خراسان:دلایل ضرورت حذف پردرآمدها از یارانه نقدی
«دلایل ضرورت حذف پردرآمدها از یارانه نقدی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم حامدرحیم پور است که در آن میخوانید؛به نظر می رسد دولت با وجود این که در مرحله دوم هدفمندی ناگزیر به پرداخت یارانه به بیش از ۷۳ میلیون نفر از افراد جامعه شده است، نتوانسته ریسک حذف یارانه پردرآمدها را به جان بخرد، شاید این سوال مطرح شودکه علت اصرار و پافشاری بر لزوم حذف پردرآمدها از یارانه نقدی چیست؟ و حال آن که بنا به گفته سخنگوی محترم دولت، در مرحله دوم هدفمندی نه تنها کسری بودجه ای وجود ندارد بلکه از محل درآمدها، به تولید و بهداشت و خدمات عمومی نیز کمک خواهد شد. بیش از آن که از زوایای مختلفی به علل ضرورت حذف پردرآمدها بپردازیم ، جای این سوال باقیاست که به راستی حتی اگر توازن بودجه ای در منابع و مصارف هدفمندی برقرار باشد(در ادامه خواهد آمد که این توازن مانند سه سال پیش در صورت تداوم وضع موجود برقرار نمی شود) چه دلیلی برای جای دادن افراد پردرآمد در فهرست دریافت کنندگان یارانه با توجه به وضعیت نامطلوب اقتصادی در کشور وجود دارد؟
ناسازگاری دخل و خرج دولت در هدفمندی
براساس گفته های آقای نوبخت، سخنگوی محترم دولت، در تاریخ6/2/93 در بخش مصارف هدفمندی یارانه ها ۵ هزار و ۴۰۰ میلیارد تومان به حوزه تولید و حمل و نقل عمومی، ۴ هزار و ۸۰۰ میلیارد تومان به حوزه بهداشت و درمان و ۲ هزار و ۴۰۰ میلیارد تومان برای سبد کالا تخصیص داده می شود، حال با یک محاسبه سرانگشتی با توجه به ثبت نام حدود ۷۳ میلیون نفر برای دریافت یارانه نقدی، دولت حدود ۴۰ هزار میلیارد تومان هم برای پرداخت به خانوارها نیاز دارد، از طرف دیگر در بخش منابع، کل درآمد حاصل از افزایش قیمت حامل های انرژی با فرض تداوم میزان مصرف سوخت، مانند سال قبل، ۳۸ هزار میلیارد تومان پیش بینی می شود که اگر ۱۱ هزار میلیارد تومان بودجه عمومی را هم بدان اضافه کنیم، منابع سازمان هدفمندی یارانه ها به ۴۹ هزار میلیارد تومان خواهد رسید که در صورت تفریق منابع و مصارف هدفمندی یارانه ها، به کسری ۳ هزار و ۶۰۰ میلیارد تومانی پی می بریم ومعلوم نیست که این کسری قرار است از کجا تامین شود.
۲ مورد تخلف برای جبران نسبی کسری بودجه
البته طبق مصوبه مجلس قرار بر این بوده است که ۱۰ هزار میلیارد تومان به بخش تولید اختصاص داده شود که همانطور که اشاره شد به ۵ هزار و ۴۰۰ میلیارد تومان کاهش پیدا کرده است، همچنین اختصاص مبلغ ۲ هزار میلیارد تومان برای بیمه بیکاری هم با وجود نص صریح قانون، از سوی دولت نادیده گرفته شده است که به نظر می رسد راهکاری برای جبران نسبی کسری بودجه باشد.
همه به یاد دارند که سنگ بنای سرپیچی و انحراف از قانون هدفمندی یارانه ها،آن هم بطور وسیع وگسترده در دولت احمدی نژاد گذاشته شد. آن جایی که با نگاهی غیرواقع بینانه کل مبالغ دریافتی میان جمعیت کشور توزیع شد،و علاوه بر اینکه سهم تولید ودیگر بخش ها از منابع هدفمندی داده نشد،خلاف قوانین بودجه از دیگر سرفصل ها برای پرداخت یارانه نقدی استفاده شد. اما از دولت یازدهم که به نظر می رسد از تجارب بیشتر و تحلیل های واقع بینانه تری در مسائل اقتصادی برخوردار باشد و با توجه به این که قانون مداری و انضباط مالی را شعار اصلی خود قرار داده، بعید است آشکارا قانون را زیر پا بگذارد. بند «و» تبصره ۲۱ هدفمندی قانون بودجه سال ۹۳ دولت را موظف کرده است که یارانه نقدی را به افراد غیرنیازمند پرداخت نکند، اما تاکنون دولت به قانون عمل نکرده است، و می گوید به همه متقاضیان و ثبت نام کنندگان یارانه می پردازد.
شیرینی طرح هایی مانند تحول نظام سلامت تلخ نشود
براساس قانون هدفمندی یارانه ها، دولت باید نزدیک به ۵ هزار میلیارد تومان برای بخش درمان و سلامت هزینه می کرد. به همین دلیل طرح تحول نظام سلامت از پانزدهم اردیبهشت ماه در بیمارستان های کشور آغاز شده است که بر طبق آن از بیماران بستری فقط ۱۰ درصد هزینه ها دریافت می شود. گزافه گویی نیست که گفته شود اجرای این طرح توسط دولت، یکی از بهترین و ماندگارترین طرح های خدماتی برای مردم بعد از پیروزی انقلاب است. شواهد هم نشان می دهد میزان رضایت مندی مردم از این طرح بسیار بالاست. از این رو تصور کوتاه مدت بودن آن ذائقه مردم را تلخ خواهد کرد، تصوری که تحقق نیافتن آن مشروط به نداشتن کسری بودجه هدفمندی است. باید به خاطر داشته باشید در دولت قبل بودجه ای برای بخش سلامت، در نظرگرفته می شد، اما به دلیل کسری بودجه یارانه ها تخصیص آن اجرایی نشد.
نباید تلقی شود که دولت اقتدار لازم را برای حذف پردرآمدها ندارد
حقیقت نگران کننده این است که دولت با روشی که برای مرحله دوم هدفمندی در پیش گرفته است، دچار سرگردانی شده است؛ اظهارات به شدت متناقض تیم اقتصادی دولت در مورد حذف پردرآمدها، شاهد این مدعاست. به عقیده نگارنده اگر دولت نتواند تصمیم مناسبی در این موضوع بگیرد، اعتماد و اطمینان مردم را نسبت به وعده های خود تا حد زیادی از دست خواهد داد، شاید هم گفته شود دولت اقتدار لازم را در انجام حذف پردرآمدها (و در واقع عمل به قانون) ندارد. بنا بر آن چه گفته شد، دولت برای تداوم برنامه هدفمندی یارانه ها دو گزینه پیش روی خود خواهد داشت. یا باید پردرآمدهای یارانه بگیر را حذف کند و با جبران کسری بودجه منابع بیشتری به بخش تولید و سلامت اختصاص دهد و یا مثل گذشته یارانه هر یک از بخش های تولیدی یا سلامت را به طور ناچیزی پرداخت کند. در پایان سوالی که در ابتدا مطرح شده بود را بازگو می کنیم، به راستی با توجه به آنچه بیان شد،چه دلیلی برای جای دادن افراد پردرآمد در فهرست یارانهبگیران وجود دارد؟
کیهان:کلمه رمز امام خمینی(ره)
«کلمه رمز امام خمینی(ره)»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛در آستانه بیست و پنجمین سالگرد ارتحال جانسوز حضرت امام خمینی- قدسسرهالشریف- ایستادهایم. امام را بارها و هزاران بار وصف کردهایم و هزاران بار وصف امام را شنیدهایم اما هنوز ذهن برای گفتن کلمات جدید درباره ایشان میجوشد و هنوز گوش آماده و بلکه تشنه کلمات جدید درباره حضرت امام خمینی(ره) است.
امام بدون تردید در طول دوران غیبت صغرا و کبرای حضرت بقیهًْاللهالاعظم (عجلالله تعالی فرجالشریف) بیبدیلترین نایب امام معصوم(ع) به حساب میآید او قطعا برجستهترین مصداق «مجدّ اسلام» -تجدید و تازهکننده اسلام و طراوتدهنده به آن- میباشد. امام در زمانی پا به میدان گذاشت تا به قول خودش «پرچم اسلام را بر قلل رفیع دنیا به احتزاز درآورد» که حتی در میان خواص باور به اینکه میتوان در این زمان آن آرمان بلندی که قرآن کریم در آیات فراوان طلب کرده را محقق نمود. کم نبودند برجستگان مذهبی که خالصانه و سوگمندانه به امام توصیه میکردند که «از این راه برگردد و خود و مومنین را به هلاکت نیاندازد» و البته بسیاری از همین برجستگان در به حق بودن امام و حق بودن راه او کمترین تردیدی نداشتند.
حضرت امام خمینی(ره) در طول سدههای اخیر، بزرگترین مشعل را برافروخته و آن مشعل، «جمهوری اسلامی» است. حضرت امام باور داشتند که امکان تحقق آن وجود دارد و این را در هر سلول خود جاری کرده بودند اما بخش دشوار ماجرا، باور کردن همراهان بود. همراهان امام، امام را قبول داشتند ولی پای باور بسیاری از آنان درباره اینکه میتوان رژیم سلطنتی را واژگون کرد و بر ویرانههای آن حکومت اسلامی به پا داشت، میلنگید. بسیاری از آنان میگفتند چطور میتوان رژیمی که بر یک ارتش قوی و دستگاه اطلاعاتی بیرحم متکی است و از سوی ابرقدرت آمریکا و غرب به طور جدی و همه جانبه حمایت میشود را ساقط کرد. در این میان بزرگانی میگفتند ما میدانیم که این رژیم تا ارتش و حمایت آمریکا را دارد، سقوط نمیکند اما در عین حال باید مبارزه کنیم چون یک مرجع تقلید و سیدی مجاهد و دلسوز به میدان آمده و عدم حمایت از او ضمن آنکه جوانمردانه نیست با عقوبت الهی نیز مواجه میگردد. بر این اساس این گروه در عین خلوص و مجاهدت، امید چندانی به تحقق ایده جمهوری اسلامی نداشتند. چه رسد به آنهایی که اساسا به مبارزه اعتقاد نداشتند و یا اساسا به حاکمیت اسلامی عقیدهمند نبودند.
گفته میشود که مرحوم مهندس بازرگان در پاریس با حضرت امام ملاقات و امام را نصیحت کرده و (نقل به مضمون) گفته است: «از این جمله که «شاه باید برود» عدول کنید. چطور ممکن است شاه برود و به فرض قبول آن، چگونه ممکن است که ارتش شاهنشاهی که فلسفه وجودیاش با شخص شاه گره خورده اجازه فروپاشی رژیم شاه را بدهد و به فرض اینکه شاه بپذیرد که برود و ارتش شاه نیز آرام بنشیند، چگونه ممکن است آمریکا اجازه فروپاشی رژیم پهلوی را بدهد!» مرحوم بازرگان میگوید امام در پاسخ من فرمودند: «شاه رفتنی است، ارتش برادر ماست و به ما میپیوندد و آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند».
امام با استقامت خود و با شکلدهی به یک نهضت عظیم، آرام آرام این باور را که میتوان یک جمهوری اسلامی نیرومند را به وجود آورد، ایجاد کرد. وقتی رژیم پهلوی در 22 بهمن سال 1357 سقوط کرد، این باور امام عمومی و مطالبه تاسیس حکومت اسلامی نه تنها در ایران بلکه در سطح کشورهای اسلامی فراگیر شد. پس از این نه تنها در مجامع شیعی بلکه حتی در مجامع اهل سنت نیز مطالبهای بنام «تاسیس حکومت اسلامی» مورد توجه جدی قرار گرفت و حال آنکه از نظر تاریخی و بنیانهای کلامی مطالبه حکومت اسلامی از سوی آنان عجیب به نظر میرسید.
درخواست برای تاسیس «دولت اسلامی» در هر کشور به یک نهضت فراگیر تبدیل شد. اولین نشانههای چنین امری در افغانستان بروز و ظهور پیدا کرد. در بحبوحه جنگ افغانها علیه اشغالگران شوروی سابق، در میان مجاهدین توجه به نقش سیاسی و بطور خاص «فقه سیاسی» اسلام زیاد شد. مجاهدان با تمسک به آیات قرآن و اشاره به نمادهای صدر اسلام از مردم میخواستند که به مبارزه ضد «ملحدین شوروی» بیایند و این درخواست تاثیر عمیقی بر جای گذاشت و سبب به زانو درآمدن «ارتش سرخ» در افغانستان شد. شوروی 10 سال پس از اشغال، افغانستان را ترک کرد و مجاهدین افغان اولین دولت اسلامی خود را بر ویرانههای اشغال خارجی و رژیم مارکسیستی بنا گذاشتند. اگرچه مجاهدین افغانی به زودی دچار اختلاف و شکاف شدند لکن این مطالبه در افغانستان با وجود این اختلافات خونین فراموش نشد. بعدها این مطالبه یک جلوه انحرافی پیدا کرد و آن شکلگیری یک حکومت طایفهای منازعهگرا در کابل به ریاست «ملاعمر» بود. بعد از پایان دوره طالبان در سال 1380، تفکر لزوم تشکیل دولت اسلامی در سرزمین افغانستان باقی ماند ولی در سالهای اخیر علماء اسلامی که بتوانند اعتماد مردم را جلب کنند به میدان نیامدند و آنانکه به میدان آمدند و بنام اسلام پرچم بلند کردند، قصدشان استفاده از دین بعنوان وسیله و نه هدف بود و به همین دلیل علیرغم طرح داعیه اسلامی دست به کشتن مردم بیگناه زدند. اما تردیدی نیست که اگر همین الان گروهی از علماء خالص که امتحان خود را در دین و پیروی از اصول و فروع آن به درستی داده باشند، پا به میدان بگذارند، قاطبه ملت افغانستان از آنان پیروی خواهند کرد.
تفکر دولتساز حضرت امام خمینی در مناطق دیگر اسلامی نیز آثار خود را نشان داد. این تفکر به زودی قضیه فلسطین را از شکل یک پرونده قومی یا جغرافیایی خارج کرد و در کانون توجه کسانی که دنبال شکلدهی به دولت دینی در مناطق مختلف اسلامی بودند، قرار داد و لذا همانطور که حضرت امام هم به این «کلمه رمز» اشاره کرده بود، بحث از فلسطین خود به خود به بحث لزوم تشکیل دولت اسلامی در فلسطین و غیرفلسطین انجامید. انتفاضه اول فلسطین در سال 1366 که همزمان با شکست ذلتبار چند طرح صلح عربی موسوم به طرح فهد، طرح فاس، طرح وادیالعربه و... همراه شد، جرقه تشکیل دولت اسلامی در فلسطین را زد و با آراء 80 درصدی شهروندان فلسطینی در سال 1384 سبب روی کارآمدن دولت اسلامی حماس به نخستوزیری اسماعیل هنیه گردید و همین هدف به نوعی دیگر در کشورهای دیگر دنبال شد و البته از این زمان غرب و رژیمهای وابسته به آن احساس خطر جدی کرده و همه مساعی خود را برای انحراف آن به میدان آوردند که 8 سال محاصره ظالمانه غزه بطور مشترک توسط رژیم عبری صهیونیستی و رژیم عربی مصر و فشردن گلوی کودکان محاصره شده در غزه یکی از نمونههای این رفتار است ولی این فشارها ملت مؤمن فلسطین را به زانو درنیاورد بلکه مقاومت براساس ارزشهای دینی را در این سرزمین نهادینه کرد و به مطالبه اسلام در سطح منطقه عربی دامن زد که بخشی از محصول آن انقلابات عربی در فاصله سالهای 2011 تا 2013 در منطقه خلیج فارس و شمال آفریقا بود.
پس از انقلابات عربی که بدون شک پایهای دینخواهانه داشت و بزرگترین دلیل آن پیروزی اسلامگراها در هر کجا که انتخابات آزاد برگزار شد، میباشد، تلاش برای منحرف کردن تمایلات دینخواهانه از یک سو و مسلط کردن گروههای قدرتمند لائیک از سوی دیگر در دستور کار آمریکا و رژیمهای وابسته به آن قرار گرفت بعنوان مثال در مصر، رژیم وابسته عربستان سعودی از یک سو به طور آشکار از گروههای افراطی مذهبی نظیر حزب النور، حزبالدعوهًْ السلفیه (تأسیس در سال 1351) و حزب الوطن که در دو سال گذشته به اموال مردم هجوم برده و دهها نفر از مردم مصر را به شهادت رساندند، حمایت میکرد و از سوی دیگر میلیاردها دلار هزینه کرد تا نظامیان لائیک در مصر جای دولت اسلامگرای اخوان را بگیرند! کما اینکه عربستان در لیبی از یک سو از گروههای بشدت افراطگرا شامل «المقاتله الاسلامیه» و «المجالس العسکریه» که بارها سبب سقوط دولت قانونی در طرابلس شدهاند، حمایت میکند و همزمان بطور برنامهریزی شده و در هماهنگی با آمریکا و رژیم صهیونیستی به ژنرال «خلیفه هفتر» فرمانده سابق نیروی زمینی لیبی که سالها بعنوان پناهنده در آمریکا بوده مدد میرساند تا به نام تأمین امنیت بر لیبی مسلط گردد! کما اینکه همین رویه در یمن و تونس نیز دنبال شده است.
اما واقعیت تاریخی با اقدامات پادشاهان و پادشاه زادگان تغییر نمیکند کما اینکه تورق تاریخ 35 سال اخیر میگوید تفکر دینمحورانه امام خمینی(ره) در هر نقطهای که متوقف گردد در چند نقطه دیگر شروع به جوانهزدن و ستبر شدن میکند. دینخواهی نیاز و آرمان ملتهای این منطقه است و امام خمینی(ره) خالصترین و برجستهترین معمار و ترجمان آن است و امروز در جانشین صالح او حضرت امام خامنهای تداوم یافته و تا زمانی که این نسخه برتری خود را در عمل به الگوها و نمادهای دیگر به اثبات میرساند، اسلامگرایی از سکه نمیافتد، اگرچه در بازار آمریکا و عربستان مهر ممنوع خورده باشد.
جمهوری اسلامی:ثروت بین نسلی را دریابید
«ثروت بین نسلی را دریابید»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛"ثروت" در فرهنگ و به تبع آن اقتصاد ایران مقولهای پرحاشیه است. نگاهی به ادبیات عامیانه و حتی گفتمان رسمی حاکم بر فضای کشور در برهههای مختلف نشان میدهد کمتر زمانی را میتوان یافت که در آن "ثروت" و "ثروتمند" از بار معنایی مثبتی برخوردار بوده باشد. در عوض، به راحتی میتوان موارد متعددی را سراغ گرفت که در عرصه عمومی و رسمی کشور به مقوله تولید ثروت با بدبینی و نگاهی توأم با سوءظن نگریسته شده است.
واکاوی اینکه چنین نگرشی در فرهنگ عمومی ایرانیان نهادینه شده است به فرصتی فراخ و تکاپوهایی ژرف اندیشانه نیاز دارد اما نکتهای که از این رهگذر میتوان به آن پرداخت، پیامدهای رواج انگارههای توأم با قدمت نسبت به مقوله ثروت است.
یکی از زیان بارترین این پیامدها، سهل انگاریهایی است که به علت درک ناصحیح از ثروت نسبت به مقوله بسیار مهم "ثروت بین نسلی" روا داشته میشود. این یک واقعیت تلخ و گریزناپذیر است که در حوزه رسمی و عمومی ایران متأسفانه ثروت بین نسلی و ارزش افزودهای که از جنبههای مختلف میتواند مورد استفاده و بهرهبرداری نسلهای متعددی از افراد یک کشور قرار بگیرد به علت بیتوجهی به لازمههای حفظ ثروتهای بین نسلی از سوی تصمیم سازان و تصمیم گیرندگان کشور، عمری حتی کوتاهتر از یک نسل داشتهاند.
مثال واضح و آشنای این عدم توجه را میتوان در مورد نوع بهرهبرداری از نفت و گاز به عنوان ثروتهای بین نسلی برای ایرانیان مشاهده کرد؛ طی سالهای متمادی یعنی بیش از صد و اندی سالی که از کشف و بهرهبرداری از منابع نفتی کشورمان سپری شده است، همواره دولتمردان و زمامداران به این ثروت بین نسلی نگاهی کوتاه مدت داشتهاند و درآمد حاصل از آن را صرف گذران امور جاری و گذرای روزگار خود کردهاند. غافل از آنکه این ثروت بین نسلی میبایست با درکی درست و نگرشی بلند مدت به ثروتی روزمینی در قالب صنایع و... تبدیل میشد تا نسلهای متعدد بعدی بتوانند از آن بهرهمند شوند.
از مثال نفت که بگذریم میتوان به بلیهای که طی سالهای اخیر به جان شهرهای ما افتاده است، اشاره کرد.
کافی است در کوچهها و گذرگاههای شهرتان کمی قدم بزنید تا ببینید تقریباً در هر کوی و برزنی تیشهها و کلنگهای دستی و مکانیکی به جان ساختمانها افتادهاند و کارگران ساختمانی مشغول تخریب بنایی هستند برای ساختن ملکی نو.
این جایگزینی زمانی دغدغه آفرین و نگران کننده است که دامنه این تخریبها فقط ساختمانهای فرسوده و قدیمی را در بر نمیگیرد و طی سالهای اخیر خصوصاً در دوران رونق ساخت و ساز و تشدید رفتارهای سفتهبازانه در بازار مسکن، ساختمانهایی با عمر کمتر از 15 سال نیز به تیشه تخریب گرفتار میآیند تا بتوان به جای آنها، بناهایی بلند مرتبهتر، پرواحدتر اما کم وسعتتر ساخت!
در این میان موضوعی که کمترین توجهی به آن نمیشود، نابودی ثروتی بین نسلی و پرارزش است که در جریان این تخریب و ساختنهای مستمر به فنا میرود. واقعیت این است که برای ساخت و ساز هر یک از این ساختمانها مقادیر فراوانی از انرژی، خاک، مصالح و نیروی کار این سرزمین صرف شده است که تقریباً بخش بزرگی از این ثروت، تجدیدناپذیر است.
بررسیها نشان میدهند به طور تقریبی تنها 20 درصد از مصالح و وسایل... یک ساختمان تخریب شده امکان بهرهبرداری مجدد را در ساختمان جدید دارد و هشتاد درصد دیگر عملاً غیرقابل استفاده است.
برای درک عمق اتفاقی که برای ثروت بین نسلی ما درحال وقوع است، کافی است به آمارهای ارائه شده در مورد ساختمانسازیها نگاهی بیندازیم. تنها در نیمه اول سال گذشته 13 هزار و 292 پروانه ساختمانی توسط شهرداری تهران صادر شده که 7/99 درصد از آنها مربوط به ساخت ساختمانهای جدید بوده است. این تعداد به تنهایی 12 درصد از کل پروانههای ساختمان و تخریب نوسازی را در کشور تشکیل میدهد.
متأسفانه آمار مشخصی از متوسط عمر ساختمانهای تخریب شده وجود ندارد اما با توجه به دو واقعیت میتوان حدس زد که مقدار قابل ملاحظهای از بناهای تخریب شده دارای عمر مفید بودهاند یعنی امکان استفاده مفید و ایمن از آنها همچنان وجود داشته است. واقعیت نخست پراکندگی ساختمانهای تخریب شده است که عموماً در مناطق نه چندان قدیمی شهر بودهاند. همچنین رابطه مستقیمی میان فروش تراکم و پروانههای صادر شده وجود دارد. یعنی در مناطقی که تراکم بیشتری فروش رفته، پروانههای بیشتری نیز صادر شده است. واقعیت دوم، عدم تناسب معنادار میزان ساخت و ساز در بافتهای فرسوده در مقایسه با سایر مناطق است.
خوشبختانه اخیراً زمزمههایی به گوش میرسد مبنی بر اینکه تخریب بناهای با عمر کمتر از 25 سال ممنوع شود. در صورتی که این ممنوعیت تصویب و اعمال شود میتوان امیدوار بود کمتر شاهد نادیده انگاشتن ثروت بین نسلی نهفته در بناهایمان باشیم و سرمایهها نیز به سمت بافتهای فرسوده سوق پیدا کنند. همچنین این امید میرود که درصورت اجرای این قانون، نظارت بیشتری در مورد کیفیت ساخت و سازها و حفظ نمای ظاهری شهر نیز اعمال شود.
رسالت: فرمان عزتآفرین امام (ره)
«فرمان عزتآفرین امام (ره)»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛ارزش پدیداری امام(ره) در سپهر سیاست در عصر ما چیست؟ ما ایرانیان افتخار داریم امام خمینی(ره) تابناکترین چهره قرن اخیر، از ماست. این افتخار به چه ارزشهای فکری و عملی برمیگردد؟ ما مسلمانیم و مفتخر به پیروی از تعالیم آخرین فرستاده الهی، به همین دلیل هویت ما محصور در جغرافیای طبیعی و سیاسی ایران زمین نیست. ایران اسلامی یک قطعه پاک از سرزمینهای وسیع اسلامی است. امام خمینی(ره) که پرچم اسلام را نزدیک به نیم قرن به دوش کشید تا مسلمانان را از اسارت استکبار و استبداد جهانی رهایی بخشد، فقط یک چهره ملی و ایرانی نیست، او متعلق به جهان اسلام است.
بالاتر از این به دلیل ژرف اندیشی در سرنوشت انسان و رهایی انسان از بندهای شیطانی قدرتمندان کنونی جهان، متعلق به کل بشریت و یک چهره جهانی است.ارزش کار امام (ره) که اکنون به مناسبت سالگرد عروج ملکوتی او به بازخوانی کارنامه الهی و قرآنیاش نشستهایم چیست؟ ظهور او در عصری بود که جهان در تسخیر دو قدرت مدرن بود.
میلیونها انسان در جنگ جهانی اول و دوم کشته شدند و این قتلعام محصول عصر روشنگری در غرب و پدیداری مدرنیسم به عنوان یک فلسفه و جهانبینی در سپهر اندیشه بشر بود.
مدرنیسم چیست که فقط یکی از دستاوردهای آن کشتار میلیونها بیگناه در پنج قاره جهان بویژه در اروپا است؟
مدرنیسم نوعی جهانبینی مبتنی بر مفاهیمی چون اومانیسم، پوزیتیویسم، لیبرالیسم، سکولاریسم و ... است.
ریشه فلسفی آن ماتریالیسم و جنگ بیپایان با خدا و وحی در قالب سنتستیزی است.
بیش از دو قرن است این اندیشه بر جان و دل و فکر بشر سایه انداخته است. فیلسوفان مدرن عصری را به غلط روشنگری نام نهادند و بر تباهیهای فکری کلیسا در قرون وسطی شوریدند تا جایی برای اعتقاد به وحی و خدا باقی نماند. آنها با تردستی به بهانه انحرافات فکری در اصحاب کلیسا و جنایات آنها در قرون وسطی، بشر را از جاده فطرت الهی و وحی منحرف کردند و مدینه فاضلهای! بنا نهادند که هیچ فضیلت اخلاقی جز خودپرستی، غرور و تکبر به رسمیت شناخته نشود.
آنها مدینهای را شکل دادند که در حوزه اقتصاد هیچ ارزشی جز "سود" و در حوزه فرهنگ هیچ هنجاری جز برهنگی و بردگی زن را برنتابند.
امام خمینی(ره) در عصری پدید آمد که دو قدرت بزرگ جهانی پس از جنگ جهانی دوم دارها را برچیده و خونها را شسته و جهان را بین خود تقسیم کرده بودند. امام در عصری ظهور کرد که قدرتهای جهان با تبانی، یک رژیم جعلی را در وسط دنیای اسلام با غصب سرزمین فلسطین و اشغال اولین قبله مسلمانان، پایگاهی برای هدم اسلام و ارزشهای الهی و تجزیه کشورهای اسلامی درست کرده و جا داده بودند.
امام خمینی(ره) پیامبروار، فریاد رهایی برای مسلمانان و از آن بالاتر بر سر بشریت سر داد و به تنهایی علیه همه قدرتهای جهان ایستاد. ارزش کار امام(ره) در مقوله تاسیس است.
او یک موسس است. او یک پایهگذار است. او پایهگذار و موسس مبارزه بیامان با کفر، الحاد و نفاق شکل گرفته در استبداد حاکم بر جهان است و طبیعی است باید استبداد را در سرزمینی که خود در او میزیست به زیر کشد و لقمهای را که از گلوی استعمار در حساسترین نقطه جهان گیر کرده بود، بیرون آورد.
- او موسس جمهوری اسلامی است.
- او موسس عصر روشنگری جدید در تاریخ بشر است تا با روشنگری قلابی مدرنیته مقابله کند.
- او موسس بازگشت بشر به دامن دین و وحی در عصر ماست.
- او موسس فلسفه سیاسی جدید به نام ولایت "فقیه" در برابر ولایت "سفیه" است. فلسفهای که به طور بدیهی تصورش مورد تصدیق است.
- او موسس "جمهوریت" به معنای واقعی در عصر ماست. او ثابت کرد اگر وحی و خدا را از جمهوریتخواهی برداریم جز فریب و حقهبازی و سلطه بیچون و چرای یک طبقه بیهویت در جامعه چیزی باقی نمیماند.
- او موسس انقلاب اسلامی برای آمادهسازی بشر برای ظهور حضرت بقیهالله الاعظم ارواحنافداه است. او انقلاب را از توکل به خدا شروع کرد و با همین توکل به پیروزی رساند و آن را استمرار بخشید. اکنون نغمههای بیداری اسلامی در جهان اسلام، وامدار کلام او هستند.
بارها گفتهام که مسلمانان در صدر اسلام فتوحات زیادی داشتهاند اما قرآن فقط از یک فتح به عنوان فتحالمبین در سوره فتح یاد میکند، آن هم فتحی که در آن جنگی صورت نگرفته است. این فتح به مناسبت صلح حدیبیه بوده که بین پیامبر اسلام(ص) و کفار منعقد شده است. امام یک سال قبل از وفات خود تن به پذیرش قطعنامه داد. در اولین جمله پیام خود در پذیرش صلح پس از بسماللهالرحمنالرحیم، آیه 27 سوره فتح را یادآور شد.(1)
امام (ره) پس از ذکر این آیه شریفه که نوید یک پیروزی عظیم است حداقل 10 فرمان کلیدی خطاب به ملت ایران و مسلمانان جهان مطرح میفرمایند که در حقیقت مانیفست اسلامخواهی در ایران و جهان است:
1- ما در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم.
2- ما در صدد خشکاندن ریشههای فاسد صهیونیسم، سرمایهداری و کمونیسم در جهان هستیم.
3- راهی جز مبارزه نمانده و باید چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصا آمریکا را شکست.
4- مبارزه با رفاه طلبی سازگار نیست. آنهایی که تصور میکنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایهداری و رفاهطلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانهاند.
5- آنهایی که تصور میکنند سرمایهداران و مرفهان بیدرد با پند و اندرز متنبه میشوند آب در هاون میکوبند.
6- تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و استضعاف را چشیدهاند.
7- جنگ ما جنگ عقیده است، جغرافیا و مرز نمیشناسد.
8- شیشه حیات آمریکا در این کشور (ایران) شکسته است. ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.
9- مسلمانان باید بدانند تا زمانی که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدم است. هر روز شیطان بزرگ یا شوروی به بهانه حفظ منافع حادثهای به وجود میآورند.
10- ما تصمیم داریم پرچم لااله الاالله را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزار درآوریم. ما هدفمان پیاده کردن بینالملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است کمربندها را محکم ببندید، هیچ چیز نکرده است.(2)
این ده فرمان جزء اصول اساسی سیاست خارجی انقلاب است و در هیچ عصری تغییر نمیکند.
حضرت امام(ره) در چنین روزی رخ در نقاب خاک کشید و انقلاب اسلامی را به دست بزرگمردی سپرد که خود تربیت کرده بود.
امروز ربع قرن از زعامت حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای رهبر معظم انقلاب میگذرد. انقلابیون ایران و دنیای اسلام و جهان میتوانند شهادت دهند که انقلاب اسلامی بیکموکاست در مسیر 10 فرمان امام(ره) پیش رفته است.
ایشان 25 سال است هوشمندانه انقلاب را در فرازونشیبها و افتوخیزهای سیاسی و نظامی منطقه رهبری میفرمایند. جنگ سخت و نرم دشمن را در منطقه و جهان رصد کرده و استبداد جهانی را زمینگیر نموده است. در عصر زعامت او رژیم اشغالگر قدس در داخل سرزمینهای اشغالی با جنگ 33روزه و 22 روزه تنبیه شد و برای اولین بار طعم تلخ شکست را پذیرفت.
در عصر زعامت او قدرت ارتش و سپاه در زمین،آسمان و دریا به گونهای تقویت شد که امروز فکر تجاوز به خاک مقدس جمهوری اسلامی را از هر قدرتی سلب کرده و خشکاند.
در عصر زعامت اوست که پیشرفتهای علمی دانشمندان ایرانی در فناوریهای نوین زبانزد خاص و عام در جهان است و 6 قدرت جهانی را مجبور کرد که در برابر ملت ایران زانو بزنند و به فکر مهار این پیشرفتها در قالب مذاکرات هستهای بیفتند.
و بالاخره در عصر زعامت اوست که یاد و خاطره امام (ره) همچون خونی پاک در رگهای ملت ایران زنده و جاری است.
تاریخ سراغ ندارد در این ربع قرن، رهبر معظم انقلاب سخنی گفته باشند یا پیامی صادر کرده باشند که در آن از راهبرد و رهنمود امامخمینی(ره) یاد نکرده باشند. او 10 فرمان امام خمینی(ره) را در تئوری، بازخوانی و در عمل باز تولید کرد.
رمز موفقیت او در عبور از بحرانها همین امامگونه عمل کردن در برابر دشمنان است. از خداوند بزرگ میخواهیم امام محرومان و مستضعفان و آزادگان جهان را با اجداد طاهرینش محشور فرماید و به جانشین بر حق او عمری به بلندای آفتاب مرحمت نماید.
پینوشتها:
1- آیه 27 سوره فتح- خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود. به طور قطع همه شما به خواست خدا در نهایت امنیت وارد مسجد الحرام میشوید.
2- پیام امام در مورد پذیرش قطعنامه، 29 تیر1367
سیاست روز:فرافکنی انگلیسی
«فرافکنی انگلیسی»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم فرامرز اصغری است که در آن میخوانید؛نتایج انتخابات پارلمان اروپا پیامدهای بسیاری داشت که اتحادیه اروپا را در شرایطی خاص قرار داد. برتری احزاب مخالف اتحادیه اروپا اولین شوک وارد شده به سران این اتحادیه بود چرا که نتایج مذکور نشانگر رویکرد مردمی به دوری از اتحادیه اروپا است که زنگ تجزیه آن را به صدا درآورده است.
شوک دیگر چالشهای ایجاد شده میان مقامات کشورهای اروپایی بر سر تعیین مسئولان کمیسیون اروپا است. سران اروپا در حالی در بروکسل گردهم آمدند که نتایج مذاکرات از اختلافات بر سر آینده کمیسیون اروپا از جمله ریاست این کمیسیون حکایت دارد.
در این میان یک نکته قابل توجه است و آن رفتار انگلیسیها در قبال انتخاب ژان کلود یونکر نخستوزیر سابق لوکزامبورگ به عنوان رئیس کمیسیون اروپا بوده است. کامرون نخستوزیر انگلیس رسما مرکل صدر اعظم آلمان را درباره پیامدهای انتخاب وی تهدید کرده و خروج انگلیس از جمع اتحادیه اروپا را مطرح نموده است. هر چند که برتریجوییها و سنگاندازیهای انگلیس در مسیر اتحادیه اروپا امری سابقهدار است اما تکرار ادعای خروج از اتحادیه اروپا و نیز اصرار بر عدم پذیرش یونکر بیش از آنکه برگرفته از سیاستهای اروپایی انگلیس باشد نشات گرفته از چالشها و ناکامیهای درونی کامرون میباشد.
نتایج انتخابات پارلمان اروپا نشانگر پیروزی حزب استقلال انگلیس موسوم به یوکیپ به رهبری "نایجل فاراج" و شکست سنگین حزب حاکم انگلیس بود. نتیجهای که انتقادهای شدیدی را علیه کامرون در درون حزب محافظهکار به همراه داشته است.
کامرون اکنون موقعیت خود در حزب محافظهکار و نیز استمرار نخستوزیری خود را در خطر میبیند لذا با فضای حاشیهای به دنبال کمرنگسازی شکست در انتخابات پارلمان اروپا و نیز نمایش چهرهای مقتدر و توانا در تامین منافع انگلیس میباشد. بخشی از این سیاست در تشدید فشارها برای عدم استقلال اسکاتلند و بخشی نیز در مخالفت با ساختار جدید اتحادیه اروپا اجرا می شود. این امر زمانی آشکارتر میشود که کامرون پس از اعلام نتایج انتخابات پارلمان اروپا رسما اتحادیه اروپا را به نهادی ناکارآمد و بیخاصیت تعبیر نموده و بر افزایش اختیارات اعضا تاکید کرد.
کامرون که در رفع چالشهای اقتصادی و نیز در انتخابات پارلمان اروپا با ناکامی همراه شده اکنون راهکار فرار از اعتراضهای درون حزبی و نیز جلب اعتماد مردمی را در اقدامات تند در قبال تحولات و تغییرات در اتحادیه اروپا جستوجو میکند که اعتراضهای آشکار وی به طرح مرکل صدر اعظم آلمان در معرفی رئیس جدید کمیسیون اروپا را میتوان در این چارچوب ارزیابی کرد.
وطن امروز:اعتراف در وستپوینت
«اعتراف در وستپوینت»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛سخنرانی باراک اوباما در وستپوینت نیویورک ظاهرا ربط چندانی به ایران نداشت. آنچه اوباما در این سخنرانی درباره ایران و مذاکرات هستهای گفت هم– جز در یک مورد- نکته جدیدی دربر نداشت اما فضای کلی حاکم بر این سخنرانی و پیام اصلی که اوباما میخواست منتقل کند، اتفاقا بیش از هر بازیگر دیگری در محیط بینالمللی به ایران ارتباط دارد. هدف اصلی از این سخنرانی دقیقا بر خلاف آنچه اوباما گفت، نه بیان ابعاد قدرت آمریکا یا چگونگی ابرقدرت ماندن آمریکا در دنیای جدید، بلکه بیان «محدودیتهای قدرت آمریکا» و پاسخ دادن به این سوال بود که چرا آمریکا دیگر نمیتواند یک ابرقدرت به معنای سنتی کلمه باشد.
مهمترین پیامهای راهبردی این سخنرانی که میتواند در خطمشیگذاری امنیت ملی ایران– و بهتبع آن در راهبرد مذاکراتیاش- عمیقا موثر باشد، نکات زیر است:
1- قبل از هر چیز اوباما سعی کرد این نکته را روشن کند که منشأ اصلی آنچه به طور سنتی قدرت جهانی آمریکا نامیده میشود، اقتصاد این کشور بوده نه نیروی نظامی آن و اگر هم نظامیها توان جولان در جهان را داشتهاند، علت، وجود اقتصادی بوده که خرج این جولاندهی را میداده است. نتیجهای که اوباما از این سخن گرفت این نبود که هنوز هم پول هست پس نظامیگری میتواند ادامه پیدا کند، بلکه برعکس به زبانی مملو از اشارت فهماند که آمریکا دیگر پولی برای نگاه کردن به همه مسائل به عنوان یک میخ ندارد و ترجیح میدهد برای مدتی چکشش را غلاف کند. این سخن در واقع حاوی پیام جدیدی نیست.
ماهها و بلکه سالهاست دولت آمریکا در مقام عمل همین مساله را بیان کرده است. آنچه روز چهارشنبه در وستپوینت اتفاق افتاد، فقط رسمیت دادن به این چیزی بود که تاکنون «به زبان عمل» بیان شده است. به یاد بیاورید وقتی دولت آمریکا تصمیم گرفت بدون استفاده از نیروی زمینی و صرفا با تکیه بر توان هوایی به معارضه لیبی در مقابل قذافی کمک کند، رابرت گیتس به کنگره رفت و به صراحت گفت این ایرادی ندارد که کنگره خواهان جنگهای بیشتر باشد فقط یک زحمت کوچک لازم است و آن هم اینکه خرج این جنگها را بدهد.
معنای این امر اولویت اقتصاد بر نظامیگری نیست بلکه شکست اقتصاد توسط نظامیگری است. زمانی جنگ کمککار اقتصاد آمریکا بود. سربازان آمریکایی در بیرون میجنگیدند تا سرمایهدارها– به قول خودشان- در داخل آمریکا رفاه ایجاد کنند. حالا سخن جامعه آمریکایی این است که ظاهرا جنگ دیگر آن تجارت سودآور پیشین نیست و هزینههایش بر منافعش غلبه کرده است. جنگ اکنون دیگر نه فقط برای آمریکا رفاه تولید نمیکند بل اصرار بر آن به معنای بلعیدن آن اندک منابعی است که باید صرف بهداشت، ایجاد اشتغال، فقرزدایی و نوسازی زیرساختهای جهان سومیشده آمریکا بشود.
اوباما در وستپوینت به صراحت اعتراف کرد جنگ دیگر منطق اقتصادی خود را از دست داده است. پیام واضح چنین اعلام شکستی برای ایران این است که به راه انداختن یک جنگ بزرگ با هدف اشغال سرزمینی به عنوان یک پدیده بشدت هزینهبر، دیگر برای جامعه و دولت آمریکا یک گزینه نیست. نوسازی ساختار ارتش آمریکا هم در سالهای گذشته نشان میدهد ارتش به سمت کوچکتر شدن و تلفیق عملیاتهای نظامی با عملیاتهای اطلاعاتی پیش رفته و بشدت از ورود به درگیریهای بزرگ پرهیز دارد. نمونه سوریه این مساله را کاملا روشن کرد.
تا وقتی آمریکاییها تصور میکردند همه چیز به یک حمله از راه دور ختم خواهد شد، در آغاز حمله مصمم بودند ولی وقتی برخی پیامها آنها را متقاعد کرد که «شام خطقرمز است» و ابعاد جنگ در سوریه بسیار فراتر از برآوردهای آنها خواهد رفت، بیسر و صدا گزینه جنگ را کنار گذاشتند و به دستکاری زرادخانه سلاحهای شیمیایی سوریه بسنده کردند. در خلاصهترین بیان ممکن پیام اصلی سخنرانی اوباما برای کشوری مانند ایران این بود: «تهدیدها را خیلی جدی نگیرید. گزینه نظامی روی میز نیست».
2- در گام دوم اوباما سعی کرد مشخصات یک جهان جدید را توصیف کند که ادعای ابرقدرتی آمریکا را به معنای سنتی کلمه بیمعنا کرده است. رئیسجمهور آمریکا ظاهرا گفت «مساله پیشتاز بودن یا نبودن نیست بلکه چگونه پیشتاز بودن است» ولی وقتی وارد جزئیات شد در واقع این پیام را منتقل کرد که دوران پیشتازی آمریکا به سر آمده است. دنیای جدیدی که اوباما از آن حرف زد، دارای ویژگیهایی است:
الف- در این دنیای جدید قدرت به همان میزان که در دست دولتهاست، و بلکه بیشتر از آن در دست افراد و گروههای غیردولتی است.
ب- در این دنیای جدید دولتهای قوی ظهور کردهاند و میخواهند در جهان نقش بیشتری داشته باشند و آمریکا دیگر در موقعیتی نیست که به همگان امر و نهی کند.
ج- در این دنیای جدید فضای مجازی به اندازه فضای حقیقی اهمیت دارد.
د- دنیای جدید مملو از منازعات فرقهای و... است که آمریکا نه درک دقیقی از آنها دارد و نه میتواند ادعا کند راه حل و فصل آنها را یافته است.
این یک توصیف ضعیف و خلاصه از مشخصات فضای جهانی در قرن بیست و یکم است که صورت کاملتر و دقیقتر آن در جاهایی دیگر از جمله در برخی اسناد دولتی آمریکا بیان شده است. بازهم آنچه مهم است اینکه از لفاظیهای اوباما فراتر برویم و ببینیم پیام اصلی او برای مخاطبی مانند ایران چیست. وقتی اوباما جهان را به گونهای تصویر میکند که نتیجه آن قدرتمند نشان دادن معارضان آمریکا در صحنه جهانی است در واقع یک حرف بیشتر نمیخواهد بزند و آن هم این است که آمریکا بهکارگیری قدرت نظامی را محدود کرده چرا که باور دارد پیروزی نظامی بر حریفانی مصمم، قدرتمند و مجهز دیگر به سادگی گذشته نیست و بالاتر از این، دورانی آغاز شده و کشورهایی ظهور کردهاند که میتوانند ورود به هر نوع درگیری نظامی را برای آمریکا بدل به یک شکست فاحش و آبروریزی تاریخی کنند. این پیامی بینهایت مهم است. اوباما میخواهد بگوید نمیجنگیم چون ممکن است شکست بخوریم و تحقیر شویم و ملتمسانه از دستراستیها میخواهد این موضوع را بفهمند که اگر میخواهند همچنان تصویر آمریکا به عنوان یک ابرقدرت حفظ شود، راهش این است که دیگر تا اطلاع ثانوی وارد هیچ جنگی نشوند.
3- مساله دیگر مشخصات راهبرد جدیدی است که آمریکا با شناخت این محدودیتها و ناتوانیها برای پیشبرد منافع و اهدافش در پیش گرفته است. بحث تفصیلی در این باره بسیار پیچیده است و در این نوشته مقدور نخواهد بود. به طور بسیار خلاصه این استراتژی عمدتا مبتنی بر تکیه بر عملیاتهای اطلاعاتی، کنترل از راه دور، اجتناب از مداخله مستقیم، دادن نقش بیشتر به بازیگران محلی، مشارکت دادن نهادهای بینالمللی، چندجانبهگرایی تاکتیکی و استراتژیک، گذاشتن بار پروژههای براندازانه بر دوش مخالفان داخلی، تکیه بیشتر بر ابزار تحریمهای اقتصادی و صرف انرژی مضاعف در حوزه دیپلماسی عمومی است.
باید پذیرفت معنای این استراتژی جدید این است که آمریکا پیچیدهتر شده است ولی معنای مهمتر آن این است که آمریکا ضعیف شده است. بیگمان اگر آمریکاییها میتوانستند– و در این باره تفاوتی میان بوش و اوباما وجود ندارد- مسائلشان را از طریق فشار مستقیم نظامی حل کنند، هرگز زحمت درگیر شدن در چنین فرآیندهای پیچیدهای را به خود نمیدادند.
آمریکا با در پیش گرفتن این راهبرد جدید اعتراف میکند میخواهد با قدرت کمتری همان اهداف پیشین را تعقیب کند پس ضرورت دارد سختیهای بیشتری را تحمل کند، کمتر دشمن بتراشد و متواضعتر باشد. اینها فقط برخی پیامهای سخنرانی اوباما در وستپوینت است. سرجمع، این سخنرانی را باید به منزله یک اعتراف رسمی به کاهش عمیق و شدید قدرت ملی آمریکا در نظر گرفت که نتیجه طبیعی آن آغاز دورانی از محافظهکاری در رفتار بینالمللی آمریکاست.
این محافظهکاری همانقدر که یک فرصت است، میتواند تهدید هم باشد چرا که آمریکاییها در سودای بازیابی قدرت پیشین، کینهتوزتر خواهند شد و به طراحی توطئههای خطرناکتر متمایل میشوند ولی هیچ کدام از اینها حقیقت را عوض نمیکند: حقیقت این است که آمریکا اعتراف میکند دوران افولش آغاز شده است. دولت ایران بینهایت نیازمند یک دوره آمریکاشناسی جدید است. تیم سیاست خارجی اگر خواهان یک روابط خارجی موفق است باید محدودیتهای قدرت آمریکا را درک کند و درباره توان آمریکا دچار سوءتفاهم نباشد. سخنرانی وستپوینت شروع خوبی است.
جوان:گامهای اوباما در مسیر دکترین نیکسون
«گامهای اوباما در مسیر دکترین نیکسون»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم علی قنادی است که در آن میخوانید؛45 سال قبل ریچاد نیکسون رئیس جمهور وقت امریکا دکترین سیاست خارجی کشورش را اوج رویارویی با اتحاد جماهیر شوروی اعلام کرد. بر اساس دکترین نیکسون، ایالات متحده ضمن تعهد به حفظ امنیت متحدین خود در مقابل شوروی، شماری از آنها را در خط مقدم مقابله با نفوذ و تهدید شوروی در نظر میگرفت و کمکهای نظامی و اقتصادی خود را روی آنها متمرکز میکرد. نیکسون در نطق روز سوم نوامبر 1969 در جزیره گوام، دکترین خود را این گونه اعلام کرد: « اول: ایالات متحده همه تعهدات خود در چارچوب پیمانها را حفظ خواهد کرد. دوم: اگر یک قدرت هستهای، آزادی یک ملت متحد ما یا ملتی را که حیات آن برای امنیت ملی ما حیاتی است، به خطر بیندازد، ما برای آن چتر هستهای فراهم میکنیم. سوم:در موارد مربوط به سایر نمونههای تعدی، ما بنا بر درخواست کشورها کمکهای نظامی و اقتصادی خودمان را برای انها فراهم میکنیم. ولی ما فرض را بر این میگیریم که کشورهایی که مستقیم تهدید شدهاند، اصولا خودشان مسئولیت فراهم کردن قوای انسانی دفاع از خودشان را تأمین میکنند. »
نیکسون در چارچوب دکترین خود به صراحت اعلام کرد که ایالات متحده به متحدین و دوستان خود در زمینه دفاعی و توسعهای کمک خواهد کرد ولی خود را متعهد به هزینههای دفاعی همه ملل آزاد جهان نمیداند. سیاست دوپایهای نیکسون در خلیج فارس بر همین اساس با هدف حمایت مالی و نظامی از عربستان و ایران زمان شاه شکل گرفت و کشورهایی مانند فیلیپین، تایلند، ویتنام جنوبی و کره جنوبی، به عنوان کشورهای خط مقدم مورد حمایت امریکا، از آسیا تا خاورمیانه ظهور کردند.
یکی از پایهایترین انتقادهای وارد شده به سیاست خارجی باراک اوباما طی شش سال گذشته این بود که او هیچ دکترین مشخصی برای سیاست خارجی امریکا ندارد. البته کارشناسان سیاست خارجی امریکا تأیید میکنند که همه روسای جمهور لزوما دکترین اعلانی در سیاست خارجی امریکا نداشتهاند ولی شرایط و رفتارهای نسبتا متفاوت اوباما در سیاست خارجی، به خصوص نحوه برخورد او با بحران سوریه و اخیرا اوکراین، روند انتقادها را افزایش داده است. با این حال، به نظر میرسد در فضای رو به تصاعد رویارویی دولت اوباما با چین و روسیه، میتوان آرام آرام از شکلگیری دکترین سیاست خارجی اوباما سخن گفت. اولین نشانههای این دکترین سال 2011با اعلام استراتژی «چرخش شرقی» شکل گرفت و در گام بعد، دولت اوباما سعی کرد چارچوبی نسبتا منطقی برای رفتار مداخلاتی سیاست خارجی امریکا، به خصوص در سایه مداخله نظامی سال 2011 در لیبی فراهم کند: « استفاده یکجانبه از زور در موارد تهدید مستقیم و استفاده چندجانبه از زور در تهدیدهای غیر مستقیم.»
سخنرانی چهارشنبه قبل اوباما در وست پوینت، برای اولین بار عناصری نسبتا جامع از یک دکترین مشخص را ترسیم کرد، عناصری که دکترین او را از بسیاری جهات به دکترین نیکسون نزدیک میکند. اوباما در سخنرانی وست پوینت یک بار دیگر چارچوب رفتار مداخلاتی امریکا در جهان خارج را در دو وضعیت به تصویر کشید و گفت که امریکا از قوای نظامی به صورت یکجانبه فقط در موارد لزوم استفاده خواهد کرد: «زمانی که مردم ما تهدید شوند، هستی ما در خطر قرار بگیرد یازمانی که امنیت متحدین ما در خطر بیفتد.» به گفته اوباما وضعیت دومی که امریکا دست به مداخله نظامی میزند زمانی است که بحرانها وجدان امریکا را به تحریک میکنند یا اینکه جهان را به سمت و سویی خطرناک بکشانند ولی تهدیدی مستقیم برای امریکا محسوب نشوند. در چنین سناریوهایی، که اوکراین، سوریه و لیبی جزو آنها است، ایالات متحده خود را به «اقدامات دسته جمعی» محدود خواهد کرد و به همراه متحدین و شرکای خود از تحریم، منزویسازی و رجوع به حقوق بینالمللی استفاده خواهد کرد. اوباما در ادامه سخنرانی خود یکبار دیگر تأکید کرد که امریکا تنها در صورت ضرورت، و مؤثر بودن دست به اقدامات نظامی «چند جانبه » خواهد زد. مهمترین قسمت سخنان اوباما در وست پوینت که سمت و سوی سیاست خارجی او را به دکترین نیکسون نزدیک میکند این بخش است: «اوایل امسال، من از تیم امنیت ملی خودم خواستم طرحی از شبکه شرکای امریکا را از جنوب آسیا تا ساحل آفریقا ترسیم کنند. من امروز به عنوان بخشی از این تلاش از کنگره میخواهم که از تأمین هزینههای یک شراکت جدید برای مقابله با تروریسم تا 5 میلیارد دلار، حمایت کند. این ما را قادر میسازد در کشورهای خط مقدم، ظرفیتسازی و شراکت مان با این کشورها را تسهیل کنیم. »
به نظر میرسد اوباما در فضای تنشهای فزاینده با چین و روسیه (به خصوص با چین) یک بار دیگر به سمت تعریف چارچوبی جدید شبیه به دکترین نیکسون حرکت میکند، دکترینی که هدف آن ایجاد شبکهای از «کشورهای خط مقدم» متحد امریکا است. البته ظاهر سخنان اوباما نشان میدهد که او مبارزه با تروریسم را هدف ایجاد شبکه کشورهای خط مقدم میداند ولی بخشهای بعدی نطق او در وست پوینت بیان کننده این است که هدف امریکا مهار دامنه وسیعی از تحولات بیثبات ساز، از جمله عملیاتهای صلحبانی است: « ما تصمیم داریم سرمایهگذاری خودمان در کشورهایی را که از مأموریتهای صلحبانی حمایت میکنند، افزایش بدهیم زیرا وجود ملت هایی که نظم را در نزدیکی خودشان برقرار میکنند، باعث میشود که نیاز کمتری به حضور آسیبزای ما در این مناطق باشد. »
اوباما برای در پیش گرفتن مسیری شبیه به دکترین نیکسون، تقریباً همان منطقی را در پیش گرفته که نیکسون دنبال میکرد؛ سرشکن کردن هزینههای حضور نظامی با متحدین منطقهای واشنگتن. به نظر میرسد این روند با افزایش بیسابقه هزینههای نظامی چین و کاهش بیسابقه هزینههای نظامی دولت امریکا ارتباط مستقیمی دارد. آمار و ارقام رسمی همچنان میگویند که چین به لحاظ هزینههای نظامی، بعد از ایالات متحده در مقام دوم دنیا است ولی کم نیستند گزارشهای غیر رسمی که میگویند هزینههای نظامی چین، مدتی است که از امریکا نیز پیشی گرفته است.
دولت چین اوایل مارس 2014 رسماً اعلام کرد که بودجه نظامی خود را به 132 میلیارد دلار افزایش داده است که در مقایسه با سال 2013، 2/12 درصد افزایش نشان میدهد. اوباما در سخنرانی وست پوینت، اشارهای به این نکرد که کدام دولتها درخط مقدم اتحاد با واشنگتن هستند ولی از همین حالا چند کشور را میتوان در فهرست اوباما گنجاند. ژاپن، متحد آسیایی امریکا احتمالا جدیترین نامزد کشورهای خط مقدم امریکا برای رویارویی با چین است. کره جنوبی را نیز باید به این فهرست اضافه کرد. ماهیت به شدت متغیر تحولات خاورمیانه به خصوص در سایه نتیجه مذاکرات هستهای با ایران، احتمالا انتخابهای دشواری پیش روی دولت اوباما خواهد گذاشت ولی شاید عربستان و مصر، از همین حالا در فهرست کشورهای مقدمهای اوباما باشند.
حمایت:ولایت مدار قلعه بصیرت
«ولایت مدار قلعه بصیرت»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم سید محمد مهدی موسوی است که در آن میخوانید؛آنچه عباس بن علی(ع) را در همیشه ی تاریخ جاودانه ساخت و قمر مُنیر بنی هاشم را اُسوه ی همه حق طلبان و حریت جویان عالَم کرد، بی شک ولایت مداری محض آن بزرگوار در پرتو بصیرت والای ایشان بوده است، آن چنان که امام صادق(ع) لقب زیبا و پرمعنای " عبد صالح خدا" را درباره عموی باوفایش بکار می برد و در زیارتنامه ای به نقل از این امام معصوم(ع) می خوانیم؛ «... المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین والحسن والحسین صلی الله علیهم؛ [سلام بر تو ای بنده صالح و] مطیع خدا و رسولش و پیرو امیرمؤمنان و حسن و حسین که درود خدا بر آنان باد.»داستان رشادت ها و حماسه های سقا و علمدار بزرگ دشت کربلا را همه می دانیم و با شنیدن و انس گرفتن به آن ها قد کشیده ایم و در مکتب کربلا بر ظرفیت محبتمان به خاندان آل الله به ویژه یاران عاشورایی سید و سالار شهیدان افزوده ایم، اما حقیقتاً نیک می دانیم و باید بدانیم که تأسی به مقام و سیره آن بزرگواران به خصوص ابوالفضل العباس(ع) تنها راه سعادت و نجات ما از غرقاب های این زندگانی فانی و بی قرار است.
واقعاً چه کسی است که انکار کند ، الگوگیری عملی از غیرتمندی دینیِ زاده ی شیر خدا و دست پرورده حضرت ام البنین(س) جزو اصلی ترین درس هایی است که باید از زندگانی نورانی ایشان بیاموزیم و آن را چراغ پرفروز خویشتن قرار دهیم.فی المثل در اینجا باید گفت که رجزخوانی دلاورانه و مملو از بصیرت عمیق حضرت عباس(ع) در میانه ی معرکه علقمه شنیدنی و تکان دهنده است، آن جا که بر حرام لقمه گانِ پیمان شکنِ کوفی شجاعانه بانگ برآورد: «به خدا اگر دست راستم را قطع کردید به راستی [همچنان] از دینم حمایت میکنم و از امامی که یقین راستین دارد [دفاع میکنم؛ آن امامی که] پسر دختر پیامبر پاک و امین میباشد.»
گذشته از ادب و وفای ابوالفضل(ع) که نه فقط شیعیان و مسلمانان که حتی مسیحیان و یهودیان را شیفته و مسحور خود ساخته ، از امتیازات ویژه ایشان، بصیرت نافذ و ژرف اندیشی خاصی بود که تمام خطوط جامعه و رگههای کفر و نفاق را به خوبی میشناخت و بر این پایه و اساس با ولایتمداران حقیقی، دوستی و محبتی عجیب پیدا می کرد. کلام ششمین امام ما در این خصوص در عین موجز بودن، کامل ترین است؛ «کان عمنا العباس نافذ البصیرة؛ عموی ما عباس دارای بصیرتی نافذ و ژرف بود.» ایامی چون اعیاد شعبانیه و ولادت انوار مقدس کربلا به ویژه قمر بنی هاشم(ع) بهترین بهانه است که ضمن برپایی جشن و شادباش بدین خاطر که از باب تولی و تبری ، ضرورتی انکارناپذیر دارد، از چنین اُسوه هایی در حد توان و درک خود ، توشه معرفت برگیریم.
بی شک ولایت مداری و بصیرت ژرف در تحلیل رویدادها، از نیازهای بسیار جدی هر روزگاری به خصوص زمانه ی حساس ما برای همه طبقات و گروه هاست ، چه آن که بی گمان عمیق اندیشی و رویکرد بصیرت آمیز موجب می گردد خطوط فکری و سیاسی را به خوبی شناخته و در موضع گیریها دقیقاً بر خط صحیح و مستقیم امامت و ولایت عمل کنیم.یادمان نرود که در مسیر پرفراز و نشیبِ عمر کوتاه، همه ما در معرض امتحان و آزمایش هستیم و برای ابوالفضلی شدن و کسب لیاقت درک مقام و معرفت حسینی، می بایست با سلاح صبر و بصیرت به جدالی پیچیده با دشمنان خدا برآییم و در این میان مراقب باشیم که مقهور دسایسِ شیاطین جنی و انسی در بحبوحهی فتنه ها نشویم. انشاالله.
آفرینش:بیتوجهی به کیفیت در زیر نگاه کمیتگرا
«بیتوجهی به کیفیت در زیر نگاه کمیتگرا»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیانبخت است که در آن میخوانید؛درنظرداشتن کیفیت، کمیت و یا هر دوی این موارد، مسالهای است که در زمینههای مختلف اجتماعی با آن مواجهیم و گاهی شاهد هستیم که مقوله کمیت آن چنان مورد توجه قرار میگیرد و نقش آن به گونهای پررنگ میشود که در این میان، آنچه چندان اهمیتی بدان داده نمیشود مساله مهم کیفیت است. این نوع نگاه و درواقع، بیش از حد کمیتگرا بودن، موجب میشود توازن و تعادلی که در همه زمینهها به آن نیازمندیم به دست نیاید. این موضوع، بحثی فراگیر است و رد آن را میتوان در بسیاری از حیطهها دنبال نمود. به عنوان مثال، هرازگاه، زمزمه زیاد بودن تعطیلات رسمی کشور، به گوش میرسد، این مسالهای است که از مدتها پیش مطرح بوده است.
اما سوالی که در این ارتباط مطرح میشود این است که از همین میزان روزهای کاری سالانه، چه مقدار استفاده بهینه میشود و درحقیقت، از همین میزان ایام غیرتعطیل، با چه کیفیتی و چگونه، بهره میبریم؟ آیا صِرف زیاد نمودن روزهای کاری و کاهش شمار روزهای تعطیل، به خودی خود موجب بالا رفتن بهرهوری میشود؟ این نوع نگاه، در سایر بخشها هم قابل مشاهده است.
همان طور که در زمینه مقالات علمیپژوهشی ممکن است آمار انتشار و چاپ این گونه مقالات، نسبت به قبل، افزایش قابل ملاحظهای یافته باشد اما در کنار این افزایش کمّی، کیفیت و نتایج پژوهشی به دست آمده از چه وضعیتی برخوردارند؟ آیا این پژوهشها صرفنظر از تعداد و آمار و ارقام بالایشان، نتایج جدید و مثبت علمی و پژوهشی را عرضه میکنند؟ آیا نشانه موج پژوهشگری و علاقه به آن در جامعه علمی میباشند و یا تنها به گونه فرمالیته و به عنوان یک مدرک قابل ارائه در هر جا که به آن نیاز است، ایجاد شدهاند؟ آیا نتایج این پژوهشها تغییری هر چند جزیی در عرصه جامعه به وجود میآورند و کمکی به پیشرفت سطح کیفی علم مینمایند؟
یا در عرصه اقتصادی که در سالیان اخیر، ایجاد و راهاندازی موسسات مالی و اعتباری، بانکهای خصوصی و صندوقهای قرضالحسنه متعدد و بسیاری را شاهد بودهایم، اما این افزایش آمارها تا چه اندازه در برطرف نمودن مشکلات و دستاندازهای مالی در جامعه، یاریگر و موثر بودهاند؟ واضح است که بالا رفتن ارقام و اعداد نمیتواند به خودی خود نشانه پیشرفت و توسعه باشد و به دست آوردن جایگاه و موقعیت برتر، به پارامترهای دیگری نیز بستگی دارد که در مقوله اساسی کیفیت ریشه دارند. این موضوع را در سایر حیطهها نیز میتوان مصداقیابی نمود و به مباحث دیگر هم قابل تعمیم است. تغییر در کمیت و نرخ تصاعدی آن در زمینههای مثبت، مسالهای است که میتواند یکی از نشانههای توسعه قلمداد شود اما بدون درنظر داشتن کیفیت و بیتوجهی به آن، توجه به کمیت چنانچه آثار منفی به همراه نداشته باشد، اثرات مثبت چندانی نیز در بر نخواهد داشت. درواقع، کمیت و کیفیت دو کفه ترازوی رشد و توسعهاند که یکی بدون دیگری اختلال و عدم توازن را در پی خواهد داشت.
مردم سالاری:دلواپسان بهشت مردم
«دلواپسان بهشت مردم»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم اشکان بنکدار جهرمی است که در آن میخوانید؛«بگذاریم مردم راه بهشت را انتخاب نمایند و به زور شلاق نمیشود مردم را به بهشت برد» این بخشی از سخنان روحانی رئیسجمهور کشورمان است که در همایش سلامت ایراد شد. رسانههای بخش افراطی جریان اصولگرا از همان ابتدا، در واکنش به این اظهارات، تمام تلاش خود را بر این قرار دادند که تفسیری واژگونه از این بحث معرفتی بدیهی ارائه دهند.
روز جمعه نیز امامان جمعه برخی شهرها با تکیه بر همین تفاسیر غلط، انتقاداتی را متوجه روحانی نمودند. سید احمد خاتمی در خطبههای نماز جمعه تهران گفت «وظیفه داریم جاده را برای بهشتی شدن مردم هموار کنیم.» علم الهدی، امام جمعه مشهد نیز در همین زمینه اظهار داشت:«شلاق که سهل است با همه قدرت جلوی کسانی که مانع بهشت رفتن مردم میشوند خواهیم ایستاد.» گرچه سخنان ائمه جمعه در کنار اظهارات روحانی جملگی صحیح به نظر میرسند و هردو یک مفهوم را می تداعی میکنند ولی با توجه به این پاسخها این طور تصور میشود که روحانی مدعی شده که باید راه بهشت را بست! و او به عنوان ریاست جمهوری اسلامی دستور بر ایجاد مانع در راه بهشتی شدن مردم داده است! این موضوع نشان میدهد که حتی یک بحث بدیهی معرفتی در کشاکش برخورد سیاسی و بی اخلاقی رسانه ای چگونه به بیراهه میرود. روحانی تنها کاری که کرد این بود که یک مساله معرفتی و بدیهی را بیان کرد. او اصل روشنی از اسلام، که اجبار و اکراه در اسلام وجود ندارد، را یادآوری نمود.
(لا اکراه فی الدّین قد تَبَیّن الرّشدُ مِن الغیِّ... /بقره: 256 / در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است.) بدیهی بود که مخالفان روحانی نخواهند توانست با این اصل مسلم معرفتی به مبارزه برخیزند پس ابتدا سعی نمودند تصویری کاریکاتور گونه و تخریب شده از آن بسازند و سپس بر آن کاریکاتور شمشیر بکشند.
بحث اجبار در دین از دو جهت قابل تأمل است: اول این که دین جزو امور قلبی و اعتقادی است و امور قلبی و اعتقادی با اجبار محقق نمیشوند؛ آنچنان که محبت و تنفر نیز با اجبار دست یافتنی نیستند. این بدان معنا نیست که اکراه و اجبار در دین خوب است یا بد، بلکه قرار دادن اجبار در امور دینی «محال» است. در این مسئله خواستن یا نخواستن مطرح نیست بلکه ما اصلاً توانایی بر این نداریم که شخص یا جامعه ای را به زور دیندار نماییم. از سوی دیگر گرچه عده ای شأن دین را آن قدر فرو کاسته اند که فقط در تغییر رفتار ظاهری، آن را میپذیرند و تحول و تکامل باطنی در تقرب به خدا را کنار میگذارند اما تجربه بشری نشان میدهد که حتی همین هدف محدود نیز از راه اجبار حاصل نشده و نخواهد شد. اکراه و اجبار بر عکس آن چه برخی تصور میکنند و میخواهند آن را به غلط به جامعه بقبولانند هم از جنبه محال و هم از جنبه بیارزش بودن در دین خدا راهی ندارد.
البته وجود دارند افرادی که تصور میکنند به عنوان بندگان برگزیده موظف شده اند که دیگر بندگان را به اجبار به سوی بهشت ببرند. ایشان غافلند که خداوند اگر میخواست، قدرت بر این داشت که همه بندگان خود را مسلمان بیافریند.( وَلَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَکُوا وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ. /انعام: 107 / اگر خداوند میخواست آنان شرک نمیورزیدند، و ما تو را بر آنان نگهبان قرارندادیم، و تو وکیل آنها نیستی). اقدامات گروههای سلفی ریشه در همین اعتقاد دارد. گروه موسوم به بوکوحرام در نیجریه نیز در توجیه عمل ضد انسانی و ضد دینی خود به همین اعتقاد ناصواب استناد میکند.
قرائت قهری از اسلام بیش از این که نشان از دلبستگی مدعیان آن به اسلام داشته باشد نشان از عدم درک این افراد از اسلام دارد. رئیس جمهور در سخنان روز شنبه 10 خرداد به همین موضوع اشاره کرد و گفت: «عدهای مداوم غصه دین و آخرت مردم را میخورند در حالی که نه میدانند، دین چیست و نه آخرت. اما همیشه غصه آخرت را میخورند.»
در پایان صرفنظر از ماهیت سخنان روحانی و انتقادهای طرف مقابل، روش پیش گرفته توسط روحانی در مواجهه با جبهه افراط ستودنی است. روحانی که پیش از این سعی نموده بود با صبر و تحمل از کنار انواع تخریبهای اقتدار گرایان بگذرد تا به دور از حاشیه سازی، اولویتهایی مثل سیاست خارجی و اقتصادی خود را عملی سازد، اکنون دریافته است که هر چه صبوری کند در جناح افراط حملات شکل رادیکالتری به خود میگیرد و هر گام که دولت عقب بنشیند، شکست خوردگان انتخابات بیشتر پیشروی خواهند کرد. شاید روحانی با تمام وجودش درک کرده باشد که در مقابل آنان که 800 میلیارد دلار ثروت کشور را تباه کرده اند و حالا با کمال پررویی دلواپس شدهاند، بهترین دفاع حمله باشد.
شرق:منافع مشترک کویت و ایران
«منافع مشترک کویت و ایران»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قم جاوید قرباناوغلی است که در آن میخوانید؛آثار و نتایج انتخابات سال گذشته ریاستجمهوری، بهتدریج ابعاد خود را در سیاست خارجی نیز نشان داده و نتایج آن به ثمر میرسد. موضوع هستهای و ریلگذاری صحیح در مورد چگونگی پیشبرد مذاکرات، گام نخست دستگاه دیپلماسی بود و گام دوم پس از این امر، درپیشگرفتن سیاستهای منطقهای سازنده است. ابراز تمایل دولت یازدهم برای روابط سازنده بر اساس منافع متقابل و احترام متقابل، برای کشورهای جهان و منطقه قابل درک است و سفر مهم امیر کویت به ایران را در این چارچوب باید ارزیابی کرد.
عربستانسعودی و کویت دو کشور مهم عربی در همسایگی جنوبی ایران بهشمار میروند که از ابتدای انقلاب، روابط پرفرازونشیبی با آنها داشتهایم. پس از پایان جنگ، دولت سازندگی و شخص آیتالله هاشمیرفسنجانی، تلاش بسیاری برای بازسازی روابط داشت و این روند، در دولت اصلاحات با توان و تمرکز بیشتر پیگیری شد و سطح رابطه با کشورهای عربی منطقه به سطح قابلقبول و اطمینانبخشی رسید که موافقتنامه بااهمیت امنیتی با عربستان، یکی از جلوههای آن بود.
اختلافات با کویت بر سر میادین مشترک نفت و گاز در آن دوره در حال حلشدن بود که انقطاع پدیدآمده در دوران احمدینژاد و ماجراجویی در سیاست خارجی، آن را ناکام گذاشت. به نظر میرسد شرایطی که امروز در منطقه و بر جهان حاکم شده و کماثرماندن «بهار عربی» به دلیل ناتوانی کشورهای منطقه و دولتهای فرامنطقهای، فضا را به سمتی سوق داده که کشورهای منطقه بهسوی ایران بیایند.
این امر در دولت گذشته هم امکان وقوع داشت که به دلایل مختلف، ناکام ماند. در این میان باید توجه داشت که نباید به این میزان از رابطه اکتفا کرد و با حل مسایل فیمابین ایران و کویت و سایر کشورهای عربی منطقه، فضا را بهگونهای پیش برد که این عناصر نتوانند خللی در روابط آینده ایجاد کنند. نکته مهم این است که کشورهای منطقه در سایه سیاست خارجی دولت یازدهم دریافتهاند، هرچند مانند دوایر جداگانه دارای هویت مستقل هستند اما در برخی زمینهها دارای تداخل و اشتراکاتی هستند که از قضا، میزان آن بسیار بیش از نقاط افتراق است که امری طبیعی در سیاست خارجی کشورهاست.
کویت بهعنوان رییس دورهای اتحادیه عرب میتواند، فضای روابط ایران و کشورهای همسایه و عربی را به سمتوسوی تازهای هدایت کند. دعوت وزیر خارجه عربستان از دکتر ظریف، سفر امیر کویت به ایران و بهبود روابط با سایر کشورهای عربی، نشانگر تغییر فضا در دیپلماسی ایران است.
ابتکار:کارکنان ستاره دار
«کارکنان ستاره دار»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هجیر تشکری است که در آن میخوانید؛
«حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است؛ مگر در مواردی که قانون تجویز میکند.» (اصل 22 قانونِ اساسی جمهوری اسلامی ایران)
حقِّ اشتغال و حقّ ِتحصیل از ابتدایی ترین حقوقِ انسانی به شمار می روند. به گونه ای که از فرطِ وضوح حتّا بیان و طرحِ مکرر این حقوق از دیدِ کسی که از این زمینه و زیستگاه فاصله دارد، مضحک و کاریکاتورال می نماید! امّا واقعیت آن است که گاهی همین حقوقِ طبیعی و بدیهی شهروندی نیز برای محترم ماندن و مصونیت از تعرض می بایست برجسته و گوشزد شوند.پدیده ی «دانشجویان ستاره دار» به مثابه ی دوقلوی همسان و بلندآوازه ی «کارکنان ستاره دار» را همگان می شناسند؛ و می دانند که در دوره ی ریاستِ «احمدی نژاد» بر دولتِ نهم و دهم، برخی از دانشجویانِ این سرزمین به تبعِ کنش های (صنفی، سیاسی و فکری) خود به شکلِ تصاعدی از ورود به مقاطعِ تکمیلی بازماندند، یا ادامه ی تحصیلِ آنان مشروط به شرایطِ خاصی شد. این مواجهه، بدونِ اغراق، در سالیانِ پیشین الگوی رفتاری ثابت و عیانِ اصولگرایانِ افراطی بود.
امّا، سوسوی آن ستاره ها و اعتراضِ ستاره داران در آسمانِ سیاهِ مهرورزی «درخشش های تیره» ای به دنبال داشت، و موضوع، علنی، قلمی و رسانه ای شد. زیرا جاودانگی آن دولتِ بحران زا با تار عنکبوت بر روی باد نوشته شده بود! چنین شد و در آغاز به کارِ دولتِ اعتدال اراده ای جدی برای پایان دادن به آپارتاید علمی – سیاسی در دانشگاههای کشور و خاتمه ی نخبه ستیزی مهرورزان شکل گرفت. با بازگشتِ تعدادی از دانشجویانِ ستاره دار به کلاس های درس، آشکارا جامعه ی دانشگاهی امیدوار شد و جانی تازه یافت؛ هر چند، هستند هنوز دانشجویانِ نخبه ای که به روشنی می توان حسرتِ بازگشت به فضای آکادمیک را در چشمانِ نگرانِ آنها نگریست. با این وجود و بعد از آن همه مشقت، همین که بخشی از دانشجویانِ مغضوب بار دیگر مشقِ دانشجویی می نویسند دلها گشوده می شود و بایست که از عهده ی شکرش به درآمد!
شاید نخستین بار است که در فضای عمومی ایران از موضوعی به نامِ «کارکنان ستاره دار» سخن می رود. ماجرا از این قرار است که در میانه ی همان سالهای ناخوشایندِ پیشین، گروهی دیگر از فرزندانِ زبده و نخبه ی این سرزمین نیز با انگ و رنگهای سیاسی و اتهاماتی واهی از شغلِ خود اخراج شدند. این دسته از ستاره داران، صرفاً به علّتِ آستانه ی تحملِ پایینِ دولتِ دهم و نابردباری سیاسی مهرورزان از کار خود بیکار و از نان خود محروم گشتند.... و کیست که نداند در این آشفته بازارِ اقتصادی بریدنِ نانی کم از ستاندنِ جانی نیست!
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (در اصل 28) حقِ انتخابِ شغل را حقی طبیعی می داند. بر اساسِ تأکید و صراحتِ بند 9 اصلِ دومِ قانون اساسی «رفعِ تبعیضاتِ ناروا...» نیز از وظایفِ دولت است. از سوی دیگر در دکترینِ فقهی و نظامِ حقوقی موجود (از جمله تصریحِ اصلِ 37 قانون اساسی)، «اصل، برائت است و هیچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی شود؛ مگر این که جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.» بر این مبنا، اعتدالیون می بایست در آستانه ی یکمین سالِ زایشِ دوباره ی امید، آستینِ همت بالا زنند و نسبت به این طیف از شهروندان وظیفه ی قانونی خود را به عمل آورند. این مهّم از لوازم و اقتضائاتِ ریل گذرای عقلانی و توأم با امیدِ دولتِ اعتدال است. بسیاری از کارکنانِ ستاره دار و خانواده های نگرانِ آنها که از حامیانِ افقِ امیدوار کننده ی دولتِ اعتدال نیز بوده و هستند، از روحانی صرفاً انتظارِ احقاقِ حقوقِ حقه ی خود را دارند، نه چیزی فراتر از آن.
شاید تشکیلِ «شورای دفاع از حق اشتغال» یا کمیته ای مستقل برای انجامِ تحقیق توسط رئیس جمهورِ هوشمند و مدبرِ ایران، بتواند در کمترین زمان بیشترین کمک را به زدودنِ ابرهای تیره از آسمانِ گرفته ی این دسته از ستاره داران بنماید. بدون شک تدبیرِ رئیس جمهورِ حقوقدانِ ما می تواند مرهمی باشد بر زخمهای این شهروندانِ مظلوم و بی پناه. شهروندانی که در تمامِ این سالها برای پرهیز از حواشی پیگیری علنی حقوقِ خود، نجیبانه سکوت کردند؛ در وطن ماندند، و شریکِ رنج و شادیهای مردمانِ خود بودند. شهروندانی که جز صداقت در گفتار و شرافت در رفتار از نهادهای ذیربط هیچ انتظاری ندارند....
آرمان:لغو تجمع حامیان دولت
«لغو تجمع حامیان دولت»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم غلامرضا ظریفیان است که در آن میخوانید؛برگزاری تجمع از سوی حامیان دولت از چند زاویه قابل بررسی است؛ از یک سو دولت باید فضا را به شکلی فراهم کند که دست احزاب در نقد یا حمایت از دولت باز باشد و گروههای فکری موافق و مخالف دولت در طراحی بخشی از سیاستهای کلان و ارائه ایدهها و نظریهها فعالتر شوند. از سوی دیگر بخشی از فعالیت احزاب هم نگاه مثبت یا نقادانه به سیاستهای کلی است. اینکه فضا در کشور به گونهای باشد که بررسی سیاستها و ارائه نقد و راهکار و حمایت و... بویژه در سیاست خارجی امکانپذیر شود، با توجه به شرایط سالهای گذشته بسیار ارزشمند است و باید امیدوار بود که این حرکتها مقدمهای باشد تا احزاب دیگر هم در این عرصهها حضور پیدا کنند.
مطالعه تاریخ سیاسی ایران نشان میدهد با اینکه در ایران نزدیک به یک صد سال است نهادهای مدنی شکل گرفته و از بعد از مشروطه در کشور احزاب مختلف حضور و فعالیت داشتهاند اما هنوز فرهنگ حزبی در کشور ما فرهنگ نحیفی است و این مناسبات فرصتی برای احزاب سیاسی است تا نقش خود را در تاثیرگذاری سیاسی تقویت کنند. احزاب در ایران باید به شکلی باشند که به مرور در نقش «دولت در سایه» با کار مطالعاتی و کارشناسی و بهرهگیری از خرد جمعی به نقد علمی و بررسی دقیق فعالیتهای دولت در حال خدمت بپردازند و سیاستهای مختلف آن را نقد و بررسی کنند. از سویی دیگر باید به این مساله اشاره شود اتفاقی که در 24خرداد رخ داد اتفاق بزرگی در تاریخ سیاسی ایران بود.
حضور جدی مردم در پای صندوقهای رای و انتخاب دکتر روحانی در واقع نقد نرم مردم به سیاست دولت گذشته بود و این انتخابی بسیار ارزشمند بود. چارچوبهایی که دولت امید در آغاز کار مطرح کرد نباید در طول مسیر مورد غفلت قرار گیرد. این دولت با همه ضعفهایی که ممکن است داشته باشد به میدان عمل آمده و برای تحقق وعدههای انتخاباتی فعالیت خود را شروع کرده و گامهای رو به جلو و امیدوارکننده و مثبتی چه در سیاست خارجی و چه در سیاست داخلی و چه در عرصه فرهنگ برداشته است.
بدیهی است اگر در دولت، امید به تداوم و سرعت بخشیدن به این رفتارها وجود داشته باشد و مردم بخواهند این تدبیر مستمر باشد دولت نیاز به حمایت و پیشتگرمی مردم دارد و برای این کار باید افکار عمومی و احزاب و فرهیختگان از آنچه درست است حمایت کنند و نگذارند در کوچه پسکوچههای راهی که رقبا با جمعیت اقلیت محض خود به کمک رسانههای قدرتمند و خاص ساختهاند، بتوانند به دولت آسیب بزنند یا حرکت دولت را کند کنند.
دولت باید آنچه را به مجلس قول داده و به افکار عمومی تعهد داده با قدرت پیگیری کند و از رفتارهای عدهای که خود را این روزها دلواپس مینامند یأس به دل راه ندهد. البته باید به این اشاره شود که دلواپسی به خودی خود بد نیست و در میان دلواپسان نیز افراد دلسوز وجود دارند. دلواپسی وقتی مذموم است که عدهای به دنبال آن باشند که شیوههای مدیریتی گذشته و استفاده از منابع عمومی به شکل ناکارشناسی و بیرویه ادامه پیدا کند.
دنیای اقتصاد:پایان افسانه تورم بنزینی
«پایان افسانه تورم بنزینی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهدی حیدری است که در آن میخوانید؛آمار تورم در اردیبهشتماه جاری منتشر شد که طبق گزارش مرکز آمار، تورم در این ماه فقط 7/0 درصد بوده است و تورم نقطهبهنقطه با کاهش4/0 درصدی به 2/17 درصد رسیده است که با توجه به اجرای فاز دوم هدفمندی در این ماه حاکی از عدمتحقق تمام پیشبینیهای بدبینانه است و گزارش بانک مرکزی هم بر این واقعیت صحه میگذارد. این در حالی است که قیمت بنزین در راستای فاز دوم هدفمندی یارانهها از پنجم اردیبهشتماه با افزایش چشمگیری مواجه شد و بنزین سهمیهای 75 درصد و آزاد 43 درصد گران شد. با فرض سهم 60 درصدی بنزین سهمیهای در مصرف روزانه، بهطور میانگین قیمت این فرآورده در یک ماه گذشته بیش از 60 درصد افزایش یافته است.
در گذشته همواره از افزایش قیمت بنزین بهعنوان محرک تورم یاد میشد و شاید سابقه نداشته باشد در ماهی که بنزین بیش از 60 درصد گران میشود، میانگین تورم تنها 7/0 درصد باشد و حتی آهنگ رشد آن نیز منفی شود. این خبر خوشحالکنندهای برای اقتصاد کشور است و بیش از پیش امید آن میرود که با استقلال بانکمرکزی و اتخاذ سیاستهای صحیح پولی، معضل تورم حل شود. همچنین آمارهای فوق بهخوبی نشاندهنده کارکرد علم اقتصاد در جامعه است.
اما چرا کاهش تورم اینقدر اهمیت دارد؟ مضرات متعددی را میتوان برای بالا بودن نرخ تورم برشمرد که از جمله آنها کاهش قدرت خرید طبقههای متوسط جامعه با افزایش تورم است، اما آنچه اهمیت ویژهای دارد عدمامکان برنامهریزی در شرایط تورمی است. مشکل اصلی اینجاست که نوسانات تورم تابعی از سطح و میزان تورم است و بنابراین وقتی کشور در شرایط تورم بالا به سر میبرد پیشبینی تورم در سالهای آینده دشوارتر میشود. هر گونه فعالیت اقتصادی همراه با سرمایهگذاری، نیازمند پیشبینی سود یا بازگشت سرمایه است که سود واقعی آن برابر سود اسمی منهای تورم خواهد بود.
حال اگر پیشبینی آینده تورم دشوار باشد، نمیتوان در مورد سودآوری یا زیاندهی یک فعالیت اقتصادی نظر داد، مگر آنکه این فعالیت از نوع خرید دارایی سرمایهای باشد که به طور مستقیم تحتتاثیر تورم قرار میگیرد. این اتفاقی است که در سالهای گذشته شاهد آن بودهایم و اکثر سرمایهگذاریها به سمت خرید داراییهای سرمایهای سوق پیدا کرده است. بدیهی است این نوع سرمایهگذاریها لزوما برای اقتصاد کشور مفید نبوده و منجر به افزایش اشتغال نمیشود. در واقع تورم بالا مانند مثال معروف خونریزی شدید بیمار است که قبل از هر چیزی باید برای آن چارهای اندیشید تا راه برای سایر اقدامات باز شود. روند نزولی تورم میتواند پیشبینی آتی آن را سادهتر کرده و خطای پیشبینی را کاهش دهد و بنابراین امکان پیشبینی فرصتهای سرمایهگذاری بیشتری فراهم میشود و در نتیجه به حل معضل رکود و افزایش اشتغال میانجامد.
فاز دوم هدفمندی و افزایش شدید قیمت بنزین و سایر حاملهای انرژی آزمونی دشوار برای سیاستهای کاهش تورم بود و عدم واکنش تورم به شوک قیمت بنزین میتواند نویدی باشد برای تورم یک رقمی تا دو سال آینده و این به معنای تغییر شرایط اقتصادی کشور و برونرفت از وضعیت نااطمینانی لااقل در مورد تورم خواهد بود که فعالیتهای متنوع اقتصادی را ممکن میسازد. البته متغیرهای متعددی از جمله سیاست خارجی و داخلی کشور بر فضای اطمینان یا نااطمینانی اقتصادی موثرند که امید میرود مشکلات موجود در روابط بینالمللی نیز برطرف شود.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد