برگزاری سومین عصرانه طنز فاخر پارسی در فرهنگسرای تهران

گلزار و رفیع به «جوش شیرین» می آیند

محصولات مشترک حافظ با طنزپردازان!

آنچه موضوع این گزارش است، شوخی شاعران معاصر با ابیات حافظ است. هرچند ممکن است عده‌ای شوخی با ابیات حافظ را نپسندند اما عده دیگری بر این باورند که نقیضه‌سرایی گونه‌ای رایج و البته مقبول در ادبیات طنز است.
کد خبر: ۷۲۶۹۳۵
محصولات مشترک حافظ با طنزپردازان!

به گزارش فارس، حافظ آن قدر در ادبیات فارسی بلند مرتبه و تاثیر گذار است که علاوه بر رجوع عموم مردم به دیوانش و تفال خواستن از او، خواص مردم در حوزه شعر و ادب یعنی شاعران نیز سراغ دیوان شورانگیز خواجه شیرازی می‌روند و هرچه تسلط شاعری بر اشعار حافظ بیشتر باشد، نشان از پختگی کار او و دانش او در ادبیات فارسی دارد و اتفاقا این تسلط کمک می‌کند که دست شاعر در شعر گفتن و بهره بردن از واژه‌ها و معانی بازتر باشد و به همین دلیل حافظ همواره مورد رجوع عوام و خواص بوده و هست.

تضمین ابیات و مصرع‌های حافظ هم در شعر دیگر شاعران موضوعی مربوط به امروز نیست و پس از حافظ شاعران بسیاری با استفاده از بیت یا مصرعی از اشعار حافظ آن را تضمین کرده و شعر خود فاخرتر کرده‌اند. از سوی دیگر شوخی با حافظ و تغییر بعضی از ابیات اشعار او و به عبارت بهتر نقیضه سرایی بر اشعار حافظ هم موضوعی امروزی نیست و آنهایی که طبع شوخ‌تری داشته‌اند گاه گاهی دستی بر اشعار حافظ برده‌اند و با کمی تغییر در آنها طنزی ساخته‌اند مقبول طبع مخاطبان.

نمونه بسیار دم دستی و البته به گوش آشنای این شوخی‌ها، شوخی یا به نوعی جواب دادن به بیت معروف «اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را/ به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را » است که از صائب و شهریار بگیرید تا شاعران معاصر انواع و اقسام جواب‌ها را به این بیت داده‌اند یا با آن شوخی کرده‌اند و می‌توان چندین صفحه تنها درباره همین یک بیت و جواب شاعران به آن نوشت. مثل

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سرو دست و تن و پا را

یا

آگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا

اما آنچه که موضوع این گزارش است، شوخی شاعران معاصر با ابیات حافظ است. هرچند ممکن است عده‌ای شوخی با ابیات حافظ را نپسندند اما عده دیگری بر این باورند که نقضیه سرایی گونه‌ای رایج و البته مقبول در ادبیات طنز است و این شوخی‌ها به هیچ وجه به معنای زیر سوال بردن مقام حافظ و گی اشعار او نیست.

از بین شاعران معاصر ناصر فیض، سعید بیابانکی،‌ رضا احسان پور و روح الله احمدی بیشتر از بقیه با حافظ شوخی کرده‌اند که در ادامه مروری داریم یر تعدادی از این اشعار.

**ولی از روی پایم خواهشاً بردار دستت را!

ناصر فیض شاعری است که آن قدر با شاعر شوخی کرده است که شوخی‌هایش را حافظ و کارهای مشترکش با او به تنهایی یک کتاب می‌شود. فیض تعدادی از این ابیات طنز را چند سال پیش در دیدار شاعران با مقام معظم رهبری خواند که اتفاقا با استقبال ایشان مواجه شد. چند نمونه از سروده‌های فیض در ادامه می‌آید:

- به آب روشن می عارفی طهارت کرد

- و رفته رفته به این کار زشت عادت کرد!

- برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

لیلی آمد دم در،گفت:بیا برق آمد!

- آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید

تا نگویند حریفان که چرا خیس آمد!

- سالها دل طلب جام جم از ما میکرد!

بی خبر بود که ما مشترک کیهانیم

- مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش

گفت:دنیاشده از مشکل پر،این هم روش!

- ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم

اما نه فرت و فرت! که یکبار دیده ایم!

- تو را ز کنگره ی عرش میزنند سفیر!

چرا به کنگره شعر میروی شاعر؟!

>

- گر شدم رفتگر بهانه مگیر

خاک راه تو رفتنم هوس است!

- در آستین مرقع پیاله کن پنهان

که چوب و غیره در آن ناگهان فرو نکنند

- اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به دستش می دهم کاری که بار آخرش باشد!

- پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست

آنقدر عربده زد آبروی ما را برد!

- وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد

چراغ موشی دشمن کنار لیزر دوست

- چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را

ولی از روی پایم خواهشاً بردار دستت را!

- من،شعر فقط گفته ام از باده و افسوس!

گل در بر و می در کف دیوید بکام است

**ولی افسوس که گشت آمد و ما در رفتیم!

سعید بیابانکی هم بارها با اشعار حافظ به سبک خودش شوخی کرده است؛ شوخی​هایی که گاه طعنه​های جالبی به زمانه و روزگار و البته جناب شاعر دارد؛ گلچینی از این ابیات را در ادامه می​خوانید:

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

علی الخصوص اگر عضو بیمه هم باشی

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز

خانمش زنگ زد و گفت شلوغ است نرو

منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزیدن

ولی قیافه‌ی من می‌خورد به معتادان

درویش را نباشد، برگ سرای سلطان

زیرا که اصولا، کوبیده دوست دارد

گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر

بوی جوراب مرا سمت خرابات کشید

پیام داد که خواهم نشست با رندان

دو هفته بعد اراذل شد و گرفتندش

ای عروس هنر از بخت شکایت منما

برو یک راست در خانه‌ی مادر شوهر

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر:

صنف کفن فروشان خیلی گران فروشند

بر سر تربت من با می و مطرب بنشین

مطربش کاش فقط خواجه امیری باشد

چراغ صاعقه‌ی آن سحاب روشن باد

که نور داشت چنان لامپ‌های ال ای دی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها