سرمقاله روزنامه‌های صبح چهارشنبه

اولین آزمون اقتصادی دولت یازدهم

سرمقاله روزنامه‌های صبح شنبه

چه کسی مذاکرات را به شکست کشاند؟

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمتریتن مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «باور کنید فردا دیر است»،«واقع‌بینی در تحولات مصر»،«بازی با امنیت ملی لبنان»،«اعتدال به مثابه یک گفتمان»،«چه کسی مذاکرات را به شکست کشاند؟»،«عدم تعادل جمعیتی وچالش‌های کشور»،«سرکوب با حربه انفجار»،«از نقد دولت تا دولت‌ستیزی»،«بی‌پولی»،«نگرانی از سفر استراو»،«با پا رفتن مهم نیست، دل کندن مهم است»،
کد خبر: ۵۸۰۸۸۱
چه کسی مذاکرات را به شکست کشاند؟

جام جم:شمارش معکوس برای اولین آزمون

«شمارش معکوس برای اولین آزمون»عنوان سرمقاتله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن می‌خوانید؛مهم‌ترین و نخستین اقدام رئیس‌جمهور منتخب پس از تنفیذ و تحلیف، معرفی وزرا به مجلس شورای اسلامی برای گرفتن رای اعتماد از نمایندگان مردم است.

این اهمیت نه فقط از این روست که امکان ارزیابی دقیق تر آقای روحانی و تطبیق ایشان با شعارهایی مانند اعتدال و تدبیر فراهم می شود، بلکه از این جهت است که سرنوشت بخش مهمی از مقدرات کشور برای چهار سال آینده به دست این افراد خواهد بود.

آیا رسانه ها در مواجهه با این امر مهم باید به گمانه زنی بسنده کنند یا وظیفه و رسالت مهم تری مثل کمک به رئیس جمهور منتخب در این انتخاب خطیر را دارند؟

بدون تردید سکوت کردن و منفعل بودن و اکتفا به گمانه زنی، راه صواب رسانه ها نیست، خصوصا در شرایطی که جریانی تلاش می کند با فشار و سهم خواهی، دولت تدبیر و امید را مصادره کند و از حماسه ای که در خلق آن نقش اندکی داشته است، غنایم چرب و شیرینی برای خود دست و پا کند!

خنثی کردن فشار سهم خواهان، تبیین ویژگی های وزرای تراز انقلاب اسلامی، آرام نگه داشتن فضا برای استفاده رئیس جمهور منتخب از اختیارات خود و تعدیل مطالبات، از جمله اقداماتی است که رسانه ها در کمک به رئیس جمهور منتخب می توانند انجام دهند.

اصولگرایان از دولت آینده سهم نمی خواهند و مطالبه شان فقط پایبندی جناب روحانی به شعارها و وعده های داده شده از قبیل فراجناحی بودن، اعتدال، عقلانیت، تدبیر و کارآمدی است البته آقای روحانی فرزند و دست پرورده حوزه های علمیه است لذا حفظ ارزش ها و پایبندی به اسلام ناب محمدی (ص) و خط امام و رهبری در انتخاب اعضای کابینه از دیگر مطالبات همه علاقه مندان به نظام از حجت الاسلام والمسلمین روحانی می باشد.

تا معرفی وزرای جدید به مجلس شورای اسلامی کمتر از یک ماه فرصت باقی است و می توان گفت شمارش معکوس برای اولین آزمون بزرگ رئیس جمهور دولت یازدهم آغاز شده است. همزمان با ضیافت الهی برای سربلندی جناب آقای روحانی در این آزمون دعا می کنیم.

خراسان:باور کنید فردا دیر است

«باور کنید فردا دیر است»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن می‌خوانید؛حتی تصور تشنگی سخت و دلهره آور است، تصور روزی که آب جیره بندی شود و ساعت ها منتظر جاری شدن مقداری آب در شیرها شویم. این درست است که این روزها هنوز به شرایط آن چنان دشواری که آب جیره بندی شود نرسیده ایم اما با وجود واقعیت های غیرقابل کتمان آیا نباید بسیار بیشتر از این ها نگران کمبود آب در کشور، استان خراسان رضوی و مشهد عزیز باشیم؟ شاید بیان چند عدد و رقم اعلام شده توسط مسئولان رسمی کشور قدری زوایای پنهان چالش کمبود آب را برای مسئولان و مردم عزیزمان روشن کند.

از مجموعه سرزمین پهناورمان ایران تنها ۱۵ درصد برخوردار از پوشش گیاهی است (که بنا بر برخی آمار این رقم تا ۱۰ درصد کاهش پیدا کرده است) و بیش از ۸۵ درصد کشور ما جزو مناطق خشک و نیمه خشک محسوب می شود آیا همین یک عدد و رقم کفایت نمی کند که ما چالش کمبود آب را در کشورمان جدی بگیریم؟

اسف بارتر این که ۵۰ سال پیش پوشش جنگلی کشورمان ۲۰ میلیون هکتار بوده و حالا بر اساس آمار رسمی به ۱۴ میلیون هکتار کاهش پیدا کرده است و برخی آمار غیررسمی میزان از بین رفتن و تخریب جنگل ها را ۱۲ میلیون هکتار ذکر کرده اند. متأسفانه از همین میزان اندک پوشش جنگلی و سرانه یک چهارمی جنگل در کشور ما نسبت به سرانه جهانی که آن هم در نقاط شمالی کشور و منطقه زاگرس و اندک نقاط دیگر تجمیع شده است سالانه ۱۰۰ هزار هکتار تخریب یا بی کیفیت می شود.

مقایسه میانگین بارندگی سالانه در ایران با چند کشور دیگر

وقتی بر اساس آمار در سال زراعی جاری  که سال نسبتاً خوبی به لحاظ بارش ها و نزولات جوی بوده است ۲۱۷ میلی متر میانگین بارش دوره داشته ایم آن هم باز به صورت این که بیشتر بارش ها در برخی مناطق کشور بوده و بسیاری از مناطق کشور دچار کم بارشی بوده اند و در حالی که میانگین بارش برخی کشورها تا چند برابر میانگین بارش کشور ماست، نباید به فکر چاره ای اساسی افتاد؟ بد نیست نگاهی به میزان بارش در برخی کشورها داشته باشیم. میانگین بارندگی سالانه در افغانستان ۲۵۰ میلی متر، عراق ۳۰۰ میلی متر، ارمنستان ۳۰۰ تا ۸۰۰ میلی متر و در اوکراین ۴۰۰ تا هزار و ۲۰۰ میلی متر گزارش شده است همچنین متوسط بارش در آسیا ۶۰۰ میلی متر و متوسط بارش در جهان ۸۴۰ میلی متر است. همین ۲ روز پیش مدیر آبفای تهران با اشاره به این که مصرف میانگین آب در تهران حدود 2.6 میلیون مترمکعب در روز است و با توجه به این که به ازای هر نیم تا یک درجه افزایش دمای هوا مصرف آب ۱۰۰ هزار مترمکعب افزایش می یابد گفت: در روزهای اخیر شاهد افزایش ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار مترمکعبی روزانه مصرف آب بوده ایم که نسبت به مدت مشابه سال قبل ۱۱ درصد افزایش نشان می دهد.

حال ببینیم در شرایطی که تهران همیشه بیشتر از همه جای کشور و در همه موارد مورد توجه قانون گذاران و دولت مردان بوده است، وضعیت به این گونه است آن هم در شرایطی که هنوز دمای تهران در گرمترین روزها به ۴۱ درجه رسیده است. این دما را مقایسه کنید با دمای ۴۵ درجه ای قم و برازجان بوشهر، گرمای ۴۸ درجه ای کهنوج در جنوب کرمان، گرمای ۵۱ درجه ای آبادان و خرمشهر و گرمای ۵۲ درجه ای دهلران در همین سه روز گذشته یعنی ۲۶ تیرماه ۱۳۹۲ .

آیا با وجود این آمار نباید برای آینده خراسان نگران بود؟

سری هم به خراسان رضوی عزیز و مظلوم خودمان بزنیم، گر چه به خاطر ایجاد سدهای متعدد و تا حدودی مهار روان آب ها و انجام میزان نه چندان چشم گیر آبخیزداری و آبخوانداری و همچنین به یمن بارش های خوب سال جاری، امسال خوشبختانه خبری از جیره بندی آب نیست اما در حال حاضر ذخیره آب سدهای اصلی تأمین کننده آب مشهد چندان قابل توجه نیست به گونه ای که در حال حاضر در مخزن ۳۳ میلیون مترمکعبی سد طرق تنها 14.5 میلیون مترمکعب آب ذخیره شده است و در مخزن ۲۶ میلیون مترمکعبی سد کارده تنها 11.5 میلیون مترمکعب آب ذخیره شده است و متأسفانه پس از به صفر نزدیک شدن ورودی آب به سد دوستی در حال حاضر در مخزن یک میلیارد و ۲۵۰ میلیون مترمکعبی تنها ۶۰۰ میلیون لیتر آب ذخیره شده است که حقابه ما از این سهم با ترکمنستان نصف به نصف است و اگر چه به همت و پشتکار فرزندان این مردم در بخش تأمین، استحصال و انتقال آب، میزان هزار لیتر آب در ثانیه که تا سال ۸۷ به مشهد می رسید در حال حاضر به ۵ هزار و ۲۰۰ لیتر در ثانیه افزایش یافته و به قولی ۷۰ درصد نیاز آب شرب مشهد از سد دوستی تأمین می شود، اما در صورت ادامه به صفر ماندن ورودی آب به سد دوستی به خاطر ایجاد سد سلما در افغانستان آن وقت وضعیت آب مشهد چه خواهد شد؟

کم مانده است از سینه دشت مشهد خون بیرون بزند

آری گفته می شود که در صورت کمبود آب و بروز مشکل از ظرفیت سد تازه افتتاح شده ارداک برای تأمین آب شرب مشهد استفاده خواهد شد و در هر ثانیه حدود هزار و ۱۰۰ لیتر آب وارد شبکه توزیع می شود اما مگر می توان این واقعیت را کتمان کرد که به خاطر خشکسالی های اخیر و بر اساس آمار رسمی حدود ۸۰ درصد آب مصرفی استان خراسان رضوی از منابع زیرزمینی تأمین می شود. منابع زیرزمینی که به خاطر برداشت بی حساب و کتاب و بی رویه و حفر بیش از ۶ هزار و ۷۰۰ حلقه چاه و چاهک دشت مشهد را به یکی از بحرانی ترین دشت های کشور تبدیل کرده است و آن قدر شیره جان سفره های زیرزمینی آب این دشت ها کشیده شده است که در فاصله ۲۰ سال سطح آب های زیرزمینی استان بیش از ۱۴ متر افت کرده است و به قول برخی از کارشناسان آب کم مانده است که از سینه دشت مشهد به جای آب، خون بیرون بزند و وا اسفا که بیش از ۸۵ درصد برداشت های غیرمجاز آب از دشت های رنجور و فرونشسته استان توسط چاه های مجاز برداشت می شود. این برداشت های بی رویه و غیرمنصفانه کار را بر دشت های مشهد چنان سخت کرده که در برخی نقاط دشت ها دچار فرونشست شده اند و این یعنی هزار و یک مصیبت چرا که به قول زمین شناسان فرونشست یک دشت به منزله پایان مراحل بیابان زایی و به نوعی مرگ دشت و سفره های زیرزمینی محسوب می شود و کار بدان جا رسیده است که بر اساس پیش بینی کارشناسان مجموع ذخایر آبی مشهد که تا پیش از این می گفتند فقط تا ۱۵ سال آینده را جواب خواهد داد امروز این عدد به ۱۰ سال و ۸ سال کاهش پیدا کرده است.

اتلاف ۶۰ تا ۶۵ درصدی آب در بخش کشاورزی

پس ای همه مسئولان، همه قانون گذاران، همه دوست داران و همه مردم آیا برای «نجات آب» و نجات زندگی در خراسان رضوی و در دشت مشهد فردا دیر نیست؟ وقتی شرایط اقلیمی و میزان بارش کشور و استان خراسان رضوی چنین است پس چرا بسیاری دست بر روی دست گذاشته اند و انگار نه انگار که غول مهیب تشنگی در کمین استان و مشهد عزیز نشسته است. آیا جای هزاران افسوس نیست که در همین شرایط بحرانی دشت مشهد، هنوز آن چنان که باید عزمی جزم نشده است تا از خروج برخی روان آب ها به خارج از کشور جلوگیری شود، هنوز عزمی جزم نشده است که فکری اساسی برای جلوگیری از هدر رفت آب در بخش کشاورزی بشود. آیا تأسف بار نیست که ۸۹ درصد همین آب کیمیا در بخش کشاورزی مصرف بلکه دقیق تر بگوییم بیشتر آن هدر می رود؟ چگونه باور کنیم که با وجود چالش اساسی آب در خراسان رضوی از مجموع ۸۵۰ هزار هکتار اراضی زراعی و باغی آبی استان تنها از سال ۶۹ تا ۸۹ یعنی در مدت ۲۰ سال فقط ۹۷ هزار هکتار از این اراضی به سیستم نوین آبیاری مجهز شده است و طی ۲ سال اخیر ۱۱ هزار هکتار دیگر نیز به آن اضافه شده است اما هنوز بر اساس آبیاری سنتی و غرقابی متأسفانه ۶۰ تا ۶۵ درصد آب در این بخش همچنان هدر می رود. این در حالی است که به گفته کارشناسان اگر تنها جلوی ۱۰ درصد اتلاف آب در بخش کشاورزی گرفته شود، مشکل آب مشهد تا حد زیادی رفع خواهد شد. اما چه سود که این فریادها گویی نمی خواهد به جایی برسد و گاه این مسئله مهم در کمان نامیمون پاسکاری گرفتار می آید و گاه در هفت خان کمبود اعتبار و نبود برنامه ریزی موثر و کارآمد.

تازه اگر ما کشور پرآب و برخوردار از پوشش جنگلی و گیاهی مناسب بودیم نیز باید از منابع و ذخایر خدادادی مراقبت و محافظت می کردیم و به بهترین شکل هم از آن بهره می بردیم و هم از آن حفاظت می کردیم برای فردای وطن و فرزندان ایران زمین، چه رسد به شرایطی که وضعیت اقلیم و بارش کشورمان طی قرن های متمادی مشخص و آشکار است و باید همه ما برای نجات همین آب اندک و استفاده بهینه از آن، عزم خود را جزم کنیم. اما معلوم نیست تا کی و تا چند سال آب این مایه حیات و کمیاب در ایران و خراسان رضوی این چنین خصوصاً در بخش کشاورزی آشکارا به هدر رود.

و هنوز آن چنان که باید مسئولان به فکر آمایش سرزمین، ارائه الگوی کشت مناسب با اقلیم و میزان آب کشور و استفاده بهینه از آب های موجود نیفتاده اند. این در حالی است که امروزه با مکانیزه کردن و مدرن کردن شیوه کاشت، داشت، برداشت و آبیاری در بسیاری از نقاط جهان اقداماتی انجام شده که با وجود کاهش ۱۰ برابری مصرف آب میزان تولید را به طور متوسط ۱۷ برابر افزایش داده اند و در بسیاری موارد برداشت ۳۰ تنی از یک هکتار زمین به روش سنتی را با استفاده از شیوه مدرن به ۹۰۰ تن محصول افزایش داده اند و این یعنی افزایش ۳۰ برابری تولید محصول با استفاده از روش های مدرن.

حیف از این آب تصفیه شده که به فاضلاب ها ریخته می شود

ای همه مسئولان آیا برای نجات آب و استفاده بهینه از این مایه حیات و تحویل کشوری آباد به نسل های آینده فردا دیر نیست؟ آیا هنوز وقت آن نرسیده که جلوی ۳۰ درصد پرت و هدر رفت آب در شبکه های فرسوده انتقال آب شهری گرفته شود؟ آیا وقت آن نرسیده است که عزمی جزم شود که آب آشامیدنی که با این همه هزینه و مشقت استحصال، تصفیه و به لوله ها جاری می شود صرف پر کردن استخرهای خانگی، باغ های شخصی آن چنانی، استحمام و شست و شو و از همه بدتر از طریق کانال حمام و توالت به فاضلاب ها ریخته شود؟

آخر در کجای دنیا آب به هزار مشقت استحصال و تصفیه می شود و به جای صرف آشامیده شدن چنین غافلانه راهی لوله های فاضلاب ها می شود؟ حتی در کشورهای پرآب جهان مانند اوکراین که ۳ هزار رود پرآب در آن دائماً جاری است آب آشامیدنی مردم جدا از سیستم مرکزی و انتقال آب است.

همه مشکل این است که ما بحران را باور نداریم

همه این ها به خاطر این است که ما خشک و نیمه خشک بودن ۸۵ درصد مساحت کشور پهناورمان را و کم بارش بودن منطقه خود را و مایه حیات بودن آب را باور نداریم و گر نه به آب این مایه حیات و مایه تمدن این گونه جفا نمی کردیم. هنوز برای نجات آب و دشت های بحرانی کشورمان از جمله دشت خراسان رضوی و مشهد و نجات دشت تشنه فرصت داریم، هنوز می توان برای جلوگیری از هدر رفت آب و بخش کشاورزی، صنعت و آب شرب کارهای بزرگ بسیاری انجام داد. هنوز می توان به پدیده بارور کردن ابرها در زمان مناسب نگاهی جدی داشت، هنوز می توان برای مهار روان آب هایی که غلت زنان از مرزهای کشور خارج می شود کاری اساسی کرد، هنوز می توان به صورت جدی حقابه خود را از کشور همسایه افغانستان به صورتی قانونی پیگیری کرد. هنوز می توان با انجام کارهای بزرگ و بلند مدت حتی اقلیم برخی مناطق کشور را با استفاده از دستاوردهای جدید علمی تغییر داد. هنوز می توان با برنامه ریزی هامون، زاینده رود و دریاچه رضائیه را از مرگ نجات داد، حتی هنوز می توان بر روی طرح بزرگ اتصال دریای خزر به خلیج فارس جدی تر اندیشید. هنوز می توان از نقطه نظرهای دقیق و علمی کارشناسان آب، زمین، محیط زیست، سدسازی، آبخیزداری و آبخوانداری برای نجات آب کشور و به خصوص خراسان رضوی و مشهد عزیز استفاده های فراوان کرد و حرف ها و هشدارهای آنان را جدی گرفت و اگر امروز به شکلی اساسی و مبنایی طرحی نو در نیندازیم و چاره ای اساسی نیندیشیم، باور کنید به آن چه باور دارید برای نجات آب فردا دیر است.

کیهان:واقع‌بینی در تحولات مصر

«واقع‌بینی در تحولات مصر»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می‌خوانید؛معمولا در تحولات اجتماعی تفاوتی میان آنچه در کلیت یک پدیده روی می‌دهد با آنچه در اجزاء آن پدیده روی می‌دهد وجود دارد و از این رو یک جامعه‌شناس و یا روانشناس اجتماعی تلاش می‌کند تا با جداسازی اجزاء و سپس کشف روابط هر پدیده با پدیده‌های دیگر حتی‌الامکان به همه حقایق دست یابد و به تصویر جامعی از تحولات اجتماعی برسد که البته کار بسیار سخت و توام با ضریب خطای نسبتا بالا می‌باشد به همین دلیل در بسیاری از موارد جامعه‌شناسان و روانشناسان اجتماعی قادر به پیش‌بینی آینده نیستند.

یکی از اصلی‌ترین پایه‌های بررسی تحولات «نفوذ» می‌باشد و در این مقوله در اینکه آیا آنچه در سطوح بالا می‌گذرد با آنچه در سطوح زیرین جریان دارد، با یکدیگر نسبت «الزام»ی دارند مباحث زیادی میان جامعه‌شناسان پدید آمده است. جزمیت‌گرایان نظیر «مارکس» معتقد به وحدت روندها و نتایج هستند آنان روند تحولات اجتماعی را بصورت خطی مطالعه کرده و از آن تفسیر واحدی بروز می‌دهند اما اغلب جامعه‌شناسان و روانشناسان اجتماعی معتقدند نسبت الزام‌آوری میان درجه نفوذ در سطح بالا و سطح پایین یک پدیده اجتماعی وجود ندارد. «تالکوت پارسونز» معتقد به چهار نوع نفوذ است وی می‌گوید نفوذ سیاسی متعلق به طبقه اول جامعه است که طبقه حکمرانان را شامل می‌شود این نفوذ اگرچه بسیار موثر است اما در پایدار بودن آن تردید جدی وجود دارد. یک نوع از نفوذ دیگر «نفوذ اعتباری» است که به اعتبار یک توافق روی داده و میزان پایایی آن به دوره توافق بستگی دارد این نوع از نفوذ هم اگرچه می‌تواند پایه‌های یک تحول اجتماعی را شکل دهد اما خود مانند نفوذ سیاسی محکوم به دوره خاص زمانی است. نوع دیگری از نفوذ، نفوذ مبتنی بر «وفاداری‌های متفاوت» است. در این نوع، نفوذ سیاسی و اعتباری به نوعی نگرش خاص در جامعه تبدیل شده و پایایی آن نسبت به دو نوع دیگر بیشتر است، مارکسیسم و ناسیونالیسم دو نمونه از این نوع نفوذ به حساب می‌آیند.

نوع چهارم نفوذ معطوف به هنجارهاست. این نوع از نفوذ پایه‌های اصلی تحولات اجتماعی را تشکیل می‌دهند و تاثیرات جدی بر انواع نفوذهای دیگر دارند. البته این نوع از نفوذ در یک بستر زمانی طولانی شکل می‌گیرد و حرکت بطئی دارد.

در محیط منطقه‌ای ما شاهد هر چهار نوع نفوذ هستیم گاهی این‌ها را یکی دیده‌ایم و خواسته‌ایم از همه آن ها تعریف واحدی ارائه دهیم ولی زمانی که با راه جداگانه نوعی از نوع دیگر مواجه شده‌ایم متوجه شده‌ایم که پدیده را آنگونه که باید نشناخته‌ایم اما واقعیت این است که در اینجا بیش از آنکه ما در فهم پدیده دچار خطا شده باشیم در این همانی پدیده دچار خطا و ساده‌انگاری شده‌ایم. جدای از اینکه گاهی هم ناخواسته به ورطه نوعی جزمیت‌گرایی هم می‌افتیم.

بگذارید در بررسی این موضوع مثالی بزنیم. در مصر ما با مقوله‌ای بنام «تحولات» مواجه هستیم بعد از مدتی اتفاقاتی افتاده است و بعضی از ما در درستی درک خود در این موضوع دچار تردید شده‌ایم و به عبارت دیگر درباره اینکه آنچه در مصر می‌گذرد، واقعا «تحول» است به تردید افتاده‌ایم و بعضا حکم کرده‌ایم که نظام مبارک بازسازی می‌شود و همان کارگردانان دوره مبارک یعنی جبهه مشترک غربی صهیونیستی عربی به صحنه باز‌می‌گردند و گاهی از این هم پا را فراتر می‌گذاریم و می‌گوئیم از اول هم آنچه روی داده، برنامه‌ریزی همان جبهه حامی مبارک بوده است. اما واقعیت این نیست. واقعیت این است که ما در مصر بدون شک با یک روند واقعی بنام «تحولات» مواجه هستیم ولی این تحولات چند لایه دارد که ما به دلیل آنکه بعضی از لایه‌های آن را ندیده‌ایم، موضوع را در لایه یا لایه‌های خاص بررسی کرده و بطور طبیعی به نتیجه واقعی نرسیده و به عبارت دقیق‌تر دچار بن‌بست شده‌ایم. بن‌بست تحلیلی ما، خطای ما را به ما نشان می‌دهد نه خطا بودن آنچه در صحنه عینی در مصر روی داده است.

ما در تحولات مصر روی بیانیه‌ها و اقدامات ارتش، بیانیه‌ها و اقدامات احزاب و دسته‌های سیاسی از جمله اخوان‌المسلمین، بیانیه‌ها و اقدامات شخصیت‌های ذی‌نفوذ مصر و بیانات و اقدامات جبهه غربی- عربی تمرکز کرده و آن‌ها را عین «واقعیت» تلقی کرده‌ایم و با بالا و پایین شدن صاحبان بیانیه‌ها و اقدامات، بالا و پایین شده‌ایم و حال آنکه صاحبان و عاملان اصلی تحولات یعنی «مردم» و «هنجارها» را به حساب نیاورده‌ایم. این در حالی است که پدیده تحولات در مصر توسط این توده‌ها ایجاد شده و توسط صاحبان بیانیه‌ها و اقدامات تفسیر شده است. در چنین شرایطی بروز خطا در ارزیابی ما کاملاً طبیعی و بدیهی است. برای درک دقیق‌تر این تفاوت می‌توانیم چند مثال بزنیم.

مردم در مصر در میان همه مکاتب و در میان همه آنچه «راه‌حل» معرفی می‌شوند به «اسلام» اعتماد دارند و اساساً نسبت آنان با اسلام را نمی‌توان با تعلق خاطر گروهی از آنان به تجربه‌ها و اندیشه‌های دیگر نظیر ناصریسم، پان عربیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم مقایسه کرد و از این رو می‌بینیم وقتی مصریان در یک میدان یا خیابان جمع می‌شوند،‌ اسلام برجسته‌ترین و عام‌ترین وجه مشترک آنان است و از این رو بود که در انتخابات آذر و دی 1390، 85 درصد مسلمانان مصری به اسلام‌گراها رأی دادند. پس نباید در این موضوع که حاکمیت اسلام برجسته‌ترین خواسته‌های مصریان است تردید کرد. درباره مدل اسلامی مورد نظر آنان هم باید گفت مصریان دنبال «اسلام مصری» هستند کما اینکه هر ملتی نوعی از اسلام را به تناسب تجربه، تاریخ و ویژگی‌های فرهنگی خود می‌پذیرد که با انواع دیگر تفاوت‌هایی دارد. همه می‌دانیم که اسلام مصریان بیش از هر چیز به «عرفان» و اندیشه‌های عرفانی تمایل دارد و از این رو تشیع و تصوف در میان مصریان دارای جایگاه برجسته بوده و در دوره‌هایی از زمان به آنان در رسیدن به حکومت اسلامی کمک کرده است. پس می‌توانیم با قاطعیت بگوئیم این نوع از اسلام، میانه‌ای با دو نوع از اسلام ندارد، اسلامی که بر افراط‌گرایی وهابی تکیه دارد و اسلامی که بر انزوای سکولاریستی بنا شده است.

مثال دیگر، مردم مصر بر حسب تجربه 200 سال اخیر خود یعنی از سال حمله ناپلئون بناپارت به مصر تا زمانی که حسنی مبارک از اریکه قدرت به زیر کشیده شد، غرب و جبهه آن را در مقابل خود دیده‌اند. مصر در اوایل قرن نوزدهم به اشغال ارتش متجاوز فرانسه به فرماندهی ناپلئون درآمد و از دو دهه پایانی قرن 19 تا اواسط دهه سوم قرن بیستم در اشغال کامل انگلیس بوده و از اواسط دهه سوم تا اوایل دهه ششم قرن بیستم حکومت یک خانواده تحت حمایت انگلیس را تجربه کرده است و از اواخر دهه پنجم قرن بیستم تا اواسط دهه هشتم این قرن دست کم چهار بار با جنگی که غرب، دشمن مصریان را حمایت می‌کرده، مواجه بوده‌اند و از اواسط دهه 1970 تا اوایل دهه 2010 هم شاهد یک رژیم دیکتاتور وابسته به غرب بوده و حاصل همه این سالها یعنی از حمله ناپلئون تا سقوط مبارک، فقر و عقب‌ماندگی و بیچارگی بوده است.

 کاملاً واضح است که این مردم تحت هیچ شرایطی پای ورقه‌ای که این وضع را تداوم ببخشد امضا نمی‌کنند و در عین حال هر صدایی را که در صدد نفی سیطره غرب باشد مورد حمایت قرار می‌دهند. براین اساس همین روزها یک شبکه تلویزیونی غرب با تعجب گفت مردم در هر دو اجتماع میلیونی هواداران و مخالفان محمد المرسی رئیس جمهور برکنار شده مصر با دخالت آمریکا مخالفند و معتقدند دخالت‌های آمریکا مانع وحدت مصریان شده است.

براساس مدلی که تالکوت پارسونز ارائه کرده است، «اسلام» و «غرب‌ستیزی» در مصر یک هنجار است و تاثیر و «نفوذ اجتماعی» این دو بر تحولات به مراتب و با فاصله بسیار زیاد از عوامل دیگر- نفوذ سیاسی، نفوذ اعتباری و نفوذ پیمانی- بیشتر است و دقیقا از این رو، خطاست اگر عمق، اندازه، نتایج، مانایی و... تحولات مصر را با عملکردها و سرانجام‌های صاحبان نفوذ سیاسی- ارتشیان- صاحبان نفوذ اعتباری- محمد مرسی، عبدالفتاح السیسی و...- و صاحبان نفوذ پیمانی- جبهه انقاذ و جنبش تمرد- بسنجیم و نتایج را با آنان ببینیم.

در مصر پدیده بیداری اسلامی که دو رکن اصلی آن دین‌گرایی در عرصه اجتماعی و غرب‌ستیزی در عرصه سیاسی است با جدیت در جریان است و دایما بر هواداران و حاملان آن افزوده می‌شود. مصر محصول بیداری یعنی انقلاب خود را با حدود 5/3 میلیون نفر آغاز کرد، یک سال بعد عدد کسانی که پای بیداری به میدان انتخابات آمدند به حدود 15 میلیون نفر رسید، امروز به اعتبار ندای مشترک ضد غربی در میدان التحریر و میدان «الرابعه العدویه» از این عدد عبور کرده است. بیداری مصریان با ضرب و زور ارتش یا با وعده‌های دروغین و چرب دربارهای عرب یا با دیپلماسی اروپایی- آمریکایی قابل مهار نیست.

سقوط دولت اخوان در مصر عوامل مختلفی دارد اما در میان این عوامل سهم خود اخوان از بقیه بیشتر است. اخوانی‌ها در زمان انتخابات مجلس الشعب روی دو عنصر تاکید داشتند و حال آن که وقتی اکثریت پارلمانی را به دست آوردند بر این دو وفادار نماندند. «عصام العریان» سخنگو و رئیس بخش سیاسی اخوان در تاریخ 12/9/90 در مصاحبه با شبکه بی‌بی‌سی گفته است: «اخوان و حزب آزادی و توسعه الان دنبال این نیستند که به تنهایی دولت تشکیل دهند. مصر اکنون نیازمند دولت وحدت و توافق ملی است. دولتی که توانمند باشد چون مشکلاتی که نظام پیشین بر جای گذاشت، کار را دشوار کرده و برای حل آنها به همراهی همه نیروهای سیاسی نیاز دارد و این لااقل 5 سال طول می‌کشد» وی در این مصاحبه روش اردوغان در ایجاد همبستگی اجتماعی را ناکارآمد معرفی کرده و گفته است «ما به یک نظام اسلامی احتیاج داریم که مدل اسلامی زندگی را به اجرا بگذارد.» واقعیت این است که اخوان در این یک سال همراهان خود در انقلاب بهمن 89 را به طور جدی در دولت مشارکت نداد و به جای پیگیری مدلی اسلامی مصری، درصدد برآمد تا دیوار بی‌اعتمادی غرب و جبهه عربی وابسته به آن را بردارد که موفق هم نشد.

جمهوری اسلامی:بازی با امنیت ملی لبنان

«بازی با امنیت ملی لبنان»عنوان سرمقاله روزامه جمهوری اسلامی است که ر آن می‌خوانید؛این روزها لبنان در وضعیت پرالتهابی بسر می‌برد. این کشور کوچک در ماه‌های اخیر بویژه در تابستان 92، حجم سنگینی از توطئه‌ها و زنجیره‌ای درهم تنیده از حوادث را تجربه می‌کند. هر چند لبنان در طول سالیان متمادی به این قبیل توطئه‌ها، که دارای منشاء خارجی هستند، عادت کرده و توانسته همچنان روی پای خود بایستد ولی قطعاً ادامه این حوادث می‌تواند منطقه را وارد بحران‌های عمیق نماید.

هر چند حاکمیت ملی در لبنان همچنان پابرجاست ولی ابعاد و انباشت توطئه‌ها در این کشور، رفته رفته به مرز خطرناکی می‌رسد که توجه به حل آن، از ضرورت‌های بزرگ منطقه به شمار می‌آید. این زنجیره خطرناک، در چند دسته قابل ارزیابی است:

1 - قرار گرفتن لبنان در مرز با رژیم غاصب صهیونیستی، این کشور را درحالتی از ناامنی همیشگی قرار داده که همواره در معرض مطامع شوم متجاوزان باشد. از این رو لبنان در نیم قرن اخیر روی گسل خطرناکی از حوادث و زلزله‌های نظامی، سیاسی و امنیتی قرار داشته که از جانب رژیم صهیونیستی به این کشور کوچک تحمیل شده است. شاید بارزترین این تعرضات، تجاوز وسیع ارتش رژیم صهیونیستی به لبنان در جنگ 33 روزه برای تخریب زیربنای اقتصادی این کشور بود که مقاومت مردم لبنان در راستای نبرد جانانه حزب‌الله لبنان با متجاوزین صهیونیست توانست این فرصت را به یک نقطه قوت برای ملت لبنان تبدیل کند. علاوه بر این، لبنان به دلیل عدم برخورداری از یک ارتش منسجم و قدرتمند، همواره در معرض تجاوزات نظامی رژیم صهیونیستی از زمین و هوا و دریا قرار داشته و ناامنی و تردید همیشگی ناشی از تهدیدات اسرائیل را با پوست و گوشت خود احساس کرده و هیچگاه احساس آسودگی نکرده است.

2- لبنان خاستگاه طوایف، ادیان و مذاهب مختلف و چهارراه تعاطی افکار و اندیشه‌های غرب و شرق است و طی سالیان متمادی علیرغم فراز و نشیب‌های گوناگون، توانسته به نصاب قابل قبولی از همزیستی مسالمت‌آمیز میان ادیان و مذاهب دست یابد ولی اخیراً ایجاد درگیریهای طائفه‌ای که توسط وهابی‌های تکفیری و با حمایت رژیم‌های مرتجع عرب در این کشور دامن زده می‌شود، مهمترین ارمغان و دستاورد برای رژیم صهیونیستی است.

با شکست توطئه صهیونیستی علیه یکپارچگی و مقاومت ملت لبنان در جنگ 33 روزه، طرح ایجاد تقابل میان گروههای سلفی و حزب‌الله لبنان در دستور کار محور صهیونیستی - آمریکایی قرار گرفت.

در این چارچوب و همزمان با شعله‌ور شدن آتش فتنه در سوریه، از مقطع زمانی دو سال پیش، شیخ احمد الاسیر، روحانی اجیر شده سلفی در شهر صیدا با حمایت‌های سعودی، تحرک خود را با هدف خلع سلاح حزب‌الله آغاز و با اقدامات فتنه افکنانه، آتش جنگ مذهبی را در لبنان شعله ور کرد. اما اخیراً تحرکات جدید وی متأثر از تحولات سوریه و شکست تروریست‌های افراطی در شهر القصیر پیروزیهای به دست آمده ارتش سوریه، شکل پیچیده‌تری به خود گرفت و با همراهی سران ارتجاع عرب همسو با غرب، توطئه ایجاد جنگ داخلی در لبنان ابعاد گسترده‌تری یافت.

وی بادرگیر کردن ارتش لبنان و ایجاد انفجار و ناامنی در ضاحیه جنوبی بیروت که منطقه تحت نفوذ حزب‌الله به شمار می‌آید، علناً به دنبال وقوع جنگ فرقه‌ای در لبنان است که حلقه‌ای از توطئه زنجیره‌ای علیه حاکمیت این کشور به حساب می‌آید. او همچنین تلاش دارد موازنه نظامی در سوریه را که اخیراً به ضرر تروریست‌های افراطی بهم خورده، از مسیردامن زدن به درگیری‌های قومی در لبنان و تضعیف جبهه مقاومت اسلامی، تغییر دهد.

3 - لبنان بیش از سه ماه است که در حساس‌ترین شرایط، بدون دولت ادامه حیات می‌دهد. تمام سلام، نخست‌وزیر قانونی این کشور که در 18 فروردین سال جاری از سوی رئیس‌جمهور مأمور تشکیل کابینه شده، به علت کارشکنی جبهه 14 مارس که همسو با ارتجاع عرب و صهیونیستها عمل می‌کند، تاکنون موفق به تشکیل دولت نشده و مردم لبنان مجبورند همچنان تاوان سنگین خسارت‌های سیاسی، امنیتی و اقتصادی ناشی از نبود دولت را بپردازند. مردم لبنان تا امروز در انتظار آغاز به کار دولت قانونی کشور خود به سر می‌برند که باید به ریاست "تمام سلام" که امروز از وی به جای نخست وزیر، فقط به نام مأمور تشکیل کابینه یاد می‌شود، برپا شود.

4- بوی خیانت سیاسی علیه مقاومت اسلامی، امروز بیش از هر زمان دیگری در لبنان به مشام می‌رسد. غرب و شیوخ نفتی عرب که از کارشکنی‌های سیاسی جبهه 14 مارس علیه حزب‌الله لبنان مأیوس شده اند، اخیراً توطئه ایجاد اختلاف میان ائتلاف حزب‌الله و جریان آزاد ملی لبنان به رهبری میشل عون را در دستور کار خود قرار داده‌اند. این دو جناح سیاسی مقتدر لبنان که از هفت سال پیش به عنوان متحد سیاسی در صحنه لبنان توانسته‌اند حضور چشمگیری در کابینه این کشور داشته باشند، اخیراً در معرض طرح‌های استعماری برای برهم زدن این ائتلاف قدرتمند قرار گرفته‌اند.

توطئه گران صحنه لبنان که در سالهای اخیر از ائتلاف حزب‌الله و مسیحیان به رهبری میشل عون ضربه زیادی دیده‌اند به دنبال برهم زدن چارچوب اصولی و استراتژیک این دو جریان مؤثر لبنانی که مشارکت مطلوبی را در جهت آشتی داخلی و مقابله با توطئه‌های اسرائیل داشته، دست به کار شده و قصد دارند این پیمان را شکسته و آنرا به دشمنی تبدیل کنند. هر چند به نظر می‌رسید که تفاهم حزب‌الله و جریان ملی آزاد، قوی‌تر از آن چیزی باشد که عده‌ای برای برهم زدن آن تلاش کنند ولی پول‌هایی که اخیراً از سوی چند سفارتخانه کشور عربی در بیروت و قبول وعده‌هایی سیاسی در دولت آینده در صورت قطع هم پیمانی با حزب‌الله به میشل عون داده شده، حوادث لبنان را به سمت و سویی غیرقابل پیش‌بینی و خارج از کنترل هدایت می‌کند.

متأ‌سفانه این روزها بحران سیاسی و قدرت نمایی‌های نظامی در عرصه داخلی لبنان بیش از
پیش درحال عمیق‌تر شدن است و آتشفشان توطئه‌ای که سالهاست از سوی غرب و دست نشانده‌های عرب آنها در این کشور تدارک دیده شده، به مرز بازی با امنیت ملی لبنان نزدیک می‌شود و این خط قرمزی است که مردم صبور و هوشیار لبنان تاب تحمل آن را نخواهد داشت.

رسالت:اعتدال به مثابه یک گفتمان

«اعتدال به مثابه یک گفتمان»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛اگر قرار است "اعتدال" به مثابه یک گفتمان در دولت جدید پذیرفته شود نیازمند آن است که آن را تئوریزه کنند تا جلوی سوء استفاده اغیار گرفته شود. اصحاب پیرامون آقای روحانی هیچ گاه در مقام تئوریسین ظاهر نشدند تا این وظیفه را بر دوش گیرند . جماعتی از اصلاح طلبان گاهی به فکر مصادره آن افتادند اما توقیفی نیافتند. آیت الله مهدوی کنی در یکی از برنامه های تلویزیونی خود که به مناسبت ایام ماه مبارک رمضان داشتند به این اهنمام ورزیدند و فرمودند:"ان شاءالله در مقام عمل به اعتدال برسیم در عین حفظ اصول" اگر قرار است "اعتدال" به مثابه یک گفتمان در دولت جدید پذیرفته شود نیازمند آن است که آن را تئوریزه کنند تا جلوی سوء استفاده اغیار گرفته شود.

اصحاب پیرامون آقای روحانی هیچ گاه در مقام تئوریسین ظاهر نشدند تا این وظیفه را بر دوش گیرند . جماعتی از اصلاح طلبان گاهی به فکر مصادره آن افتادند اما توقیفی نیافتند.

آیت الله مهدوی کنی در یکی از برنامه های تلویزیونی خود که به مناسبت ایام ماه مبارک رمضان داشتند به این اهنمام ورزیدند و فرمودند:"ان شاءالله در مقام عمل به اعتدال برسیم در عین حفظ اصول" و نیز فرمودند: "معنی اعتدال وسط نیست که در مقام داوری وسط افراط و تفریط را بگیریم. بلکه اعتدال جایگاه خاص خود را دارد."

اخیراً نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی از لحن آرام رئیس جمهور منتخب در مواجهه با بدمستی های غرب این طور برداشت کرده بود که می تواند از "اعتدال" در سیاست خارجی دولت جدید نتیجه گیرد که هر غلطی که خواست بکند و هر حرفی که خواست بزند.

بویژه آنکه رئیس جمهور منتخب در دیدار با نمایندگان مجلس گفته بود: "در برابر دشمن درشت سخن گفتن راه حل نیست" نتانیاهو دوشنبه گذشته گفته بود: " روحانی گرگی است در لباس بره اگر تحریمها اثر نداشته باشد باید بدانند اسرائیل منتظر آمریکا نمی ماند و آماده اقدام نظامی است!"

مقام معظم رهبری اوایل همین سال در حرم رضوی در پاسخ به تهدیدات نظامی اسرائیل صریح فرموده بودند: "اگر اسرائیل دست از پا خطا کند حیفا وتل آویو را با خاک یکسان می کنیم" مقامات اسرائیلی از آن زمان تاکنون سکوت کردند و جرات تکرار تهدیدات نظامی را پیدا نکرده بودند. اما اخیراً گویی فضای تنفسی پیدا کرده اند و به درشت گویی و گنده گویی روی آورده‌اند.

حجت الاسلام و المسلمین روحانی یک روز پس از این تهدید در دیدار پیشکسوتان جهاد و شهادت صریحاً گفت : "صهیونیستهای مفلوک نمی توانند تهدید خود را عملی کنند." این بیان آن هم در جمع پیشکسوتان جهاد و شهادت باید برای صهیونیستها معنی دار باشد همچنین آقای روحانی در پاسخ به پیام تبریک بشار اسد بر حمایت ایران از محور مقاومت تاکید کرده است و به او اطمینان داده است سوریه این مرحله را پشت سرخواهد گذاشت.

این پاسخ قاطع نشان داد که در برابر دشمنان واقعی ملت، حرکت همچنان بر سبیل اصول تداوم می یابد و اگر لازم باشد با دشمنان درشتگوی ، درشت سخن خواهیم گفت.

به نظر می رسد واژه اعتدال بیش از هر زمان باید توسط خود رئیس جمهور منتخب در قالب یک گفتمان تبیین شود.

هر چند می توان این تبیین را در قول ، فعل و تقریر آقای روحانی بیشتر جستجو کرد. اما اعتدال را باید تئوریزه کرد تا هر کس بر اساس ظن خود یار دولت آینده نشود.

اعتدال در سیاست داخلی کاربردهای خوبی دارد و می‌تواند مسیر درستی برای تحکیم وحدت ملی شود.

این خبر که ، "رشد تفکر اعتدال‌گرایی در درون جبهه اصلاحات آنان را از رادیکالسیم و چپ روی دور کرده است" خبر خوشایندی است آنان که از افراط و شمشیر کشیدن به روی نظام و مردم و دموکراسی به شرط چاقو سخن می گفتند، امروز به دلیل غلبه گفتمان اعتدال، سخن از عقلانیت ، قانون گرایی و احترام به رای ملت و ... سخن به میان آورده اند این رویکرد دستور العمل شورش های خیابانی و آشوب و تخریب اموال مردم و چنگ زدن به امنیت و اقتدار ملی را به حاشیه برده است و از آنان شهروندانی مودب به آداب مدنی ساخته است. آنها دیگر از نافرمانی مدنی سخن نمی گویند این یعنی خروج از خیمه نبرد نرم آمریکا علیه ملت و ورود به منطقه ای که با قرنطینه بهداشتی می توانند دوباره به درون خیمه انقلاب و نظام برگردند.

آقای روحانی در همین دیدار با پیشکسوتان جهاد و شهادت گفت: "برای کسانی که آماده بازگشت هستند راه را تسهیل کنیم" ظاهراً ایشان از اردوگاهی که در سال 88 بنای بی مهری به رای ملت و عزم نظام را گذاشت خبرهای خوبی دارند. باید از آن استقبال کرد اما ایشان باید نشانه های این بازگشت را هم بازگو کنند.

آقای روحانی همچنین گفت: "دولت آینده می خواهد شکافهای جامعه را از بین ببرد و سرمایه ملی را افزایش دهد" این ماموریتی مقدس است که در سوگند ریاست جمهوری  آمده است.

رئیس جمهور باید در راه وحدت ملی و انسجام اسلامی و حفظ تمامیت ارضی کشور گام بردارد . لذا او باید از شکاف با رهبری، قوا، مردم با دولت ، نخبگان با دولت و .... عبور کند و با تدبیر،  سرمایه ملی به تعبیری امنیت و اقتدار ملی را ارتقاء دهد.

هر کس که در این راه سنگ اندازی کند در حقیقت با ژنرالهای جنگ نرم دشمن علیه ملت همراهی کرده است. او تشکیل دولت فرا جناحی را گام اول پر کردن این شکاف ها می داند. همه در انتظار این هستند که پس از مراسم تنفیذ و تحلیف، معرفی کابینه و چینش آن در برگیرنده "اعتدال" به مثابه یک گفتمان  باشد. چینش کابینه جدید عمق تئوریک "اعتدال" در پر کردن
شکاف ها را و اتاب خواهد داد.

 این عمق تئوریک باید براین ابتناء شکل گیرد که روحانی با دشمنان اسلام و نظام غلیظ و شدید و با دوستان انقلاب و مردم و نخبگان رحیم و مهربان است.

تهران امروز:چه کسی مذاکرات را به شکست کشاند؟

«چه کسی مذاکرات را به شکست کشاند؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حجت کاظمی است که در آن می‌خوانید؛جک استراو در مصاحبه‌ای عنوان کرده است که در جریان مذاکرات هسته‌ای سه کشور اروپایی با جمهوری اسلامی ایران در فاصله سال‌‌های 2003 تا 2005،دو طرف مذاکره به توافق بسیار نزدیک شده بودند؛ ولی کارشکنی آمریکایی‌ها مانع از تحقق این توافق شده است.وی به استناد کتاب خاطرات خود توضیح می‌دهد که موضوع بر سر دریافت مجموعه‌ای از قطعات هواپیما از شرکت رولزرویس بوده است که طی آن شرکت ارائه قطعات را منوط به اجازه دولت آمریکا کرده است.او می‌گوید در حالی که کالین پاول، وزیر خارجه وقت ایالات متحده، در این مسیر همراهی می‌کرده است؛این دونالد رامسفلد بوده که درنهایت مانع از تحقق این هدف شده است.وزیر خارجه سابق انگلیس توضیح می‌دهد که تیر آخر به قلب احتمال توافق میان طرفین نیز با ماجرای نطق جورج بوش و قرار دادن ایران در بین کشورهای عضو«محور شرارت» مدنظر راست‌گراهای آمریکایی شلیک شده و فرصت‌های بعدی را از میان برده است.

سخنان جک استراو جالب و از منظر تاریخی مدرک قابل استنادی برای تحلیل دقیق‌تر دوره‌ای از پرونده هسته‌ای ایران است.اما دو نکته قابل توجه در این سخنان وجود دارد که شاید تناسبی نیز با مقطع کنونی و مذاکرات آتی ایران و غرب داشته باشد

- نکته اول، اذعان وزیر خارجه سابق انگلیس به این مسئله است که این آمریکایی‌ها بوده‌اند که مذاکره با ایران را به شکست کشانده‌اند.از نظر او جنگ‌طلبی دونالد رامسفلد نئوکان، ساده‌لوحی و بی‌اطلاعی جورج بوش،اسرائیل‌گرایی بیش از حد تونی بلر و نهایتا سنگ‌اندازی اسرائیلی‌ها و طیفی از نئوکان‌های اروپاستیز عوامل شکست پیگیری دولت‌های اروپایی برای حصول توافق با ایران در آن مقطع بوده است. می‌دانیم که در پی شکست مذاکرات در آن مقطع، زمینه برای لغو تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی از سوی ایران فراهم آمد. آن تعلیق در چارچوبی فراتر از قانون و با هدف اعتماد‌سازی و بستر‌سازی برای مذاکره موفق صورت گرفته بود. شکستن تعلیق در اواخر دوره اصلاحات زمینه حرکت بعدی غرب در ارسال پرونده از آژانس به شورای امنیت را فراهم آورد و پیامد آن صدور چند قطعنامه بود.نتیجه آنکه غرب و در راس آن آمریکا، خود مذاکره را به شکست کشانده است و سپس وقتی که ایران بعد از آزمودن حسن نیت غرب، تعلیق داوطلبانه را شکسته است؛عاملان شکست مذاکرات،پرونده را به آژانس ارسال کرده‌اند.این روند نمایانگر منطق عریان زورگویی و عدم تعهد در عرصه بین‌المللی است.حال آنکه غرب و رسانه‌های ضد ایرانی، سال‌‌هاست ایران را به کارشکنی در روند مذاکرات متهم می‌کنند و از این طریق گام‌های مهمی در شکل دادن به اجماع بین‌المللی و نیز تهدید جلوه دادن ایران در نزد افکار عمومی برداشته‌اند.

- اما نکته مهم دیگر موجود در مصاحبه استراو تاکید دائم رویکرد مثبت سه کشور اروپایی و وزرای خارجه آنها در جریان مذاکرات است.استراو مدعی است که وی به همراه یوشکا فیشر و دومینیک دو ویلپن،در پی حل موضوع و هموار کردن راه مصالحه بوده‌اند،ولی مرور تاریخ خلاف ادعای وی را شهادت می‌دهد.واقعیت آن است که بعد از چند دور مذاکره ایران و اروپا پیرامون ابعاد توافق جامع برای حل نهایی پرونده هسته‌ای ایران،در آگوست 2005 پیشنهادی به ایران ارائه شد که خواست‌های غرب از ایران در موضوع مورد مناقشه بود.جوهره آن پیشنهاد تاکید بر همیشگی کردن تعلیق و پیوستن ایران به پروتکل الحاقی بود.در مقابل به ایران وعده‌هایی درخصوص واگذاری قطعات هواپیما و نیز برخی مساعدت‌های دیگر داده شده بود.این پیشنهاد به عنوان ماحصل دو سال مذاکرات ایران و سه کشور اروپایی بود که به واسطه ابعاد یکسویه آن، از سوی ایران رد شد و راه برای شکستن تعلیق باز شد.مروری بر پیشنهادی که بسیاری از ناظران غربی آن را «تحقیرآمیز» خوانده‌اند نشان می‌دهد که در ماجرای به شکست کشاندن آن تجربه، اروپایی‌های «خوش نیت»، کمتر از آمریکایی‌ها نقش نداشته‌اند.آن پیشنهادات آنچنان یکسویه بود که فرض‌ها در ایران درخصوص جهت‌گیری غرب مبنی بر محروم‌سازی کشور از حقوق خود در ازای امتیازات ناچیز را به حقیقت بدل کرد.

- بعد راهبردی‌تر قضیه را باید در اذعان استراو بر نقش بازیگران«مخرب» در جریان مذاکرات هسته‌ای و به شکست کشاندن امکان توافق‌ها دید.در راس این بازیگران مخرب،بی تردید اسرائیل و لابی حامی آن در آمریکا هستند. در وهله بعد باید از گروه‌های محافظه‌کار آمریکایی و اروپایی یاد کرد که در نسبتی مستقیم با جهت‌گیری اسرائیلی و لابی یهودی در کشورهایشان قرار دارند.استراو به صورت مشخص در آن ماجرا بر نقش این دو دسته اشاره می‌کند.نکته جالب این است که در روند کشدار مناقشه هسته‌‌ای، بازیگران مخرب جدیدی نیز به این جمع اضافه شده‌اند.در راس این گروه جدید بی‌تردید سعودی‌ها و برخی کشورهای عربی قرار دارند که سخت به‌دنبال تندتر کردن فضای مناقشه هستند.این بازیگران عملا در پیوندی پیچیده با یکدیگر هستند و در حال حاضر و در آستانه دور جدید مذاکرات هسته‌ای دوباره دست به کار شده‌اند و در پی برهم‌زدن امکان توافق هستند.هوشیاری نسبت به این بازیگران، به اندازه دقت در متن مذاکرات اهمیت دارد.

آفرینش:عدم تعادل جمعیتی وچالش‌های کشور

«عدم تعادل جمعیتی وچالش‌های کشور»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛سیاست‌های جمعیتی درهرکشوری می کوشد تا زندگی مردم را بهتر وانتخاب‌ زوج ها را درمورد باروری جهت دهی نماید. چون آنان با انتخاب ها و تصمیم های خود در زمینه باروری در طی زمان، می توانند ساختارها وروندهای جمعیتی را تغییر دهند. الگوهای جمعیتی می‌تواند سیاست ها و تدابیری رابرای کاهش فقر و حمایت از توسعه پایدار تنظیم و تدوین کنند. اما عدم تطابق این الگوها با داشته‌های اقتصادی،فرهنگی، آموزشی، بهداشتی، رفاهی، اجتماعی و... موجب برهم خوردن تعادل و اختلال در سیستم‌های مختلف کشورمی گردد.

امروز کشورما نیز دچار این معضل جمعیتی شده است. ازیکسو جمعیت کشور به سمت میان سالی و کهن سالی درحرکت است و از سوی دیگر رشد جمعیت ازحرکت ایستاده و به سمت رشد منفی سوق داده می شود. عدم فراهم سازی شرایط و رفع نیازهای جمعیت جوان و فعال فعلی کشور بر وخامت اوضاع و ناتوانی جامعه برای رشد موالید افزوده است.

عامل اصلی مشکلات نرخ جمعیت، عدم حفظ تعادل میان "موالید و امکانات" در طی دهه های گذشته بوده است. متأسفانه افزایش جمعیتی که در دهه 60 با افزایش زاد و ولد ایجادشد، کشور را در دهه 70 با بحران‌هایی همچون پوشاک نوزادان، شیر خشک و شلوغی کلاس‌های ابتدایی مواجه کرد که هنوز فراموش نشده است. درطی سالیان بعد هم با غول کنکور مواجه شدیم. الان هم با بحران ازدواج، اشتغال و مسکن که نتیجه همان عدم تعادل جمعیت و امکانات از دهه 60 تاکنون می باشد که مشکل ساز شده است.


افزایش طلاق به خصوص در ماه‌های اولیه زندگی مشترک که نرخ آن به بیش از 20 درصد رسیده، به همراه بالا رفتن سن ازدواج نگران کننده است و در کنار آن نمی توان گسترش زندگی‌های غیررسمی دربین جوانان را انکار کرد. با این اوضاع واحوال چگونه می‌توان توقع داشت که جامعه به سمت فرزند‌آوری و رشد جمعیت سوق پیدا کند، درحالی که ما در فراهم سازی امکانات ازدواج که زمینه ساز رشد موالید می باشد، بسیارضعیف عمل کرده ایم.


توجه به این امر ضروریست که تا 20 سال آینده نیز همین جمعیت جوان ومیان سال دهه 60 پیر می شود و برای وقتی که این جمعیت ازکار افتاده می شود، باید از حالا برنامه ریزی کرد تا رفاه شان تامین شود. اگرامروز درایجاد اشتغال با بحران مواجهیم، تا20سال آینده فشاراین بحران بردوش خدمات درمانی و بازنشستگی خواهد افتاد.

این وضعیت جمعیتی نتیجه نداشتن تعادل است. ما باید به نقطه ای برسیم که تعادل جمعیت به گونه ای باشد که 25 درصد جمعیت زیر 15 سال، 25 درصد دیگر بالای 60 سال و 50 درصد باقی مانده نیز بدنه فعال جامعه باشد تا حرکت نرمالی را طی کنیم.تعادل جمعیتی یکی از استراتژیک ترین سیاست گذاری های کشوراست که مستلزم اتاق‌های فکر و کارشناسی های لازم در زمینه افزایش ویا کاهش جمعیت می باشد. اما متاسفانه بی برنامگی و عدم سیاست‌های کارشناسی، همانند آنچه درطی این چند سال به عنوان سیاست های تشویقی برای ترغیب خانواده‌ها به فرزندآوری شاهد آن بودیم، به هیچ وجه نتوانست جامعه را متقاعد به افزایش موالید نماید. زیر اگر موضوع افزایش جمعیت با پشتوانه کارشناسی بود، جامعه پذیرش داشت تا با مشاهده امکانات و تسهیلات در نظر گرفته شده به سمت رشد جمعیت حرکت کند. اما هیچیک ازاین وعده‌های تشویقی یا عملی نشد و یا درحدی نبود که بخواهد جامعه را قانع کند. ضمن اینکه ما هنوزبا قوانین محدود کننده‌ای همچون عدم ارائه امکانات بیمه‌ای به فرزند چهارم مواجه هستیم بعد داعیه رشد جمعیت راهم داریم!

وضع موجود همچون آیینه است و جوانی که می بیند برای مسکن، ازدواج و اشتغال مشکل دارد، می گوید چرا ریسک کرده و بیشتر از یک بچه داشته باشم. لذا آنچه به عنوان راه حل معضل جمعیتی کشور می تواند راه گشا باشد ایجاد تعادل میان جمعیت و امکانات می‌باشد و ضروریست تا سیاست‌های جمعیتی کشور به نسبت امکانات موجود درپی افزایش موالید باشد.صد البته که رشد جمعیت می تواند بنیان‌های استراتژیک کشور ونظام را مستحکم نماید، اما نبود امکانات برای این جمعیت نیزمی تواند باری سنگین بردوش کشور بگذارد و حرکت آن به سمت توسعه را کند و حتی موجب پسرفت گردد.

حمایت:سرکوب با حربه انفجار

«سرکوب با حربه انفجار»عنوان یاداشت روز روزنامه حمایت به قلم قاسم غفوری است که در آن می‌خوانید؛در جدیدترین تحولات بحرین منابع امنیتی این کشور ادعا کرده‌اند که انفجاری در منامه روی داده است. آنها ادعا کرده‌اند که این انفجار در نزدیکی منطقه‌ای سنی‌نشین و البته نزدیک به منزل یکی از اعضای خاندان سلطنتی روی داده است. این ادعاها در حالی مطرح شده است که در ورای آن یک ابهام وجود دارد و آن اینکه مردم بحرین در طی دو سال و نیم گذشته هرگز رویکرد به اقدام مسلحانه نداشته و همواره خواسته‌های خود را مسالمت‌آمیز مطرح کرده‌اند.

حال این سوال مطرح است که چه کسانی از این انفجار سود می‌برند و فضای ناامنی تحقق‌بخش اهداف کدام یک از طرفین تحولات بحرین است مردم و یا رژیم بحرین؟این روزها مردم بحرین در قالب جنبش تمرد ابعاد جدیدی از قیام خود را آغاز کرده‌اند که نمود عینی آن را در تظاهرات گسترده دیروز مردم این کشور می‌توان مشاهده کرد. روند تحولات نشان می‌دهد که در حوزه داخلی آل خلیفه نتوانسته مانع قیام مردمی شود و در حوزه خارجی نیز جهانیان رویکرد جدیدی به قیام مردم داشته‌اند.

مجموع این مولفه‌ها پادشاه بحرین را در وضعی بحرانی قرار داده است.در وضع کنونی آل خلیفه به دنبال اجرای طرح‌هایی است که از یک‌سو انسجام میان شیعه و سنی را تخریب کند و از سوی دیگر توجیه‌کننده سرکوب‌گری‌های آل خلیفه باشد و در نهایت توجه افکار عمومی به بحرین را از متهم‌سازی آل خلیفه به مظلوم‌نمایی آل خلیفه تغییر دهد.

اهداف و خواسته‌های آل خلیفه نشان می‌دهد تنها طیفی که از انفجار منامه سود می‌برد رژیم بحرین خواهد بود؛ زیرا مردم بحرین در طی دو سال و نیم گذشته نشان داده‌اند که هرگز به دنبال اقدام مسلحانه نیستند و از سوی دیگر چنین انفجارهایی به تشدید فضای امنیتی منجر می‌شود که به طور مسلم مردم به دنبال آن نیستند. بر این اساس ادعای انفجار آن هم در منطقه‌ای سنی‌نشین و نزدیک منزل یکی از اعضای خاندان سلطنتی می‌تواند گویای مولفه‌ای باشد که آل خلیفه برای رسیدن به منافع خود در پیش گرفته است. با توجه به این حقیقت ادعای دستگا‌ه‌های امنیتی بحرین می‌تواند اقدامی خود‌ساخته باشد که با اهدافی خاص صورت گرفته است.

نکته مهم آنکه آل خلیفه فقط مردم را نشانه نگرفته است بلکه آنان برآنند تا مقاومت منطقه از جمله حزب‌الله لبنان را هدف قرار دهند چنان‌که چندی پیش وزیر امور خارجه بحرین به بهانه دخالت حزب‌الله در سوریه و منطقه خواستار قرار دادن نام حزب‌الله در فهرست گروه‌های تروریستی شورای همکاری خلیج فارس شده بود. در نهایت می‌توان گفت تنها سود برنده انفجار منامه رژیم آل خلیفه است که در لوای آن تلاش دارد هم سرکوب مردم را توجیه کند و هم اتحاد مردم را هدف قرار دهد؛ طرحی که تظاهرات دیروز مردم بحرین و تاکیدشان بر وحدت تا سرنگونی آل خلیفه، خط بطلانی بر تحقق اهداف آن بود.

وطن امروز:بی‌پولی

«بی‌پولی»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم محسن جندقی است که در آن می‌خوانید؛
آخرین روز تیرماه امسال (پس‌فردا)، آخرین شماره روزنامه «وطن‌امروز» منتشر خواهد شد اما هنوز باورمان نمی‌شود. نمی‌توانیم بپذیریم از جایی که 5 سال از بهترین سال‌های عمرمان را در آن کار کردیم، برویم و تمام! دوستان بامعرفت با انتشار خبر تعطیلی «وطن‌امروز» تند تند تماس می‌گیرند و سوال‌های متعددی می‌پرسند از جمله؛ چرا «وطن‌امروز» تعطیل شد؟ چون احمدی‌نژاد از پاستور می‌‌رود شما هم دارید می‌روید؟ دولت پول «وطن‌امروز» را قطع کرده است؟ چرا لابی نمی‌کنید؟ چرا؟ چرا؟

ما برای پاسخ به این سوال‌ها فقط چند کلمه مبهم می‌گوییم: بی‌پولی، خودمان هم باورمان نمی‌شود... در فیلم «بی‌پولی» ساخته حمید نعمت‌الله، در یکی از سکانس‌های تاثیرگذار - که اعصاب خیلی‌ها را خرد کرد - شکوه (لیلا حاتمی) اسکناس 5000 تومانی‌ای که همسرش ایرج (بهرام رادان) از روی زمین پیدا کرده بود را می‌قاپد و با وجود اینکه نیاز شدیدی به آن داشتند و حتی نان برای خوردن نداشتند در صندوق صدقات می‌اندازد. در این لحظه شکوه با سوز و گداز رو به آسمان می‌کند و می‌گوید: «خدایا! ببین ما پول نداشتیم اما خلاف هم نکردیم!»

حالا این حکایت «وطن‌امروز» است. ما پول نداشتیم، از امکانات چندانی استفاده نکردیم، مانند بسیاری از روزنامه‌های چپ از عالم غیب(!) تغذیه نمی‌شدیم اما برای خوشحالی کسی خوش‌رقصی هم نکردیم. جالب اینکه بیشتر از جانب به اصطلاح خودی‌ها ضربه خوردیم اما خلاف هم نکردیم!

انتشار خبر تعطیلی روزنامه «وطن‌امروز» واکنش‌های جالبی را برانگیخت؛‌ سایت بی‌بی‌سی فارسی تیتر اصلی‌اش شد، دوستان ناراحت و دشمنان شاد شدند. آنها حتی صبر نکردند آخرین شماره «وطن‌امروز» چاپ شود و علیه روزنامه «وطن‌امروز» مطلب‌ها نوشتند غافل از اینکه دم خروس آنهایی که مدعی روشنفکری و آزادی بیان و مدافع رسانه‌ها هستند بیرون زد و معلوم شد آنها یا اصلا «وطن‌امروز» نخوانده‌اند یا خود را به نفهمی زده‌اند. مشخص شد آنها مواضع «وطن‌امروز» را نمی‌دانند و نمی‌دانند که ما یکی از منتقدان اصلی دولت بودیم. مشخص شد آنها کینه و عقده‌ای دارند که حالا حالاها رفع‌شدنی نیست. مشخص شد آنها آزادی بیانی که فقط آزادی بیان خود و نه دیگران را تضمین می‌کند، قبول دارند و لاغیر. معلوم شد آنها فقط مدافع رسانه و روزنامه خود هستند و کوچک‌ترین اعتقادی به حمایت صنفی ندارند. مشخص شد روشنفکری آنها یعنی اینکه هر اندیشه‌ای که آنها می‌گویند درست است و نه اندیشه‌ای دیگر.

دوستان از ما سوال‌های متعددی می‌پرسند و ما پاسخ‌هایی در حد «الخیر فی ما وقع» می‌دهیم اما نمی‌دانیم خودمان از چه کسی سوال کنیم و فقط «الخیر فی ما وقع» نشنویم. از چه کسی بپرسیم چرا تنها روزنامه خصوصی‌ای که پای انقلاب و آرمان اصولگرایی ایستاد نباید حمایت شود؟ چرا نباید حداقل پشت هم ایستادن و از یکدیگر حمایت‌کردن را از منتقدان اصولگرایی یاد بگیریم؟ چرا باید تیم‌های فوتبال به یک فوتبالیست معمولی پول یک سال هزینه «وطن‌امروز» را بدهند اما در یک روز 70 نفر از کارکنان روزنامه بیکار شوند و مسؤولان روزنامه شرمنده؟ قراردادهای زیر یک‌میلیارد تومانی بازیکنان فوتبال موجب شرمندگی بازیکنان است اما چرا بسته شدن روزنامه‌ موجب شرمندگی هیچ مسؤولی نشده است؟ یکی از مربیان خوب لیگ برتری چند روز پیش با منطق فوتبالی خود گفته بود الان یک بازیکن فوتبال که زن و بچه دارد حداقل به یک خانه 250 متری احتیاج دارد و به علت افزایش قیمت خانه، این پول‌هایی که بازیکنان می‌گیرند طبیعی است! ما هم با منطق رسانه‌ای خود می‌گوییم یک روزنامه‌نگار و کارکنان یک روزنامه هم به خانه احتیاج دارند، به درآمد مکفی احتیاج دارند و به امنیت شغلی نیاز دارند. کارکنان یک روزنامه هم زن و بچه دارند اما 90 درصد آنها مستاجر هستند و نمی‌دانند آیا فردا کار دارند یا نه.

معمولا وقتی کسی از جایی که مدت‌ها در آن کار می‌کرد، می‌رود و بیکار می‌شود، معایب کارفرمای خود را بازگو می‌کند و منتقدترین منتقد روسای خود می‌شود. در اینجا قصد دارم با وجود اینکه این رئیس و روسا از پس‌فردا دیگر کارفرمای من محسوب نمی‌شوند - و به همین علت شائبه‌‌ای هم در میان نخواهد بود- کمی از حقایق را بگویم. آقای بذرپاش صاحب امتیاز روزنامه «وطن‌امروز» یکی از دموکرات‌ترین روسای روزنامه‌هاست. او در نخستین روزهای انتشار «وطن‌امروز» در جلسه با دبیران گروه‌های خبری روزنامه از آنها خواست حقایق را بنویسند و مجیز کسی را نگویند.

او با انتخاب سردبیری خوش‌فکر و جوان فصل نوینی در مطبوعات اصولگرایی رقم زد و هیچ‌گاه در کار تحریریه دخالت غیرحرفه‌ای نکرد. سردبیر نیز 5 سال شکیبایی کرد و با یک مشت جوان توانست تحسین بسیاری را برانگیزد. بسیار شاهد بودیم مسؤولانی که برای بازدید روزنامه می‌آمدند و دبیران گروه و خبرنگاران 25 تا 30 ساله را می‌دیدند با تعجب می‌گفتند که با این جوان‌ها «وطن‌امروز» این همه جنجال کرده؟ ما همیشه شاهد بودیم که سردبیر برای حمایت از روزنامه‌نگاران و کارکنان روزنامه چانه می‌زد تا کاری حرفه‌ای تحویل داده شود.

ما حتی تحسین منتقدانمان را برانگیختیم و به آن افتخار می‌کنیم. در روزهای بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم باز هم به اعتراف دوستان و دشمنان طلایه‌دار دفاع از حق بودیم و تهدید شدیم، زخم زبان شنیدیم اما خلاف آن چیزی که اعتقاد داشتیم ننوشتیم تا جایی که به عنوان روزنامه‌ انقلابی مورد تقدیر قرار گرفتیم. در جشنواره‌های متعدد مطبوعات جوایز بسیاری نصیب «وطن‌امروز» شد و حتی در یکی از جشنواره‌های کشوری همزمان 5 خبرنگار و نویسنده «وطن‌امروز» حائز رتبه شدند. اما همه اینها از اول مرداد 1392 به خاطره‌ها می‌پیوندد. مطمئن باشید اگر بیکار هم باشیم بی‌عار نمی‌شویم؛ اگر بی‌پول هم باشیم، بی‌اعتقاد نمی‌شویم و هر جا باشیم مرام «وطن‌امروز» را با خودمان خواهیم برد.

قانون:قانون هدفمندی سیبل مخالفان و موافقان

«قانون هدفمندی سیبل مخالفان و موافقان»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم ایرج ندیمی است که در آن می‌خوانید؛ قانون هدفمندی یارانه‌ها به سیبلی برای موافقان و مخالفان اجرای این طرح بدل شده است. عده ای معتقدند بسیاری از مشکلات اقتصادی از زمان اجرای این طرح در اقتصاد کشور پدیدار شده است و به زعم عده‌ای دیگر به لطف اجرای این طرح  از بروز بسیاری مشکلات اقتصادی در کشور پیشگیری شد.

آنچه مسلم است هدف و نیت خیر دولت از اجرای هدفمندی یارانه ها بوده است. همچنین محور اجرای این طرح از سوی سیاست‌گذاران توجه به مقوله کاهش شکاف طبقاتی  میان دهک‌های درآمدی در ایران بوده است. به گونه‌ای که تلاش شد با تزریق منابع مالی به اقتصاد بسیاری از خانواده‌های نیازمند، سطح فقیر و ثروتمند در ایران به ثروتمند و متوسط تغییر کند.

حال اینکه این هدف تا چه اندازه در اقتصاد محقق شد نیاز به بررسی عوامل گوناگونی دارد که گیر افتادن در وضعیت تحریم نیز از شرایطی است که در موفق نبودن اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها بی‌تاثیر نبوده‌است.  باید گفت اصل ورود به طرح هدفمندی یارانه‌ها و تصمیم‌گیری برای اجرای این موضوع در کشور خود یک ارزش و موفقیت است. این طرح‌ محورهایی برای اجرا داشت که  مدیریت مصرف، کاهش قاچاق، تنظیم و مدیریت مصرف و  همچنین واقعی کردن اقتصاداز عمده اهداف این طرح تا کنون بوده است.

از سویی، این طرح یکی از مهم‌ترین طرح‌های تحول اقتصادی کشور است که در مجلس قانون آن تصویب شده و دولت تعهد اجرای آن را دارد و خواهان اجرایی شدن فاز دوم در همین دولت است. به هرحال اگر قرار باشد فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها اجرا شود می توان ضعف‌ها و نکاتی را که در فاز اول اجرای این طرح وجود داشته مورد بررسی و آسیب شناسی قرار داد و برای اجرا، شرایط و محدودیت‌های اقتصادی را نیز بیشتر در نظر گرفت. اگر این اتفاق رخ دهد تصور نمی‌کنم مانعی برای اجرای فاز دوم هدفمندی وجود داشته باشد.

شرق:از نقد دولت تا دولت‌ستیزی

«از نقد دولت تا دولت‌ستیزی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حسن نراقی است که در آن می‌خوانید،این یادداشت را با عنایت به دو نکته آغازین سخنم علاوه بر خوانندگان امروزین تقدیم می‌کنم به مردم و دولت‌های فردایمان تا شاید نسبت به یکدیگر قضاوتی عادلانه‌تر و محبتی فزون‌تر داشته باشند؛ نخست آنکه خواننده‌ام قبل از هر داوری پرشتاب به ضمانت تمامی فکر نوشته‌های قبلی‌ام باور کند که پایبندی به شرافت – یا در بدبینانه‌ترین حالتش غرور شخصی‌ام- هرگز اجازه خماندن سر در مقابل هیچ مصلحت متقابل با حقیقتی را نداده. پس آنچه می‌نویسم از باور و ذهنیت شخصی من است ولاغیر ضمن اینکه اذعان دارم که این نوشتار تمامی صورت این مساله نمی‌تواند باشد و گفتارهای نه‌چندان بازشده تا به امروز را هم باید به‌دنبال داشته باشد و دوم اینکه نیک آگاهم در چنین روزگاری پر«تنش و سوءنگاه» اینگونه صحبت‌ها با ردپای سوال‌برانگیزی که از خود می‌گذارد، بی‌شک از خردورزی عافیت‌جویانه فاصله دارد. پس با این امید می‌آغازم که تا شاید فرداهایمان را با تعقل بیشتر و هیجان کمتری به استقبال رویم.   می‌خواهم از خصلت، عادت، یا عارضه‌ای صحبت کنم که به گواهی تاریخ، از دیرباز قسمتی از تفکرمان بوده و در این روزهایمان نیز همچنان به‌صورت خصیصه‌ای انکار‌ناپذیر، به‌قوت خود باقی است؛ خصیصه‌ای که در مواردی از تسلط بیگانگان رهایمان ساخته اما در فواصل آن نیز ما را از برقراری هرگونه رابطه مستدل و شجاعانه با حکومت‌هایمان باز داشته است. می‌خواهم از«دولت‌ستیزی» نهادینه‌مان صحبت کنم و تفاوت آن با«نقد شجاعانه» که حضور غالب هر کدام تضمین کمرنگی آن دگری است. می‌خواهم از «دولت‌ستیزی» صحبت کنم که اولین دستاوردش برای هیاتی که به هر دلیلی حاکمه است و قدرتمند، عدم امنیت شغلی، اجتماعی، بی‌تفاوتی و به همراه آن مآل‌اندیشی و فرصتی برای دم را غنیمت‌شمردن خواهد بود و تقابل با منافع مردم خویش... این است که برخلاف روش متداول منتقدان حرفه‌ای در این نوشتار می‌خواهم از حقوق ازبین‌رفته دولتمردانی ولو به‌زعم بسیاری معدود صحبت کنم که کاردانند... کجروی نمی‌کنند...، دروغ نمی‌گویند... مصلحت‌اندیشی شخصی نمی‌کنند... . اما غیرمنصفانه در معرض آماج اتهام هستند که اگر من و شما هم با ستیزمان از خدماتشان اینگونه قدردانی کنیم؟ چنین آدمی که به هر حال انسانی است معمولی و دنیوی اما با هوشمندی قطعا بالای متوسط، اگر به فکر عاقبتش نباشد چه کند؟ اصلا اگر شما جای او بودید چه می‌کردید؟ این مطلبی است که می‌خواهم به آن بپردازم؛ مطلبی که سابقه‌ای هم از تاکنون مطرح‌شدنش ندارم. سخت است. اما گفتنی‌ها را باید گفت... فرصتی نمانده. از داستان مرغ و تخم‌مرغ کمک می‌گیرم و این سوال که نخست کدامین‌شان سبب حضور دیگری شدند؟ آیا در تمامی گذشته‌مان این حکومتگران بودند که به آزار مردم می‌پرداختند؟ دسترنجشان را بیرحمانه به یغما می‌بردند؟ که الحق در دوره بسیاری از خوشنامان! پرآوازه همین‌گونه هم بوده. یا برعکس مردمی قدرناشناس که اگر دولتمردان... عسلی هم در دهانشان می‌گذاشتند بدون درنگ آن دستان را به دندان می‌گرفتند؟ راستی کدام‌یک از دوروی سکه قابلیت استناد بیشتری دارد؟

پاسخ ساده نیست اما این تقدم بر فرض آشکارشدن هم از ما دردی دوا نمی‌کند.  مهم برطرف‌کردن مشکل است که از نیازهای پایه‌ای شده. همه می‌دانیم که مردم ما حکومت‌ها را خیلی از خود نمی‌دانستند و اگر نمی‌ترسیدند، حتی برایش کار‌شکنی هم می‌کردند. اما می‌ترسیدند سلطان زور داشت. پس مبارزاتشان را اجبارا به سطحی از کارشکنی‌هایی کشیدند که خود نیز از آسیبش مصون نماندند. دورویی، تحقیر، تملق و فقدان شجاعت اخلاقی از طبیعی‌ترین عوارض همین مبارزات غیررودررو بود و این تکرار آنقدر ادامه داده شد تا نهایت به‌صورت یک پدیده مزمن و نهادینه اما به‌گونه‌ای پذیرفته و مقبول در جامعه ما ماندگاری یافت که آثارش هنوز هویداست... این یعنی اینکه وقتی شهروند ما می‌بیند که لجبازی‌اش با دولت حتی به ضرر خودش هم تمام می‌شود باز اهمیتی نمی‌دهد. وضع ترافیک شهری حالا به هر دلیلی اینگونه است.  هوا از آلودگی گذشته، آدم‌ها را خفه می‌کند... جاده‌های ما در سال حدود ده‌ها هزار خانواده را عزادار می‌کند...

و همه هم می‌دانیم که درصد بالایی از این مصیبت‌ها معلول خطای انسانی است و نه جاده. اما با وجود این تا روی پلیس را آن طرف دیدیم، هم چراغ‌قرمز را ندیده می‌گیریم و هم از سمت چپ برای سبقت غیرمجاز دورخیز می‌کنیم... . چرا که به باورمان پلیس تجسمی از نمایندگی دولتی است که من بنا بر عادت هم که بنامید برنمی‌تابمش... . از تلویزیون می‌شنویم که وضع آب بحرانی است. بارندگی نشده. بلافاصله شلنگمان را برمی‌داریم و احتیاط و ماشینمان را برق می‌اندازیم. تا اگر وضع بدتر شد از این بابت یک برتری نسبی به بقیه داشته باشیم. حالا این«دولت‌ستیزی» به‌نوعی از لجبازی‌های کوچک به حساب می‌آید، ولی نوع اجتماعی آن آثار بسیار مخرب‌تری دارد... ظهور قهرمان‌های کاذب اجتماعی دقیقا حاصل همین«دولت‌ستیزی» ماست، شواهدش را کم نداشته‌ایم. در این کشور هرکس با هر سابقه‌ای اگر توانست یک‌کمی، فقط یک کمی، نترسی به‌خرج دهد. از چند روز زندان به خودش واهمه‌ای ندهد و روی دولت حاکم با لحنی کمی خشن‌تر از توان پذیرش همان دولت بایستد می‌شود قهرمان! ‌گیر می‌افتد اما چون بهتر بلد است چه بگوید؟ یا چه نگوید زودتر هم خلاص می‌شود و به‌فاصله نه‌چندانی حالا این طرف آب یا آن طرف فرقی نمی‌کند به سرعت سوار آهوی مرادش می‌شود.

سخن از قاعده رایج است نه استثنا. زمینه پذیرش قهرمان‌ها علیه دولت‌ها همیشه از طرف اکثریت مردم فراهم بوده و متاسفانه امروز هم هست. تختی خودکشی می‌کند، صمد بهرنگی در ارس به‌راستی غرق می‌شود، دکتر شریعتی در لندن در اثر فشار زندگی یا مصرف باورنکردنی سیگار سکته می‌کند.  محمد مسعود را حزب‌توده بنا بر اعتراف خودشان می‌کشند... و آل‌احمد به مرگ زودرس دچار می‌شود اما مسخره است تنها چیزی که در جامعه حالا به دور از بدی یا خوبی حکومت تقاضایی برای آن وجود ندارد، حقیقت است که اصل ماجرا چه بوده. جامعه«دولت‌ستیز» در اینگونه موارد از کنجکاوی خوشش نمی‌آید.

اولین شنیده را که علیه دولت حاکم باشد، می‌پذیرد. تا قادر شود اسطوره دیگری را خلق کرده و به پایش مویه کند و این تلاشی است بر استتار جای خالی«شجاعت اخلاقی» ببینید آل‌احمد در رثای تختی چه می‌گوید؟ آخر جهان پهلوان باشی و در بودنت جبران کرده باشی«نبودن»های فردی و اجتماعی دیگران را و آن‌وقت خودکشی؟ چطور ممکن است این مرد خودکشی کرده باشد؟ ملاحظه می‌کنید که حتی خود گوینده هم از ترس همان«دیگران» و لذت دولت‌ستیزی ارضا‌کننده‌اش نمی‌تواند حقیقت را فریاد بزند که به‌رغم مخالفتم با حکومت بدانید که پهلوان در نبرد بی‌ترحم بین سنت و مدرنیته قربانی شد... همین و همین قصد روایت مرگ پهلوان را ندارم اما می‌خواهم بگویم که چه راحت «حقیقت» در پای«دولت‌ستیزی» همیشه موجود به‌ویژه وقتی پای دولت‌ستیز معتبری به‌میان باشد، قربانی می‌شود و تاریخ نسل‌هایمان را با خود به بیراهه می‌کشد. ... چندی پیش داشتم گشتی می‌زدم در تاریخ معاصر کشورمان به بهانه بررسی به اصطلاح«جنبش‌های آزادیخواهانه» این یکصدساله اخیر و شرح آدم‌هایی که این جنبش‌ها را به‌وجود آورده بودند.

جالب بود وقتی این مشاهیر را لیست می‌کردم، دیدم اولا برخی از آنها در این یکصدواندی سال اخیر حالا یا به علت شرایط روز! یا رایج‌بودن رسم، به هر حال یا سمپات انگلیس‌ها بودند یا حرف‌شنو روس‌ها اعم از نوع تزاری یا بلشویکی‌اش و آدم‌های مستقل و در این دام نیفتاده بسیار کم. تا اینجایش برایم خیلی اعجابی نداشت که گویا شرایط روزگارشان بود.

 اما نکته تامل‌برانگیز اینکه تمامی انگلوفیل‌ها از وثوق‌الدوله، نصرت‌الدوله، سیدضیاءالدین طباطبایی و تقی‌زاده گرفته تا رضاخان میرپنج و قوام‌السلطنه و علاء و ... تمامی اینها در قضاوت‌های تاریخی غالبمان در ردیف افراد وابسته، مزدور، خائن و وطن‌فروش و ... قرار گرفته‌اند اما در مقابل کلیه کسانی که به هر دلیلی جلو حکومت متزلزل مرکزی ایران ایستاده‌اند و توانسته‌اند چنگی روی آن بزنند و ضمنا همزمان دست محبت و نیازی هم به‌سوی همسایه شمالی دراز کرده‌اند، همه‌وهمه معروف شدند به قهرمانان ملی کشور! من نمی‌دانم دیگر چرا به برخی از این عزیزان «ایران قسمت‌کن» لقب ملی داده‌ایم؟ آخر بخشش هم اندازه دارد.

اما تاملم برای پیداکردن این تفاوت وحشتناک بین علاقه‌مندان دو کشوری که در هیچ مقطعی از تاریخ. هیچ کدامشان. هیچ فرصتی را برای تجاوز به ایران از دست نداده‌اند به جز این نتیجه‌ام نرساند که اگر گروه دومی‌ها به خوشنامی کارشان ختم شد! صرفا به دو دلیل مشخص بود، اول دولت‌ستیزی مورد بحثمان و دوم اینکه پایگاه‌های مطبوعاتی هنری و ادبی کشور در اختیار رفقایی بود که قادر نبودند تا داوری‌های اجتماعی خود را فارغ از وابستگی‌های حزبی خود ارایه دهند و در نتیجه این تفاوت سهمگین و گمراه‌کننده پیش آمد.

کسی هم خیلی به‌دنبال چرایی‌اش نیفتاد چرا که گروهی به حکومت مشغول بودند و دسته دوم فقط در فکر جانشینی آنها. اما حقیقت این بود که در هر دو گروه... هم آدم‌های خائن و ترسو و وطن‌فروش و حقیر کم نبودند و هم انسان‌های باشرفی که به‌زعم خود چاره کار را فقط و فقط در توسل به این و آن می‌دیدند. والسلام

تابناک:نامه‌نگاری‌ها و آینده روابط ایران و امریکا

«نامه‌نگاری‌ها و آینده روابط ایران و امریکا»عنوان یادداشت روز روزنامه تابناک به قلم حسن لاسجردی است که در آن می‌خوانید؛تغییر حکومت‌ها و دولت‌ها برای کشورهایی که دچار مناقشه و چالش هستند به صورت فرصت دیده می‌شود. به این معنا که معمولاَ کشورهایی که با همدیگر دچار مناقشه اند به دلایل زیادی درصدد حل مسائل فیمابین هستند و از هر فرصتی برای راهگشایی استفاده می‌کنند.

آنچه در روابط ایران و آمریکا مهم و خودنمایی می‌کند، این است که با هر تغییر قدرتی در جمهوری اسلامی ایران، افراد و سازمان‌های مختلف، تلاش دارند که راهکاری ارائه کنند. این راه حل‌ها بعضی مواقع ممکن است سختگیرانه باشد و در برخی موارد راهگشا. درحال‌حاضر که آقای روحانی بر سر کار آمده است، سازمان‌ها، نهادها و چهره‌های سیاسی در ایالات متحده آمریکا درصدد ایجاد یک فرصت برای حل مسائل فیمابین ایران و آمریکا هستند.

در خصوص روابط ایران و آمریکا چند مساله بنیادی وجود دارد که به نظر می‌رسد تا زمانی که این مسائل مرتفع نشود هیچ تغییر بنیادی در روابط دو کشور اتفاق نخواهد افتاد.‌ اول اینکه این مذاکرات به چه صورت اتفاق خواهد افتاد و دیدگاه دو طرف چگونه است و اینکه در موضعی برابر است یا نابرابر؟ به عنوان یک قدرت بزرگ با یک قدرت منطقه‌ای است یا خیر . نکته دوم سوابق ماست، ایالات متحده سوابق سیاهی علیه ما دارد و نکته سوم این است که بین ایران و ایالات متحده دیوارهای بی اعتمادی وجود دارد که بایستی بازسازی شود.

در ارتباط با نامه 118 تن از نمایندگان مجلس آمریکا از هر دو طیف جمهوریخواه و دموکرات به رئیس‌جمهور این کشور و توصیه آنها به وی برای از دست ندادن فرصتی که در ایران با روی کار آمدن رئیس‌جمهور جدید به وجود آمده است، بایستی گفت به جهت حساسیت و اهمیت موضوع ایران، نباید تردید داشت که چرا هر دو طیف جمهوریخواه و دموکرات این توصیه را داشتند. به‌هرحال دو کشور موقعیت خاصی در عرصه روابط بین‌الملل دارند.

از طرف دیگر برگ‌های برنده‌ای که هر دو طرف دارند، سبب شده که چهره‌ها و گروه‌های سیاسی، اختلافات خود را برای حل این موضوع کنار بگذارند. از سال 1358 که موضوع قطع روابط دو طرف مطرح شد تا به امروز مسائل و مشکلات زیادی وجود داشته است. از طرفی، موضوعاتی مطرح شده که هر دو طرف به برقراری رابطه هم علاقه مندند، هم علاقه‌مند نیستند. درحال‌حاضر دو طرف به دنبال آن هستند که ببینند چه کسی می‌خواهد قدم اول را بردارد، چراکه قدم اول بسیار مهم است. مساله دیگر این است که هدف از مذاکرات چیست؟ آیا هدف این است که مشکلات برطرف شود یا مذاکره با نگاه به آینده باشد.

به هر صورت برای ایران بسیار مهم است که بداند اگر ایالات متحده می‌خواهد مذاکره کند چه مذاکره‌ای مد نظرش است. دیگر اینکه ایالات متحده چگونه، پرونده‌های گذشته اعم از حقوقی و سیاسی را می‌خواهد جبران کند. این نگاه که در افکار عمومی مطرح شده که درحال‌حاضر با تغییر دولت در ایران، روابط ایران و آمریکا به سرعت بهبود پیدا می‌کند، رویایی به نظر می‌رسد.

موضوع دیگر لابی رژیم صهیونیستی در مجلس نمایندگان ایالات متحده است. ‌به طور حتم یکی از مخالفین بهبود روابط با ایران رژیم صهیونیستی است. هر چقدر آنها بتوانند فاصله ایران و آمریکا را بیشتر کنند می‌توانند از آمریکا امتیاز بگیرند. به نظر می‌رسد به طور حتم لابی اسرائیل تلاش می‌کند شیطنت کند و با آوردن طرح‌ها و لوایح مختلف و مطرح کردن دوباره موضوعات گذشته از جمله بحث حقوق بشر، تروریسم و.. تلاش می‌کند نزدیکی میان ایران و ایالات متحده را هر چه بیشتر منتفی کند./ منبع: روزنامه تابناک

مردم سالاری:ضرورت توجه به توسعه اطلاع‌رسانی و اعتلای نظام ارتباطی

«ضرورت توجه به توسعه اطلاع‌رسانی و اعتلای نظام ارتباطی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم میرزابابا مطهری‌نژاد است که در آن می‌خوانید؛ بسیاری از مدیران ارشد دستگاه‌های اداری- اعم از بخش دولتی، عمومی یا خصوصی- وظیفه روابط‌عمومی را در ایران، فقط برقراری ارتباط متعارف درون و برون سازمانی و البته در بُعدی به مراتب قوی‌تر از تشریفات و ارائه خدمات فرهنگی- از قبیل پارچه و پلاکاردنویسی و امثال آنها- می‌دانند. با وجود این، اکثریت این مدیران، شنیده‌اند که روابط‌عمومی یک بازوی مشاوره مهم برای عالی‌ترین مقام اجرایی به حساب می‌آید. بدیهی است که این شنیدن را نباید مترادف آگاهی یا اعتقاد نسبت به آن دانست. در دولت یازدهم با توجه به خاستگاه مردمی که پیدا کرده است ،باید به «توسعه اطلاع‌رسانی و اعتلای نظام ارتباطی» خود توجه ویژه مبذول دارد.

روابط عمومی در دولت تدبیر و امید و اعتدال باید جنبه‌ها و ابعادی کاملا متفاوت با روند جاری امور از روابط‌عمومی دولتی را به نمایش بگذارد و چشم‌اندازی از ارزش افزوده در روابط‌عمومی در منظر «ارتباطات راهبردی» ارائه دهد. غالبا روال کار روابط‌عمومی‌ها، به ویژه در کشور ما، هر چقدر هم در وادی علم و قدرت سیر کنند، به این ترتیب است که ارتباطات درون بخشی آنان از بیرون به درون گردش دارد. در حالی که این دولت باید نمونه منحصر به فردی از گردش ارتباطات از درون به بیرون را در روابط‌عمومی ارائه ‌دهد. به عبارت دیگر، معمولا بخش‌های فنی و تخصصی در هر دستگاه به عنوان ایجاد کننده فعالیت، جویای همکاری روابط‌عمومی در همگان سازی آن می‌شوند، تا اینکه روابط‌ عمومی خود منشأ ایجاد یک فعالیت و جویای همکاری بخش‌های فنی و تخصصی باشد.

در دولت تدبیر و امید بهتر است نه تنها روابط‌عمومی را به عنوان منشأ ایجاد یک فعالیت معرفی ‌کند، بلکه در بُعدی فراتر از همکاری، چشم‌اندازی کاملا جدید پیش‌روی واحدهای تخصصی بگذارد تا آنها با استفاده از اطلاعات ارائه شده، به تجزیه و تحلیل موارد مربوط به خود بپردازند و چند و چون آن را به صورت گزارش تفصیلی، در اختیار عالی‌ترین مقام اجرایی قرار دهند.

اجرای طرح‌هایی که در چارچوب وظیفه مشاوره مدیریت روابط‌عمومی با «ارزش افزوده» و بُعد «ارتباطات راهبردی» آن صورت می‌گیرند، بیانگر این حقیقت است که هر چند توجه به روابط‌عمومی در یک دولت بیشتر باشد، به همان اندازه بهره‌وری بیشتری در مجموع عملکرد دولت حاصل می‌شود.

سیاستگذاران و تصمیم‌گیران محترمی که ساماندهی روابط عمومی را در دولت یازدهم مطالعه می‌کنند، در مطالعه خود باید به یک نکته عنایت داشته باشند و آن تفاوت فعالیت روابط‌عمومی، با فعالیت‌هایی است که بخش‌های تخصصی و فنی دارند و آن تفاوت مخاطب‌سنجی است.

فن مخاطب‌سنجی در روابط‌عمومی، اصول مخاطب‌سنجی و روش‌های برقراری ارتباط راحت با مخاطبان را مد نظر قرار می‌دهد. در غیر اینصورت،ارتباط صحیح با نوشته‌ها و گفته‌های متخصصان، آنچنان که باید و شاید، برقرار نمی‌شود.

این یادآوری از آن جهت اهمیت دارد که نوشتار و گفتار به زبان مخاطب عام را کار تخصصی روابط عمومی نپنداریم، چراکه کنش و واکنش موثر و مفید با افکار عمومی و جامعه، کاری است بسیار پیچیده و تخصص مربوط به آن از کمیاب‌ترین تخصص‌های موجود، نه تنها در کشور ما، بلکه در جامعه جهانی است.

در جهان امروز که در سایه ابزارهای گسترده و جهان شمول هر لحظه اش در گرو تغییرات شگفت‌انگیز است ارتباط، حرف اول را می‌زند . تحقیقات نشان می‌دهد که در بین هفتاد تا هشتاد درصد اوقات روزانه افراد و سازمان‌ها و موسسات و شرکت‌ها به نحوی در تماس و ارتباط با دیگران می‌گذرد. البته منظور فقط ارتباط رویاروی نیست، بلکه ارتباط از طریق رسانه‌های مکتوب، تصویری، مکاتبات، ابزارهای مخابراتی (تلفن، فاکس، تلفکس، ماهواره، موبایل، شبکه‌های رایانه‌ای و پیامک و....) همه و همه ارتباط هستند. به همین دلیل کیفیت زندگی هر فرد و کیفیت حیات هر دولت و هر سازمان و موسسه و شرکتی بستگی به کیفیت ارتباطات او با دیگران دارد و مثلا همه افراد در محیط کار فرصت‌های یکسانی دارند، اما تنها کسانی مسیر پیشرفت و ترقی را به سرعت می‌پیمایند و احترام ، اعتبار، مقام و حتی ثواب اخروی بیشتر برای خود کسب می‌کنند که توان برقراری ارتباط موثر و گسترده دارند، قدرت بیان دارند، پیام‌های خود را به درستی مطرح می‌کنند و موانع ارتباط را به موقع برطرف می‌کنند.

ارتباطات مجموعه‌ای از مهارت‌هاست، اما مهمترین آنها درک نقطه نظرات و پیام‌های طرف مقابل و تفهیم پیام‌ها و نقطه نظرات خودمان است. یکی از مهارتها، فن دقیق خوب‌ گوش‌کردن و خوب خواندن گزارشات است . تحقیقات نشان می‌دهد که 60 درصد از سوء تفاهم‌ها در محیط کار و خانه ناشی از خوب گوش نکردن است، چرا که خوب نشنیدن و خوب گوش نکردن موجب می‌شود نیمی از پیام، دریافت نشده و از دست برود. به همین دلیل باید چگونه گوش کردن را آموزش داد. همینطور سایر فنون ارتباط.

مأموریت و هدف اصلی روابط عمومی در این دولت با این نگرش باید هویت بخشی به دولت و اشتهار آن باشد.

اشتهار دو مؤلفه دارد : 1- شناخت 2- محبوبیت.

فراموش نکنیم که اشتهار ، اعتبار می‌آفریند و اعتبار ثروتی قابل اندازه‌گیری است.

به دلایل مختلف از جمله رأی نزدیک به بیست میلیون و شور و نشاطی که بعد از پیروزی دکتر روحانی، جامعه از خود نشان داد، دولت یازدهم در زمینه محبوبیت در شرایط مطلوبی است، اما در حوزه اشتهار یا شناخت تقریباً هیچکس هیچ چیز از دولت نمی‌داند و صدها سوال بی جواب در اذهان عمومی چه به لحاظ کلی و چه در حوزه‌های مختلف و وزارتخانه‌ها وجود دارد که باید با عملکرد حرفه‌ای روابط عمومی‌ها و بهره‌گیری مناسب و کارشناسی از فنون ارتباطی به آنها جواب گفته شود. امید که این مهم از همان روزهای نخست آغاز به کار دولت با بهره‌گیری از نظرات کارشناسی و انتصابات سنجیده در حوزه روابط عمومی مورد توجه قرار گیرد.

بهار:نگرانی از سفر استراو

«نگرانی از سفر استراو»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم امیر عباس نخعی است که در آن می‌خوانید؛اگرچه تصور می‌شد و می‌شود که پیام «تغییر» مردم به اندازه کافی رسا و شفاف باشد، اما ظاهرا برخی دوست دارند تا خود را به ناشنوایی بزنند.

بیان یک احتمال ساده مبنی بر حضور جک استراو وزیر خارجه اسبق بریتانیا در مراسم تحلیف حسن روحانی رییس‌جمهوری منتخب مردم ایران برخی را به هیاهو انداخته است.

اگرچه هنوز به‌درستی مشخص نیست آیا این احتمال شدنی است یا تنها در حد یک اما و اگر مطرح شده اما واکنش تندروها را به‌همراه داشته است. اصولگرایان تندرو که با مشی و منش خود هشت سال تمام حتی با اتکا به سرمایه‌های یک کشور نفت‌خیز چون ایران نتوانستند ظاهر اقتصاد را حفظ کنند که هیچ، نتوانستند شرایط را به‌طور ثابت و «فریز»شده نگه دارند دوباره به تکاپو افتاده‌اند.

اما مشی قهر با دنیا و خط و نشان کشیدن و کاغذپاره خواندن و کشکی نامیدن به‌سر آمده، همه باید کمک کنند تا دولت جدید بتواند به اوضاع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور سروسامان دهد، گویا برخی یا نمی‌خواهند یا آگاهی فهمشان از دنیای تازه به گونه‌ای است که جز مخالفت و دشمنی پیام دیگری برای دنیا ندارند.

برای مرعوب نبودن نیاز نیست تا حتما دوست باشیم؛ می‌توان دشمن نبود و با کشورهای دنیا تعامل مثبت با حفظ منافع ملی داشت.

در دنیای به‌هم‌تنیده امروزی برای آن‌که بتوان به‌درستی حرکت کرد، اگر دوستی نداری باید دشمن هم نداشته باشی.

«جک استراو به‌جای تهران به واشنگتن برود»، «تلاش انگلیس برای بازگشایی سفارت با سفر جک استراو به تهران»، «سفر جک استراو به تهران اگر به معنای پذیرش اشتباهات باشد اشکالی ندارد» و این جملات بخشی از واکنش‌های شتاب‌زده به خبر احتمالی سفر یک وزیر اسبق در دولت انگلیس با تهران است؛ واکنش‌هایی که بیانگر آن است طیفی از اصولگرایان می‌خواهند در بر همان پاشنه پیشین بچرخد، یعنی همان چیز که مردم نخواستند.

بحث بر سر سفر یک دیپلمات به تهران نیست، بحث بر سر این است که این عده و همفکرانشان هیچ راهی را که به گشایش احتمالی بینجامد نمی‌پسندند؛ راه خودشان هم جز ورشکستگی کشور هیچ دستاوردی نداشته و فکر تازه‌ای هم جز شعارهای کهنه ندارند...

.... بنابراین دولت تازه راهی ندارد جز آن‌که نگاه خود را از این طیف برداشته و در واقع آن‌ها و سخنان تکراری‌شان را نه ببیند، نه بشنود. دولت «اعتدال» فرصت زیادی برای سامان دادن اوضاع کشور ندارد. اگر در یک فرصت میان‌مدت گام‌های موفقیت‌آمیز برداشته نشود، همین عده همیشه ناراضی و همیشه شعاری صدایشان از باقی بلندتر خواهد بود.

بنابراین برای ایجاد تحول اساسی و سریع باید صداهای مثبت داخلی و خارجی را شنید. باید از فضاهای مثبت بین‌المللی و دست‌های دراز‌شده به سوی ایران حداکثر استفاده را برای بهبود اوضاع برد و تغییرات مورد نظر مردم را بی‌درنگ برایشان ایجاد کرد. قطار تحولات بین‌المللی منتظر کسی نخواهد ایستاد؛ همچنان‌که در این چند سال گذشته نایستاد و کشور را کیلومترها از پیشرفت واقعی(و نه صوری) دور کرد. حال از توقف کوتاه‌مدت آن‌که به‌یمن خواست میلیونی مردم ایران ایجاد شده باید استفاده کرد و سوار آن شد.

ابتکار:با پا رفتن مهم نیست، دل کندن مهم است

«با پا رفتن مهم نیست، دل کندن مهم است»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛اقدام معاونت توسعه و مدیریت منابع انسانی ریاست جمهوری در ایجاد تشکلات جدید در ساختار نهاد ریاست جمهوری با عنوان «دفتر رئیس جمهور سابق»موجی از واکنش‌ها را به همراه داشت. در این ساختار که در تاریخ 29 تیر و با امضای غلامحسین الهام به عنوان معاون توسعه انسانی ریاست جمهوری ابلاغ شده است، شرح وظایف دفتر رئیس جمهور سابق و تشکیلات تفصیلی و ساختار دفتر رئیس جمهور سابق با 25 پست سازمانی در نظرگرفته شده است.اما چرا این اقدام چنین بازتابی در پی داشته است؟ آیا رئیس جمهور سابق حق ندارد به پاس هشت سال خدمت در دوره پس از انتخابات ریاست جمهوری یک ساختمان کار داشته باشد و تعدادی کارمند دفتری در اختیار داشته باشد؟

برای پاسخ به این سؤالات ابتدا باید به چند مسئله اشاره شود:
1-انتظار عمومی این است که روند انتقال قدرت با پروسه انتخابات دریک فضای دوستانه و بدون چالش صورت پذیرد. قاعده دموکراسی هم این است که تحویل کلید پست ریاست جمهوری به رئیس جمهور منتخب بدون چالش واما و اگرصورت پذیرد. قائده اخلاقی و منش انسانی نیز انتقال بدون حاشیه را اقتضاء دارد. این نقل و انتقال آسان و با آرامش، در سه دوره گذشته پایان ریاست جمهوری در ایران صورت پذیرفته است. در سال 68 کلید پاستور از طرف رهبر فعلی انقلاب که آن هنگام کسوت ریاست جمهوری را به تن داشتند به آیت الله هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس جمهور منتخب صورت پذیرفت. همین اتفاق در پایان دوره هشت ساله ریاست جمهوری جناب آقای هاشمی نسبت به آقای خاتمی رخ نمود. آقای خاتمی هم در سال 84 با کمال آرامش و در نهایت سادگی و صمیمیت، کلید را تحویل آقای احمدی نژاد نمود. پس تجربه پیش رو نشان می‌دهد که اسلاف آقای احمدی نژاد به راحتی وظیفه قانونی و اخلاقی خود را انجام دادند و این بزرگ منشی، موجب گردید،مردم هم با همه مشکلات و گرفتاری ها، خاطره ای خوش از آن دولت‌ها در یاد داشته باشند.

2-بی تردید حرمت شخصی که هشت سال زحمت ریاست جمهوری کشور بزرگی چون ایران را عهده دار بوده از ضروریات است و باید امکان استفاده از تجربیاتش فراهم آید. متاسفانه این مهم در کشور ما مورد غفلت واقع شده و در مواردی پایان دوره ریاست جمهوری مساوی پایان حیات سیاسی فرد تلقی شده است. در هیچ کجای عالم این نوع برخورد با زحمت اشخاصی با چنین جایگاهی، صورت نمی‌گیرد. در دنیای غرب روسای جمهور بازنشسته دارای مصونیت و به عنوان مهم ترین عنصر دیپلماسی عمومی در خدمت دیپلماسی رسمی کشور هستند ولی در کشور ما”تو خود حدیث مفصل بخوان زین مجمل!" سرگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی و جناب سید محمد خاتمی عبرت انگیز است وقتی آقای خاتمی که با آن راحتی و گشاده رویی کلید را تحویل جناب احمدی نژاد نمود، در مقابل، آقای احمدی نژاد نه فقط اجازه اقامت کوتاه مدت به ایشان تحت عنوان”رئیس جمهور سابق” نداد که حتی از دادن یک ساختمان در بیرون نهادریاست جمهوری به ایشان نیزدریغ ورزید و هنگامی که در سال 84 آقای خاتمی جهت شرکت در اجلاس” اسلام و غرب” وارد مالزی شد سفیر وقت ایران اطلاع داد که به ایشان دستور داده اند از مساعدت به خاتمی پرهیز نماید؛ حال آقای احمدی نژاد باید حق دهد که امروز در مقابل اقدام معاونت انسانی اش این چنین واکنش و بازار تحلیل بپا شود. البته هیچکس نباید از بی حرمتی و بی احترامی به منتخب قبل مردم خوشحال باشد.

3-در این سالها نه فقط تلاش برای گرامیداشت زحمات دیگر روسای جمهور و بقیه مسئولین بلند پایه صورت نگرفت که بی احترامی،بی حرمتی و ضایع کردن زحمات دیگران به سنت رایج تبدیل شد. پشت پا زدن به دست آوردهای گذشتگان و در ردیف خائن شمردن آنان به ورد زبان دولتمردان در هشت سال گذشته تبدیل گردید. بنابراین گر چه در نظر نگارنده اقدام آقای الهام حداقل کاریست که می‌بایست انجام داد و امکان سیستمی بهره مندی دولت جدید از تجربیات دولت قبلی می‌بایست فراهم آید ولی از”باب خود کرده را تدبیر نیست"، منشاء این سنت‌های غلط خود آقای احمدی نژاد با آن پیشینه بوده است.

4-در ادبیات محاوره ای گفته می‌شود که با” پا رفتن مهم نیست با دل رفتن مهم است” مردم در روابط عاطفی برای همدیگر دعا می‌کنند که این رفتن با پا باشد نه با دل و یا پشت سر مسافر آب می‌پاشند اما در مناسبات قدرت مطابق آموزه‌ها آنچه مهم است این است که افراد نباید دل ببندند. در هنگام اجبار ممکن است با پا بروند ولی با دل نمی‌روند. مهم این است که در مناصب قدرت با دل رویم آنچنانکه مجبوریم با پا نیر رویم، ولی در روابط عاطفی عکس آن صادق است؛ حال باید دید در این واپسین روزهای پاستور نشینی آقای احمدی نژاد -که باید به ایشان خسته نباشید گفت – آیا او آماده است تا با دل رود و آنچنانکه می‌بایست با پا رود؛ البته از دکتر حسن روحانی نیز انتظار هست که امکان بهره مندی از تجربیات آقای احمدی نژاد در آن سطحی که ممکن و مفید است را فراهم آورد؛ ولی یک واقعیت را نیز نباید فراموش کرد و آن اینکه داشتن دفتر و دستک توسط رئیس جمهور سابق نباید به حاشیه سازی و دخالت منجر شود. مردم در نتیجه عملکرد دولت قبل به دولت فعلی روی خوش نشان داده اند و بخش مهمی از رأی آقای روحانی نه به عملکرد دولت سابق میباشد؛ بنابراین نمی‌توانند نظاره گر پروسه دولت در دولت باشند.

آرمان:سفر استراو به ایران و 4 نکته

«سفر استراو به ایران و 4 نکته»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم جاوید قربان اوغلی است که در آن می‌خوانید؛اندک صحبتی از احتمال حضور جک استراو، وزیر امورخارجه سابق انگلیس در مراسم تحلیف رئیس‌جمهور منتخب کافی بود تا موجی از انتقادات علیه این اقدام که البته هنوز در حد یک احتمال باقی مانده راه بیفتد. نکته اول و مهم این است که به هر تقدیر نتیجه انتخابات اخیر ایران باعث ایجاد رویکردی کاملا مثبت در دنیا به کشورمان شده است و نشانه‌های این تغییر رویکرد بین‌المللی از همان روز اول اعلام نتایج خود را به روشنی نشان داد.

موج گسترده پیام‌های تبریک به رئیس‌جمهور منتخب به خوبی گواه امیدواری و تمایل دنیا به انجام مذاکراتی سازنده و نتیجه‌بخش با ایران است. گرچه گروهی در ایران کشورهای غربی و از جمله آمریکا را به‌عنوان یک کل واحد تغییرناپذیر معرفی می‌کنند اما واقعیت این است که رویکردها در داخل تمام این نظام‌های سیاسی به تحولات خارجی تفاوت دارد و آنها می‌توانند در موقعیت‌های متفاوت رفتارهای متفاوتی نشان دهند.

اکنون به نظر می‌رسد ریاست‌جمهوری آقای روحانی یکی از همین موقعیت‌های متفاوتی است که کشورهای قدرتمند جهان نزدیک به یک دهه برای حل و فصل اختلافات خود با ایران منتظر آن بودند. نکته دوم این است که به هر حال باید پذیرفت که رویکرد سیاست خارجی 8 سال اخیر باعث کند شدن سیاست‌ورزی و نیل به منافع ملی ما شده است. ما از این راه نه‌تنها به استقلال خاصی نرسیده‌ایم که تاحدودی وابستگی نیز به بازماندگان بلوک شرق پیدا کرده‌ایم.

کشورهایی چون روسیه و چین که هر گاه دلشان خواسته از ما دفاع کرده‌اند و هر بار نیز که دفاع از ایران با منافع ملی آنها سازگار نبوده به ما پشت کرده‌اند. در مقابل این تصویری غیرموجه از ایران و مردم ایران در ذهن کشورهای غربی و جوامع آنها ایجاد شده که می‌تواند به منافع اقتصادی ما در بلندمدت و همچنین وجوه فرهنگی ایران لطمه وارد کند. نکته سومی که می‌توان به آن اشاره کرد اینکه حتی طبق روایات و باورهای ما نیز داشتن هزار دوست کم است و داشتن یک دشمن زیاد. سیاستی که در راستای تحقق چنین هدفی قرار دارد تنها سیاست تعاملی است.

کشورها برای تعامل با یکدیگر نباید لزوما شیفته یکدیگر باشند، همچنین دشمنی با یک کشور نیز تنها بر پایه یک اظهارنظر یا تصمیم کاری بس اشتباه است. چیزی که در این میان مهم و اساسی است تعامل بر اساس هم‌افزایی بین‌المللی است که پایه‌ای جز منافع ملی ندارد. ما اکنون بدون دلیل با برخی کشورها روابطی بس حسنه داریم (همچون ونزوئلا) و در مقابل با برخی کشورها نیز به سمت تقابل پیش می‌رویم (مثل آلمان یا فرانسه و یا حتی انگلستان). به عبارتی سیاست خارجی ما در دو قطب تجمیع شده است؛ یا از کشوری نفرت داریم یا عاشق کشوری هستیم.

نکته چهارم و نهایی درخصوص سفر آقای استراو به ایران و مخالفت با این سفر آن است که جک استراو در دورانی که آقای روحانی هدایتگر مذاکرات اتمی از سوی ایران بود درحقیقت به‌عنوان عامل تعادل‌بخش این مذاکرات عمل می‌کرد. در کتاب آقای روحانی هم آمده که در زمانی که آمریکا فشارهای زیادی به سه کشور اروپایی برای جمع کردن مذاکرات هسته‌ای وارد می‌کرد، این جک استراو بود که به‌عنوان فعال‌ترین نیروی موازنه‌بخش ایفای نقش می‌کرد. از یاد نبریم که قسمت عمده‌ای از واقعیت کشورها و ملل در امروز آنها خفته است، هر چند این وضعیت قطعا ریشه در تاریخ و گذشته آنها دارد اما لزوما با آن یکی نیست.

ما در هر برهه تاریخی و در هر معادله‌ای نمی‌توانیم کشوری را متهم کنیم. همین تفکر است که باعث می‌شود کشوری چون روسیه با تمام خلف وعده‌هایی که در مقابل ما داشته و کارشکنی‌های که در طول تاریخ نسبت به کشور ما کرده به عنوان دوست همیشگی ایران معرفی شود. کشورها در دنیای امروز نه دوست همیشگی هم هستند و نه دشمن همیشگی. مخالفت با ورود آقای استراو می‌تواند دنیا را از کارکرد دولت آقای روحانی تحت تاثیر قرار دهد.

دنیای اقتصاد: دیپلماسی دولت روحانی و چشم‌انداز روابط اقتصادی

«دیپلماسی دولت روحانی و چشم‌انداز روابط اقتصادی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر یحیی آل اسحاق است که در آن می‌خوانید؛هفته گذشته همراه با هیاتی متشکل از ۶۰ بازرگان وفعال بخش خصوصی سفری به ارمنستان داشتم. با توجه به برگزاری انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری و اثر مثبتی که این انتخابات روی افکار عمومی داخل وخارج داشته است، چنین سفری از اهمیت زیادی برخوردار بود. ما پیش از این هم سفرهای زیادی به کشورهای هند، پاکستان، عراق وترکیه داشتیم که این سفرها حاصل تفکر و تصمیم دسته‌جمعی تعدادی از برجسته‌ترین کارشناسان در حوزه دیپلماسی و اقتصاد بود.
اخبار مربوط به نتایج این سفر در خبرگزاری‌های داخلی و خارجی موجود است، اما آنچه مهم به نظر می‌رسد و نباید از نظر دور بداریم، اثر مثبتی است که درحال حاضر در فضای بین‌الملل در مورد آینده ایران وجود دارد. در این نوشته کوتاه می‌خواهم به اهمیت این موضوع اشاره کنم.

در حوزه سیاست خارجی در سال‌های گذشته، بحران‌آفرینی‌های غیرضروری و بدون هدف، رفتارها و اظهارات فکر‌نشده، عدم انسجام در سیاست‌ها، بی‌ثباتی در مواضع و فقدان استراتژی مشخص، موجب کاسته شدن منافع ملی به دیدگاه‌های شخصی و سلیقه‌ای و پیگیری اهداف سیاست خارجی کشور بر مبنای سیاست سعی و خطا شده است. تخریب روابط ایران با بسیاری از کشورهای جهان؛ هدر رفتن بخش مهمی از انرژی و توانمندی دیپلماتیک ایران برای موضوعات کلان و آرمانی که هیچ نتیجه‌ای برای سیاست خارجی به همراه نداشته و تقلیل روابط خارجی ایران به روابط با کشورهایی که نمی‌توانند در تقویت جایگاه استراتژیک در سطح بین‌المللی نقش مهمی ایفا کنند؛ کاهش سطح تاثیرگذاری ایران بر شکل‌گیری روندها و رژیم‌های منطقه‌ای و بین‌المللی و نهایتا تشدید تحریم‌های اقتصادی و ایجاد محدودیت‌‌های شدید در روابط اقتصادی و بانکی با سایر کشورهای جهان از دیگر نتایجی است که باید برای رفع آن تلاش کرد. تحلیل شرایط کنونی نشان می‌دهد که پس‌از انتخابات اخیر ریاست جمهوری و انتخاب آقای روحانی، جهان نگاه تازه‌ای به سیاست واقتصاد ایران پیدا کرده‌است. وقتی چنین ارزیابی مطلوبی بوجود می‌آید باید از آن استفاده کرد.

این فرصت نباید از دست برود، اما نباید دچار اشتباه شویم. تا پیش از انتخابات اخیر ارزیابی موقعیت و شرایط ایران در دو سطح منطقه‌ای و بین‌المللی نه‌تنها چشم‌انداز امیدوار‌کننده‌ای را به نمایش نمی‌گذاشت، بلکه فکر می‌کردیم ممکن است تهدید‌ها و فشارها به شکل افسارگسیخته و بدون هر‌گونه مانع جدی افزایش پیدا کند، اما امروز این چشم انداز به نحو مطلوبی معکوس شده است.

بازرگانان وتجار بین‌المللی شامه‌ای قوی دارند واین را بهتر از همه درک کرده‌اند که تحولات در ایران بسیار مثبت وامیدوار کننده پیش می‌رود. پیش ازاین به‌رغم افزایش قدرت ایران در هر دو سطح منطقه‌ای و بین‌المللی و مهم‌تر از آن، بروز تغییرات مثبت در سطح جهانی، ایران نگران‌ مقابله با تهدید‌هایی بود که  معیشت روزمره مردم را سخت و دشوار کرده بود. به نظر می‌رسد اکنون این نگرانی‌ها کمرنگ شده است.

حقیقت این است که دولت آینده شرایط دشواری دارد، اما با پیشینه ای که در تیم روابط بین‌الملل وشخص دکتر روحانی سراغ داریم، می‌دانیم که این مسائل به شکل مناسبی حل وفصل خواهد شد. واقعیت این است که تشدید روزافزون تحریم‌های اقتصادی که عملا اقتصاد داخلی را با مشکلات مواجه کرده است، دستگاه دیپلماسی کشور را ملزم می‌کند که ضمن ارزیابی از وضع موجود، تمامی گزینه‌ها و راه‌‌های احتمالی برای برون‌رفت از این وضعیت را مورد بررسی قرار دهد.بر این اساس، با توجه به شرایط تحریمی، ایران ناگریز به اتخاذ مجموعه‌ای از سیاست‌ها و تصمیم‌سازی‌های جدید در حوزه سیاست خارجی و اقتصادی است. بدیهی است که راه تحقق اهداف سند چشم‌انداز 20‌ساله، بستن درها، خودانزوایی و قرار گرفتن در فضای تقابل، تهدید و تشدید تنش‌ با نظام بین‌الملل و کشورهای منطقه نیست. در این شرایط، اتخاذ سیاست خارجی توسعه‌گرا و تعاملی به ویژه در روابط با کشورهای همسایه و فاصله‌ گرفتن از فضای امنیتی در این حوزه و همچنین ایجاد تحول در ساختار اقتصادی کشور می‌تواند ما را در خروج از وضعیت کنونی و تحقق اهداف توسعه کشور یاری کند.

ما معتقدیم ایران در حال حاضر بنا به دلایل مختلف به لحاظ همکاری‌های اقتصادی خارجی شرایط مطلوبی را طی نمی‌کند، اما با همدلی، همراهی و تلاش مضاعف همه نیروهای موجود می‌توان این شرایط را به یک فرصت تاریخی برای ایجاد یک تحول اقتصادی تبدیل کرد. سفر به ارمنستان هم برای ما چنین پیامی داشت و ما دیدیم اگر دولت‌ها به بخش خصوصی میدان بدهند حتی ما می‌توانیم در عرصه دیپلماسی به خصوص در زمینه دیپلماسی اقتصادی به دولت کمک کنیم. محور اصلی این کمک بیش از هر چیز بر تغییر در شرایط منطقه‌ای ایران مبتنی است. به عبارت دیگر، ایران باید پیش از هر چیز بتواند موقعیت ژئوپلتیک خود را به یک فرصت برای پیشرفت اقتصادی تبدیل کند. تجربیات تاریخی در نقاط مختلف جهان نشان می‌دهد پیشرفت اقتصادی رابطه مستقیمی با احساس امنیت، ثبات و آرامش در حوزه سیاسی دارد.

به هر حال اتخاذ رویکرد مخاصمه‌آمیز نسبت به روندها و فرآیند جهانی در شرایط موجود نه‌تنها منجر به تغییر دگرگونی آنها نخواهد شد، بلکه کشوری که این‌گونه رویکردها را مدنظر قرار دهد در معاملات جهانی منزوی یا طرد خواهد شد. در این شرایط، کشورهایی که با برخی از روندها مخالف هستند،‌ به جای تقابل، با تعامل فعالانه تلاش می‌کنند برای تاثیرگذاری مناسب بر این روندها و فرآیندها امکان بیشتری را برای بهره‌برداری از استراتژی تعامل سازنده در مواجهه با سایر دولت‌های جهان فراهم آورند و این، مبنای سیاست خارجی تعامل‌گرای فعالانه است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
یه بدبخت
Iran, Islamic Republic of
۲۳:۵۸ - ۱۳۹۲/۰۴/۲۹
۰
۰
احسنت ,

نیازمندی ها