بخشش محکومان به قصاص امیدی تازه برای بازگشت به زندگی

پایان شیرین یک کابوس

جزئیاتی از پرونده یک اعدامی که پای چوبه دار بخشیده شد

بخشش در واپسین لحظات

پاهایش می‌لرزید و توان راه رفتن نداشت. در دلش خدا خدا می‌کرد او را ببخشند اما از طرفی به خانواده مقتول حق می‌داد. او نمک خورده و نمکدان شکسته بود. افراد زیادی جمع شده بودند، چند روحانی که از خانواده مقتول تقاضای بخشش می‌کردند، خانواده اولیای دم، مسئولان زندان و مسئولان واحد ویژه مصالحه قتل عمد شوراهای حل اختلاف استان قزوین و... همه برای بخشش او خواهش می‌کردند، اما خانواده مقتول خواهان قصاص بودند.
کد خبر: ۷۱۲۹۳۶

پسر جوان روی چهارپایه رفت و پدر و مادر مقتول دو طرف چهارپایه را گرفتند تا حکم را اجرا کنند. همه چیز آماده بود. منشی دادگاه شروع به خواندن کیفرخواست کرد. دو نفر از روحانیون بار دیگر از اولیای دم خواستند رضایت بدهند. نفس‌ها در سینه حبس شده بود و همه منتظر بودند بدانند سرنوشت پسر جوان چه خواهد بود؟ آیا او بخشیده می‌شود یا این آخرین باری است که طلوع خورشید را می‌بیند؟ ناگهان مادر مقتول فریاد زد: «می‌بخشم. به احترام امام صادق (ع)، به احترام حضرت فاطمه(س) و به احترام علی‌اکبر حسین(ع) می‌بخشم.» به دنبال آن صدای پدر مقتول بلند شد که می‌گفت از خون پسرش گذشت کرده است. خبر اعلام رضایت خانواده یک مقتول در قزوین به حرمت امام صادق (ع) روز پنجشنبه 30 مرداد در رسانه‌ها منتشر شد؛ خبری کوتاه که فقط اطلاع می‌داد اولیای دم، قاتل را در واپسین لحظات عفو کردند اما این پرونده چگونه تشکیل شد و چه مراحلی را طی کرد؟

گزارش یک فقدانی

مردی میانسال سال 87 به کلانتری رفت و از ناپدید شدن پسرش به نام آرمان خبر داد. او به پلیس گفت: «پسرم مدتی است ازدواج کرده و از زندگی‌اش راضی است و با کسی هم مشکلی ندارد. روز گذشته برای خرید از خانه خارج شده اما برنگشته است. هر چه با تلفن همراهش تماس گرفتیم، پاسخ نداد. دیشب تا به حال از او بی‌خبر هستیم و به هر جایی که فکر کنید، سر زدیم اما خبری از پسرم نیست. بی‌شک برای آرمان اتفاقی افتاده وگرنه امکان نداشت به ما خبر ندهد.»

با اعلام این خبر، تحقیقات کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی قزوین آغاز شد اما هیچ سرنخ و ردی از مرد جوان به دست نیامد. تحقیقات نشان می‌داد آرمان مدتی قبل با دخترعمویش ازدواج کرده و زندگی آرام و بی‌دغدغه‌ای داشته است. از طرفی کسی با او خصومت شخصی نداشت. در ادامه بررسی‌ها فرضیه آدم‌ربایی نیز رنگ باخت. تجسس‌ها برای یافتن مرد بیست‌وشش ساله ادامه داشت تا این‌که سه سال بعد از ناپدید شدن آرمان، کارآگاهان جنایی به پسر عموی او مشکوک شدند.

تنها مظنون

تحقیقات نشان می‌داد آرمان آخرین بار با حامد، پسر عمویش دیده شده است. از طرفی در بررسی‌ها مشخص شد آرمان و حامد بر سر مسائلی اختلاف داشتند. به این ترتیب حامد به عنوان مظنون پرونده بازداشت شد. پسر جوان در همان مراحل اول بازجویی به قتل پسرعمویش اعتراف کرد و گفت: «سال‌ها پیش پدر و مادرم را از دست دادم و عمویم سرپرستی من و خواهرم را به عهده گرفت. تفاوت سنی من و آرمان یک سال بود و به همین دلیل ما مثل دو برادر بودیم. آنقدر رابطه‌مان خوب بود که با ازدواج آرمان با خواهرم موافقت کردم. همه چیز بخوبی پیش می‌رفت و من در دانشگاه در دو رشته ادبیات و معماری تحصیل کردم تا این‌که مدتی قبل به آرمان شک کردم و از آن به بعد فکر و خیال لحظه‌ای مرا رها نکرد.»

متهم به قتل ادامه داد: «آنقدر به فکر و خیال‌های خودم پر و بال دادم که تصمیم گرفتم شوهر خواهرم را به قتل برسانم. روز حادثه با آرمان قرار گذاشتم و او بی‌خبر از همه چیز به محل ملاقات آمد. من که از قبل میله آهنی و چاقو برای این کار تهیه کرده بودم، با میله آهنی چند ضربه به سر آرمان زدم و وقتی تعادلش را از دست داد، با چاقو چند ضربه به او زدم و جسدش را داخل کانال آبی مخفی کردم تا کسی آن را پیدا نکند.

پای میز محاکمه

اعتراف پسر جوان کافی بود تا گروهی از ماموران همراه بازپرس ویژه قتل راهی محل حادثه شوند. آنها بعد از جستجو با بقایای جسد آرمان مواجه شدند. پس از پیدا شدن جنازه مرد جوان با توجه به اعتراف صریح حامد به قتل، بازسازی صحنه جنایت و مدارک و شواهد موجود در پرونده کیفرخواست علیه متهم صادر شد. حامد مدتی بعد در دادگاه کیفری استان قزوین محاکمه شد و در دفاع از خود گفت: من به دلیل تفکرات و ذهنیت‌های غلط خود دست به قتل زدم در حالی که پس از جنایت متوجه شدم آنچه باور داشتم، اشتباه محض بوده است. حتی اگر آنچه فکر می‌کردم درست بود، بازهم نباید دست به قتل پسرعمو و دامادمان می‌زدم. از کاری که کرده‌ام بشدت پشیمان هستم و از خانواده مقتول که در تمام این مدت از من و خواهرم حمایت کرده‌اند و مرا مثل پسرشان می‌دانند طلب بخشش دارم.

قضات دادگاه پس از اتمام دفاعیات پسر جوان وارد شور شدند و باتوجه به درخواست اولیای دم برای مجازات متهم، حکم قصاص حامد را صادر کردند. این رای پس از تائید در دیوان‌عالی کشور برای اجرا به شعبه اجرای حکم دادسرای امور جنایی قزوین ارسال شد. در پرونده‌‌ای که حکم قصاص متهم تائید شده و از طرفی متهم در زندان متنبه و اظهار ندامت کرده باشد، قضات اجرای احکام، خیرین، واحد ویژه قتل و شوراهای حل اختلاف وارد عمل می‌شوند و جلساتی را با خانواده مقتول و متهم برگزار و تلاش می‌کنند از اولیای دم رضایت بگیرند. پرونده حامد نیز از این موضوع مستثنا نبود و مسئولان برای گرفتن رضایت و نجات جان این جوان وارد عمل شدند.

تلاش برای رضایت

در پرونده‌هایی که حکم قصاص متهم اعلام شده، حدود یک ماه قبل از اجرای حکم وارد عمل می‌شویم تا با برگزاری جلسات از خانواده مقتول رضایت بگیریم و متهمی را از مجازات اعدام رهایی بخشیم. این را محمد قنبری رئیس واحد ویژه قتل شوراهای حل اختلاف استان قزوین می‌گوید و ادامه می‌دهد: بعد از برگزاری این جلسات اگر خانواده مقتول اعلام رضایت نکرد، روند اجرای حکم انجام می‌شود. در پرونده حامد اصلا خانواده مقتول حاضر نشدند در این جلسات شرکت کنند و تنها خواسته‌شان، قصاص بود. در نهایت زمانی که دیدیم خانواده مقتول اصرار بر مجازات دارند، 25 مرداد امسال برای اجرای حکم در نظر گرفته شد.

حدود 40 نفر از عوامل اجرا در محوطه اجرای حکم زندان جمع شده و منتظر بودند. متهم با گام‌های سست به طرف چهارپایه آهنی آمد و به کمک ماموران اجرای حکم از پله‌ها بالا رفت. پدر و مادر آرمان هر کدام سمتی از چهارپایه را گرفته و منتظر دستور قاضی بودند. هوا رو به روشنایی رفته بود. در همین هنگام حضار از رئیس واحد ویژه قتل شوراهای اختلاف استان قزوین خواستند این بار سوره والشمس را بخواند و او شروع به خواندن قرآن کرد. اشک در چشم‌های همه جمع شده و صدای گریه فضای سحرگاه زندان را پر کرده بود. در این هنگام طناب دار دور گردن پسر جوان قرار داده شد.

منشی دادگاه کیفرخواست متهم را خواند. دو نفر از روحانیون کنار خانواده مقتول ایستاده بودند و از آنها می‌خواستند پسر جوان را ببخشند. حامد قبل از این‌که دست به جنایت بزند درسش خیلی خوب بود و درجات تحصیلی بالایی را گذرانده بود. او حتی زمانی که در زندان بود، موفق شده بود در خطاطی رتبه کشوری بگیرد. سکوت در محوطه زندان حاکم بود و همه چشم‌ها به نقطه‌ای خیره شده بود و همه منتظر بودند تا ببینند بالاخره چهارپایه کشیده می‌شود یا خیر؟

ناگهان مادر مقتول فریاد زد و گفت: بخشیدم، به حرمت امام صادق (ع)، به حرمت حضرت زهرا (س) و به حرمت علی اکبر امام حسین (ع) می‌بخشم. زن میانسال گریه می‌کرد و شانه هایش می‌لرزید. توانی برای ایستادن نداشت، درست بود پسرش را از دست داده بود اما حامد دست کمی از پسرش نداشت، او سال‌ها برای حامد مادری کرده بود. هنوز لحظه‌ای نگذشته بود که پدر آرمان نیز گفت: بخشیدم، از خون قاتل پسرم گذشت کردم. او را اعدام نکنید.

به این ترتیب پسر جوان از مرگ نجات یافت. او بزودی به دلیل جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه می‌رود تا مشخص شود چه مدت باید در زندان بماند.

مرجان همایونی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها