سفر به دل آفریقا کار خطرناکی است؛ بیابان، جنگل، حیوانات وحشی و هزار و یک بلای دیگر. ضمن اینکه سفرهای ماجراجویانه با گردشگری تفاوتهای زیادی دارد. چطور شد به فکر این کار افتادی؟
من از کشف ناشناختهها لذت میبرم. رفتن به جای ناشناخته ریسک دارد و من هم ریسکپذیر هستم و غلبه بر مشکلات و حوادث به من احساس خوبی میدهد.
اصلا چرا ماجراجویی؟ مگر آرام نشستن چه اشکالی دارد؟
میخواهم از ماجراجویی شغل تمام وقت بسازم. برنامه مشخصی هم دارم چون از دفترنشینی خسته شدم و احساس میکنم برای آن ساخته نشدهام. این ریسک بزرگی است که کاری را کاملا از اول شروع کنم، اما به هر حال در فکرش هستم چون هر آدمی یک بار به دنیا میآید و وقتی میخواهد کاری را انجام بدهد سوال مهم این است که چرا که نه. من هیچوقت برای رویاهایم مرز نمیگذارم، هروقت هر چیزی به فکرم بیاید متوقفش نمیکنم.
در رکوردشکنی آفریقا خطری هم تهدیدت کرد؟
سفر خیلی خطرناکی بود. شاید خطرناکترین کاری بود که تا حالا کرده بودم. توفان شن هم بدترین چیزی بود که اتفاق افتاد. شش ساعت توفان بدون توقف، جانم را به لب آورد.
اصلا به خطراتی که در مسیر وجود داشت فکر کردی و راه چارهای برای آنها اندیشیده بودی؟
در این نوع ماجراجوییها هر قدر هم برنامهریزی کنی، باید آمادگی مواجهه با اتفاقات غیرمترقبه را داشته باشی چون این اتفاقات قسمتی از سفر است. مثلا در سفر آفریقا کفشهای دوچرخهسواریام را بیرون چادر گذاشته بودم، صبح که بیدار شدم قبل از اینکه کفشها را بپوشم تکانش دادم تا شنها را خالی کنم، ناگهان یک عقرب بیرون افتاد. این تنها جایی بود که واقعا ترسیدم. البته اتفاقات خطرناک زیاد پیش آمده است؛ مثلا یک بار در توفان شن و گردباد گیر کردم. آن روز سختترین روز سفرم بود. شش ساعت رکاب زدم و فقط 20 کیلومتر پیشروی کردم. اصلا نمیشد جلو بروم. توفان خیلی شدید بود حتی گاهی از دوچرخه پیاده میشدم و آن را هل میدادم. واقعا پیشروی ممکن نبود.
یکی از مشکلات، تغییر شرایط آب و هوایی است. با این مشکل چه کردی؟
وقتی میخواستم به آفریقا بروم، ماه آوریل و ژانویه بود و در انگلستان هوا خیلی سرد و دما صفر درجه بود در حالیکه حرارت صحرای آفریقا 40 درجه است. چیزی که مرا برای شرایط آماده کرد این بود که ذوق و شوقم را با یک مساله علمی ادغام کردم. در دانشگاه «دنس وینستر» لندن، دکتر ریچارد مکتری که رئیس دانشکده علومپزشکی این دانشگاه است، برای من محوطهای درست کرد که آن حالت خشکی صحرا را داشته باشد و من دقیقا در همان شرایط اقلیمی تمریناتم را انجام دادم.
تا به حال حادثهای هم برایت پیش آمده که صدمه ببینی؟
بهار سال گذشته خودم را در فرانسه برای سفری جدید آماده میکردم. سوار دوچرخه بودم که ماشینی به من زد و کارم به بیمارستان کشید. این تصادف برنامه جدیدم را یکسال عقب انداخت.
غذا و اقامتگاه شب، از قبل هماهنگ میشود یا در مسیر این کار را انجام میدهی؟
من معمولا توی چادر میخوابم. اگر بخواهم در هتل بمانم نمیتوانم ارزان سفر کنم و این دیگر ماجراجویی نیست. در مورد غذا هم بستگی دارد کجا باشم. اگر به شهر یا روستا بروم و رستوران گیر بیاورم، آنجا غذا میخورم، اگر نه خودم غذا میپزم. مهمترین چیز این است که خودکفا باشی و بتوانی با حداقل بسازی.
چه موانعی سر راهت وجود دارد؟
بزرگترین مشکل این است که دائم باید کار عوض کنم، چون هیچ شرکتی آنقدر به من مرخصی نمیدهد. پس هر بار باید استعفا کنم و بعد که برگشتم از اول دنبال کار بگردم. سفر آفریقا هم خیلی مشکل بود. وقتی قرار است رکوردی با این مقیاس شکسته شود باید تحقیق زیادی انجام شود. از طرفی الجزیره یا سودان جایی نیست که به این راحتی به آنجا سفر کرد. حضور ارتش در آنجا بسیار جدی است و مسائل سیاسی را نباید نادیده گرفت و براحتی ویزا نمیدهند. از همه مهمتر باید یک نفر را گیر بیاوری که بتوانی به او اعتماد کنی، این مسائل وجود داشت. باید مسیر را بررسی میکردم و آن را با مسئولان کتاب رکوردهای گینس درمیان میگذاشتم تا رای بدهند مسیر درستی است، از نظر بدنی هم باید به آمادگی خوبی میرسیدم.
وقتی با این سختیها مواجه میشوی فکر نمیکنی بهتر است دور ماجراجویی را خط بکشی؟
نه هیچوقت. حتی یک ثانیه هم به ذهنم نیامد که حاضرم متوقف شوم. حتی موقعی که در توفان شن گیر افتادم. من در آفریقا به طور متوسط روزی 160 کیلومتر در صحرا پا زدم. در تمریناتی که داشتم هرگز این کار را نکرده بودم. بعد روانی این کار قطعا از بعد جسمی مهمتر است. من اول کار خیلی درگیر خرده ریز و جزئیات بودم تا بفهمم برای گینس چه کنم و چطور به مرحله بعدی برسم.
در تمام طول سفر آفریقا تنها بودی؟
با اینکه هماهنگیها را انجام داده بودم در الجزیره اصلا تحویلم نگرفتند. از طرفی نمیشد آن مقدار آب و غذا را که بیشتر از 30 کیلوگرم بود روی دوچرخه حمل کرد. مجبور شدم یک ماشین پیک آب داشته باشم که پشت من بیاید و آب و غذا و وسایل را بیاورد و خودم هم مسیر را با دوچرخه رفتم. ماجرا اینطور است که یکسری تورها و افراد مورد تائید دولت هستند و معمولا آنها گردشگرها را به صحرا میبرند و از اعضای قبیله متوآرگ هستند که صورتهای خود را میبندند. این افراد در مالی، نیجریه، الجزیره و موریتانی زندگی میکنند. خوشبختانه من از طریق یکی از دوستانم به مردی که به «سلطان صحرا» معروف بود، دسترسی پیدا کردم. او این شغل را از پدرش به ارث برده و هرکسی که در صحرا گم میشد، او بود که برای پیدا کردن فرد گمشده میرفت. ما زبان همدیگر را نمیفهمیدیم، او عربی صحبت میکرد و من فقط سه چهار لغت از زمانی که در ایران دبیرستان میرفتم، بلد بودم که به درد خورد. به هرحال خیلی دست و پا شکسته با هم صحبت میکردیم و کمکم روابطمان خوب شد. این آدم در عبور من از صحرا موثر بود. در سودان یک تیم فیلمبرداری به من ملحق شدند که با یک ماشین دیگر دنبالم میآمدند. البته فقط پنج روز در سودان بودم.
درگیریهایی که معمولا در کشورهای آفریقایی است به تو آسیبی نرساند؟
آن زمان شمال آفریقا خیلی شلوغ شده بود. با اینکه خودم در شرکت بیمه کار میکردم، هیچکدام از شرکتها حاضر نبودند برای آن منطقه به من بیمه آدمربایی بدهند، چون آن محدوده صحرا از نظر آدمربایی به یکی از خطرناکترین نقاط دنیا تبدیل شده بود. قبل از اینکه من به آنجا برسم سر یک انگلیسی را بریده و یک خانم ایتالیایی را دزدیده بودند اما حضور «سلطان صحرا» مقداری به من دلگرمی میداد.
الان هم برنامهای در سر داری؟
تصمیم دارم سپتامبر 2013 (شهریور سال آینده) رکورد جدیدی را بشکنم و مسیر 18 هزار کیلومتری را از شمالیترین نقطه اروپا در مدار قطب شمال منطقه نورد کپ تا کیپ تاون در آفریقای جنوبی را یکصد روز با دوچرخه طی کنم. در این سفر من تنها خواهم بود و هیچکس و هیچگونه پشتیبانی نخواهم داشت و این در حالی است که 30 کیلوگرم تجهیزات را با دوچرخهام حمل میکنم.
شاهد حلاج نیشابوری
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد