این حرف قانون است، حرف خداست. حکم قصاص وضع شده تا کسی جرات صدمهزدن بهدیگری را نداشته باشد. این حکم را گذاشتهاند تا اگر خونی به عمد ریخت و در عین ناباوری، عزیزی از یک خانواده گرفته شد، قاتل به حرمت خون ریخته شده، با زندگی وداع کند و درس عبرتی شود برای دیگرانی که نقشه گرفتن جان مردم را در سر دارند.
البته همه قاتلان، قتل را از پیش طراحی نمیکنند. بیشتر آنها وقتی در زندان برای روز اعدام، شمارش معکوس میکنند، به ماجرای روزی لعنت میفرستند که آخرش قتل بود. گاهی اوقات ناآگاهی است، لجبازی است، بیتجربگی است، از روی غرور بیجاست، حماقت است یا هرچیزی غیر از سوءنیت و قصد قبلی است که از یک انسان، قاتل میسازد.
گاهی نیز بعضیها در شرایطی گیر میکنند و تحت تاثیر غلیان احساسات قرار میگیرند و چون نمیتوانند منطقی فکر کنند، دست به خون مقتول میآلایند، مثل بیشتر کسانی که میگویند قصد دفاع از جان یا آبروی خویش را در برابر مقتول داشتهاند و قانون نام دفاع مشروع روی آنمیگذارد.
اما این که قتل عمد در چه شرایطی واقع شده، ارتباطی به نتیجه ماجرا ندارد. نتیجه، مرگ یکانسان به دست انسانی دیگر است که حکم قانونی و شرعیاش قصاص نفس است و هدف از اجرای آن، جلوگیری از تکرار رفتارهای خشونتبار که جان انسانها را هدف میگیرد.
البته قانون دو راه پیشپای اولیایدم میگذارد که یکی گرفتن جان قاتل در ازای خونی است که ریخته و دومی دریافت خونبها، یعنی معاوضه جانی که گرفته شده با ارزش آن جان بر حسب میزان دیه. در بیشتر مواردی که پایان یک پرونده، صدور حکم قصاص برای قاتل است، اولیایدم فقط قصاص میخواهند، اما هستند کسانی که جان عزیزشان را از دست رفته میبینند و قصاص قاتل را بیتاثیر در بازگشت او به زندگی، یعنی دیه را دریافت میکنند و از قصاص میگذرند و آن گاه قاتل میماند و جنبه عمومی جرمش که تحمل حبس است.
آنان که میبخشند
باید محکوم به قصاص بود تا فهمید ارزش هر لحظه زندگی چقدر است. باید هر لحظه با مرگ همخانه شد و سایهاش را روی اندامها حس کرد تا دانست فردی که محکوم به اعدام است تا چه اندازه وحشت دارد. باید در یک قدمی مرگ بود تا درک کرد کلمه بخشش چه واژه دلچسبی است. باید جای یک قاتل محکوم به قصاص بود تا حس کرد بخشش و مهربانی ولیدم تا چه اندازه شیرین است.
تا به حال محکومان زیادی طعم این شیرینی را چشیدهاند، تا به حال اولیایدم زیادی بزرگوارانه از خون عزیز خویش گذشتهاند و احساسات عمومی را به غلیانی مثبت انداختهاند. اینها معلمان بخشش و مهربانیاند؛ کسانی که پیرو این آموزه دینیاند که قصاص حق ولیدم، اما بخشش بهتر از انتقام است.
امسال پدر و مادر امیرحسین، جوان ناکام اهل نور که در هفده سالگی در یک نزاع دستهجمعی کشته شده بود، بلال، قاتل او را در حالی که طناب دور گردنش بود و اشهدش را میخواند، بخشیدند. عکسهای مربوط به لحظه بخشش آنقدر پراحساس و پردلهره است که مو بر اندام بیننده راست میکند و بغض گلویش را میگیرد.
سعید، قاتل جوان هفده ساله نیشابوری نیز امسال با بزرگواری اولیایدم، درست آن هنگام که پای چوبه دار بود و جز دالان بیانتهای مرگ صحنهای پیش رو نداشت، بخشیده شد. پدر سعید ، قاتل پسرش را بخشید چون نمیخواست خانوادهای دیگر مثل آنها لحظات مشقت بار مرگ فرزند را تجربه کنند.
سال پیش وحید، عامل شهادت بابک، سرباز نیروی انتظامی نیز با همین بزرگواری بخشیده شد ؛ هرچند طناب دار دور گردنش افتاد، صندلی از زیر پایش ولشد، مرگ بیخ گلویش را گرفت و چند ثانیه بالای دار جان داد. این زندگی لحظه آخری برای وحید گوارا بود و این بخشش لحظه آخری برای همه اولیایدم، درسی برای این که میشود انتقام را هر چقدر هم که بزرگ باشد، دور انداخت.
آنان که نمیبخشند
باید عزیزی را از دست داد تا فهمید قاتل چقدر میتواند نفرتانگیز باشد، باید ولیدم یک مقتول بود تا دانست خاطره دیدار با جسد غرق خون عزیز از دست رفته تا چه اندازه دلخراش است، باید عضوی از خانوادهای بود که جز مرور عکسهای یادگاری عزیز دلبندش دستش به جایی نمیرسد، باید هر روز رو در روی خانوادهای بود که زندگی عزیزش را از اولیایدم گدایی میکند و نمیداند ولیدم، دلش بابت از دست دادن عزیزش خون است.
اولیایدم را کسی جز اولیایدم درک نمیکند. قصاص، حقی است که خدا به خانواده مقتول داده و آنها اگر بر اجرای حکم خدا پافشاری میکنند، فقط حقشان را میخواهند.
قصاص را راهی میدانند برای جلوگیری از تکرار و شیوع قتل که خشنترین جرائم است. مراحل دادرسی در پروندههای قتل را نیز به این علت در نظر گرفتهاند که قصاص قانونی، جای انتقام کور و دور از عدالت را بگیرد. با این حال گاهی جای قاتل و مقتول عوض میشود و عدهای با این فرض که مقتول مستحق بخشش است، گمان میبرند اگر خانوادهای در نقطهای از کشور بنابر دلایل و اعتقاداتی که دارد، قاتلی را بخشید، همه اولیایدم موظف به تکرار این تصمیماند.
همین است که بر خانوادههای اولیایدم فشار زیادی وارد میشود و حتی بسیاری از آنها از حضور در انظار عمومی طفره میروند تا از سنگینی قضاوت اینچنینی دور باشند.
میانجیگریها به ثمر میرسد؟
درست است که ظاهر قصاص خشن است و در آن جان یک انسان گرفته میشود، اما باطن قصاص عاری از خشونت است. کسی که از روی عمد یا از اشتباه، دستبه خون کسی میآلاید، باید تاوان کارش را ببیند. به همین علت است که پای چوبه دار روی پلاکاردهای بزرگ مینویسند: «سرانجام ِ قانونشکنی.»
با این حال وقتی قتلی رخ میدهد و قاتل محکوم به قصاص میشود، بویژه اگر پرونده ویژگیهایی خاص داشته باشد که رسانهها روی آن مانور دهند، اولیایدم در شرایط سختی قرار میگیرند، بخصوص در پروندههایی که مقتول کمسن و سال است یا ویژگیهایی برای برانگیختن ترحم دیگران دارد.
درست در همین مواقع است که قضاوت مردم آغاز میشود و گاه از خانواده مقتول، ظالمی ساخته میشود که قدرت بخشیدن ندارد.
این تصور زمانی شدت میگیرد که افرادی با هدف ایجاد صلح و سازش به پرونده وارد میشوند و در جلسات متعدد، برای مجاب کردن اولیایدم به بخشش تلاش میکنند، ولی تلاشها به نتیجه نمیرسد. این تلاشها البته در برخی پروندهها به ثمر نشسته و سبب بخشش قاتل و منتفی شدن اجرای قصاص شده، اما در بسیاری موارد نیز سودمند واقع نشده و مرگی در پی مرگی دیگر رقم خورده است.
شاید یکی از بهترین نمونههای بینتیجه ماندن تلاش برای برقراری صلح و سازش میان خانواده قاتل و مقتول، پرونده بهنود شجاعی باشد؛ پسری که مرداد سال 84 در یکی از پارکهای تهران، جوان هفده سالهای به نام احسان را با ضربات چاقو از پا درآورد و چون زمان ارتکاب جرم به 18 سال نرسیده بود، پرونده اش تا بیستویک سالگی باز ماند و سرانجام اعدام شد.
برای نجات بهنود از اعدام خیلیها پا درمیانی کردند، از مردم عادی تا چهرههای مطرح و تاثیرگذار. چند بار نیز خانواده مقتول به طور شفاهی اعلام رضایت کردند، ولی هر بار نظرشان تغییر کرد تا روزی که بهنود پای چوبه دار آمد. او آن روز به پای پدر احسان افتاد و التماس کرد و آنقدر ضجه زد که پدر مقتول دستی از سر محبت به سرش کشید و خواهر و برادر احسان با التماس از پدرشان خواستند او را ببخشد، اما فریادهای پر از ضجه مادر احسان، جلوی ترحم پدر را سد کرد و سرانجام مادر و پدر مقتول همراه هم طناب دار را بهگردن بهنود انداختند و بعد هم تمام.
باید خود را در جایگاه این پدر و مادر قرار داد تا فهمید چرا ضجههای بهنود که میگفت «من مادر ندارم که برایم دعا کند پس برایم مادری کن» را نشنید، باید جای کسانی قرار گرفت که شوک ناشی از نبود عزیزشان آن هم به شکل قتل، آنقدر شدید است که بر غریزه محبت و نوعدوستیشان غلبه میکند و آنها را قرص و محکم بر سر اجرای حکم قصاص نگه میدارد.
پس نمیشود برای خانواده مقتول که خون عضوی از آن به ناحق ریخته شده، تعیین تکلیف کرد، ولی میتوان اینگونه قضاوت کرد که اگر اینها قاتل را میبخشیدند زیبا بود و حالا که نبخشیدند، مرتکب جرم یا ظلم نشدهاند و این همه داستان قصاص است.
مریم خباز / گروه جامعه
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه