در آپارتمان‌مان کتابخانه راه انداخته‌ام

یکی از مشکلات ما این است که به جای کاشت محصول و داشت محصول، جشن برداشت محصول را می‌گیریم. این اتفاقی است که در جشنواره‌ها و نمایشگاه‌ها رخ می‌دهد. در حالی که هر جشنواره و نمایشگاهی نوید برداشت یک محصول را می‌دهد. درست مثل زمان‌هایی که در ایران بیش از هر شغلی کشاورزی رایج بود و جشن برداشت برپا می‌شد.
کد خبر: ۵۶۰۶۴۶
در آپارتمان‌مان کتابخانه راه انداخته‌ام

جشن‌ها در کشور ما بخصوص در زمینه فرهنگی و هنری کم‌کم تبدیل شده‌ است به مراسمی که نشان‌دهنده برداشت محصول نیست، بلکه ناشی از تمنای برداشت یک محصول است.

در عرصه فرهنگی ما سینمای کمدی نداریم، ولی جشنواره کمدی برگزار می‌کنیم. یا در‌حالی جشنواره فیلم‌های کودک و نوجوان را برگزار می‌کنیم که سینمای کودک و نوجوان نداریم.

این جشن‌ها و نمایشگاه‌ها همگی تمنای محصول است، وگرنه چرا باید در کشوری با جمعیت 75 میلیون نفر بالاترین تیراژ کتاب 3000 نسخه باشد؟ آیا این 3000 نسخه نمایشگاه و جشن می‌خواهد؟

من کتابی ترجمه کرده‌ام با نام «آموزش پانتومیم» که تاکنون سه‌بار تجدید چاپ شده است. ولی اگر تیراژ هر‌سه‌بار را جمع کنید به 5000 نسخه نمی‌رسد.

همکاران من حداقل 4000 نفر هستند و اگر کتابم از سوی همکارانم خریداری می‌شد باید فروش چاپ اول آن 4000‌نسخه می‌بود.

حال نمایشگاه کتابی که ما داریم به چه معناست؟ عده‌ای از فرزندان ما که باید کنکور دهند برای خرید کتاب‌های آزمون در نمایشگاه حاضر می‌شوند و کتابشان را می‌خرند. ما باید آرزو کنیم که مثل قدیم‌ها جشن برداشت محصول واقعی داشته باشیم، واقعا کتاب داشته باشیم و واقعا فیلم و تئاتر داشته باشیم.

یکی از راه‌های حل این مشکل حرکت آرام خانواده‌ها از طریق کتابخوانی است. من در خانه خودم چنین کاری را انجام داده‌ام. خودم کتاب می‌خوانم؛ برای دختر شش ساله‌ام، به درخواست خودش، هر شب باید من یا مادرش کتابی را بخوانیم و دختر هجده ساله‌ام دوبرابر من رمان خوانده است. من به‌اندازه خودم برای کتابخوانی خانواده‌ام تلاش کرده‌ام، ولی تاثیری بر همسایه‌ام ندارم و این را امتحان کرده‌ام. مثلا در اتاق مدیریت آپارتمان‌مان کتابخانه‌ای را برپا کردم تا هرکس که می‌خواهد کتابی را بردارد و بخواند و بعد هم سر جایش بگذارد تا دیگران هم از آن استفاده کنند. ولی راستش بعضی‌ها کتاب را بردند.

اکنون که اینها را می‌گویم در یزد هستم و داشتم با فرهنگ دهه 40 از طریق کتاب مدیر مدرسه جلال آل‌احمد تجدید خاطره می‌کردم. کتاب را از ایستگاه مطالعه‌ای برداشته‌ام که نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور در فرودگاه راه‌اندازی کرده‌اند تا مردم در وقت بیکاری کتابی را بردارند و بخوانند و بعد هم سر جایش بگذارند.

باورتان می‌شود که من دقت کردم و دیدم هیچ‌کس جز خودم سراغ این کتابخانه نرفت. در حالی که دیگران یا بیکار نشسته بودند یا مشغول صحبت بودند.

علیرضا خمسه - بازیگر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
من
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۲۳ - ۱۳۹۲/۰۲/۱۸
۰
۰
خمسه جان بی خیال انتخابات ریاست جمهوری رو بچسب

نیازمندی ها