پسر جوان که در درگیری با دوستش، او را به قتل رسانده بود، بازداشت شد

فرار از مدرسه به سوی جنایت

وقتی شروع به صحبت می‌کند، مشخص است نمی‌تواند کلمات را درست بیان کند و حواسش مرتب پرت می‌شود. از چهره و حالت حرف زدنش مشخص است اعتیاد شدیدی دارد. با آن‌که چند روزی است دستگیر شده و در این مدت مواد مصرف نکرده، اما بازهم در حالتی از نشئگی است. با کلافگی دستی به سرش می‌کشد و موهای آشفته‌اش را مرتب می‌کند.
کد خبر: ۷۲۵۸۴۱
فرار از مدرسه به سوی جنایت
جعفر، متهم به قتل است. او مدتی قبل در درگیری با دوستش مرتکب جنایت شد و سپس پا به فرار گذاشت. همزمان با فرار او بود که کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران بررسی‌ها را در این زمینه آغاز کردند. ماموران با حضور در محل جنایت با جسد پسر جوانی مواجه شدند که بر اثر اصابت جسم نوک تیزی از پای درآمده بود. صاحبخانه که مردی معتاد بود، می‌گفت شب حادثه مهمان داشت و مقتول یکی از مهمانانش بود. او گفت: «هیچ مشکلی وجود نداشت و من صبح برای خرید از خانه خارج شدم، اما وقتی بازگشتم، جنازه پسر جوان را دیدم. کاملا شوکه شده بودم، بعد از این‌که بر خودم مسلط شدم، با پلیس تماس گرفتم.»

کارآگاهان فهمیدند دو نفر از مهمانان صاحبخانه فرار کرده‌اند. آنها موفق به دستگیری دو مظنون شدند و در این میان جعفر در بازجویی‌ به ارتکاب جنایت اعتراف کرد.

پسر جوان درباره جنایتی که مرتکب شده است، می‌گوید: «دقیقا نمی‌دانم چرا او را به قتل رساندم. یعنی هر چه فکر می‌کنم، یادم نمی‌آید دلیلش چه بود. صبح بود، تازه از خواب بیدار شده بودم. شب قبل در خانه یکی از دوستانم مهمان بودم. غیر از من، سهراب و خشایار هم آنجا بودند. شب مواد کشیدیم و خوابیدیم اما صبح که از خواب بیدار شدیم، مواد برای کشیدن نداشتیم و صاحبخانه برای خریدن مواد بیرون رفت و من و سهراب و خشایار در خانه ماندیم. نمی‌دانم سر چه موضوعی با سهراب دعوایم شد. خشایار ما را از هم جدا کرد اما دوباره با هم درگیر شدیم و من چاقویی را که همیشه همراه داشتم، برداشتم و ضربه‌ای به او زدم. ناگهان سهراب روی زمین افتاد. زمانی که او را غرق در خون دیدم پا به فرار گذاشتم. معمولا چاقو همراهم بود. می‌ترسیدم با کسی دعوا کنم و نتوانم از پس او بربیایم. برای همین چاقو با خودم حمل می‌کردم.»

پسر جوان ادامه می‌دهد: «من و خشایار فرار کردیم. بعد از آن روز خشایار را ندیدم تا این‌که بعدا شنیدم او دستگیر شده است. من در خانه یکی از دوستانم پنهان شدم، اما دوستم وقتی فهمید قتل کرده‌ام مرا از خانه‌اش بیرون کرد. دو هفته بعد از جنایت در خیابان راه می‌رفتم که تشنه‌ام شد. همان موقع با دیدن در باز خانه‌ای وارد حیاط شدم تا آب بخورم که صاحبخانه مرا دید و فکر کرد دزد هستم و داد و فریاد راه انداخت. با سر و صدای او همسایه‌ها جمع شدند و پلیس را خبر کردند و دستگیر شدم.»

مرد جوان سکوت می‌کند و بعد ناگهان انگار چیزی یادش افتاده باشد، می‌گوید: «قبلا هم دستگیر شده بودم، سه بار. اولین بار سال 88 بود، می‌خواستم گوشی یک مرد افغان را بدزدم اما گیر افتادم. من دست به همه نوع سرقتی زده‌ام؛ از گوشی‌قاپی و کیف‌قاپی گرفته تا سرقت موتورسیکلت و دزدی از خانه‌های مردم. با توجه به شرایط و موقعیت ، نوع سرقت من هم تغییر می‌کرد. اگر شرایط طوری بود که می‌توانستم دست به سرقت بزنم، این کار می‌کردم. مثلا اگر در خانه‌ای باز بود، وارد می‌شدم و سرقت می‌کردم. در تمام این مدت از خانه متواری بودم و شب‌ها در خانه دوستانم یا پارک می‌خوابیدم. حوصله خانه خودمان را نداشتم چون هر بار به خانه می‌رفتم، نصیحت‌ها شروع می‌شد و پدر و مادرم همان حرف‌های تکراری را می‌زدند که مواد را ترک کنم.

دلم نمی‌خواست به حرف‌های آنها گوش کنم، اما اشتباه کردم. اگر به حرف‌های خانواده‌ام گوش می‌دادم، الان قاتل نبودم. خیلی پشیمان هستم. من برای مواد هم سرقت کردم و هم قتل. زندگی‌ام را از دست دادم. قبلا حدود شش سال از عمرم را در زندان بودم و حالا به پایان خط رسیده‌ام و می‌دانم به قصاص محکوم می‌شوم. تمام این اتفاقات فقط و فقط برای مصرف مواد افتاد. از ابتدا اشتباه کردم. درس و مدرسه را رها کردم و به سمت خلاف رفتم. ای کاش مدرسه را رها نکرده بودم. خانواده‌ام خیلی اصرار کردند به تحصیل ادامه بدهم، اما بی‌فایده بود، من از درس و مدرسه بیزار بودم.»

متهم جوان ادامه می‌دهد: «اولین بار هفت سال قبل بود که مواد مصرف کردم و الان با قرص‌هایی که مصرف می‌کنم، روزی 70 هزار تومان خرج موادم هست. من بیـــکار بودم و هزینه این مواد را از زد و بند به‌دست می‌آوردم. مواد می‌خریدم و کمی گران‌تر به معتادان می‌فروختم. البته این تنها راه درآمد من نبود. گاهی اوقات هم دزدی می‌کردم.» (ضمیمه تپش)

مرجان همایونی

newsQrCode
برچسب ها: مدرسه جنایت قتل
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها