بسیاری از این قبیل.

حال با این مقدمه مختصر بهتر می‌توان عدم تجانس بسیاری از شعائر و سنت‌های عزاداری را با حقایق باطنی واقعه عاشورا دریافت و پذیرفت که حرکت در مسیر اعتدال و میانه‌روی چندان ساده نیست و برقرار کردن پیوند میان ظاهر و باطن یا شریعت و حقیقت، نیازمند اصول و مقدماتی است که ‌باید مورد توجه کامل قرار گیرند و صدالبته شناخت و در ادامه، عمل به این اصول و مبانی، خود نیازمند باور به اصالت عقلانیت در سپهر اندیشگی دین است وگرنه تا وقتی که نقل، جای عقل نشسته باشد، هیچ بحث و تحلیل و استدلالی هرقدر هم که معقول و قانع‌کننده باشد نخواهد توانست تغییری در وضع موجود ایجاد کند و باور باطل تمسک به منقولات کاذب و خیال‌بافته را ـ که اصلی‌ترین مانع بر سر راه اصلاح و تقریب به حقیقت است ـ به چالش بکشد.

سنت‌ها و شعائر دینی و به طور خاص سنت‌های عزاداری ماه محرم و صفر، همانند هر کنش عملی دیگری با نظر به غایات و نتایج است که عیارسنجی می‌شود. پس می‌توان بحث چالش میان ظاهر و باطن را از حد سلیقه و ذائقه معرفتی فراتر برد و نسبت میان این دو را فقط با نظر به آثار و نتایج مورد بررسی قرار داد.

واقعه عاشورا به عنوان مساله‌ای تاریخی که نیازمند بقا در خاطره جمعی انسان‌هاست ویژگی‌های بخصوصی دارد که آن را از دیگر حوادث تاریخی متمایز کرده و شایستگی احیای آن را در برهه‌های زمانی مختلف یادآور می‌شود. این ویژگی‌ها خود حاوی انگیزه‌ها (نیات)، کنش‌ها (اعمال) و اهداف (غایات) مشخصی است که پاسداری درخور از آنها نیازمند حفظ و نگهداری به هر دو معنای ممانعت از تحریف و ممانعت از فراموشی است.

به بیان دیگر آنچه اولویت دارد نخست مراقبت از اصالت این ویژگی‌ها و سپس تذکار و یادآوری آنها برای باقی نگه‌داشتنشان در فراموشخانه عادات و روزمرگی‌های تاریخ است. حال با نظر به این موضوع اصلی و محوری می‌توان مصادیق احیا و نگهداری را چه از میان سنت‌ها و شعائر و چه از میان درس‌ها و عبرت‌ها جستجو کرد و هر کدام را فقط با همین عیار مطابقت با ویژگی‌های اصلی واقعه عاشورا ـ نه هیچ حکم عقلی یا نقلی دیگر ـ به نقد و تحلیل نشست.

نکته شایان ذکر دیگر، تفاوت ماهوی دو مقوله سنت و معرفت است که از ویژگی‌های متفاوت این‌ دو ناشی می‌شود. سنت یا فراداده، با وجه اجتماعی حیات در ارتباط است و میل به یکسان‌سازی و وحدت بخشیدن به رفتار انسان‌ها از طریق تدوین مجموعه‌ای از قواعد رفتاری مشخص و ساختارمند در چارچوبی با نام آیین و مسلک دارد. این در حالی است که معرفت ناظر به وجه فردی حیات بوده و بر استقلال فکری که مستلزم خلوت‌گزینی و گریز از چارچوب‌های قراردادی است، تأکید دارد.

معرفت برخلاف سنت، مقوله‌ای تکثرگراست و میل به منحصر به فرد کردن افراد انسانی از دیگر همنوعان دارد و بر آن است که نیل به حقیقت تنها از طریق رهیافت‌های مبتنی بر تأملات دگراندیشانه است که امکان‌پذیر خواهد بود نه عمل بر مبنای عادات مرسوم و سنت‌های از پیش فراداده شده که زندگی اجتماعی را بر حیات فردی مقدم می‌دارند. ​توجه به این وجه تمایز مهم سنت و معرفت می‌تواند چالش مطرح در باب مساله محرم و عاشورا را روشن‌تر کرده و بحث درباره آن را امکان‌پذیرتر سازد. هر چند با نظر به متفاوت بودن تعریف ماهوی و تأثیر کاربردی هریک از طرفین بحث، این امکان وجود دارد که اساسا چالش میان این‌ دو چالشی نادرست دانسته شود که نتیجه‌ای جز سردرگمی نداشته و اساسا نمی‌تواند​ به پاسخی درخور بینجامد.

و بالاخره با نظر به دو نکته اصلی مورد اشاره یعنی «اصالت مراقبت از تحریف و فراموشی» و «تفاوت ماهوی میان سنت و معرفت» می‌توان در پاسخ به این پرسش که آیا باید جانبدار شعائر بود و به احیای سنت‌ها همت گماشت یا این‌که جانبدار حقایق بود و به درس‌آموزی و عبرت پرداخت، چنین گفت: حیات انسانی متشکل از دو ساحت اصلی فردی و اجتماعی است و اگرچه برخوردها و تعارضات بسیاری میان این دو ساحت وجود دارد، اما هیچ‌کدام را نمی‌توان جای دیگری نشاند و هیچ‌کدام نمی‌توانند ما را از احتیاج به آن دیگری کفایت کنند. ​شناخت معرفتی و شعائر آیینی هر کدام متعلق به بخشی متفاوت از ساحت وجودی ما هستند و تقابل میان آنها ذاتی و غیرقابل رفع است، اما در راستای کاهش فاصله میان این دو می‌توان در مسیر منطبق کردن هر یک با ویژگی‌های اصلی موضوع مورد بحث یعنی واقعه عاشورا گام برداشت و از این طریق با حذف خطاهای آشکار و تقابل‌های حداکثری به اشتراکی حداقلی رسید که می‌تواند با پیوند برقرار کردن میان دو ساحت مختلف حیات انسانی از یک طرف و منحرف نشدن از ویژگی‌های اصلی موضوع از طرف دیگر، تقابلی را که مستعد تعارض است به تفاوتی که مستعد تکامل است بدل کرده و تهدید ناشی از آن را به فرصت بدل کند.

آزاد جعفری / جام​جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها