در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
کیهان:برای فروش نیست!
«برای فروش نیست!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛1- می گویند در گذشته های نه چندان دور، یکی از روستائیان، الاغ خود را به بازار مال فروشان آورده و جار می زد که قصد فروش آن را دارد. الاغ چموش اما، هریک از مشتریان را که از روبرو می آمد، گاز می گرفت و اگر خریدار از پشت می آمد با لگد الاغ روبرو می شد و می گریخت. جماعتی که شاهد ماجرا بودند به روستایی گفتند؛ افسار الاغت را بگیر و برگرد، هیچکس این الاغ چموش را نمی خرد. روستایی در جواب گفت؛ الاغ را برای فروش نیاورده ام! فقط می خواستم همه مردم بدانند که من از دست این حیوان چه می کشم، تا اگر یک روز شنیدند که او را به قصد کشت زده و شرش را از سر مردم کوتاه کرده ام به دفاع از او کمپین حمایت از حقوق حیوانات تشکیل ندهند و کمیته مربوطه در سازمان ملل متحد در اعتراض به سقط شدن این حیوان چموش، قطعنامه صادر نکند!
2- «موشه دایان» یکی از معروف ترین فرماندهان نظامی رژیم اشغالگر قدس بود. او در جریان اشغال فلسطین و قتل عام وحشیانه مردم مظلوم این سرزمین نقش موثری داشت و بعدها به فرماندهی کل ارتش رژیم صهیونیستی رسید و با سفارش اکید و مشترک دولت وقت انگلیس و لابی صهیونیست ها در آمریکا به وزارت جنگ اسرائیل منصوب شد. او به خونریزی و جنایت و مخصوصا قتل عام زنان و کودکان فلسطینی شهرت داشت. روزنامه اکسپرسیون فرانسه در شماره 12 اکتبر 2012 خود - 21 مهرماه91- به نقل از مقامات رژیم صهیونیستی نوشت؛ «ژنرال موشه دایان معتقد بود که سران اسرائیل باید روشی را در پیش بگیرند که دیگران از آنها تلقی یک «سگ هار» را داشته باشند»! سگی که بی ملاحظه به هر که بخواهد حمله می کند و گاز می گیرد و می کشد! گفتنی است موشه دایان در جریان جنگ جهانی دوم بر اثر اصابت گلوله چشم چپ خود را از دست داده بود ولی تا پایان عمر1981(1360) یک چشم بند سیاه به چشم داشت و حاضر به استفاده از چشم مصنوعی و یا عینک دودی نبود و گفته می شد موشه دایان براساس همان دیدگاه یاد شده اصرار داشته است که چهره مخوفی داشته باشد!
2 ماه قبل- 26مهرماه 91 (17اکتبر2012) رادیو فردا که از سوی سازمان «سیا» و برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران راه اندازی شده است، تهدیدهای اسرائیل علیه ایران را تبلیغاتی و بدون پشتوانه و توان عملیاتی دانسته و گفت؛ دولت اسرائیل در مقابل ایران به سیاست «من دیوانه شده ام، بیایید مرا زنجیر کنید»! متوسل شده است تا جامعه جهانی را از احتمال حمله نظامی خود به تاسیسات هسته ای ایران بترساند!
3- بعد از حمله اخیر اسرائیل به غزه، اگرچه مقامات آمریکایی و اروپایی از جمله باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا، دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس، اولاند رئیس جمهور فرانسه، کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، حمله اسرائیل به غزه را «حق طبیعی»! رژیم اشغالگر قدس برای قلع و قمع حماس دانستند ولی بسیاری از ناظران و صاحب نظران غربی، براین باورند که اسرائیل با این اقدام نسنجیده در دام خطرناکی گرفتار شده است، چرا که اسرائیل تجربه دو شکست سخت و پی در پی در جنگ 33 روزه سال 2006 با حزب الله لبنان و جنگ 22 روزه سال 2008 با حماس را در کارنامه خود دارد. اسرائیل در سال 2008 در حالی به غزه حمله کرد و با شکست روبرو شد که از 18 ماه قبل از حمله، منطقه کم دامنه غزه در محاصره کامل غذایی، دارویی، برق، گاز و آب بود. رژیم مبارک به نمایندگی از اسرائیل، گذرگاه رفح را بسته بود و حتی اجازه ارسال غذا و دارو به مردم غزه را نمی داد. در آن هنگام پیروزی اسرائیل قطعی به نظر می رسید ولی آن حمله وحشیانه با شکست سختی روبرو شد تا آنجا که «کمیته وینوگراد» ارتش اسرائیل را به ناتوانی و ژنرال زئیف شف- استراتژیست معروف اسرائیلی- نظامیان رژیم صهیونیستی را به شدت ملامت کرده و گفت سربازان اسرائیلی برای حمله به افراد غیرمسلح در پیاده روها تربیت شده اند!...
امروزه اما، تمامی شرایط به نفع مقاومت و به زیان رژیم صهیونیستی رقم خورده است. متحدان سینه چاک و جنایتکار اسرائیل در منطقه با انقلاب های اسلامی حذف شده اند و کشورهای اسلامی آزاد شده به جبهه مقاومت پیوند خورده اند. توان نظامی و مخصوصا موشکی حماس در مقایسه با سال 2008 چند برابر شده است ضمن آن که امروزه از موشک های جدید با برد دهها- و بعدها شاید معلوم شود که صدها- کیلومتر برخوردار است. ملت های مسلمان منطقه برای رودررویی مستقیم با نظامیان کودک کش اسرائیل لحظه شماری می کنند و به قول ژنرال پترائوس -فرمانده نظامی اسبق آمریکا در منطقه و رئیس سابق سازمان سیا که اخیرا بعد از رسوایی کثیف جنسی ناچار به کناره گیری شد- «آمریکا دیگر در منطقه، غریبه تلقی می شود و مردم از نگاه ایران به ما و متحدان ما می نگرند». بنابراین از هم اکنون می توان نتیجه گرفت اسرائیل با یک محاسبه غلط- که باید آن را لطف خدای سبحان و مصداق کلام حضرت سجاد(ع) دانست- با پای خود به مهلکه آمده است.
4- دیروز، شبکه خبری و رادیو تلویزیونی اروپایی و فراگیر «یورونیوز» در گزارشی از قول پاسکال یونیفاس مدیرموسسه روابط بین المللی در پاریس، احتمال داده بود که حمله اخیر رژیم صهیونیستی به غزه برای اسرائیل پایانی نظیر جنگ 22 روزه سال 2008 داشته باشد و آورده بود «سناریوی اسرائیل جنگ گسترده نیست. آنها می دانند که در اینصورت بیش از همیشه حمایت جامعه جهانی را از دست خواهند داد، در حال حاضر، هدف اسرائیل برجسته کردن نقش ایران به عنوان دشمن شماره یک و خطر اصلی در منطقه است». پاسکال یونیفاس در ادامه می گوید «شرایط کنونی برای اسرائیل خطرناکتر از سال 2008 است. حماس نسبت به گذشته مسلح تر شده و تسلیحات پیچیده ای در اختیار دارد- اشاره به سرنگونی جنگنده F16، موشک باران تل آویو، شلیک به ناو اسرائیل در مدیترانه و...- حماس می تواند تانک های اسرائیل را از دور و بدون آن که افسر تانک متوجه جهت شلیک باشد، منهدم کند و... در نتیجه حمله نظامی به غزه یک دام برای اسرائیل است که علاوه بر پایانی تلخ تر- شما بخوانید شیرین تر- از حمله 2008، افکار عمومی جهانیان را نیز علیه اسرائیل برمی انگیزد».
5- اگر در چند دهه گذشته رژیم کودک کش اسرائیل می توانست به قول موشه دایان، برای ترساندن این و آن، از خود تصویر یک «سگ هار» را به نمایش بگذارد، امروزه با موج فراگیر بیداری اسلامی که از انقلاب اسلامی در ایران الگو گرفته است، این «سگ هار» فقط پارس می کند بی آن که کسی را بترساند تا آنجا که وقتی نتانیاهو ادای همان سگ هار را درمی آورد، با تمسخر ارگان سازمان «سیا» روبرو می شود.
سال گذشته 16 مرکز اطلاعاتی و امنیتی آمریکا با صدور بیانیه ای چندده صفحه ای اسرائیل را بزرگترین خطر برای امنیت ملی آمریکا معرفی کردند. اقدامی که در آمریکا نه فقط سابقه نداشت بلکه به شدت دور از انتظار تلقی می شد و رسانه های آمریکایی این اقدام را پاسخی به اعتراض مردم آمریکا در تظاهرات گسترده موسوم به جنبش ضد وال استریت، تفسیر کردند. جنبشی که ضدیت با اسرائیل، مخالفت با نظام سرمایه داری و جلوگیری از هزینه کردن پول مالیات دهندگان آمریکایی و اروپایی برای رژیم صهیونیستی، شعار و خواسته های بارها اعلام شده آن است.
6- چه کسی و کدام دست پنهان، اسرائیل را به مهلکه اخیر - یا به قول یورونیوز به این دام خطرناک- کشانده است؟ و آیا همه شواهد و قرائن حکایت از آن ندارند که این سگ هار- به قول موشه دایان- و الاغ چموش - به گفته آن روستایی در صدر این یادداشت- با حمله اخیر به غزه، برای دیر باورترین اذهان مردم دنیا نیز کمترین تردیدی باقی نگذاشته است که مرگ تنها راه پاک کردن جغرافیای سیاسی منطقه از این رژیم کودک کش است؟! مخصوصا آن که امروزه ملت های مسلمان برای مقابله رودررو و انتقام از این جرثومه های فساد و تباهی لحظه شماری می کنند.
خراسان:گفتگوی ملی در تهران فصلی تازه در بحران سوریه
«گفتگوی ملی در تهران فصلی تازه در بحران سوریه»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم هادی محمدی است که در آن میخوانید؛حدود 21ماه از آغاز ناآرامی ها در سوریه می گذرد و کلاف بحران در این کشور پیچیده تر از گذشته به نظر می رسد. جدای از حمایت های تسلیحاتی برخی کشور ها از مخالفان دولت سوریه که بدون شک نقشی اساسی در روند تخریب تحرکات دیپلماتیک برای حل این بحران داشته است این سوال باقی است که اصولا چرا این نشست ها به نتیجه ای قابل قبول برای حل این بحران منتهی نشده است.
از نشست استانبول که خروجی اش تشکیل شورای ملی سوریه به تقلید از انقلابیون لیبی بود تا کنفرانس ژنو با حضور قدرتهای بین المللی و منطقه ای منهای ایران که حاصلش اجماع بر تشکیل دولت انتقالی شد و این آخرین جلسه در دوحه قطر که در آن ائتلاف ملی انقلابیون و مخالفان سوریه اعلام موجودیت کرد از نقاط ضعف بسیاری برخوردار بودند که این نقاط ضعف عامل شکست آنها بوده و هست . یکی از این عوامل عدم حضور ایران به عنوان پرنفوذ ترین کشور بر دولت سوریه در ژنو بود که حتی باعث درگیری لفظی کوفی عنان با هیلاری کلینتون و آغاز روند کناره گیری عنان از نمایندگی سازمان ملل و اتحادیه عرب در امور سوریه شد. در نشست های استانبول نیز شوراهایی از مخالفین تشکیل شدند که به دلیل نداشتن پایگاه مردمی در داخل سوریه عملا به محلی برای هدررفت پول های ارسالی و بادآورده تبدیل شدند تا آنجا که حتی آمریکایی ها هم از اجلاس دوحه به عنوان آخرین فرصت برای مخالفان اسد در هماهنگ شدن و برنامه داشتن برای دریافت کمکهای این کشور یادکردند.
اجلاس دوحه بنا برتحلیل برخی تحلیل گران می تواند گام مهمی در راستای متشکل کردن مخالفان دولت سوریه باشد.وقتی تحولات سوریه با تحولات کشورهای دیگر نظیر تونس، مصر و یمن مقایسه شود در می یابیم که دو مسئله مانع از پیروزی سریع مخالفین شد؛ یکی انسجام نیروهای نظامی بشار اسد و دیگری اختلافات نیروهای مخالف او.
نشست دوحه تا کنون توافقاتی روی کاغذ بوده است و بنا به تجربه گذشته و مواضع برخی گروه های حاضر در این نشست که با فشار و اکراه حاضر به پذیرش این توافق شده اند علامت سوال های جدی برای به نتیجه رسیدن را درمقابل خود می بیند.در عین حال نفس این نشست به معنی گسترده تر شدن بحران سوریه است. نشستی که مانند دیگر نشست های قبلی جای طرف مقابل خالی بود و حتی گروه های حاضر رانیز نمی توان نماینده تمام گرو ه های مخالف دولت اسد دانست.
آنچه امروز قرار است در تهران با عنوان نشست گفت وگو های ملی سوریه برگزار شود دارای ویژگی هایی است که کمتر در نشست های قبلی که درباره بحران سوریه برگزار شده است به چشم خورده یا اصلا وجود نداشته است ،حضور دوطرف دعوا و همچنین نمایندگان سایر طوایف ، اقوام و اقشار سوریه است. به جز نمایندگان دولت سوریه حدود 200 نفر از شخصیت های مخالف دولت با پایگاه های مختلف اجتماعی و سیاسی در این نشست حضور دارند شخصیت هایی که به گفته مسئولان برگزار کننده اگرچه چندان شناخته شده و رسانه ای نیستند اما پایگاه مردمی خوبی در سوریه داشته و به طور مشخص خواستار حل بحران سوریه از راهکار سیاسی می باشند. هرچند این مسئله باید در صحنه عمل مشخص شود.
جمهوری اسلامی پس از حرکت مرداد ماه خود در مساله سوریه با عنوان نشست دوستان سوریه در جهت نفی خشونت، که نمایندگان دولت این کشور از جمله آقای علی حیدر وزیر آشتی ملی سوریه و نمایندگان 30کشور که روابط خوبی با سوریه دارند را به تهران کشاند نشست امروز در تهران را تدارک دیده است .ابتکار امروز گفتگوی ملی سوریه در تهران می تواند سرفصلی تازه برای میدان داری جمهوری اسلامی در میانه عرصه تحرکات بین المللی حل و فصل بحران سوریه باشد.
حضور نمایندگان اقوام و گروههای مختلف مردمی سوری علاوه بر بخشی از معارضین (که البته گروه های مسلح را شامل نمی شود) در این اجلاس می تواند فرآیند صلح را از یک میدان محدود جنگی و از فاز نظامی به کل ساختار ملی و اجتماعی - فرهنگی سوریه بسط داده و از توانایی های گروهها و قبایل برای پایان دادن به خشونتها استفاده کند . تجربیات ایران درکمک به تشکیل لویی جرگه افغانستان یا شورای ملی عراق اگرچه با موفقیت صددرصدی همراه نبود اما تلاش کشورمان سبب شد تا حدود زیادی از خشونت ها در این دوکشور کاسته شده و زمینه برای تشکیل ساختارهای دموکراتیک قدرت فراهم شود. در سوریه فعلی نیز اگر آن چنان که در طرح 6ماده ای جمهوری اسلامی آمده ، این گفتگوها بتواند به پایه ای برای توقف خشونتها و ادامه همکاریها و گفتگوهای مسالمت آمیز آتی بدل شود، می تواند در تشکیل نهادهای سیاسی بعدی کمک شایان توجهی باشد. طرح 6 ماده ای ایران شامل آتش بس،گفت وگو های ملی(مرحله فعلی)،تشکیل دولت موقت،برگزاری انتخابات مجلس با نظارت سازمان ملل و تشکیل مجلس،تشکیل دولت انتقالی و نهایتا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری با هماهنگی ونظارت سازمان ملل می باشد . در این طرح در عین حال تاکید شده است بشار اسد به عنوان رئیس جمهور قانونی برای حفظ ساختار و جلو گیری از فروپاشی اجتماعی در سوریه همچنان تا زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری تحت نظارت و هماهنگی سازمان ملل باید در قدرت حضور داشته باشد.
تردیدی نیست که سوریه یکی از راهبردی ترین مناطق خاورمیانه به شمار می رود که تسلط و نفوذ بر آن می تواند در بسیاری جهات کمک حال سیاستهای هر کشور پرنفوذ در این منطقه باشد.قطعا یکی از دلایل اصلی برخی کشورهای همسایه سوریه یا منطقه و یا حتی قدرتهای فرامنطقه ای برای آتش افروزی و فتنه گری در سوریه هم همین موقعیت راهبردی است؛ هرچند نباید از یاد برد که این موقعیت حساس به شمشیری دو لبه تبدیل شده که بی ثباتی و ناامنی در آن به سرعت منافع و امنیت سایر کشورهای دور و نزدیک را نیز تحت الشعاع قرار می دهد. اجلاس تهران اگر با موفقیتی در بازکردن راه گفتگو میان گروههای سوری و گامی در جهت کاهش درگیری ها باشد، می تواند هدیه خوبی برای بسیاری از کشورهای وارد شده در بحران سوریه به شمار آید، حتی برای آنهایی که خارج از معیارهای عقلانی با ارسال اسلحه و پول به گروههای مخالف ناامنی را بیشتر می کنند یا آن هایی که وارد معرکه شده اند و اینک نه راه به جلو دارند و نه عقب و بیشتر منتظر بهانه ای برای خروج از این معرکه هستند.
امید می رود نشست امروز تحت عنوان گفت وگوی ملی سوریه که با شعار "خشونت نه، مردم سالاری آری" برگزار می شود بتواند نه به عنوان یک معجزه بلکه به عنوان یک فصل تازه در مسیر حل سیاسی بحران سوریه اقدامی اثرگذار و مثبت باشد هرچند این امید واری علامت سوال های جدی در مقابل خود می بیند.این که وزن و جایگاه واقعی گرو ه های حاضر در این نشست تا چه حددر کنترل بحران سوریه موثر واقع شود با اما و اگر هایی روبرو است و باید در صحنه عمل سنجیده شود و مهم تر از آن مشکل فعلی در سوریه نه اعتراض های مدنی(مردم و گروه های سیاسی ) بلکه گروه های مسلحی هستند که با برخی حمایت های خارجی امنیت در سوریه را به مخاطره افکنده اند حال سوال این است که این نشست و گروه های حاضر در آن تا چه حد در تضعیف جایگاه این معارضان مسلح و بازگرداندن آرامش به سوریه می تواند نقش ایفا کند.
جمهوری اسلامی:ضرورت پرهیز از شعارهای اقتصادی نادرست
«ضرورت پرهیز از شعارهای اقتصادی نادرست»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛مجادلات اخیر میان مدیران دولتی و برخی افراد شناخته شده عرصه سیاسی در مورد ضرورت پرداخت مبالغ بیشتری در قالب یارانه نقدی به اقشار مختلف جامعه، بیش از آنکه جنبه کارشناسی و اقتصادی داشته باشد، رنگ و بوی تبلیغات سیاسی و انتخاباتی دارد.
این گمانه، زمانی بیشتر تقویت میشود که گویندگان و مبلغان تئوری افزایش مبلغ یارانه نقدی را در ظرف زمانی و مکانی امروز کشور مورد تحلیل قرار دهیم و سابقه اظهاراتشان را نیز در نظر بگیریم. متأسفانه نگریستن از این زاویه ما را به نتایج خوبی نمیرساند و بیش از پیش مؤید این واقعیت است که اصرار بر بالا رفتن مقدار حمایتهای مالی مستقیم در قالب پرداخت پول به مردم آن هم در همسایگی زمانی انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری، ناظر بر تبلیغات سیاسی است نه برخاسته از دغدغههای کارشناسی چه از زبان رئیس دولت دهم بیان شود و چه از زبان نامزد همیشه در صحنه دورههای مختلف انتخابات ریاست جمهوری دو دهه اخیر.
در عین حال، توجه به چند نکته در مورد چرایی تأکید افراد سیاسی بر افزایش مبلغ یارانه نقدی یا گسترش شیوه پرداختهای نقدی به مردم در قالبها و با عناوین مختلف حائز اهمیت است و نباید از آنها غافل شد.
نخستین نکته را باید در پاسخ این پرسش مطرح کرد که چرا سیاستمداران کنونی ایران یا حداقل برخی از آن دسته سیاسیونی که به دنبال جلب آراء مردم هستند، پرداخت کمکهای مالی به اقشار مختلف جامعه را همچنان جذاب و رأیآور میدانند، آن هم سهل الوصولترین شیوه این کمک رسانیها را که پرداخت نقدی است؟
به این پرسش از دو منظر میتوان پاسخ داد؛ یکی درک نادرستی که در برخی اهالی سیاست نسبت به کارکرد و جایگاه پول در اقتصاد دارند و پاسخ دوم اینکه پرداخت پول به جامعه دارای تأثیراتی است که برای این افراد از اهمیت زیادی برخوردار است.
واقعیت این است که مرور بسیاری از سیاستهای اقتصادی و اجتماعی اجرا شده طی سه دهه گذشته گویای این مسئله است که در اغلب مواقع درک صحیحی از نقش و کارکرد پول در اقتصاد ایران وجود نداشته است و متأسفانه همچنان نیز ندارد.
اصول اقتصادی تا به حال بارها به اثبات رساندهاند که تزریق بیمحابا و بدون قاعده پول همواره مشکل ساز بوده است و زمینه ساز مشکلات فراوانی خواهد بود اما طی سه دهه اخیر و خصوصاً سالهای میانی دهه 80 دولتها بدون توجه به این اصول اثبات شده و غیرقابل خدشه، راه حل بسیاری از مشکلات یا تحقق بسیاری از وعدههای خود را در چاپ و تزریق بیشتر و بیشتر پول تصور کرده اند؛ تصوری که با کمال تأسف امروز و با آشکار شدن نتایج آن، نادرستی و زیان بار بودن آن مجدداً به اثبات رسیده است.
نکته دردآور در این ماجرا این است که با وجود مشخص بودن ریشههای مشکلات فعلی که بیتردید بخشی از آنها در تزریق نقدینگی به شکلهای مختلف خصوصاً یارانه نقدی قابل ردیابی است، برخی همچنان از ضرورت تزریق پول بیشتر سخن میگویند و مخالفان این تصمیم را نیز با عتاب و خطاب نوازش میکنند که این افراد اجازه پرداخت پول را به مردم نمیدهند، غافل از اینکه بخش عمدهای از مشکلات فعلی اقتصاد ایران خود معلول پرداخت پول در گذشته به مردم و تزریق نقدینگی خارج از قاعده به جامعه است.
این نکته نیز نباید مورد غفلت قرار بگیرد که جذابیت تزریق پول به جامعه در شرایطی افزایش مییابد که عموم مردم شاهد عدم تعادلهای بزرگی میان هزینهها و درآمدهایشان باشند؛ در چنین شرایطی طبیعی است که اقشار کم درآمد جامعه که فاصله میان درآمدها و هزینه هایشان بیش از سایر افراد است، به این تصور که دریافت پول بیشتر از دولت در هر قالب و به هر عنوانی میتواند بخشی از این فاصله را پر کند، جذب شعارهایی از این قبیل میشوند که مبلغ یارانه نقدی باید افزایش یابد. نکته این نیست که میزان یارانه پرداختی در شرایط فعلی تکافوی هزینههای افزایش یافته را میکند بلکه سخن در این است که بخشی از شکاف میان هزینهها و درآمدها خود ناشی از تزریق نقدینگی به جامعه و محرومیت بخش تولید از نقدینگی است.
با توجه به این واقعیت، طبیعی است که افزایش مجدد مبلغ پرداختهای نقدی به بیشتر شدن این فاصلهها کمک میکند، امری که قطعاً مطلوب هیچ کس نیست.
رسالت:شأن رسانه ملی جامِ جم جور نیست
«شأن رسانه ملی جامِ جم جور نیست»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت است که در ان میخوانید؛ قسمت اول این نقد نسبت به تنقید و تنقیح کلیات طرح یک شوری اداره صدا و سیما بهصورت مفصل پرداخته شد. رسانه ملی در طی 30 سال گذشته هم قانون اداره و هم قانون خط مشی اصول برنامهها داشته و هم قانون اساسنامه به ترتیب مصوب سالهای 59 و 61 و 62 مجلس شورای اسلامی و هم قانون نحوه اجرای اصل 175 در بخش نظارت که مصوب سال 70 مجمع تشخیص مصلحت نظام را داشته است .
اینکه مدیریتهای 30 ساله رسانه ملی به مُّر این قوانین عمل کردهاند یا نه را باید اول از ارکان مسئول سازمان پرسید و دوم از دستگاههای نظارتی مسئول بر حسن اجرای قوانین اعم از بازرس قانونی سازمان صدا و سیما که به موجب ماده 138 قانون محاسبات عمومی در حکم یک شرکت دولتی آنهم از نوع زیانده محسوب میشود و یا دیگر مراجع نظارتی باید پرسید و بعد قضاوت کرد. اما اگر عملکرد موید عدم رعایت قوانین ومقررات لازم الاتباعی باشد که در این 30 سال رعایت نشده ورود به جزئیات طرح یک شوری مذکور و تولید انبوه 40 ماده و 7 تبصره و 73 بند جدید در اجرا به همان سرنوشتی تبدیل خواهد شد که صد و اندی ماده و تبصره و بندی که از سال 59 تاکنون رعایت نشده و در ماده 40 طرح جدید نسخه ملغی الاثر اعلام شده تبدیل خواهند شد.
پس چه باید کرد؟ چاره کار برای اداره امور صدا و سیما ملغی الاثر کردن همه قوانین و مقررات موضوعه است یا احیا، الحاق و اصلاح قوانین اجرا شده یا اجرا نشده! کدامیک؟ پیشنهاد دهندگان طرح به کدام ماده از قانون اداره و کدام تبصره از قانون اساسنامه 30 ساله رسانه ملی ایراد دارند که آن را قابل اصلاح نمیدانند که کل قانون اداره و کل قانون اساسنامه سازمان را ملغی الاثر کرده و یک قانون جدید را ارائه کردهاند؟ با این مقدمه به سراغ جزئیات طرح یک شوری فوق میرویم. توجه به مراتب زیر موید ایرادات اساسی وارد به جزئیات این طرح است.
1- جزئیات طرح در 6 فصل و 40 ماده شامل احکام و موضوعاتی است که در هیچیک از آنها، ارکان سازمان مشخص نیستند. اداره بنگاه عظیمی که هر سال کم و بیش 6000 میلیارد ریال زیان عملکرد دارد و چند ده برابر آن گردش مالی، بدون داشتن ارکان مسئول، چگونه اداره خواهد شد؟
2- در جای جای مواد بندها و تبصرههای این طرح نام مقام معظم رهبری و دفتر معظم له آمده است که مشخصا میتوان به مواد 1 و 5 و 9 و بند 2 و 8 ماده 12 و ماده 21 و 23 طرح اشاره کرد و اشاره چندین و چندباره به نام مقام معظم رهبری این تصور را متبادر به ذهن میکند که گویا این مقام معظم رهبری است که سازمان را اداره میکند نه مدیران ومسئولین سازمان!
3- این تصور عام نادرست، به یقین مسئولین رسانه ملی و به باور برخی از دستگاههای نظارتی تبدیل شده است که سازمان از جمله دستگاههایی است که مستقیما زیر نظر رهبری اداره میشود به همین دلیل سازمان از جمله مستثنیات ماده 117 قانون مدیریت خدمات کشوری تصور شده و مقررات این قانون در امور استخدامی سازمان رعایت نشده است.
4- تصور اینکه اداره امور سازمان مستقیما زیر نظر رهبری اداره میشود باور نادرستی است که از یک سو مسئولیت ناشی از خبط و خطای مالی اداری استخدامی سازمان را و همه آثار مخرب و منفی سوء تدبیر در تهیه برنامهها ، فیلمها و برخی سریالهای مبتذل در این سازمان را متوجه معظم له میکند و این موضوع موجب یک مصونیت نانوشته میگردد که هرگونه خطای مجریان را به هزینه معظم له منظور خواهد کرد که باید از آن به شدت پرهیز کرد.
5- هرگونه رد و انکار ادعای فوق با توجه به آنکه از 30 سال پیش تاکنون شروع شده و هم اکنون هم ادامه دارد مردود است. ماده 117 قانون مدیریت خدمات کشوری موید این ادعاست. اگر اینگونه نیست، مسئولین سازمان، بازرس قانونی سازمان و دستگاههای نظارتی ناظر بر عملکرد مالی سازمان بایستی به این سئوال پاسخ دهند که مقررات استخدامی سازمان بر مبنای کدام حکم و ماده قانونی در حالی که سن بازنشستگی طبق قانون لاحق 30 و 35 سال است، مدت 20 و 25 ساله را اعمال میکنند؟
6- مجری یا ناظری که مدعی است، سازمان زیر نظر مستقیم رهبری اداره میشود و به این دلیل مفاد قانون مدیریت خدمات کشوری را لازم الرعایه بهعنوان مقررات استخدامی خود نمیشناسد، باید به این سئوال پاسخ دهد که آیا معظم له مصوب کرده یا مستقیما دستور فرمودهاند که کارکنان سازمان بهجای 30 سال خدمت پس از 20 یا 25 سال خدمت بازنشسته شوند؟!
7- بهطوری که مراتب فوق نشان میدهد مشکل سازمان ، خلاء قانونی نیست. چرا که هم قانون لازم الرعایه برای اداره امور صدا و سیما( مصوب 59) و هم قانون خط مشی کلی و اصولی برنامههای سازمان صدا و سیما( مصوب 61) وجود دارد مسئله، اجرا یا عدم اجرا و تخلف از مفاد این قوانین است، نه تغییر یا اصلاح آنها ، ولی در ماده 40 طرح حکم به ملغی الاثر نمودن آنها داده شده است!
8- مشکل اصلی، اعتبار یا عدم اعتبار آییننامههای مالی، محاسباتی، اداری و استخدامی موجود سازمان است که در فصل چهارم از ماده 25 تا ماده 40 به آن جسته گریخته پرداخته شده است بدون آنکه به اصل مشکل توجه شود.
9- مرجع قانونی تصویب آییننامههای مالی ، اداری ، معاملاتی و استخدامی سازمان در قانون اساسنامه مشخص است. این مرجع شورای نظارت 6 نفره است، نه مجلس شورای اسلامی 300 نفره! در طی 30 سال گذشته به نظر میرسد این آیین نامهها تهیه و تدوین و تنظیم نشدهاند. از این به بعد هم با تصویب طرح یک شوری موصوف مرجع تنظیم مشخص نشده پس آنچه که در شرف انجام است تداوم و تشدید خواهد یافت. آیا منظور طراحان طرح از ارائه چنین طرحی همین است؟
10- در صورتیکه با تصویب قانون برگزاری مناقصات تکلیف
آیین نامه معاملاتی سازمان از تاریخ تصویب سال 83 به بعد روشن شده است. با تصویب قانون مدیریت خدمات کشوری و قرار نگرفتن سازمان در عداد دستگاههای مستثنی شده در ماده 117 آن، آییننامه اداری و استخدامی سازمان هم از تاریخ تصویب (سال 86 )روشن است، میماند آییننامه مالی و محاسباتی.
11- سازمان صدا و سیما یا باید از آییننامههای مالی ومحاسباتی موجود ( قانون محاسبات عمومی) بهعنوان یک موسسه دولتی که در ماده یک طرح یک شوری به آن معترف است تبعیت کند یا باید به آییننامه مالی محاسباتی خاص خود که میبایستی به تصویب مرجع قانونی مقرر در بند 9 ماده 16 قانون اساسنامه رسیده عمل کند، دیگرچه نیاز به طرح 40 مادهای یک شوری میباشد؟
12- اگر آنچه را که به شرح ماده 25 الی 40 این طرح آورده شده است به عنوان آیین نامه مالی و محاسباتی جدید رسانه ملی تلقی کنیم باید از مسئولین سازمان از یک سو و از بازرس قانونی سازمان صدا و سیما
( اگر در طی این 30 سال چنین بازرسی وجود داشته و به وظایف قانونی خود عمل کرده باشد) پرسید در طی سنوات گذشته آیین نامه مالی ومحاسباتی قدیم سازمان مصوب کدام مرجع چه بوده است؟
این مقال را با نقد ماده به ماده طرح یک شوری فوق در قسمت سوم پی خواهیم گرفت.
سیاست روز:دست پیش گرفتن تلآویو
«دست پیش گرفتن تلآویو»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد پیرعلی است که در آن میخوانید؛هر روز که میگذرد پیشبینی رویدادها و مختصات حوادث محیط بینالمللی دشوارتر میشود، غافلگیری کثیر صاحبنظران و کارشناسان بینالمللی، ناشی از اتفاقات و رخدادهای یکی دو سال گذشته، شاهد و گواهی بارز این مدعاست. چونانکه هماکنون بسیاری اذعان دارند که دیگر نمیتوان با دو- سه سناریوی تکراری ، رفتار بازیگران عرصه سیاست را پیشبینی کرد.
از جمله اتفاقاتی که به سادگی نمیشد بروز آن را محتمل دانست یورش سنگین و غیرمتعارف رژیم اشغالگر قدس به نوار غزه و پدیداری فجایعی است که گستردگی آن در رسانهها مشاهده میشود. چرا که؛
۱-فعل و انفعالات واقع شده در جهان عرب موسوم به بیداری اسلامی
۲- تغییرات بنیادین در نظام سیاسی برخی از کشورهای مهم تاثیر گذار بر روند مناسبات منطقه ای از جمله مصر،
۳- تشدید مواضع ژستطلبانه حقوق بشری و داعیه داری جهان اسلام و برخی از روسای کشورهای جویای نام مانند ترکیه،
۴- شرایط وخیم اقتصادی حاکم بر جهان غرب و همینطور اوضاع نابسامان اقتصادی در محدوده حاکمیت رژیم صهیونیستی و ...
میتوانست از جمله گزارههای ناظر بر عدم وقوع یورش تلآویو به غزه باشد اما علیرغم همه این مولفهها و عناصر تعیین کننده، دنیا شاهد و نظارهگر این اتفاق نسبتا غیر محتمل شد.
بدیهی است در پس این اتفاق اخیر، تحلیلهای زیادی مطرح و گزینههای گوناگونی ارائه میشود و خواهد شد ولی نگارنده این سطور، یک سناریوی دیگری را محتملترین گزینه در قبال این حوادث میداند.
مرور کوتاه بسیاری از تفاسیر و تحلیلهای رویدادهای یکی دو ساله اخیر از سوی دوست و دشمن، حاکی از این مهم است که همه اتفاقات این مقطع معطوف به تقویت جبهه کشورهای اسلامی حامی فلسطین و تضعیف موضع تلآویو ارزیابی میشود و لاجرم ممکن است متعاقب این شرایط، کاهش نفوذ غرب را در منطقه استراتژیک آسیای غربی انتظار داشت. همچنین افزایش سفرهای رسمی برخی مقامات بلند پایه کشورهای عربی به نوار غزه را هم باید در تقویت همین شرایط ارزیابی کرد. لذا به نظر میرسد سردمداران تلآویو بنا دارند پس از خارج شدن از شوک حوادث اخیر، این حجم تهدیدات را به فرصت مبدل سازند.
لذا دست پیش انداختن و گرد و خاک به راه انداختن شاید بتواند آنان را از موضع انفعال خارج و موقعیت پیشین را کمی احیاء کند و میتوان حدس زد که رژیم صهیونیستی با تسری دادن فضای سنگین مترتب بر خود به کشورهای غربی خصوصا ایالات متحده، ضمن کسب رضایت و حمایت آنان در قبال این اقدام جنگی تلآویو، آنان را به پرداخت امتیازات بیشتر مجاب نماید و از طرفی ضرب شستی دیگر به جهان عرب نشان دهد و از سویی شرایط کنونی و متفاوت منطقه را در سایه انقلابهای عربی بداند.
اکنون این جهان عرب است که در مقابل یک آزمون سرنوشتساز قرار گرفته است، مقامات تازه به کرسی حکومت رسیده عرب میتوانند با همین تشر رژیم صهیونیستی جا بزنند و دوران حقارت پیشین خود را مجددا تجربه کنند و همینطور میتوانند عزت کمرنگ شده جهان عرب را احیاء و در مقابل گردوخاک مصنوعی تلآویو موضعی واحد و یکپارچه برگزینند. ترکیه نیز علیرغم اینکه در دایره کشورهای عربی نیست ولی همین آزمون برای آنکارا هم صادق است.
تهران امروز:آمانو دنبال چیست؟
«آمانو دنبال چیست؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حشمتالله فلاحتپیشه است که در آن میخوانید؛بررسی گزارش جدید آمانو درباره فعالیتهای هستهای ایران نشان میدهد که این گزارش هم همانند گزارشهای قبلی دنبالکننده برنامههای خاص این سازمان باشد. از این رو همچون گذشته از محتوای این گزارش بر میآید که آقای آمانو دنبالکننده یک رفتار و عملکرد سیاسی علیه ایران است. باید توجه کرد که گزارش آقای آمانو تمام واقعیتهای موجود در پرونده هستهای ایران را نشان نمیدهد و سعی میکند در شرایطی که حتی آمریکاییها بحث مذاکره را پیشنهاد کردهاند، چالشهایی را با هدف ابهام در قالب برنامه هستهای ایران مطرح کند.
نکاتی بسیار در این گزارش وجود دارد که باید مورد توجه قرار بگیرد، در این گزارش تلاش میشود بدون استناد به اسناد و مدارک درباره ساخت کلاهکهای هستهای ایران صحبت شودکه میتواند یک فضای سیاسی علیه ایران را شکل بدهد. این گزارش برخلاف گزارشهای گذشته که بخشی از آن در آژانس و بخش دیگر آن در شورای امنیت بوده، گزارشی کاملا شورای امنیتی است و سعی بر این دارد که ایران را به عنوان تهدید نشان بدهد و ابهاماتی را درباره برنامه هستهای ایران مطرح کند. اینکه جمهوری اسلامی ایران سایت فردو را جهت تهیه سوخت مورد نیاز خود برای مصارف پزشکی تجهیز کند طبیعی است زیرا آژانس در این باره از تعهدات خود تخطی کرده و سوخت مورد نیاز را به ایران نداده است.
بررسی این گزارش نشان میدهد که حامل نظرات تند طیف
1 + 5 است تا فضای منفی علیه جمهوری اسلامی ایران شکل بگیرد، اما واقعیت ایران جدای از این موضوع است. برنامه ایران در قالب مقررات آژانس و در قالب توافقات صورت گرفته بین ایران و آژانس است و حرکت جدیدی از سوی ایران صورت نگرفته است از این رو ابهاماتی که عنوان میشود تنها جهت یک فضاسازی سیاسی علیه ایران است. اگر در یک فضای جدی این بحثها صورت بگیرد در آن زمان حقانیت جمهوری اسلامی ایران اثبات خواهد شد.حتی تبدیل 30درصد از سوخت تولید شده به سوخت 20درصد جهت استفادههای پزشکی از سوی ایران یک چراغ سبزی به آژانس و 1 + 5 بود و نشان داد که ایران از سوخت تولید شده خود تعریف نظامی ندارد.
نکته دیگر این است که با هدفهای از پیش تعیین شده، سعی و حرکت آقای آمانو مسیری مشخص دارد و از این رو برای گزارشهای آینده نیز برنامهریزی کردهاند. به گونه ای که آقای آمانو عملا مسیرآنسکام (کمیسیون بازرسی مخصوص سازمان ملل) را رو به روی ایران قرار بدهد و با تکیه بر این موضوع که برنامه ایران یک برنامه ممنوعه است و نمیتواند راستی آزمایی لازم را انجام دهد.پرونده ایران را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارسال کند.
اما برخلاف عراق (در زمان صدام)که برنامه مشکوک و مخربی را جهت استفاده از انرژی هستهای دنبال میکرد، ایران برنامهای درباره استفاده نادرست از این انرژی ندارد تا بتوان این گمانهها را درباره فعالیتش مطرح کرد، ضمن اینکه پیشینه فعالیت ایران نیز صلح آمیز بودن فعالیتهای هستهای ما را نشان میدهد.لذا در کل و در فضای جدید دیپلماتیک،آمانو نباید نقش یک مانع را بازی کند، هرچند وی سعی کرده است توان چانه زنی کشورهای غربی را افزایش دهد.
در این گزارش همچنین به جای اینکه به خواستههای حقوقی ایران پاسخ داده شود تلاش شده سوالات جدیدی را در ذهن کشورهای عضو 1+5 ایجاد کند تا اگر مذاکرات جدیدی شکل گرفت بازهم موضع تهاجمی و دست برتر را به 1+5 بدهد ولی جمهوری اسلامی ایران باید مذاکرات خود را در قالب همان مذاکراتی که با 1+5،که عمدتا بر رابطه متقابل حق و تکلیف طرفین استوار بود پیش ببرد.
بنابراین اجازه داد که این گزارش با فضاسازیی که ایجاد میکند تاثیری بر برنامه مذاکرات جمهوری اسلامی ایران داشته باشد.
موضوع دیگری که میتواند در این میان تاثیر گذار باشد طرحی است که آمریکاییها تلاش کردهاند جامعه جهانی را منتظر آن قرار بدهند و آن حل موضوع هستهای ایران با استفاده از روابط دیپلماتیک است.به نظر میرسد آقای اوباما تلاش دارد با طرح جدید در رفتارهای دیپلماتیک و حتی مذاکره مستقیم با ایران مانع افزایش بحران بین ایران و آمریکا شود و سعی میکند مذاکرات خود را در این قالب شکل بدهد.کلیت موضع آقای اوباما این بود که مذاکرات را فراهم میکرد.اما با وجود فضاسازی ناشی از گزارش اخیر به نظر میرسد مذاکره ایران و آمریکا عملا نتیجهای عاید دیپلماسی دوطرف نخواهد کرد. مگر در یک فضای جدیدکه جمهوری اسلامی ایران با برخورداری از حق استفاده از انرژی صلح آمیز هستهای اطمینانسازی لازم را در قالب مذاکرات آژانس انجام دهد و آمریکا و آژانس نیز به سمت کاهش تحریمهای ایران حرکت کنند.
از سوی دیگر تحولات غزه و حمله نظامی اسرائیل به این منطقه موجب شده شرایط ویژهای در خاورمیانه شکل بگیرد که نشان میدهد خاورمیانه ظرفیت یک بحران تازه را ندارد و این به سودآمریکا و 1+5 است که درقبال موضوع هستهای ایران طبق اساسنامه آژانس به یک توافق با ایران برسند.
وطن امروز:دوئل هنیه و اعراب سازشکار
«دوئل هنیه و اعراب سازشکار»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم زهرا طباخی است که در آن میخوانید؛بدترین حرکتی که در میانه پیچ بدنامی تاریخ میتوانست از رژیم غاصب صهیونیستی سر بزند به احتمال صددرصد حمله نظامی پرحجم به باریکه «غزه» با محبوبیت و مشروعیت جهانی بود. تصور اینکه ملتهای جهان نیز با فرانسوا اولاند در این جنگ خونین هم نظر هستند، چون حماس به سمت سرزمینهای اشغالی سالی 10 موشک شلیک کرد، مضحک است؛ مگر اینکه همه عالم وقایع محاصره غزه و حوادث تاریخی را از یاد برده باشند! توجهی به شعارهای مطرح شده از ابتدای قرن 21 و مقایسه وحشیگریهای پیشرفته و نوین بشر در برخورد با همنوعان خود در طول 12 سال اخیر برای بسیاری از ملتها جالب توجه است هرچند ظاهرا برای دولتها عادی شده! انسان متمدن امروزی مفتخر است که به مجوزی اخلاقی- سیاسی برای «دریدن مشروع و قانونی» سایرین دست یافته است! از اخلاقیات بگذریم، چون فعلا ضمانت اجرایی ندارد و زور، ملاک برتری است. چه شد که اسرائیل دوباره ننگ «بچهکشی» را به جان خرید؟ آیا توسل به زور همیشه جواب میدهد؟
1-پیش از این مطرح شد حرکت سیاسی- نظامی اوباما در «لو دادن جهانی» پترائوس به عنوان مهمترین، پرسابقهترین و بزرگترین جاسوس با واسطه اسرائیل، اعلام آشکار جنگ با منافع این رژیم در سطحی بسیار بالا بوده است. شاید در ظاهر این انتقامگیری اوباما مقطعی و اقدامی تلافیجویانه برای پاسخ دادن به گربهرقصانیهای رسانهای صهیونیستها در ایام پیش از انتخابات به نفع رامنی باشد اما جنگ در سطح «امنیت ملی آمریکا» یک دعوای کوچک با سروصدای زیاد نیست.
اصل آشوب در سطحی فرادست رسانهها با شدت و حدتی در حال وقوع است که اسرائیل را وادار کرده است پا در میدان انتحار بگذارد و جنگی جدید را به پای بزرگترین حامی سیاسی- نظامیاش بنویسد. جنگی تمام عیار تقدیم به «برنده جایزه تمسخر صلح نوبل» که اتفاقا از مشکلات اقتصادی و سیاسی رنج میبرد و به دنبال «آشتی با ایران» به عنوان گناهی نابخشودنی هم هست!
2-نظریه دوم که مضاعف بر تئوری انتقامگیری از اوباما و تغییرات در سطح ریاست سیا، ناتو و قطعا بسیاری از کرسیهای استراتژیک دیگر میشود، «بحران مشروعیت صهیونیسم» است. اسرائیل بعد از درگیری با جامعه جهانی در انتهای سال 90 و ابتدای 91 بر سر ماجرای حمله به ایران با ریزش شدید آرای جهانی مواجه شد به نحوی که انگلیس به عنوان قیم قانونی این رژیم علنا بر سر منافع ملی خود با نتانیاهو دست به یقه شد. وقتی نگاه جهانی به اسرائیل از یک اقلیت مظلوم هولوکاست زده که از جانب اروپا و آمریکا با مسلمانان خونخوار درگیر است تبدیل به یک «اقلیت وحشی» بیمنطق و جنگطلب شد، زنگهای خطر برای افراطیون صهیونیست به صدا درآمد. اسرائیل این بار نیز امنیت ساکنان سرزمینهای اشغالی را بهانه قرار داد تا با حملهای به اصطلاح «تلافیجویانه» به زنان و کودکان غزه، معصومیت از دست رفته خود را در خط مقدم مواجهه با اسلام به دست آورد.
3-آغاز جنگ مثل همیشه وجهه سیاسی صهیونیسم را در میان کشورهای حامی وی که به بازیهای چندجانبه نیز علاقهمند هستند، بهبود میبخشد هر چند در حد اظهارنظرات سیاسی به نفع این رژیم باقی بماند اما به درگیریهای داخلی در میان اقوام ناراضی، ترسو و خسته از جنگ ساکن در سرزمینهای اشغالی دامن میزند. در شرایطی که «خودسوزیهای هفتگی» به تازگی در اسرائیل متوقف شده بود سران صهیونیسم با یک انتحار همهجانبه وارد بازی با «موشکهای فجر5» ارسالی از غزه به مقصد تلآویو، سرزمین موعود یهود شده اند! تا همین جای کار نیز نصر غزه آوازهاش به گوش جهانیان رسیده است.
4-از طرفی با افزایش تعداد شهدا و زخمیها و همچنین کشتههای طرف مقابل شرایط جهانی با گذشت زمان به نفع غزه طی خواهد شد. در واقع راهی به جز پایان زودهنگام جنگ، پیش روی اسرائیل و کشورهای حامی وی نیست اما قطعا بازی امتیازگیری سران صهیونیسم از جامعه جهانی به کینهای عمیق و خستگی 60 ساله دامن خواهد زد. وقت محاسبه سود و زیان آمریکا و اروپا فرارسیده است. حفظ سگی که چیزی نمانده دست صاحبش را هم قطع کند یا سر بریدن آبرومندانه وی؛ اینها گزینههای روی میز است!
5-اما چرا اسرائیل «حال» را برای آغاز جنگ انتخاب کرد؟ پاسخ یک کلمه است: «سوریه»! جنگیدن در 2 جبهه سختترین کار ممکن برای یک رژیم در تله افتاده است. بنا بود جنگ سوریه به سرعت تمام شود و محاصره اسرائیل پایان پذیرد. راهکارهای پس پرده مثل تشکیل دولت انتقالی نیز روی زمین ماندهاند. به جز فرانسه کودن! هیچ دولتی هنوز شورشیان ضد اسد که سودای قدرت در سر میپرورانند را به رسمیت نشناخته است حتی انگلیس! یا آمریکا! «جنگ» راهکار اسرائیل برای فشار آوردن بر حامیان اروپایی و آمریکایی است تا دست بجنبانند و خط محاصره مقاومت را درهم بشکنند. ترکیه، مصر، قطر، عربستانسعودی و امارات! این امتحان خوبی برای راستیآزمایی ادعاهایی است که اسماعیل هنیه را به سمت «برادران عرب» و «میراثخواران آتاتورک» هل داد. ایران، لبنان و سوریه تنها باید بنشینند و صحنه را تماشا کنند! آیا امیر قطر هم مثل «هشام قندیل» حاضر است با آتشبس 3ساعته صهیونیستها به نفع وی قدوم نامبارکش را در غزه بگذارد و با جسد بیجان یک کودک غرق به خون فلسطینی عکس بیندازد؟ از بعضی سران بیناموس عرب ورود به جنگ رسانهای ظاهری نیز برنمیآید اسماعیلجان! «به مقتل دوستان اخوانالمسلمین خوش آمدید» را قطعا حاضرند بزرگ به خرج خودشان بر سردر غزه نصب کنند! البته! البته!
6-عرب یعنی نصرالله! عربی یعنی اسدیسم! بشار ایستاد و سیدحسن! از هر طرف که حساب کنیم شرایط به نفع محور مقاومت در حال تغییر است. چه بسا مسیر گشایش گره سوریه از غزه بگذرد. در اوج ابتلائات دنیوی، ایمانآورندگان به خدا و رسول میپرسند: متی نصرالله؟ پاسخ میرسد: الا ان نصرالله قریب! (بقره 214)
خونهای پاک تضمینکننده پیروزی هستند. هنیه هم این را فهمیده است که مقابل ددمنشیهای اسرائیل آویزان قطر و مصر و ترکیه نمانده است. پیروزی نزدیک است به فضل پروردگار!
آفرینش:حمله به غزه، هدف اسرائیل و دماسنج جدیدی برای بازیگران
«حمله به غزه، هدف اسرائیل و دماسنج جدیدی برای بازیگران»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛پس از ترور یکی از فرماندهان حماس توسط رژیم اشغالگر قدس که باعث اقدام تلافیجویانه با اصابت موشک های فجر به تل آویو که از 21سال پیش در معرض حمله موشکی قرار نگرفته بود و حمله نوین تل آویو به غزه شد که در واقع این جنگ دارای ویژگیها و مشخصات نوینی است که به نوبه خود می تواند دماسنجی برای بازیگران در عرصه خاورمیانه در نگاه به مساله فلسطین است.
در این حال اگر نگاهی به اهمیت دور جدید جنگ غزه داشته باشیم باید گفت در شرایط نوین حماس که ( دارای حدود 12هزار فروند موشک از جمله موشک های فجر 5 می باشد) به تدریج برگ های برنده را رو می کند تا ثابت کند قدرت گذشته اسرائیل رو به کاستی نهاده و سپر موشکی گنبد آهنین نیز فاقد توان گفته شده است.
در این حال اگر به اهداف اسرائیل در تدوام حمله به غزه نیز بنگریم باید گفت اکنون حزب لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو در آستانه برگزاری انتخابات زود هنگام قرار دارد برای پیروزی بررقبای خود تلاش میکند تا با ترساندن رایدهندگان اسرائیلی و قدرت نمایی در غزه و کسب آرای یهودیان افراطی بار دیگر با حذف رقبای سیاسی وحزبی خود قدرت را بهطور کامل در دست بگیرد تا در آینده نیازی به ائتلاف با سایر احزاب نداشته باشند.
در این حال اینکه این رویکرد تا چه اندازه به هدف بر گردد به توان حماس و مقاومت در برابر اسرائیل هم بستگی دارد.
در این حال از دیدگاه دیگری هم جنگ کنونی در غزه و حمله اسرائیل به این منطقه می تواند بیانگر نوع نگاه بازیگران نوین در عرصه فلسطین هم باشد .
در این راستا باید این جنگ را دماسنجی نوین برای بازیگری بازیگران خاورمیانه هم دانست چه اینکه با توچه به تحولات دو سال گذشته در منطقه خاورمیانه و افزایش نقش و بازیگری ترکیه قطر و مصر در منطقه اینک این سه بازیگر در شرایط نوینی قرار گرفته اند تا با توجه به نوع نگاه آنان به حماس و در خواست های آنان از حماس( برای کاهش رابطه با ایران) توانایی حمایتشان از غزه در برابر اسرائیل آشکار گردد.
در این راستا باید گفت بازیگران نوین اخوانی یعنی مصر و ترکیه و بازیگر فعال کوچک اما پر ادعای عربی یعنی قطر و همچنین عربستان سلفی در کنار اتحادیه عرب که در طول 20 ماه از بحران سوریه دهها نشست در سطح وزرای خارجه وسفرای کشورهای عربی در این اتحادیه تشکیل داده،اکنون در برابرغزهای قرار گرفته اند که می تواند دماسنجی نوین برای ادعاهای آنان در سوریه و منطقه خاورمیانه عربی باشد.
در این حال اینکه این بازیگران تا چه اندازه در رویکرد رفتاری خود از حماس و غزه در مقابل اسرائیل حمایت کنند می تواند پیامدهای نوینی در سطر رسانه ای و سیاسی داشته و عملا بر رویکرد منطقه ای حماس نیز تاثیر گذارد.
حمایت:غزه خونین ، گواه استمرارقیام حسینی
«غزه خونین ، گواه استمرارقیام حسینی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛همان گونه که مخاطبان ارجمند مطلع هستند از اواخر هفته گذشته رژیم صهیونیستی حمله های مستمر به مردم بیگناه فلسطین در غزه را آغاز کرده است ودر این مدت چند روزه بیش از 400 نفر کشته و مجروح در غزه بر جای گذاشته است. این حملات در حالی وسعت یافته وحتی خبر از احتمال ورود زمینی نیروهای رزیم صهیونیستی به غزه نیز مطرح شده که انتخابات اخیر آمریکا تمام شده و قرار است انتخابات داخلی خود صهیونیستها نیز به زودی برگزار شود. طبیعی است که در این شرائط مسئولین دولت حاکم صهیونیستی تلاش دارند تا با کشتن مردم فلسطین وحاکم سازی فضای نظامی امنیتی استمرار حضور خود در دولت را تضمین کنند و ضمنا به اوباما وحامیان حزبی او در آمریکا نیز این پیام را بدهند که باید حمایت بیشتری از آنها صورت گیرد و فراموش کنند که رئیس دولت فعلی صهیونیستها بیشتر متمایل بود که رقیب اوباما رای بیاورد و تندروی های بیشتر را تجویز کند.
به هر حال، نظر به اهمیت این رویداد وهمزمانی اقدامات رژیم صهیونیستی با ایام محرم حسینی، چند نکته در این خصوص به شرح زیر تقدیم می شود. امید است مرضی خداوند سبحان واقع و برای ارتقای حساسیت های عمومی برای دفاع از حق و عدالت مفید باشد.نکته اول قابل توجه این است که تجاوزگری اخیر صهیونیست ها به غزه بار دیگر نشان داد که فرمول های سازشکارانه وتوام با عقب نشینی در برابر صهیونیست ها هیچ نتیجه ای ندارد، جز این که متجاوزان را جری تر می کند. طی ماههای اخیر صهیونیست ها تلاش کردند تا روش های مورد تجویز دولت هایی مثل قطر ، ترکیه را به عنوان روش های قابل تعمیم به سراسر جهان از حیث نحوه حمایت از فلسطینی ها معرفی کنند. در این فرمول، روابط دیپلماتیک آشکار و نهان با متجاوزان امری عادی تلقی می شود، ولی در عین حال دلجویی از فلسطینی ها نیز مطرح می شود و در واقع نهایت مطالبات این است که خیلی محترمانه فلسطینی ها از بخش عمده حقوق خود بگذرند تا کمی طرف مقابل در مقابل آن ها کوتاه آید .
در همین چارچوب، دولت جدید مصر که اسلام گراها در سراسر جهان از این دولت انتظار خیلی بیشتری در حمایت از مردم فلسطین داشتند، رسما سفیر خود را به کشور اسراییل فرستاد وسفیر مزبور برابر روال تشریفات صهیونیستها استوارنامه خود را به رئیس رژیم صهیونیستی تحویل داد. متعاقبا، این امکان فراهم شد تا امیر قطر سفری پر سر وصدا وتبلیغاتی به غزه انجام دهد و متعاقب آن سفر نخست وزیر مصر به غزه انجام پذیرفت و گویا اردوغان نیز در نوبت بود تا سفری تشریفاتی انجام دهد. همین جریان سیاسی تلاش کرد تا بین حماس ودولت سوریه نیز شکاف ایجاد کند و زمینه دوری حماس از یکی از مهم ترین پشتیبانان خود را فراهم آورد که تا حدود زیادی هم موفق شد. همین جریان سعی کردند تا به جای اینکه به مردم سوریه کمک کنند تا زودتر صلح وامنیت در این کشور حاکم شود، انواع ابزارهای نظامی وتخریبی را روانه این کشور کنند تا دولت قانونی این کشور ساقط شود و همه نگاه ها به جای هدف گیری علیه رژیم صهیونیستی به سوریه جلب شود.
نتیجه همه این انحراف ها وسازشکاری ها این شد که طرف صهیونیستی جری تر شود و بار دیگر خوی تجاوزگری دایمی خود را نشان دهد. در این فضای زورگویی صهیونیست ها ، طبیعی است که به ناچار دولتمردان ترکیه ، قطر و مصر برای این که آبروی آن ها بیش از پیش نزد ملت های مسلمان از بین نرود و به زودی با واکنش های قهر آمیز مردم خود مواجه نشوند، تشکیل جلسه چند جانبه بدهند و با اوباما تماس بگیرند که به داد آن ها برسد وجلوی صهیونیست ها را بگیرد، غافل از این که این روش ها در ذات خود شکست خورده است و یزیدیان زمان جز زبان خودشان، زبان دیگری را نمی فهمند وتا همانند پتک بر سر آن ها ضربه سهمگین مسلمانان وارد نشود، از زورگویی دست بر نمی دارند.نکته دوم اینکه طی چند روزی که از حمله مجدد و همه جانبه صهیونیست ها به غزه می گذرد ، اگر چه در سازمان ملل دبیر کل یا شورای امنیت تحرکاتی داشته اند تا آتش بس در منطقه برقرار شود، ولی هیچ گاه موضع قاطعی در مقابل متجاوزان صهیونیستی نگرفته اند وهمین امر بار دیگر ثابت کرد که ملت ها به پشتوانه ابزارهای حقوقی بین المللی، نمی توانند حقوق خود را از طمع ورزی غاصبان دور نگاه دارند، بلکه باید برای دفاع از خود و مقابله با ظلم وستم همواره آماده باشند و در این راه از عربده کشی زورگویان عالم نهراسند.
این امر هم چنین نشان می دهد که اکثریت کشورها از جمله اعضای جنبش عدم تعهد تحرک مناسبی در سازمان ملل ندارند تا به اتکای تعداد حداکثری خود در سازمان ملل، ولو در قالب مصوبات مجمع عمومی واکنش قاطع حقوقی در جهت مقابله با زورگویی صهیونیستها اتخاذ کنند. باید پرسید چرا با فوریت نشست ویژه ای برای بررسی جنایات صهیونیست ها در شورای حقوق بشر سازمان ملل ساماندهی نمی شود؟ و خلاصه چرا از ظرفیت های حقوقی موجود بین المللی بهره برداری لازم به عمل نمی آید؟نکته سوم این که، مدتهاست در فلسطین چند صدا شنیده می شود. برخی همانند جنبش جهاد اسلامی وحماس قایل به این هستند که در مقابل زورگویی صهیونیست ها باید ایستاد و هی چگاه متجاوزان را به رسمیت نشناخت.
اما جریان دیگری نیز وجود دارد که از سال ها قبل به ریاست یاسر عرفات و پس از وی محمود عباس تلاش دارند که در قالب مذاکرات دیپلماتیک و با میدان داری دولتمردان آمریکایی و غربی و با شناسایی هویت رژیم غاصب، حق و حقوقی را برای فلسطینی ها احیا کنند یا حفظ نمایند . همین جریان در سال گذشته تقاضای عضویت فلسطین رال در سازمان ملل آن هم بر اساس سرزمین فلسطین مثله شده و نه کل سرزمین فلسطین مطرح کرد . در مقابل این تقاضا و در حالی که اکثریت کشورها با این تقاضا موافقت داشتند آمریکایی ها و دیگر متحدین آمریکا رسما مخالفت خود را اعلام داشتند و اجازه دستیابی فلسطینی ها به حداقل های حقوقی بین المللی را نیز ندادند.در مقابل این اقدام ، محمود عباس یک گام به عقب برداشت و طی ماه های اخیر اعلام کرد که تقاضای عضویت کشور غیر عضو را در سازمان ملل دارد . هنوز این تقاضا نیز رسما در نشست مجمع عمومی امسال مطرح نشده بود که با صراحت توسط اوباما و دولت وی رد شد.
در چنین شرایطی باز جریان انفعال وعقب نشینی در مقابل صهیونیستها عجیب است که توصیه می کند نباید در مقابل متجاوزان، دفاع مشروع کرد. دفاع مشروع حق ذاتی مردم فلسطین است و به موجب منشور ملل متحد نیز ملت مورد تجاوز قرار گرفته می توانند به اشکال مختلف فردی یا با همراهی دیگر دولت ها از خود دفاع کنند. وقتی این حق ذاتی مورد توجه قرار گیرد، آن گاه می توان از دولت های اسلامی پرسید که چرا به حق دفاع مردم فلسطین کمک موثری نمی کنند ؟آیا نمی توانند با اعمال تحریم های مختلف علیه رژیم صهیونیستی و یا مقابله جدی قهر آمیز در قبال تجاوزگری های این رژیم برای همیشه منطقه را از این غده سرطانی رهایی بخشند ؟
نکته چهارم این که، بار دیگر طی ماه های اخیر شاهد جریانی بوده ایم که تلاش دارد حقوق مردم فلسطین را در چارچوب های قومی و نژادی محصور کند و مثلا با عربی خواندن ماهیت مسائل فلسطین، راه را برای هر گونه باج دهی برخی دولتهای عربی خصوصا حاکمان خود فروخته فراهم آورد. تجاوز مجدد رژیم صهیونیستی بار دیگر نشان داد که جریان عربی هیچ بازدارندگی برای متجاوزان ندارد و تنها با بهره مندی از ظرفیت های اسلامی است که می توان در مقابل ظلم ایستاد و ظالمان را سر جای خود نشاند .
اگر رژیم های عربی این مهم را مورد عنایت قرار دهند، آن گاه رفتارهای خود را در ابعاد مختلف از جمله با مردم خودشان نیز باید منطبق با موازین اسلامی تنظیم کنند و طبیعی است که در این صورت بسیاری از ستم های فعلی علیه ملت هایشان را باید مرتفع سازند و با ملت های خود در دفاع همه جانبه از فلسطین همراهی نمایند. در چنین حالتی دیگر نیازی نخواهد بود که حاکمان مزبور ملعبه دست زورگویان شوند، به این قیمت که دولت های زورگو کاری به نحوه حکمرانی داخلی آن ها نداشته باشند.
سخن آخر:
غزه خونین چندین سال است که در حصر و فشار و سختی است . چندین سال است که رژیم صهیونیستی انواع محدودیت ها را بر مردم غزه روا داشته و حتی اعزام کشتی امداد رسانی برای آن ها را نیز بر نتافته است. دولت های اسلامی اگر نتوانند از مردم بی گناه غزه دفاع لازم را کنند، چه جوابی به ملت های خود دارند و چگونه جواب فریاد رسول خدا را می دهند که« اگر به استغاثه مظلومین پاسخ مناسب ندهید، اصلا مسلمان نیستید». دفاع واقعی از مرم غزه این است که همه مسلمانان و حق خواهان عالم توجهات را معطوف به غده سرطانی صهیونیستی در منطقه کنند و خود را مشغول سوژه های ساخته شده غرب وآمریکا وصهیونیست ها نسازند. در صورتی که این مهم انجام پذیرد به سرعت متجاوزین و حامیان آن ها بساط نامشروع خود را جمع می کنند. در ایام محرم حسینی و سوگواری سید و سالار شهیدان ، ابا عبدالله الحسین و یاران وفادارش باید تاکید کرد که تنها منطق شفاف در برابر این زورگویی ها ، الگو برداری از قیام حسینی است که می تواند ریشه ظلم واستبداد را برکند . امید است به زودی شاهد سرافکندگی متجاوزان به غزه و گسترش بیش از پیش جنبش مقاومت اسلامی در مبارزه اصولی با ظلم وستم باشیم.
ابتکار:کدام معاهده جان پناه کودکان غزه میشود؟
«کدام معاهده جان پناه کودکان غزه میشود؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛انتشار تصاویر جسم بی جان و خون آلود کودکان فلسطین و به خصوص غزه بر اثر حملات ارتش اسرائیل در رسانهها، اگرچه دردناک و دلخراش است و عواطف هر انسانی را جریحه دار میکند، اما بدون تردید از لحاظ خبری اتفاق تازه ای نیست. نه از آن لحاظ که مرگ یک کودک ارزش خبری ندارد، بلکه از آن جهت که به علت تکرار این اتفاق از سوی سربازان اسرائیلی به امری عادی بدل شده است. به گونه ای که وجدان جهان به آن عادت کرده و به راحتی برآن چشم میبندد و سوت زنان از کنار آن میگذرد.
در عصری که ادعای حفظ محیط زیست، حمایت از جانوران اهلی و وحشی و خودکشی نهنگها و انقراض گونههای مختلف گیاهی و جانوری برای خودش کمپینها،کنوانسیونها و معاهدات بین الملی و بین قاره ای و جهانی دارد و دولتهای بزرگی پشت آنها سنگر گرفته اند تا دغدغههای انسانی(!) خود را به جهانیان نشان دهند، کودکان غزه از این موضوع مستثنی شده اند و تنها در خیابانهای تهران و قاهره و طرابلس و دیگر کشورهای مسلمان،مردمی با تصاویر خونین این کودکان و پدران و مادرانشان مظلومیت آنان را فریاد میزنند. این در حالی است که حاکمان کشورهای بزرگ از آمریکا گرفته تا اروپا با استناد به یک موضوع چشم خود را براین فجایع میبندند و آن این است که هیچ قراردادی برای این موضوع( حمایت از کودکان غزه) ندارند.این درحالی است که در برابر مرگ برخی از شهروندان کشورهم پیمان خود (اسرائیل ) انسانی ترین(!) واکنشهای خود را نشان میدهند.
در حالی که شهر تل آویو ونیروگاه اتمی دیمونا در قلب اسرائیل خط قرمز پررنگی در مناسبات سیاسی و دیپلماسی آنان، محسوب میشود، ویرانی خانههای مردم غزه و مرگ کودکان و زنان این نوار باریک جغرافیایی نه تنها محلی از اعراب ندارد بلکه برعکس،دفاع مشروع(!) کشوری شمرده میشود که مورد حمله قرار گرفته است و لابد اقدامی درست،به جا و به هنگام.
واقعیت این است که تصاویر ارسالی از شهر غزه و دیگر شهرهای فلسطین در عصر کنونی نقیض محکمی بر ادعاهای حقوق بشری جهان کنونی است. ادعاهایی که تنها در صورت توافق دو یا چند کشور و در قالب توافقنامههای امنیتی، اقتصادی و سیاسی عملیاتی میشود.گویی انگیزههای بشر دوستانه کنونی ازروح انسانی خود خالی شده و در حد توافقات بینالمللی با ضمانتهای جرایی نظامی و یا اقتصادی متوقف شده است.
این البته همان چیزی است که برخورد دوگانه با موضوعات جهان نامیده میشود. در چند دهه گذشته همواره غرب و آمریکا چشم خود را بربخشی از فجایع انسانی بسته و بخش دیگری از آن را به مدد رسانههای پر قدرت خود به مسئله اصلی جهان بدل کرده اند و در این میان انچه که سبب این همه تبعیض میشود، پیمانهایی است که با کشورهای درگیر این فجایع داشته اند.ستم بسیاری از حکومتها به مردم تحت نظرشان تنها به دلیل انعقاد قراردادهایی مسکوت گذاشته شده و نه تنها اقدام سیاسی خاصی علیه آن انجام نمیشود که رسانهها نیز رویکردی جالب توجه به آن داشته اند. در این قبیل موارد، ادعاهای آزادی بیان و جریان آزاد اطلاعات، به طور موقت تعطیل میشود تا مبادا قراردادها و کنوانسیونهای منعقده خدشه دار شود.از سوی دیگر برخورد برخی دیگر از حکومتهای غیر همسو با آنان با مردم تحت سلطه خود با امواج خبری گسترده ای همراه میشود که هر مخاطب ناآگاهی در آزادی خواهی و اقدامات بشردوستانه آنان، کوچک ترین تردیدی به خود راه نمیدهد.
جهان غرب به خوبی میتواندبا کمی دقت برای سئوال مهم این سالهای خود، پاسخی مناسب پیدا کند و آن اینکه «چرا بسیاری از ملل ستمدیده جهان شعارهای آزادی و برابری را باور نمیکنند؟»و این که چرا علیرغم شعارهای جذاب و فریبنده،بسیاری از پروژههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنان برای کشورهای جهان به نتیجه دلخواه شان منجر نمیشود؟
این روزها تصاویر ارسالی از غزه چالش بزرگی برای ادعاهای حقوق بشری کشورهای حامی اسرائیل است که همزمان که چشم بر فجایع تحمیل شده بر زنان و کودکان غزه میبندند، کشته گان معدود اسرائیلی در موشک باران حماس را دلیل محکمی برای حملات گسترده به مناطق مسکونی این قسمت از خاک فلسطین و به خاک و خون کشیدن کودکان و ویرانی زیرساختهای اقتصادی و عمرانی زندگی مردم این شهرمی دانند.به نظر میرسد که یکی از ملاکهای ضروری برای جلب توجه جهانی به مرگ کودکان غزه، نشستن رهبران گروههای فلسطینی سر میزی است که غرب برای صلح موعود خود تدارک دیده است.آن وقت شاید که این فجایع راهی به ذهن سران جهان پیدا کند. ارزش جان این کودکان بسته به قراردادی است که جهان غرب یک طرف آن را امضا کرده باشد.
مردم سالاری:قیاس، بیانگر ارزش است
«قیاس، بیانگر ارزش است»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالری به قلم منصور فرزامی است که در آن میخوانید؛ به نکات و عنوان روزنامه محترم دولتی توجه فرمایید (یکشنبه 21 آبان 91)
-اروپا در گرداب بیکاری
-آمارهای رسمی اروپا نشان میدهد 25 میلیون و 751 هزار اروپایی بیکارند.
-نرخ بیکاری در اتحادیه اروپا به 6/11 درصد رسیده است.
-بالاترین میزان بیکاری با 8/25 درصد متعلق به اسپانیا و کمترین آن به اتریش با 4/4 درصد مربوط است.
-بیش از نیمی از افراد زیر 25 سال یونان بیکارند.
-نیمی از انگلیسیها از عهده باز پرداخت بدهی خود بر نمیآیند....
ذکر و تهیه نکات گزارش بالا که در صحت آن تردیدی نیست، دست مریزاد دارد.اما پرسش ما این است که چرا جای شاخصهای ما خالی است . ما از نظر شاخصهای اقتصادی و هنجارهای اجتماعی در کجای دنیا ایستاده ایم ؟ چون ارزشها در قیاس مشخص میشود و گرنه میپنداریم که با این آمارها و شاخصها که مشتی از خروارهاست، اروپا چه بدبخت و قابل ترحم است و ما در این سوی عالم چه سعادت مندیم! چون نه بیکاری داریم و نه مشکل اقتصادی! در اینجا هیچ کس وام عقب افتاده ندارد و اوضاع ما «شربت اندر شربت است ! » و سیل مهاجران از اروپا عازم دیار ما هستند تا دمی بیاسایند و در بهشت موعود ما قرار یابند و از دنیای پر فریب و حیلت ساز غرب، خود را رها سازند!
این چه تلقی است که به مردم ارائه میدهیم ؛ مشکل ما کجاست؛ مشکلات ما کجاست تا به حل آن همت کنیم ؟ وقتی که اوضاع ما چنین شیرین و عسلی است، چرا در خانه نخوابیم و عرش را سیر نکنیم. وقتی که جوانان تحصیلکرده بیکار و غیر تحصیلکردههای گرفتار که با مشکلات و نداری و گرانی و در به دری،دست و پنجه نرم میکنند و با درد میسازند، این آمارها و دیگر بینیها را میبینند که چگونه طوفان سندی را ریز ودرشتش را میبینیم و شمار کشتهها را در بوق میدمیم اما از لرزیدن زلزله زدگان چادر نشین «ورزقان» در یخ و برف، هیچ نمیگوییم و نه از مرگ دانش آموزان خود در مسیر سفر که با تاسف، استمرار هم دارد و وزیر مسوولش خم به ابرو نمیآورد و به پرسش از دیگران روانه میکند و صدها مورد دیگر ... چه خواهند گفت؟آیا نسبت به مدیریت کشور و حکومت بی اعتماد نمیشوند؟
چرا آمار از گردشگرانی که در سال جاری 5/19میلیارد دلار سود به کیسه دولت مالزی ریختهاند و میلیاردها سودی که از فراوردههای تغذیه و مواد غذایی برده اند، چیزی نمیگویید و با منافع گردشگری ما مقایسه نمیکنید. ما کجا بودیم و مالزی کجا و چرا به جایی رسیده است و رسیده ایم که باید دهها هزار دانشجوی ما، تحصیلات تکمیلی خود را در آنجا بگذرانند ؟ چرا آمار نمیدهید که از مالزی چند نفر در ایران به تحصیل اشتغال دارند؟ چرا آمار نمیدهید مهاجران اروپایی و آمریکایی که رهسپار کشور عزیز ما هستند تا مابقی عمر در اینجا به سر برند و بیا سایند،چند صد هزار و چند میلیون نفرند؟
برای روشن شدن ذهن گزارشگر آن روزنامه محترم، ذکر یک نکته کفایت دارد.آن عزیز به یقین با خبر است که در بنگاه خبر پراکنی بین المللی بی بی سی با آن سابقه چند ده ساله، به سبب اشتباه در نقل خبر که ما به آسانی و بی توجهی از آن میگذریم، به چه پاکسازی و بازسازی و خانه تکانی درون سازمانی، دست زدهاند.
و ما در اینجا در مرگ مشکوک جوان وبلاک نویس،در تردیدیم،رئیس کمیسیون امنیت مجلس آثاری را از شکنجه در بدنش نمیبیند اما سخنگوی قوه قضائیه، از کبودیهای بدنش میگوید و ما گزارش نویسان از تهیه گزارشی ابا داریم و این خود «تا» یی از بسیارهاست ! و تا فرصت نیابیم که گزارشهای مقایسهای و آمارهای حقیقی ارائه دهیم، مشکلات در ابهام باقی است و ما در باد و خیال خوش که صد البته قرنها عقب ماندگی است، خفتهایم! و خدا را شاکریم که با الطاف بیکران خود، ما را از طوفان سندی، در امان داشته است و سونامیژاپن هم!
آرمان:منشأ تورم
«منشأ تورم»عنوان سرمقاله روزنامه آرمان به قلم دکتر حسین راغفر است که در آن میخوانید؛بانک مرکزی نرخ تورم مهر ماه را 9/24درصد اعلام کرده است. این در حالی است که به عقیده من در ماههای آتی هم باید منتظر نرخ جدیدتری از تورم باشیم. نوسان نرخ تورم ریشه در سیاستهای اقتصادی نادرست دارد. سیاستهای غلط اقتصادی موجب کاهش میزان تولید از یک طرف و مصرفی شدن اقتصاد کشور از طرف دیگر شده است. در این حالت کاهش عرضه بخش تولید با افزایش تقاضای مصرف همراه شده و شکافی را به وجود آورده که نتیجه آن ایجاد تورم در جامعه است.
ادامه سیاستهای اقتصادی غلط منجر به افزایش مشکلات واحدهای تولیدی و محدودیت بیش از پیش این واحدها میشود. هرچند در چند ماه اخیر با توجه به افزایش نرخ ارز به نحوی تولیدات واحدهای تولیدی وابسته به قیمت دلار با مشکلاتی مواجه شدند. حتی آن واحدهایی که تمام تولید و تامین مواد آنها در داخل و از طریق ریال تامین میشود نیز نرخ کالای خود را بر اساس دلار محاسبه میکنند.
نوسان قیمت ارز که خود مجددا منجر به کاهش توان تولید شد، شکاف بین عرضه و تقاضا را افزایش داده و این موضوع یکی از دلایل مهم افزایش نرخ تورم است. یکی دیگر از مشکلات کنونی اقتصاد ما انحصارها در اقتصاد است که برخی با نفوذ خود، در تغییر سیاستها از شرایط موجود سودهای کلان برده و از نابهسامانیهای فعلی استفاده میکنند.
این انحصار شرایطی را ایجاد کرده است که منافع ملی و عمومی مردم تامین نمیشود و عدهای منافع خاص خود را تامین میکنند. نمونه بارز این کار محدودیتها و ممنوعیتهای وارداتی اخیر است که سیاستهای بیثبات را نشان میدهد.
پیش از این نیز پول نفت کشور صرف واردات کالاهای لوکس مانند خودرو شده بود. در حالی که این مبالغ کلان میتوانست در بخش تولید کشور به کار گرفته شود و با ایجاد اشتغال و تقویت واحدهای تولیدی بخشی از مشکلات اقتصادی موجود را حل کند. این در حالی است که در این سالها سیاست واردات برای بخشهای تولیدی کشور مشکلاتی را ایجاد کرده است. سیاستهای غلط بانکی و پولی هم در این میان با این مسائل همراه شدند و وامهای کلان بانکی به جای تخصیص به بخش تولید به نحوی در بازار پراکنده شدند که به بخش دلالی و واسطهگری کشور سود رساند و کم کم بخشی از سرمایههای نقدی موجود در اقتصاد از بخش مولد به بخش دلالی سوق یافت.
اکنون هم این وضع همچنان ادامه دارد؛ چون در این مدت با وجود نابهسامانیها در سیاستهای اقتصادی هیچ سیاست اصولی و صحیحی که منجر به تقویت اقتصاد و بخش تولید شود اتخاذ نشده است. این اقدامات موقتی و سیاستهای مختلف هم تنها منجر به نوسان دیگر در قیمتها میشود.
دنیای اقتصاد: قدمهایی تا ارز تکنرخی
«قدمهایی تا ارز تکنرخی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکترپویا جبلعاملی است که در آن میخوانید؛ثبات کوتاه مدت در بازار ارز، بار دیگر مباحث پیرامون تک نرخی شدن ارز را پیش کشیده است. اما چگونه میتوان به این هدف دست یافت.
1- هنوز کاملا مشخص نیست که بازار به ثبات رسیده باشد. ما در دو سال گذشته بارها و بارها تجربههای این چنینی را مشاهده کردیم و حتی گاهی برای چندین ماه بازار ثبات داشت، از این رو نباید از یاد برد که نمیتوان به این ثبات کوتاهمدت دلخوش کرد و باید تمامی تلاش خود را در صحنههای مختلف اقتصاد، سیاسی و بینالملل معطوف به حفظ ثبات بازار کنیم. تا همین جا نیز اقتصاد ایران ضربههای سختی از بی ثباتی بازار ارز خورده است و شوک بعدی میتواند تعادلهای اقتصادی – اجتماعی را به هم زند و باید کاملا از آن بر حذر بود.
2- وقتی این اطمینان حاصل شد که بازار به ثباتی بلندمدت رسیده است و متغیرهای تنشزا در افق زمانی طولانیتری ظهور نمیکند، میتوان به فکر کاهش نرخ ارز و رساندن آن به سطح مطلوب بود. از این رو ابتدا باید به فکر رساندن نرخ بازار آزاد به سمت نرخ مبادله ای بود و در صورت وجود ذخایر مناسب به نظر میرسد که این توانایی برای بانک مرکزی وجود دارد تا این هدف را محقق کند.
3- پس از رسیدن نرخ آزاد به نرخ مبادلهای، دو مساله میتواند مطرح شود. آیا میتوان این نرخ را باز هم کاهش داد؟ آیا نرخی مثلا پایین تر از 2500 تومان برای دلار آمریکا اصولا در شرایط فعلی مطلوب است یا خیر؟ به نظر میرسد که در شرایط فعلی این نرخ هم میتواند انگیزههای صادراتی و تولیدی را تضمین کند و هم از نظر روانی گویی این نرخ برای عاملان چندان بالا نیست. از این رو اگر نرخ آزاد به نرخ مبادلهای در سطح 2500 تومان برسد، دولت باید از واکنش احساسی ناشی از موفقیت، به دور باشد و مدعی نباشد که باز میخواهد بهای ارز را کاهش دهد.
4- با نرخ مرجع چه باید کرد؟ در چند ماه گذشته یکی از سیاستهای صحیح بانک مرکزی آن بود که عملا نرخ مرجع را تبدیل به نرخ حاشیه ای کرد و تا جای ممکن هر گونه برداشت دلاری را با نرخ مرجع از بین برد. اکنون به نظر میرسد که دیگر برابری نرخ مرجع با نرخ مبادله ای آن چنان شوکی را به علت تخصیص محدود آن به کالاهای با اولویت بالا بر بازار ایجاد نکند. با این وجود، این کار باید با شفافیت تمام و دادن سیگنالهای اطلاعاتی به عاملان صورت گیرد و آنان را مطمئن کند که اصولا ارز زیادی با نرخ مرجع تخصیص داده نمیشده است.
البته اینکه آیا نرخ مرجع باید برابر با نرخ مبادلهای باشد، بستگی به تصمیم سیاستگذاران اقتصادی دارد. برخیها معتقدند که کالاهای تخصیص یافته با نرخ مرجع استراتژیک بوده و نمیتوان ارز آن را به این سادگی افزایش داد. به هر شکل، چون اصولا تخصیص این ارز کاملا محدود شده است، مشکلات ناشی از فساد اقتصادی و دو گانگی نرخ در آن کمتر مشهود است و دولت بیشتر میتواند به فرآیند تخصیص ارز نظارت کند. با این وجود، در بلند مدت نمیتوان برای همیشه این شکاف نرخ را نگه داشت و دیر یا زود باید این شکاف پر شود.
در صورت برداشتن این قدمها میتوان به تک نرخی شدن بهای ارز دلخوش کرد. با این وجود، تمامی قدمهای بعدی معطوف به قدم اول است. زمان نشان خواهد داد که آیا به راستی عوامل بیثبات کننده بازار ارز کنترل شدهاند یا نه.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: