سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
نجفیان در فیلمها و سریالهایی همچون «دزد عروسکها»، «مسافر ری» و «مرد هزارچهره» ایفای نقش کرده است.
وی در زمینه موسیقی تاکنون آلبومهای «رسم زمونه» و «با عاشورا میگریم» را منتشر کرده است.
نجفیان در تئاتر نیز حضوری فعال دارد و دارای نگاهی ویژه به داستانهای ایرانی است و تاکنون نمایشهای «رستم و سهراب» و «بیژن و منیژه» را کارگردانی کرده است.
وی به حادثهای در کودکیاش اشاره میکند که همچنان برای وی با اهمیت و زنده است.
نجفیان میگوید: در زمان بچگی، ما در محلهای زندگی میکردیم که تمام همسایههای ما در یک خانه 20 خانواری، مسیحی بودند. من هنوز دبستان نمیرفتم و حدودا شش ساله بودم. ماه محرم بود. دوست مسیحی من مریض شد و حال او بسیار وخیم بود. حال خاچیک آنقدر بد شده بود که همه گریه میکردند و ناامید شده بودند. مادربزرگ من به خانواده او گفت به امام حسین(ع) توسل کنند.
خانواده دوست مسیحی ما و سایر همسایهها آمدند و مادربزرگ من گفت که الان ماه محرم است؛ چیزی برای امام حسین(ع) نذر کنید، انشاءالله حالش خوب میشود. همین اتفاق افتاد و به شکل معجزهآسایی حال خاچیک خوب شد.
با ماشین به عمق دره افتادم
کمتر اهل فوتبالی پیدا میشود که اکبر میثاقیان معروف به «اکبر اوتی» را نشناسد؛ بازیکن سالهای دور تیمهای فوتبال ابومسلم و استقلال و سرمربی امروز تیم لیگ برتری آلومینیوم هرمزگان.
اکبر میثاقیان از آن دسته مربیانی است که فوتبال در پوست و خونش است.
مربی پرحرارت، پرجنب و جوش، شوخطبع و البته خاص. وقتی از شوخطبعی و خاص بودنش حرف میزنیم به یاد عکسالعملهای عجیب و حرفهای به یادماندنیاش میافتیم؛ وقتی دو سه فصل پیش در قامت سرمربی راهآهن به همه رسانهها اعلام کرد اگر این تیم را در لیگ برتر نگه ندارم خودم را از برج میلاد پایین میاندازم یا همین پارسال که با قاطعیت قول داد آلومینیوم را به لیگ برتر بیاورد و گفت اگر این اتفاق نیفتد خودم را در خلیجفارس میاندازم تا طعمه کوسهها شوم! اما تمام اینها در شرایطی است که خودش درباره بارزترین ویژگی شخصیتیاش تنها به این جمله اکتفا میکند: «من آدم سادهای هستم.»
جالبتر اینکه وقتی از او در مورد مهمترین حادثه زندگیاش میپرسیم هیچ یک از خاطرات فوتبالی که در ذهنمان است و انتظار شنیدنش را داریم، نمیشنویم: سال81 بود که سرمربی تیم فوتبال شموشک نوشهر بودم. آخر هفته تصمیم گرفتم برای دیدن خانوادهام به مشهد بروم. اتفاقاً آن سال زمستان سردی هم بود و با وجود اصرار اطرافیان مبنی بر اینکه با ماشین شخصیام نروم، همان شب به راه افتادم. برف سنگینی آمده بود و من هم زنجیر چرخ نداشتم. گردنه بدرانلو در محور بجنورد پوشیده از برف بود، اصلاً نفهمیدم چه شد که یکدفعه تعادل ماشین از دستم در رفت و بعد از سر خوردن روی برفها منحرف شدم و به درهای که تقریباً پنجشش متر عمق داشت، پرت شدم. خدا را شکر خودم آسیب جدی ندیدم، اما در آن لحظه اصلاً فکر نمیکردم نجات پیدا کنم و با خودم گفتم اکبر کارت تمومه. چند ساعتی همان پایین ماندم تا این که بالاخره یکی از این ماشینهای برفروب جاده خیلی اتفاقی من را دید و نجاتم داد. خدا خواست و زنده ماندم والا آن حادثه به صورتی بودکه جانبهدربردن از آن جز خواست خدا غیرممکن بود.
دعوت به تیم ملی بهترین اتفاق بود
شجاع خلیلزاده ـ بازیکن تیم مس کرمان ـ متولد سال 68 و یکی از مدافعان تیم ملی است. او مهمترین اتفاق زندگی خود را دعوت به تیم ملی میداند و در این باره میگوید: خوشبختانه تاکنون حادثه ناگواری برای من اتفاق نیفتاده است، اما مهمترین اتفاق زندگی من دعوت به تیم ملی از سوی کارلوس کرش، سرمربی پرتغالی تیم ملی بود. از وقتی فوتبالیست شدم، دوست داشتم به تیم ملی بروم و خوشبختانه با بازیهای خوبی که در تیم مس کرمان انجام دادم، بالاخره به تیم ملی دعوت شدم.
او معتقد است اتفاق بعدی که میتواند برایش بیفتد بازی در تیم ملی است: من در بازی با ازبکستان به تیم ملی دعوت شدم، اما بازی نکردم. دوست دارم در بازیهای بعدی تیم به قدری آماده باشم که در ترکیب تیم ملی قرار بگیرم. این رویای دور از دسترسی نیست.
گرچه گفتهاند آدم میتواند رویا داشته باشد ولی نمیتواند با آن زندگی کند دعوت من به تیمملی گام اول در رسیدن به این رویاست.
بهترین اتفاق زندگی، حضور در کنار بزرگان تئاتر بود
بهروز بقایی متولد 1332 رودبار، بازیگر مطرح تلویزیون و تئاتر است که همکاری وی با بیژن بیرنگ و مسعود رسام به خلق مجموعه محبوب «همسران»، «سرزمین سبز»، «قطار ابدی» و «سیب خنده» منجر شد.
این روزها بهروز بقایی بیشتر کتابهای شعر میخواند. دیوان حافظ و شاهنامه فردوسی کتابهایی است که برای او تاثیرگذار بودند.
بهروز بقایی درباره مهمترین اتفاق زندگیاش به زمانی اشاره میکند که با بازیگران مطرح تئاتر همبازی شده است.
او تعریف میکند: پس از آنکه من در دانشکده هنر قبول شدم و به مهمترین آرزوی زندگیام رسیدم، اولین اتفاق مهمی که در آن دوره برای من افتاد، آشنا شدن با چهرههای شاخص و مهم آن زمان مانند مرحومه جمیله شیخی، محمد مطیع، محمدعلی کشاورز، آهو خردمند و دیگر استادان و بزرگان این رشته بود. من برای اولین بار در اردیبهشت53 با این دوستان در صحنه تئاتر آشنا شدم و در نمایشی کنار آنها قرار گرفتم که شادروان رکنالدین خسروی ـ که در آن زمان جزو استادان مسلم تئاتر ایران بودند ـ آن را کارگردانی میکرد. برای من که با عشق سراغ این حرفه رفته بودم، احساس خوشایند و خاصی بود که با چنین افرادی کار کنم و هم صحبت شوم و در واقع، این اتفاق، سراسر سال 53 من را پر از انرژی کرد و سالهای بعد از آن را نیز دربرگرفت.
تاندون پایم آسیب دید و الا کلنگی شد
امید زندگانی در سال 1361 با بازى در نمایش «فریاد» به کارگردانى هادى مرزبان در کنار بازیگرانى همچون آتش تقىپور، جلیل فرجاد و اکبر سنگى به طور حرفهاى بازیگرى را آغاز کرد. امید، برادر امین زندگانی بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر است.
وی علاوه بر بازیگری به عنوان مجری نیز در برنامههای متفاوت حضور داشته است.
او درباره چند اتفاق متفاوتی که سر صحنه سریالها برایش روی داده، میگوید: نخستین خاطره مربوط به اولین سریالی است که در آن بازی کردم و در حال حاضر اکثر بازیگران آن فوت کردند. من سر سکانسها هول میشدم و در یک سکانس داستان به گونهای بود که باید همراه مرحومه فاطمه طاهری که نقش مادرم را داشت، چوبی را برداشته و بر سر دزد بزنم. همین که چوب را برداشتم و بلند کردم صدای فریاد شنیدم و دیدم چوبم محکم به سر خانم طاهری اصابت کرد و ایشان بیهوش شد! چون تجربه اولم بود، بسیار خجالت کشیدم و پیش خودم این تصور را داشتم که اگر خانم طاهری به هوش بیاید من را از فیلم بیرون میکنند اما خانم طاهری از درد اشک میریخت و میگفت پسرم نگران نباش، چیزی نیست و هیچ وقت بزرگواری این هنرمند را از یاد نمیبرم که به من امید داد.
خاطره بعدی مربوط به سال 78 میشود که مسعود فروتن کارگردان اثری بود که دو بازیگر هنرور قرار بود مرا بهعنوان یک بیمار روانی که روی نیمکت پارک نشسته بودم، بگیرند. آنها با من درگیر شدند و من از روی نیمکت طوری افتادم که تاندون پایم آسیب دید و پایم به حالت الاکلنگی درآمد.
مهمترین حادثه تشویق پدرم بود
خسرو حیدری، متولد ۲۳ شهریور ۱۳۶۲ در تهران عضو تیم فوتبال باشگاه استقلال و تیم ملی است. خسرو حیدری در تیمهای استقلال تهران و سپاهان اصفهان به جامهای قهرمانی لیگ برتر دست یافته و این موفقیتها را جزو افتخارات خود میداند.
خسرو حیدری، مهمترین حادثه زندگیاش را فوتبالیست شدنش میداند و در این باره میگوید: من هم در کودکی مثل همه بچهها میگفتم دوست دارم دکتر یا خلبان شوم نمیدانم چرا آن زمان این مسأله مد شده بود! الان که به آن وقتها فکر میکنم، خندهام میگیرد.
البته همان موقعها به فوتبالیست شدن هم فکر میکردم ولی دکتر و خلبان شدن هدفم نبود حتی مدتی هم در جواهرسازی کار کردم. شاید اگر فوتبالیست نمیشدم، این کار را ادامه میدادم. از بچگی به فوتبال علاقه داشتم اما هیچ وقت فکر نمیکردم به این جایگاه برسم گرچه باید اعتراف کنم فوتبالم بهتر از درسم بود.
به همین خاطر ترجیح دادم به سمت فوتبال بروم چون در مقطع جوانان در پرسپولیس بازی میکردم و طرفدار این تیم بودم. گرچه الان استقلالی هستم و خیلی به این تیم تعصب دارم. همین جا باید بگویم پدرم زیاد با فوتبال بازی کردنم موافق نبود. مثل خیلی از پدرهای دیگر میگفت که فوتبال به درسم لطمه میزند اما وقتی دید پیشرفت کردم و به موفقیت رسیدم، موافقت کرد و حتی تشویقم کرد و نتیجه هم این شد که حالا عضو تیم ملی هستم.
اشک ریختن مادرم بخاطر توهین به من
حسین ماهینی متولد بیست و پنجم شهریور ۶۵ در بوشهر است. او با عضویت در تیمهای فوتبال استقلال اهواز و ذوبآهن به شهرت رسید و سپس به استقلال تهران و تیم ملی هم راه یافت.
او از اشکهای مادرش به خاطر کملطفی برخی تماشاچیان نسبت به خودش به عنوان یکی از تلخترین حوادث زندگیاش یاد کرده و ماجرا را این گونه تعریف میکند: زمانی که با تیم فوتبال ذوبآهن به بوشهر برای بازی با تیم شاهین رفتم، 24 ساله بودم و با دستههای گل به زمین رفتم که هدیه من بود به نیمکتنشینان تیم مقابل و نیز تماشاگران و هواداران تیم شاهین. وقتی من دسته گل را به طرف تماشاچیان شاهین پرت کردم، آنها دسته گل مرا دوباره به طرفم پرت کردند که واقعاً این اتفاق برای من بسیار سخت بود. راستش زمانی که در استقلال اهواز بودم، شاهینیها با من تماس گرفتند که به عضویت این تیم درآیم. البته قرارداد من با استقلال سه ساله بود که پنج سال ماندم، اما در بوشهر شایعه کردند که ماهینی گفته چه کسی حاضر است به شاهین بوشهر برود و در تیمی مثل شاهین بازی کند، حالی که من چنین حرفی نزده بودم و روحم هم از آن خبر نداشت. خدا شاهد است من این حرف را نزده بودم. خلاصه در طول بازی یک برخورد کوچک با بهادر عبدی پیش آمد که ناگهان شعار «ماهینی بیغیرت» از طرف شاهینیها شروع شد و روحیه مرا به هم ریخت، چون من قربانی یک شایعه شده بودم و وقتی به خانه آمدم دیدم مادرم گریه میکند چون از جریان با خبر شده بود و میدانست من مرتکب اشتباهی نشدهام و بیجهت به من توهین شده است. اشک ریختن مادرم شدیدا مرا متاثر کرد مادرم همان زمان مرا قسم داد که حالاحالاها حق نداری به بوشهر بروی.
بدترین ضربه را از اختلاف مسوولان خوردم
رضا حقیقی، متولد دوازدهم بهمن ۱۳۶۷ در مشهد و عضو باشگاه فوتبال پرسپولیس است.
وی سابقه حضور در باشگاههای پیام مشهد و فجر سپاسی شیراز را نیز دارد.
هافبک پرسپولیس در ۲۳ بهمن ۹۰، توسط کارلوس کرش برای اولین بار به تیم ملی فوتبال ایران دعوت شد و در چهار اسفند ۹۰ اولین بازی ملیاش را در برابر تیم ملی فوتبال اردن انجام داد.
حقیقی در مورد ورود به فوتبالش میگوید: یادم میآید در مقطع راهنمایی که بودم، وقتی میخواستند تیم مدرسه را تشکیل دهند من را هم انتخاب کردند.
یک بازی با تیم جوانان پیام مشهد داشتیم. واقعا آن زمان دیمی بازی میکردیم. ما تیم شاندیز بودیم و کسی نبود به ما بگوید چه کاری بکنیم و چطور بازی کنیم. سبک بازیمان کاملا خیابانی بود، اما آن روز در اولین بازی رسمیام خیلی خوب بازی کردم و مسئولان پیام فقط من را انتخاب کردند و سریع گفتند بیا قرارداد ببند و من هم خیلی خوشحال بودم و قرارداد پنج سالهای با این تیم بستم. از آن به بعد در ردههای نوجوانان، جوانان، امید و بزرگسالان برای پیام بازی کردم.
او در مورد بدترین اتفاق زندگیاش میگوید: یکی از ضربههایی که در فوتبالم خوردم و هیچوقت آن را فراموش نمیکنم خط خوردن اسمم از فهرست تیم ملی امید بود که واقعا قربانی کشمکش میان مسوولان فوتبال شدم. در حالی که من در اردوی آفریقای جنوبی با وجود این که حسین کاظمی سهمیه بزرگسالان تیم بود من فیکس بازی کردم، در اردوی اکراین هم فیکس بودم و در بازی با این تیم بهترین بازیکن زمین شدم.
همچنان زانویم درد میکند
پروین قائممقامی مادر بهاره رهنما، بازیگر تلویزیون، مدت زیادی نیست که پا به دنیای بازیگری گذاشته است.
قائممقامی را با سریالهای «مرد هزارچهره 1 و 2»، «مسافران» و «ساختمان پزشکان» در نقش مادر دکتر نیما افشار به یاد میآوریم.
وی میگوید: در سریال ساختمان پزشکان، به کارگردانی سروش صحت و تهیهکنندگی محسن چگینی مشغول ضبط سکانس سر لوکیشنی در خانهای نسبتا بزرگ در خیابانهای شمال شهر بودیم. کف این خانه موکتی کهنه بود که تقریبا جمع شده و نامرتب بود. عوامل فیلم مشغول فیلمبرداری بودند و من مشغول حرکت بودم که ناگهان پایم به موکت گیر کرد و یکدفعه با فاصله زیادی به زمین خوردم.
با این اتفاق زانوی چپم آسیب دید. دوستان کار را رها کردندو به طرفم آمدند، اما از آنجا که برای کار و کارگردان احترام زیادی قائل بودم، به درمانگاه مراجعه نکردم و با درد بسیار کار را ادامه دادم، اما همچنان بعد از گذشت مدتها زانویم درد میکند و باعث آزارم شده است. معمولا هنگام سرما باید مراقبت زیادی کنم تا بتوانم روی پایم راه بروم، اما از این اتفاق ناراحت نیستم چرا که از گروه، کارگردان و تهیه کننده بسیار راضی بودم.
نزدیک بود به سمت عراق شلیک کنم
حسن جوهرچی در سال ۱۳۴۷ در تهران متولد شد. وی کارشناسی تئاتر را از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دارد. بازی در سینما را در سال ۶۷ با «فیل در تاریکی» که بعد از 15 سال کامل شد شروع کرد.
اولین بازی مطرح او در سینما در سال ۷۰ با فیلم «برخورد» به کارگردانی سیروس الوند بود، اما با بازی در سریال «در پناه تو» بود که در سال ۷۷ به شهرت رسید.
او درباره حادثهای که آن را هولناکترین اتفاق دوران کاریاش میخواند، میگوید: در سال 71 مشغول بازی در فیلم «بر بال فرشتگان» به کارگردانی جواد شمقدری بودم و فیلمبرداری در منطقهای در اروندکنار در انتهای رود اروند در ۵۲ کیلومتری جنوب آبادان و در حدود ۳۰۰ متری خاک کشور عراق انجام میشد. در یک سکانس من باید با یک «آرپیجی 7» به یک هلیکوپتر شلیک میکردم. دوربین را با توجه به جهش نور خورشید تنظیم کرده بودند.
گلوله «آرپیجی7» هم واقعی بود. درست در لحظهای که گفتند صدا، دوربین، حرکت؛ مدیر تدارکات، حسین لبافی سریع گفت شلیک نکن! شلیک نکن! همه گروه متعجب شدند و پرسیدیم چرا؟ گفت اگر به این سمت شلیک کنید مستقیم به خاک فاو عراق فرود میآید.
اگر این شلیک به اشتباه انجام شده بود فاجعهای به بار میآمد. بعد از گذشت سالها با وجود اینکه خوشبختانه آن اتفاق رخ نداد، اما هر بار که کارنامه کاریام را مرور میکنم این اتفاق بهعنوان بدترین و هولناکترین حادثه برایم مرور میشود.
چراکه اگر آن اشتباه رخ داده بود عواقب بدی را برای من به همراه داشت. آن هم زمانی که تازه جنگ تمام شده بود.(جام جم - ضمیمه تپش)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد