گفت‌وگو با زنی که به همدستی در قتل متهم است

نامزدم مقصر است

گفت‌وگو با مردی که به قتل همسرش متهم است

قتل؟تکذیب می‌کنم

قهر و آشتی کردن‌های پی در پی، پیچیدن خبر درگیری زن وشوهر در فامیل و همسایه‌ها و رد لاستیک‌های خودرو کنار جسد، مدارکی بود که باعث شد ماموران به جمشید مشکوک شوند و او را به اتهام قتل همسرش بازداشت کنند. جمشید هیچ وقت این اتهام را قبول نکرده و بر بی‌گناهی‌اش اصرار دارد. این مرد که دو هفته پیش در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شده است، درباره مرگ همسرش و بی‌گناهی خود به پرسش‌های تپش پاسخ داده است.
کد خبر: ۷۲۵۷۰۹

به اتهام قتل همسرت بازداشت شدی، آیا این اتهام را قبول داری؟

ـ نه قبول ندارم. بارها هم گفته‌ام قتل کار من نبود اما پنج سال است در زندان هستم. این حق من نیست که به اتهام جرم ناکرده در زندان بمانم.

اما کسی را بی‌دلیل در زندان نگه نمی‌دارند. مدارکی علیه تو وجود دارد که تو نتوانستی درباره آنها توضیح بدهی.

ـ من این کار را نکردم. زنم را دوست داشتم و عاشقش بودم. البته انکار نمی‌کنم که ما اختلافاتی با هم داشتیم حتی مدتی جدا از هم زندگی می‌کردیم اما من زنم را نکشتم.مگر هر مردی که با همسرش اختلاف دارد، او را به قتل می‌رساند؟

اگر تو این کار را نکردی، پس چه کسی همسرت را کشت؟

ـ من کسی را که حدس می‌زدم عامل قتل باشد به پلیس معرفی کردم اما ماموران پیگیری نکردند و انگشت اتهام را به سمت من گرفتند در حالی که من واقعا کاری نکرده‌ام.

چطور از مرگ همسرت باخبر شدی؟

ـ در خانه بودم که از کلانتری با من تماس گرفتند و گفتند همسرت تصادف کرده و باید به مرکز پلیس بیایی. من هم سریع خودم را به آنجا رساندم و فهمیدم این اتفاق افتاده است. کدام قاتل در خانه می‌نشیند تا پلیس سراغش برود؟ اگر زنم را کشته بودم فرار می‌کردم تا دستگیر نشوم.

رد لاستیک خودرو کنار جسد همسرت پیدا شده و متخصصان بعد از آزمایش‌های ویژه فهمیدند نوع خودرویی که جسد را حمل کرده، با خودروی تو مشابه است.در این‌باره چه توضیحی داری؟

ـ از مدل خودروی من در تهران کم نیست، شخص دیگری او را کشته است.

تو هم همان مدل خودرو را داری و هم این‌که زمان تقریبی که پزشکی قانونی برای مرگ تعیین کرده، از خانه خارج شدی یعنی این فرضیه مطرح شده که ممکن است در خانه با همسرت درگیر شده و او را به قتل رسانده بعد هم جسدش را به محلی که کشف شده، برده باشی.

ـ این حرف‌ها صحت ندارد.من این کار را نکردم شهادت چند همسایه که از اختلاف من و همسرم خبر داشتند، نمی‌تواند دلیلی برای قاتل بودن من باشد. قبل از این‌که همسایه‌ها بگویند، من خودم به ماموران گفتم با همسرم اختلاف داشتم.

قبل از مرگ همسرت با او دیداری داشتی؟

ـ بله زنم را چند ساعت قبلش دیده بودم. بعد از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت.

وقتی داشت از خانه بیرون می‌رفت، از او نپرسیدی کجا می‌رود؟

ـ زنم خوشش نمی‌آمد از او سوال کنم به همین دلیل چیزی نپرسیدم اما وقتی داشت می‌رفت، خودش گفت باید خرید کند و کارش طول می‌کشد اما برمی‌گردد. آن طور که از صحبت‌هایش متوجه شدم، چند جایی باید می‌رفت من هم چیزی نگفتم.

چندبار تاکید کردی با همسرت مشکل داشتی اما نگفتی دلیل این اختلاف چه بود؟

ـ همسرم معتاد بود و متاسفانه هر روز هم اعتیادش بدتر می‌شد. من سعی می‌کردم کمکش کنم تا ترک کند اما لجبازی می‌کرد و برای ترک اقدامی نمی‌کرد، با این حال من هم نمی‌توانستم کمکش کنم و همین موضوع باعث شده بود بشدت با هم اختلاف داشته باشیم.

چرا او را طلاق ندادی؟

ـ دوستش داشتم. من مرد عاشقی بودم مگر می‌شود 40 سال زندگی مشترک را همین‌طوری تمام کرد. من از او بچه داشتم و با طلاق، سرنوشت بچه‌هایم خراب می‌شد.دلم برای زنم می‌سوخت و برای روزهایی که با او زندگی کرده بودم، دلتنگ می‌شدم. ما تا قبل از اعتیاد او زوج خوشبختی بودیم. مواد مخدر،زنم را از من گرفت.

چند سال بود اعتیاد داشت؟

ـ چهار پنج سالی می‌شد.من نمی‌توانستم او را برای ترک قانع کنم اول به بهانه این‌که قند خون دارد و تریاک می‌تواند کمکش کند، مصرف مواد را شروع کرد و بعد آن‌قدر معتاد شد که دیگر نتوانست خودش را از این شرایط بیرون بکشد. من هم وقتی دیدم تلاش بی‌فایده است، خانه‌ام را جدا کردم.

کجا زندگی می‌کردی؟

ـ در زادگاهم خانه‌ای کوچک ساخته بودم که گاهی به آن سر می‌زدم. وقتی اختلافم با زنم زیاد شد، به آنجا رفتم و دیگر برنگشتم چند سالی آنجا زندگی کردم اما اشتباه بزرگی کردم.

چه اشتباهی ؟

ـ چون جدا شدن من،همسرم را در استفاده از مواد خیلی راحت‌تر کرد و دیگر کسی نبود جلویش را بگیرد و او را کنترل کند. وقتی برگشتم که او واقعا در اعتیاد غرق شده بود. دیگر به حرفم گوش نمی‌کرد بچه‌هایم ازدواج کرده بودند و اعتیاد مادرشان سرنوشت آنها را هم خراب کرده بود. عروس و داماد و حتی نوه داشتم با این حال زندگی‌ام اصلا خوب نبود فامیل و آشنا هرکس مرا می‌دید، در مورد زنم می‌پرسید و این‌که چرا این‌طور شده است. دیگر کلافه شده بودم. آبرویم رفته بود. تصمیم گرفتم برگردم تا بیشتر از این بچه‌هایم تحت فشار نباشند من می‌دانستم آنها چقدر ناراحت هستند هرچند چیزی به من نمی‌گفتند و سعی می‌کردند با مشکلات کنار بیایند.

اما بچه‌هایت از تو شکایت کردند

ـ من که نگفتم از مادرشان متنفر بودند، او را دوست داشتند و وقتی جسدش پیدا شد و پلیس هم مرا متهم کرد، شکایت کردند؛ البته بعد از مدتی اعلام رضایت کردند و دلیلش هم این بود که می‌دانستند اتهامی که به من وارد شده، اصلا درست نیست.

در صحبت‌هایت اشاره کردی که می‌دانی همسرت راچه کسی کشته و به پلیس هم خبرداده‌ای اما آنها پیگیری نکردند، آن فرد چه کسی است؟

ـ همسرم از چند نفر مواد می‌خرید یکی از آنها که بیشتر از بقیه به زنم مواد می‌داد، موسی نام داشت. من به او مشکوک هستم و فکر می‌کنم او زنم را کشته است.چون آن اواخر خیلی با هم درگیری داشتند و موسی مرتب برای زنم مزاحمت ایجاد می‌کرد من هم چند باری خواستم دخالت کنم اما زنم با من دعوا کرد و گفت موضوع به تو ربطی ندارد. من همچنان به او مشکوک هستم. موسی مواد فروش بود و او هم از مدل خودروی من داشت وقتی این موضوع را به ماموران گفتم، آنها پیگیری نکردند و تصورشان این بود که من می‌خواهم موسی را متهم و خودم را بی‌گناه جلوه دهم. اما هدفم مشخص شدن واقعیت بود و نمی‌خواستم برای کسی پاپوش درست کنم.من فقط سعی داشتم کسی را که به او مشکوک هستم، معرفی کنم.

همسرت با توجه به نظریه پزشکی قانونی ابتدا خفه شده و آثار درگیری نیز روی بدنش بوده است. تو و همسرت با هم اختلاف داشتید پس ممکن است روز حادثه با هم درگیر شده باشید و بعد قتل اتفاق افتاده باشد.

ـ من او را نکشتم. در نظریه پزشکی قانونی ضربه مغزی هم وجود دارد اگر زنم را زده بودم، آثار خون یا شکستگی ظرف و ظروف در خانه می‌ماند چرا هیچ ردی پیدا نشد؟ چرا همسایه‌ها صدای درگیری را نشنیدند؟ چون اصلا دعوایی اتفاق نیفتاد اما متاسفانه به جای این‌که به دلایلی که به نفع من وجود دارد،توجه شود مرتب دلایل علیه من مطرح می‌شود.

اولیای دم قبل از محاکمه رضایت داده‌اند حالا به اتهام قتل به لحاظ جنبه عمومی جرم محاکمه می‌شوی،چطور توانستی رضایت بگیری؟

ـ چند سال است که می‌گویم من قاتل نیستم همه حرفم را باور کردند اما پلیس می‌گوید مدارک دارد و مرا محکوم می‌کند. به هر حال اولیای دم رضایت دادند آنها خودشان این تصمیم را گرفتند و قبول کردند من قاتل نیستم. امیدوارم هرچه زدتر آزاد شوم و بتوانم وضع آشفته زندگی‌ام را سر و سامان بدهم. می‌خواهم بعد از آزادی برای همسرم عزاداری کنم. زندگی‌ام بعد از او خیلی سخت شد اگر آزاد شوم، به شهر خودم برمی‌گردم و دیگر در تهران نمی‌مانم. می‌خواهم از این به بعد با خاطره روزهای جوانی سر کنم. این مدت در زندان سختی زیادی کشیدم واقعا بد بود امیدوارم بتوانم دوباره به زندگی بازگردم.

مریم عفتی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها