به دلیل شرایط مختلفی که در دوران هر یک از امامان معصوم علیهم السلام حاکم بود، آن بزرگواران ، سیاستها و خطوط مشی مختلفی را اتخاذ کردند که در طول تاریخ ، گنجینه ای غنی برای شیعیانشان فراهم آورد
کد خبر: ۵۴۹۵۴
تا مطابق اوضاع و احوال مختلف موضع صحیح را اتخاذ کنند.
یک روز حیدر کرار و اسدالله الغالب علی بن ابی طالب علیه السلام در خانه می نشیند و دیگر روز فرزندش امام حسن مجتبی بنا به ضرورت زمان با معاویه پیمان آتش بس می بندد و در روز سوم امام حسین علیه السلام مشتاقانه به میدان نبرد می شتابد و... در روزی دیگر امام رضا علیه السلام ولایت عهدی تحمیلی را ناگزیر می پذیرد و از آن امکان به عنوان حربه ای قوی علیه خلافت ظلم بهره می گیرد.
مقاله حاضر در سالگرد ولادت آن حضرت از همین منظر زندگانی پربار ایشان را بررسی می کند.


امام علی بن موسی الرضا(ع)، یازدهم ذی قعده سال 148 هجری در شهر مدینه دیده به جهان گشود. مادرش نجمه نام داشت ، چنان که او را سکن و تکتم نیز خوانده اند. (امین ، اعیان الشیعه ،12/2 ) گفته می شود، هنگامی که تکتم ، فرزندش علی (ع) را به دنیا آورد، امام موسی کاظم (ع) او را طاهره نامید (مفید، ارشاد، ; 304 کلینی ، کافی ، 486/1).
در روایات از علی بن میثم به نقل از پدرش آمده که مادر امام رضا (ع) می گفت ، چون به فرزندم رضا آبستن شدم ، سنگینی حمل نیافتم ، بلکه از شکم خود آواز تسبیح و تحمید و تهلیل می شنیدم. مرا از آن هول و ترسی پدید آمد.
چون وقت وضع حمل رسید، وی به زمین آمد، دست بر زمین نهاده ، سر به آسمان برداشت و لبهایش را چنان می جنبانید که گویی سخن می گفت.
پدرش موسی بن جعفر (ع) به نزد من آمد و گفت گوارا باد تو را نجمه; کرامت پروردگار تو. من پسر را که در خرقه سفیدی پیچیده بود، به وی دادم.
بانگ نماز در گوش راستش گفت و قامت در گوش چپ و از آب فرات خواست و به کامش باز آورد. آن گاه او را به من داد و گفت فراگیر وی را، که حجت خداوند است در روی زمین (شیعی سبزواری ، راحه الرواح ، 223).
کنیه آن حضرت ابوالحسن بود و لقبش رضا، هر چند گفته اند آن حضرت را از این روی رضا نامیده اند که دعوت ضد امویان مردم را با شعار ; الرضا من آل محمد، به مبارزه فرا می خواند و رضا مخفف آن جمله است (شهیدی ، تاریخ ، 305) اما در روایتی از بزنطی است که می گوید، از محمدبن علی بن موسی (امام جواد) پرسیدم که گروهی از مخالفان شما گمان می برند مامون پدرش را رضا لقب داد، آن گاه که او را ولی عهد خود کرد ; گفت : به خدای که دروغ گفته اند.
خداوند تبارک و تعالی او را رضا نامید، چون او خدای متعال را در آسمان و رسول و ائمه را در زمین از خود خشنود ساخت. گفتم مگر این نیست که همه پدران تو خداوند و رسول را خشنود ساختند؛
گفت آری ، گفتم پس چرا از میان آنان پدرت به رضا ملقب شد. گفت چون مخالفان و دشمنان او و نیز دوستانش از او راضی بودند و برای هیچیک از پدران او چنین اتفاقی صورت نگرفته است.
بدین جهت ، او را رضا لقب دادند (صدوق ، عیون اخبارالرضا، 13/1).
برخلاف شماری از روایات که چند فرزند (2 یا 5) پسر برای امام یاد کرده اند، اما برخی از منابع عمده حدیثی از جمله شیخ مفید تصریح نموده اند، که آن حضرت جز امام محمدتقی (ع) هیچ فرزندی نداشته است (امین ، اعیان الشیعه ، ; 13/2 ابن شهرآشوب ، مناقب ، 367/4).
آن حضرت در سال 183 هجری ، آن گاه که پدر بزرگوارش موسی بن جعفر (ع) در زندان بغداد، به دستور هارون عباسی و به دست سندی بن شاهک به شهادت رسید، منصب امامت را بر عهده گرفت.
امام رضا (ع)در دوره 20 ساله امامت خویش ، معاصر 3 تن از خلفای عباسی بود ; هارون ، امین و مامون.
چنان که در پی بیاید، امام را به دسیسه مامون از مدینه به مرو آوردند و این خلیفه مکار و حیله گر به دنبال تثبیت پایه های متزلزل خلافت و تحقق اهداف شوم خود، منصب ولایتعهدی را به آن حضرت تحمیل کرد و آن گاه که وجود و حضور امام را سدی در راه اجرای سیاست های مورد نظر خویش و همراهی سران و هواداران خاندان عباسی می دید، با طرح نقشه ای پلید، او را در طوس به شهادت رساند و در عزایش اشک ماتم ریخت. (شیعی سبزواری ، همان ، 233 236).
مکارم اخلاق و مقام رفیع و ارجمند امام رضا(ع) در علم ، تقوا و دیگر فضیلت های پسندیده چنان روشن و آشکار است ، که نیازی به یادآوری ندارد.
از جمله می توان به قدرت و توانمندی فوق العاده آن حضرت در مجالس مناظره با دانشمندان مکاتب و ادیان دیگر اشاره کرد که به دستور و در حضور خلیفه برگزار می شد (بنگرید: ادامه همین مقاله). فی المثل صدوق (عیون اخبارالرضا، 177/2)
از صولی روایت آورده که مامون حضرت رضا (ع) را با پرسشهایی می آزمود و او به همه پرسشهای خلیفه پاسخ می داد و بیشتر گفتار، پاسخها و تمثیلات او از قرآن بود. او هر سه روز یکبار قرآن را ختم می کرد.
ابوصلت ، عبدالسلام بن هارون هروی هم گفته است عالم تر از علی بن موسی الرضا (ع) ندیدم. مامون همه عالمان و دانشمندان عهد خود را از جمله اینها، از گبر و یهود و ترسا و مسلمان و متکلمان و مناظران را در یک مجلس جمع کرد و رضا (ع) بر همه غلبه کرد و از همه زیاده آمد.
همه به فضل و برتری او و قصور و ناتوانی علم خویش اقرار کردند. (شیعی سبزواری ، همان ، 224 ).
محمدبن اسحاق از جدش امام موسی بن جعفر (ع) روایت کرده که آن حضرت ، پسران خود را جمع کرد و فرمود برادر شما علی رضا (ع) عالمترین آل محمد (ص ) است.
هر چه شما را مشکل بود، از او بپرسید و هر چه گوید، شما او را نگه دارید (از او بپذیرید) که پدر من جعفربن محمد (ع) بارها مرا گفت که عالم آل محمد در صلب توست. کاش او را دریافتم که او همنام امیرالموؤمنین علی (ع) است. (همو، 224)


امامت ، دژ استوار خداوند
هنگامی که ماموران مامون ، امام رضا (ع) را در مسیر مدینه به مرو از شهرها و آبادی های بین راه عبور می دادند، سیل توده های مردمی و مشتاقان علوم اهل بیت (ع) خود را به آن حضرت می رساندند، تا ضمن زیارت و دیدار سیمای نورانی امام ، از خرمن بیکران دانش او به قدر توان خویش خوشه ای برچینند.
از جمله در نیشابور که یکی از شهرهای آبادان و مراکز علم و دانش آن روزگار بود و پر از حافظان حدیث و عالمان علوم اسلامی ، وقتی دانشمندان حدیث از جمله ابوز رعه و محمدبن اسلم از حضرت در خواست کردند که حدیثی بر آنان املا کند، امام حدیث مشهور و معروف به سلسله الذهب (زنجیره زرین ) را املا کرد.
در این حدیث ، حضرت به نقل از پدرانش از رسول خدا (ص ) از خداوند نقل فرمود که ذات باری تعالی می فرماید: کلمه لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی لا اله الا الله دژ من است. هر که وارد دژ من شود، از عذاب من ایمن است.
آن گاه فرمود بشرطها و شروطها، وانا من شروطها کلید ورود به این دژ استوار الهی ، امامت است ، شناخت امام و اعتقاد راسخ و قلبی به آن حضرت.


دیدگاه غلط
دیدگاه برخی (ادیب ، 231) که عقیده دارند مامون شخصا به خط امام ایمان داشت و به علویان مهربان بود و در تایید نظر خویش به بازگرداندن فدک به فرزندان علی (ع) و نیز ترویج بدگویی و دشنام معاویه چونان سنت معمول و خواسته مامون استناد می کنند، قطعا غلط و ناشی از ساده انگاری و عدم شناخت درست این خلیفه عباسی است.
این نویسنده خوش نیت با مسلم انگاشتن تشیع مامون ، آن را حاصل عواملی می داند که از کودکی در روان او تاثیر کرده و تحت تعلیم یک مربی شیعه (که البته وی نامی از او نمی آورد) تربیت و تادیب شده بود را یکی دیگر از دلایل تشیع وی بر می شمارد. (همان ، 232)
شگفت که همه دلایل و شواهد تاریخی بر نادرستی این سخن دلالت دارد و عملکرد مامون و شیوه های رفتاری و برخوردهای متناقض او با حضرت رضا (ع) از ابتدا تا انتهای کار، همه و همه نشانه آن است که در فکر و عمل خلیفه ، ذره ای روح شیعه گری و اندیشه حقیقی امامت وجود نداشت و شیعه نامیدن وی یک افترای بزرگ است که برخی از قدما هم در دام آن گرفتار آمده اند، اما هیچ شاهد و گواهی در تایید خویش ندارند.


ولایتعهدی ; انگیزه ها پیامدها
از حوادث عمده ، مهم و سرنوشت ساز در زندگانی امام رضا (ع) موضوع ولایتعهدی آن حضرت است.
مامون ، خلیفه تازه به قدرت رسیده عباسی که هنوز داغ برادرکشی را بر جبین خود داشت ، پس از آن که امام را از مدینه به مرو آورد، بنا به دلایلی که خواهیم کوشید به گوشه ای از آن به اختصار اشاره کنیم ، آن حضرت را وادار به پذیرش منصب ولایتعهدی خود کرد تا مگر از این طریق بتواند بر مشکلات عدیده فرارو فایق آید و به اهداف سیاسی خود جامه عمل بپوشاند.
گفته اند این کار که با پاسخ منفی حضرت رضا (ع) مواجه شد، دو ماه به طول انجامید. سرانجام امام بدان شرط منصب تحمیلی ولایتعهدی مامون را پذیرفت که در کار اداره کشور هیچ گونه دخالتی نداشته باشد.
چنان که خواهیم دید این شرط، مامون را خلع سلاح کرد و کاخ آمال و آرزوهای او را فرو ریخت.
استاد سید جعفر مرتضی عاملی در تحقیق مفصلی که درباره زندگانی سیاسی امام رضا (ع) انجام داده و به زبانهای عربی و فارسی منتشر شده ، انگیزه های چندی برای مامون در طرح ولایتعهدی امام رضا (ع) بر شمرده است.
خوانندگان ارجمند می توانند برای آگاهی از دیدگاه های این اندیشمند معاصر به کتاب الحیاه السیاسیه الامام الرضا (ع) صفحات 212 242 مراجعه کنند. ما پیش از آن که برداشت های خود را از این اقدام خلیفه عباسی به صورت خلاصه تقدیم خوانندگان کنیم ، سخنی از مامون می آوریم که اهداف خویش را از واگذاری تحمیلی ولایعهدی به امام رضا (ع) در پاسخ به معترضان عباسی بیان کرده است.
او می گوید: این مرد (امام رضا) کارهای خود را از ما پنهان کرده مردم را به امامت خود می خواند. ما او را بدین جهت ولیعهد خود کردیم که مردم را به خلافت ، فرا خواند وبه پادشاهی و خلافت ما اعتراف نماید.
از سوی دیگر، فریفتگان او بدانند آنچنان که خود ادعا می کند، نیست و این خلافت شایسته ماست نه او. ما ترسیدیم اگر او را به حال خود واگذاریم در کار ما رخنه ای ایجاد کند که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی علیه ما انجام دهد که نتوانیم در برابرش مقاومت کنیم.
اینک که ما این روش را در پیش گرفته و در کار او مرتکب خطا شده ایم و خود را با بزرگ نمودن او در لبه پرتگاه قرار داده ایم ، نباید در کارش سهل انگاری کنیم.
بدین لحاظ باید کم کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا او را نزد مردم به گونه ای در آوریم که به نظرشان شایستگی خلافت را نداشته باشد.
آن گاه چنان چاره اندیشی کنیم که از خطرات احتمالی او علیه خودمان جلوگیری کرده باشیم. (صدوق ، همان ، 167/2 168)
این سخن مامون ، نمایانگر گوشه ای از اهداف و انگیزه های پنهان خلیفه و ترسیم گر شمه ای از خطوط کلی سیاست وی در طرح و اجرای ولایتعهدی است.
به هر تقدیر آنچه از لابه لای متون و شواهد تاریخی از انگیزه های این خلیفه عباسی می توان استخراج کرد و عرضه داشت ، از این قبیل است:

1- نگرانی شدید مامون از اقدامات پیدا و پنهان حضرت رضا (ع) در هدایت و آگاهی بخشی به شیعیان و توده های مردمی ; اقداماتی که قطعا نمی توانست به نفع سیاست خاندان عباسی باشد.
از این رو فرزند هارون بر آن بود تا مگر حرکات امام را از نزدیک زیر نظر داشته باشد. در این صورت امام نمی توانست خود را آشکارا امام منصوب از سوی خداوند متعال معرفی کند که مطابق نصوص قرآنی و روایی اطاعت از او بر همگان واجب است ، بلکه ملزم بود مردم را به خلافت شخصی فرا خواند که ولایتعهدی اش را پذیرفته و او را علی الظاهر از خود برای این مقام امامت کبری برتر و شایسته تر دانسته است وگرنه این منصب را به عهده نمی گرفت.
2-اخذ اعتراف و تایید رسمی خلافت و سلطنت عباسیان: بدین ترتیب که پذیرش ولایتعهدی خلیفه وقت عباسی از سوی علی بن موسی الرضا (ع) لزوما به معنی مشروعیت خلافت بنی عباس است و این یک امتیاز بزرگ بود که علویان و در راس آنان امام معصوم و واجب الاطاعه این خاندان ، خلافت عباسی را به رسمیت بشناسد.
دستاورد دیگر این اقدام می توانست رفع ظاهری اختلاف دیرینه دو خانواده هاشمی ، علویان و عباسیان آن هم به نفع گروه دوم باشد.
3-وانمودن این نکته به مردم و توده ها که علی بن موسی الرضا (ع) آنچنان هم که خود مدعی است ، واقعا بی تمایل به خلافت و حکومت نیست و اگر روزنه ای فراروی او باز شود، برای نیل به این مقام از هیچ کوششی فروگذار نخواهد کرد; چنان که با پذیرش ولایتعهدی امیدوار است روزی بر تخت خلافت تکیه بزند.
4- کاستن از مقام و منزلت امام در نظر شیعیان و هواداران حضرت و در نتیجه ایجاد تفرقه و دودستگی در میان آنان: مامون می خواست با اعمال نفوذ و مدیریت فعال در برنامه ریزی فعالیت های روزانه اداری و سیاسی حضرت چنان عمل کند که عظمت امام در دیدگاه مردم و هواخواهان شیعه فرو ریزد و دیگر احدی او را چونان یک چهره مقدس نخواهد دانست و برای همگان معلوم خواهد شد آنچه در این باره برای امام رضا (ع) شمارش می شود، چیزی جز ادعاهای واهی و خیالی(!؛) خود و خاندانش نیست.
این نکته از دیدگاه ابوصلت هروی یکی از یاران امام نمایان است که به روایت صدوق (عیون اخبار الرضا، 241/2) گفت: جعل له ولایهالعهد سیری الناس انه راغب فی الدنیا فیسقط محله من نفوسهم.
ولایتعهدی را به او امام رضا واگذار کرد تا به مردم چنین وانمود کند که او دنیاخواه است و در نتیجه موقعیت و منزلت وی نزد آنان سقوط کند.
5- فروخواباندن شورش های علویان که خلافت عباسی از مقابله جدی و ثمربخش با آن عاجز و ناتوان شده بود و هر روز میان توده های مردمی در مناطق مختلف جهان تحت سیطره عباسیان، نفوذ و پایگاه بیشتری پیدا می کرد. از جمله می توان به قیامهای زیر اشاره کرد:
1-محمد بن ابراهیم معروف به ابن طباطبا در کوفه
2-ابراهیم بن موسی بن جعفر (ع) در یمن
3- حسین بن حسن افطس در مکه
4-زید بن موسی بن جعفر (ع) معروف به زیدالنار: زید آتش افروز، در بصره (بنگرید:ادیب، همان ، 224 225)
در طرح مامون ، ولایتعهدی می توانست بخش اعظم هواداران و حتی سران این جنبش ها را لااقل به موضع بی طرفی بکشاند.
5- جلب قلوب مردم عرب : مسلم است که مامون به عنوان فرزند یک زن ایرانی ، قطعا به کمک ایرانیان توانسته بود بر برادر بزرگترش امین که حتی از طرف مادر هم عرب عباسی (و بدین ترتیب دارای شرافت حسب و نسب) بود، چیره شود.
حضور پررنگ و فعال ایرانیان در دستگاه سیاسی و خلافت مامون موجب می شد تا هواداران عرب به سیاست و مدیریت خلیفه بی اعتماد شده آن را به معنی تباهی و نابودی حاکمیت عرب قلمداد کنند.
چنان که در بغداد ابراهیم بن مهدی را به عنوان یک عرب اصیل به خلافت برداشتند و با او بیعت کردند.
واگذاری ولایتعهدی مامون به امام رضا (ع) چونان یک عرب علوی ، می توانست این مانع عمده را از مسیر فرزند هارون در همراه سازی توده های عرب خصوصا ساکنان پایتخت عباسیان بردارد.
اگرچه بخشهایی از خاندان های اشراف وابسته به حاکمیت را از احتمال روی کار آمدن علویان نگران ساخت ، اما چنان که معلوم شد، مامون با تردستی و مکر سیاسی فوق العاده خود توانست به موقع این دل نگرانی را هم برطرف سازد و آن هنگامی بود که در مسیر مرو به بغداد، ابتدا فضل بن سهل را به عنوان طراح اصلی این نقشه و سپس امام رضا (ع) را چونان نگرانی عمده طرفداران و دلبستگان خلافت عباسی کشت و سپس در فراق هر دو اشک ریخت.
6- نظارت و کنترل دقیق فعالیت های حضرت از طریق گماشتن محافظان و مراقبان ویژه که اخبار امام را به طور دقیق برای خلیفه گزارش کنند. (صدوق، همان،/2 }151-}152) این کار موجب جدایی حضرت از پیروان و معتقدان به امامت او می شد و در نتیجه اقدامات هدایتگرانه و فعالیت های حضرت تا حدود زیادی محدود می شد.
اما از سوی دیگر، پذیرش ولایتعهدی مامون توسط امام ، یک سیاست حکیمانه و تدبیر سرشار از مصلحت و عزت بود که آن حضرت می توانست در شرایط آن روز اتخاذ کند تا ضمن حفظ جان خویش ، امنیت نسبی علویان و هواداران اهل بیت (ع) را تا حدودی تامین کند.
امتناع قاطعانه حضرت از پذیرش پیشنهاد مامون می توانست تلاشهای قریب به دو قرن خط امامت را در تثبیت و ترویج اندیشه های مکتب و خط اهل بیت (ع) و تربیت پیروانی آگاه و دانشمند در معرض تهدیدهای جدی و ویرانگر قرار دهد; کاری که قطعا با منویات و آمال حقیقت طلبانه فرزندان پیغمبر(ص ) سازگاری نداشت.
از این رو امام رضا(ع) از یک سو نارضایتی و عدم تمایل قلبی خود را در پذیرش منصب و لایتعهدی مامون آشکارا اعلام نمود، و از سوی دیگر با تشخیص درست موقعیت زمانی و شرایط روزگار و شناخت کامل جبهه مقابل خصوصا سرکرده نظام حاکم ، با پذیرش مشروط این منصب ، درواقع مامون را خلع سلاح کرد و راه را برای نسلهای مسلمان در جهت شناخت حقایق - اگرچه پس از گذشت سالیان دراز - هموار ساخت.
هر موضعی جز این ، قطعا نه تنها نمی توانست منافع حقیقی خط رسالت و امامت را تامین کند، بلکه همه آرمان ها و دستاوردهای این خط در مسیر پرفراز و نشیب گذشته را هدر می داد.
امام رضا(ع) در اتخاذ این موضع ، گام در جای پای جدش علی بن ابیطالب (ع) گذاشت که با شناخت دقیقی که از اعضای شورای شش نفری داشت و در عین حال که می دانست روند تحولات به نفع پسر عفان اموی است ، به شورا پا گذاشت و البته اعتراف های شکننده ای از اعضای آن در حقانیت خود گرفت.
این اقرارها در حدیث مناشده آمده و در کتابهای تاریخی ثبت است. امام رضا(ع) نیز در روایتی به همین انگیزه در پذیرش منصب ولایتعهدی اشاره کرده است. (بنگرید: ابن شهر آشوب ، مناقب ، 364/4، مجلسی ، بحارالانوار، 141/49).
رفتار حکیمانه حضرت رضا(ع) در دوره کوتاه ولایتعهدی خصوصا در جلب قلوب توده های مردمی که ظهور پرشکوه آن را در نماز باران (شیعی سبزواری ، همان ، 228-}229) و نیز نماز عید فطر و البته ناتمام (کلینی ، کافی ، 490/1) آن حضرت در مرو می توان دید، تداوم خط امامت را در مسیر حقیقت طلبی تثبیت کرد.
چنان که خلفای ستمگر و بی پروایی چون متوکل هم که همه امکانات و تلاشهای ستمگرانه خود را برای نابودی مکتب شیعه بسیج کرد و بارها آثار و مشاهد مقدس ائمه (ع) را ویران ساخت ، نتوانست خللی جدی در پویایی و حرکت خط اهل بیت (ع) و پیروان این مکتب به وجود آورد.



گفتگوی ادیان
نگارنده ، مواضع ائمه اهل بیت (ع) را در راستای تحقق و پیگیری سیاست راهبردی مکتب ، تابعی از اوضاع و شرایط هر دوره می داند و معتقد است هریک از امامان معصوم (ع) بدون کوچکترین عقب نشینی از سیاست های کلی و راهبردی مکتب ، با شناخت دقیق و عمیق شرایط زمان و حاکمان دوران ، شیوه عمل مناسب را برای پیشبرد سیاست مذکور، و تحقق اهداف مورد نظر، اتخاذ کرده اند.
چنان که هرگاه قیام مسلحانه و انقلاب تمام عیار را مفید و ضروری تشخیص داده اند، لحظه ای در اجرای این سیاست تردید نکرده اند و آنگاه که کناره گیری بر مبنای مصلحت را به نفع مکتب و امت دانسته اند، مطابق شرایط وقت خلافت را برای اجتناب از گزند دشمن کینه توزی چون معاویه بن ابی سفیان ، به او واگذار نموده اند و آن وقت که جبهه فرهنگ و تعلیم و تربیت را برای تثبیت مبانی مکتب شیعه و هدایت توده های هوادار و حقیقت خواه مناسب و لازم دانسته اند، تغییر جبهه داده و از میدان سیاست پا به جبهه فرهنگ گذاشته اند و فعالانه در جهت تثبیت عقاید اسلامی و آرمان های متعالی مکتب در مقابل طوفان های سهمگین شبهات معاندان و منکران آیین توحیدی ، به نشر اصول و ارزشهای دینی همت گماشته اند.
چنان که امام سجاد(ع) با دعاهای نغز و پرمغز، و نیز ژرف و عمیق خویش عقاید توحیدی و مکتب شیعه را بیمه کرد، و فرزندش امام محمدباقر(ع) با تاسیس دانشگاهی بزرگ و فراگیر به نشر معارف دینی، و تعلیم و تربیت شاگردان برجسته و گسترش فرهنگ اهل بیت (ع) و علوم اسلامی پرداخت و به حقیقت توانست شیعه را از این جهت هرچه بیشتر تثبیت کند.
چنان که دوره آن دو امام را دوره «تلاش در راه حقانیت» نامیده اند (جعفری ، تشیع ، 275).
امام صادق (ع) نیز راه پدر و جدش را در همین مسیر ادامه داد و با فراغ بال بیشتری سیاست فرهنگی پدر را تداوم بخشید. آن حضرت ، بتدریج مبانی علمی و فقهی مکتب و تربیت شاگردانی مبرز و برجسته در حوزه های مختلف فقهی ، کلامی و فلسفی پرداخت.
چنان که شماری از سران و پیشوایان مذاهب اهل سنت هم پای درس آن امام حاضر شده و به این سالهای درس آموزی از مکتب جعفربن محمد(ع) افتخار نموده اند (بنگرید: یعقوبی ، تاریخ ، ;381/2 شهرستانی ، الملل و النحل ، 168/1-};166 مفید، همان ، ;179/2 ابن شهر آشوب ، همان ، 247/4).
امام رضا (ع) نیز در پیگیری سیاست راهبردی اهل بیت (ع) و با استفاده از فرصتی که ولایت عهدی تحمیلی مامون ، در خراسان ، سرزمین علم و دانش آن روزگار، برای آن حضرت فراهم ساخت ، در مجالس مناظره ای که با حضور سران ، رهبران و دانشمندان ادیان و مکاتب مختلف ، به دستور مامون و با حضور وی برگزار می شد، بخوبی بهره برداری کرد و به تثبیت و نیز دفاع از عقاید اسلامی و گسترش فرهنگ دینی و مکتب اصیل اسلام پرداخت.
هر چند هدف مامون از برگزاری مجالس مناظره و دعوت از سران و عالمان مکاتب و مذاهب مختلف ، این بود که بلکه بتواند علی بن موسی الرضا (ع) را از پاسخ به عقاید و طرح شبهات فحول عالمان روزگار درمانده و ناتوان سازد اما آن حضرت با بهره گیری از دریای بیکران علم خویش و با استعانت از الطاف پروردگار و شناخت دقیق مواضع خصم و سستی مبانی و افکار حاضران بخوبی و با قدرت و شهامت علمی مثال زدنی از عهده کار برآمد و چنان شد که سرانجام ، در هر مجلسی حاضران به برتری علمی و دانش فراوان حضرت اعتراف کردند.
از این مجالس مناظره و گفتگوی ادیان می توان به موارد زیر اشاره کرد. از آنجا که در این مقال ، مجال بحث و تفصیل مطلب وجود ندارد، خوانندگان ارجمند را به منابع خصوصا کتابهای بحارالانوار و عیون اخبار الرضا (ع) ارجاع می دهیم.
1. مناظره با جاثلیق (رئیس اسقفها و پیشوای مسیحیان ).
2. مناظره با راس الجالوت (دانشمند و بزرگ یهودیان ).
3. مناظره با هربز (هیربد) اکبر (پیشوای بزرگ مذهبی و قاضی زرتشتی ).
4. مناظره با سلیمان مروزی (از متکلمان برجسته خراسان ).
5. مناظره با علی بن محمد بن مهج (ناصبی و دشمن اهل بیت ع ).
6. مناظره با عمران صابی ( از صابئیان ).

منابع و مآخذ
1. قرآن کریم
2. صحیفه سجادیه ، امام علی بن الحسین (ع).
3.ابن شهر آشوب ، مناقب آل ابی طالب ، دارالاضواء، بیروت ، بی تا.
4.ادیب ، عادل ، پیشوایان ما، ترجمه اسدالله مبشری ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، تهران ، 1368.
5. پیشوایی ، مهدی ، سیره پیشوایان ، موسسه امام صادق (ع)، قم ، 1379.
6. جعفری ، سیدحسین ، تشیع در مسیر تاریخ ، ترجمه محمدتقی آیت اللهی ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، تهران ، 1374.
7. جعفریان ، رسول ، حیات فکری سیاسی امامان شیعه ، انصاریان ، قم ، 1377.
8. شهرستانی ، عبدالکریم ، الملل و النحل ، تحقیق : محمد فتح الله بدران ، شریف رضی ، قم ، بی تا.
9. شیعی سبزواری ، ابوسعید، راحهالارواح ، تحقیق : محمد سپهری ، اهل قلم ، تهران ، 1375.
10. شهیدی ، سیدجعفر، تاریخ تحلیلی اسلام ، شرکت انتشارات علمی فرهنگی ، تهران ، 1383.
11. صدوق ، محمد بن علی ، عیون اخبار الرضا (ع)، دارالکتب الاسلامیه ، تهران ، 1377 ه. ق.
12. طبرسی ، فضل بن حسن ، الاحتجاج ، کتابفروشی قدس ، قم ، بی تا.
13. کلینی ، محمد بن یعقوب ، الکافی ، تحقیق : علی اکبر غفاری ، دارالکتب الاسلامیه ، تهران.
14. مجلسی ، محمدباقر، بحارالانوار، المکتبه الاسلامیه ، تهران ، 1385ق.
15. مرتضی ، سیدجعفر، الحیاه السیاسیه للامام الرضا (ع)، دارالتبلیغ الاسلامی ، بیروت ، بی تا.
16. مفید، محمدبن محمد، الارشاد، موسسه آل البیت (ع)، قم ، 1413ق.
17. یعقوبی ، احمدبن ابی واضح ، التاریخ ، دارصادر، بیروت ، بی تا.

دکتر محمد سپهری
دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها