وقتی بازداشت شدم بیست و پنج ساله بودم. سه سال است که در زندان هستم، البته هر یک روز زندان به اندازه ده سال عمر آدم میگذرد، اما به هر حال نمیشود کاری کرد. من باید این مجازات را تحمل میکردم. شیشه مساوی است با نابودی.
مقتول را از قبل میشناختی؟
مدت کمی بود که با او آشنا شده بودم، خوب نمیشناختمش، اما چیزهایی درباره او میدانستم.
چطور با او آشنا شدی؟
ما همدیگر را در پارک دیدیم. تنها نشسته بود. وقتی کنارش نشستم، از او پرسیدم نامش چیست، او هم گفت لاله.
برای چه میخواستی با لاله صحبت کنی؟
هم من تنها بودم و هم او، ضمن اینکه وقتی به صورتش نگاه کردم چیزی را دیدم که ما دو نفر را بههم وصل میکرد.
چه چیزی شما را به هم وصل کرد و تو را به سمت لاله کشاند؟
وقتی صورتش را نگاه کردم متوجه شدم او معتاد است. افرادی که مدت زمان زیادی شیشه مصرف میکنند از حالت چهرهشان میشود فهمید معتاد هستند. لاله بشدت لاغر و رنگپریده بود و حالت چشمانش نشان میداد مواد مصرف میکند. به همیندلیل هم به او نزدیک شدم.
پدر و مادر مقتول میدانستند تو با دخترشان رابطه داری؟
لاله دختر فراری بود و به همین دلیل کسی از زندگی او خبر نداشت. میگفت پدر و مادرش هم دنبالش نیستند. وقتی گفتم دوست دارم با من زندگی کند قبول کرد.
چند وقت با او دوست بودی؟
درست یادم نیست، اما مدتی بود که با هم زندگی میکردیم. من خانه مجردی داشتم و توانستم او را با خود به خانه ببرم.
با هم شیشه میکشیدید؟
بله، هردو معتاد بودیم و شیشه میکشیدیم.
از لاله نپرسیدی برای چه از خانهاش فرار کرده است؟
میگفت با پدر و مادرش اختلاف دارد و نمیتواند با آنها باشد. البته من نمیدانم چقدر حرفهایش درست بود. به هرحال لاله میگفت پدر و مادرش از او دست شستهاند و نمیخواهند دنبالش باشند. او هم سعی میکرد آنها را فراموش کند.
چطور به شیشه معتاد شدهبود؟
بعد از فرار از خانه به شیشه اعتیاد پیدا کردهبود. میگفت یکی از پسرهایی که با او رابطه داشت او را معتاد کردهاست.
تو چرا او را به خانهات بردی؟
نمیدانم.
لاله را دوست داشتی؟
بین ما رابطهای نبود که بخواهم دوستش داشته باشم. او را به خانه بردم تا با هم شیشه بکشیم ضمن اینکه به من گفته بود جا و مکان ندارد و دنبال جایی برای خواب است.
سعی نکردی کمکش کنی، مثلا به پدر و مادرش خبر بدهی که دخترشان را پیدا کردهای؟
اول اینکه من خودم معتاد بودم و به سبب اعتیادم نمیتوانستم به کسی کمک کنم. دوم اینکه اصلا نمیدانستم پدر و مادرش چه کسانی هستند. من حتی نمیدانستم درباره زندگیاش به من راست گفته یا دروغ.
خودت هزینه مواد را چطور تامین میکردی؟
از مادرم پول میگرفتم، البته خردهفروشی هم میکردم و از این راه هم درآمد داشتم.
هزینه مواد لاله را هم خودت میدادی؟
قبول کرده بودم در خانه من باشد، مجبور بودم این کار را بکنم.
تا کی میخواستی به این رابطه ادامه بدهی؟
نمیدانم. به آینده فکر نکرده بودم، اما میدانستم او دختر فراری است و بالاخره یک روز میرود اینطور دخترها میآیند و میروند.
درباره قتل توضیح بده.
من او را به عمد نکشتم. قسم میخورم قصد کشتن او را نداشتم.
اما آنطور که در پرونده آمده تو او را با ضربات چاقو به قتل رساندی.
بله، اما تحت تاثیر مواد این کار را کردم. واقعا دست خودم نبود.
دقیق توضیح بده چه اتفاقی افتاد.
آن روز با هم مواد کشیدیم و هردو از خود بیخود شده بودیم. اصلا یادم نمیآید که چه اتفاقی افتاد، اما میدانم که او را زدم.
چطور دستگیر شدی؟
همسایهها به پلیس خبر داده بودند، ماموران هم سریع رسیدند و مرا بازداشت کردند.
این درست است که زمان دستگیری قصد فرار داشتی؟
بله، میخواستم فرار کنم. فکر میکردم با این کار خودم را نجات میدهم، اما اشتباه میکردم.
چند دقیقه قبل گفتی وقتی داشتی لاله را میکشتی اصلا در حال خودت نبودی و بعد هم توضیح دادی چطور او را کشتی، حتی قصد داشتی از دست ماموران فرار کنی. اگر در حالت عادی نبودی چطور آنچه اتفاق افتاد را یادت میآید و حتی میدانستی چون پلیس آمده باید فرار کنی؟
من واقعا در حالت عادی نبودم. مدت زمان زیادی نبود که لاله را میشناختم، اگر تحت تاثیر مواد نبودم پس چرا باید او را میکشتم؟ این حرف درست نیست، من واقعا از اتفاقی که افتاد ناراحت و پشیمان هستم.
به نظر میرسد تو در پی یک اختلاف این کار را کردی. پلیس هم نسبت به این مساله مشکوک شده و این سوال را مطرح کرده که با لاله اختلافی داشتی یا نه؟
من واقعا با او اختلافی نداشتم. ما خیلی همدیگر را نمیشناختیم و بیشتر اوقات هم مواد مصرف میکردیم و تحت تاثیر مواد بودیم.
پدر و مادر مقتول چطور شناسایی شدند؟
پلیس آنها را شناسایی کرد. آنها شکایتی را مطرح کرده بودند و بعد هم عکس لاله را که دیدند او را شناسایی کردند.
آنها درخواست قصاص و برای اجرای حکم اصرار داشتند. چطور شد رضایت دادند؟
آنها فکر میکردند کسی که باعث فرار دخترشان شده من بودم و مدتهاست که با لاله رابطه دارم، در حالی که درست نبود، من تازه با او آشنا شده بودم و چیز زیادی هم از او نمیدانستم. البته در این مدت فهمیده بودم لاله دختر بدی نیست، او در مورد هیچ چیز به من دروغ نگفته بود، تنها بدی که داشت اعتیادش بود. لاله دختر مهربانی بود که اسیر اعتیاد شد و زندگیاش را نابود کرد. وقتی پدر و مادر لاله فهمیدند در مورد من اشتباه کردهاند و دخترشان را من بدبخت نکردهام تصمیم گرفتند رضایت بدهند.
اما تو دخترشان را کشتهای.
بله، درست است من او را کشتم، البته در حالت عادی نبودم و از کارم هم خیلی پشیمان هستم. به هر حال آنها تصمیم گرفتند من را ببخشند و خدا را شکر که این اتفاق افتاد.
هنوز هم به مواد اعتیاد داری؟
نه، ترک کردم. همان روزهای اول که زندانی شدم تصمیم گرفتم مواد را ترک کنم و موفق شدم. البته اولش خیلی سخت بود، من خیلی اذیت میشدم، اما بعد از مدتی که ترک کردم و همه چیز تمام شد خیلی خوب شدم و نسبت به زندگی احساس بهتری پیدا کردم. انگار دوباره جوان شده بودم، ورزش میکردم و اعصابم هم بهتر شده بود، سعی میکردم به دیگران در زندان کمک کنم و از تجربهای که داشتم بگویم. از اینکه چقدر مواد برای آدم خطرناک است و من تحت تاثیر مواد چه کاری و چطور خودم را نابود کردم.
هر چند توانستی رضایت بگیری، اما باز هم به لحاظ جنبه عمومی جرم محاکمه شدی و دادگاه میتواند تو را به حبس محکوم کند. خودت در این باره چه فکر میکنی؟
من از قصاص برگشتم و همین برایم خیلی خوب است، البته با توجه به حسن اخلاقی که داشتم و اینکه در این مدت با کسی درگیر نشدم و ابراز ندامت هم کردهام. امیدوارم به من حبس طولانی ندهند و فرصتی دوباره برای یک زندگی سالم به من بدهند. پدر و مادرم من را بخشیدهاند و به همین دلیل هم تلاش زیادی کردند و توانستند رضایت خانواده لاله را هم بگیرند. آنها قول دادهاند در صورتی که فردی پاک باقی بمانم و دیگر به سمت مواد نروم، کمکم کنند تا بتوانم زندگیام را بسازم. امیدوارم آنها را روسیاه نکنم و به عهدی که با خدای خودم بستم پایبند بمانم.
مریم عفتی
شما چه فکر میکنید
به نظر شما اشتباه کیان چه بود؟ و چگونه باید رفتار میکرد که مرتکب قتل نمیشد؟ نظر خود را به شماره 300011224 پیامک کنید./ ضمیمه تپش
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد