یک سال قبل بود که محمد با شلیک گلوله به سر جوانی به نام شاهرخ‌جان او را گرفت و از محل فرار کرد. هر چند این فرار دوام زیادی نداشت و او مدتی بعد خود را تسلیم پلیس کرد، اما این سرآغاز پرونده‌ای شد که پایان خوشی برای محمد نداشت و حالا او با درخواست قصاص از سوی اولیای‌دم در آستانه مرگ قرار دارد.
کد خبر: ۵۱۶۰۴۵

متهم که در شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شده‌، قتل را قبول کرده ‌است.

روشن نماینده دادستان تهران که کیفرخواست را در دادگاه خوانده ‌است در مورد این پرونده می‌گوید: ماجرای قتل شاهرخ اردیبهشت سال گذشته اتفاق افتاده ‌است زمانی که پلیس به محل رفت معلوم شد که مقتول به ضرب گلوله جانش را از دست داده است.

این قتل شاهدی داشت که بازجویی از او توانست اطلاعاتی به ماموران بدهد که در بازداشت متهم بسیار تاثیرگذار بود و توانست پرونده را سریع‌تر به نتیجه برساند.

همسر مقتول که شاهد قتل شوهرش بود، به پلیس گفت: شوهرم مدیرعامل یک شرکت خصوصی بود. عامل جنایت نیز یکی از کارکنان شرکت است و هاشم نام دارد. او لحظاتی قبل همراه مرد جوانی برای برطرف کردن اختلاف حسابی که با شوهرم داشت آمد، اما نمی‌دانم چه شد که یکدفعه هاشم به طرف شوهرم شلیک کرد. او دو گلوله شلیک کرد.

البته قبلش آنها با هم درگیر شدند، اما من فکر نمی‌کردم هاشم همراه خودش سلاح آورده ‌باشد و بخواهد شوهر من را بکشد. بعد از این که شوهرم را زد فرار کرد.

نماینده دادستان تهران ادامه می‌دهد: با توجه به گفته‌های این زن تحقیقات آغاز شد و همزمان با آن جسد به پزشکی قانونی فرستاده شد. در حالی که تحقیقات ماموران ادامه داشت و آنها داشتند به سرنخ‌های خوبی برای بازداشت متهم دست پیدا می‌کردند متهم خود را تسلیم ماموران کرد و به قتل اعتراف کرد.

این مرد صحنه قتل را هم بازسازی کرد. همه آنچه او در اعترافاتش گفته منطبق بر واقعیت است و من به عنوان نماینده دادستان درخواست مجازات قانونی کردم.

روشن ادامه می‌دهد: گفته‌های این مرد نشان می‌دهد او کینه‌ای عمیق همراه با خشم نسبت به مقتول داشته‌ است و با توجه به این که همراه خود سلاح برده‌ است در واقع نه برای برطرف‌کردن اختلاف حساب بلکه برای کشتن مقتول رفته‌ بود. به هر حال جرم او محرز است و با توجه به درخواست اولیای‌دم درخواست صدور حکم قانونی برای او کرده‌ایم.

مقتول مرد خوبی بود

هاشم قبول دارد که مرتکب قتل شده ‌است و از کرده خودش پشیمان است، اما می‌گوید در آن زمان آنچنان عصبی بوده که نتوانسته خودش را کنترل کند.

با مقتول آشنایی داشتی؟

بله مدت‌ها بود که همدیگر را می‌شناختیم. او و خانواده‌اش خیلی به من لطف کرده‌ بودند.

پس چرا پسر این خانواده را کشتی؟

ماجرای مفصلی دارد. ما ابتدا مشکلی با هم نداشتیم و خیلی هم دوست بودیم حتی زمانی که شاهرخ من را از شرکت اخراج کرد اختلافی پیدا نکردیم چون من می‌دانستم وضع مالی شرکت خوب نیست و او مجبور به این کار شده ‌است.

توضیح بده پس چه اتفاقی افتاد؟

پنج ماه قبل از این ماجرا شاهرخ من را در شرکت استخدام کرد و بعد از مدتی من دیگر نتوانستم آنجا کار کنم چون شرکت وضع مالی خوبی نداشت. از من خواستند شرکت را ترک کنم و من هم قبول کردم. سعی می‌کردم برای خودم کاری دست و پا کنم. جنس می‌فروختم، اما درآمد خوبی نداشتم.

چاره‌ای نبود باید دوباره رو می‌انداختم و از شاهرخ می‌خواستم من را استخدام کند. زندگی‌ام نمی‌چرخید.

شاهرخ قبول کرد؟

بله قبول کرد. او سخاوتمندانه قبول کرد که کمکم کند. من دوباره به شرکت برگشتم. مقداری جنس داشتم که آن را به شاهرخ فروختم. حدود 25 میلیون تومان می‌شد. همین مسأله هم باعث اختلاف بین ما شد.

دقیقا توضیح بده اختلاف از کجا شروع شد؟

من اجناس را به شاهرخ دادم، اما او نتوانست پولش را به من بدهد و هر بار بهانه‌ای می‌آورد.

چرا؟

من مدرکی نداشتم که ثابت کنم که از او پول می‌خواهم. به همین خاطر هم شاهرخ می‌گفت پول را پس نمی‌دهد بار آخر که سر این موضوع با هم بحث کردیم به من گفت تو بچه گدا هستی و نمی‌توانی ثابت کنی پول از من طلب داری. من هم تصمیم گرفتم پولم را به زور از او بگیرم.

یعنی پول را با زور اسلحه بگیری؟

اولش که این‌طور نبود. می‌خواستم بترسانمش. به غرب رفتم و سلاحی خریدم حدود سه و نیم میلیون تومان. بعد برگشتم. در راه با جوانی آشنا شدم که او قبول کرد به من کمک کند و قرار شد به او پول بدهم

مرد جوان می‌دانست تو سلاح داری؟

نه نمی‌دانست، تا زمانی که با هم به شرکت رفتیم. منشی شرکت گفت شاهرخ نمی‌آید چون مریض است و من سلاح را بیرون کشیدم و او را تهدید کردم. او قسم خورد که نمی‌آید. در همین لحظه یک کارمند دیگر وارد شد چاره‌ای نبود باید دست و پای آنها را می‌بستم. این کار را کردم همدستم قصد داشت فرار کند. او سلاح را دیده و ترسیده‌ بود.

چه کردی که همدستت با تو ماند؟

گفتم پایت گیر است و اگر کمک نکنی تو را هم می‌کشم. او هم ساکت شد. تلفن‌های همراه موجود در شرکت را برداشتیم و تلفن‌های ثابت را هم قطع کردیم تا کسی نتواند تماسی بگیرد. بعد به سمت خانه شاهرخ حرکت کردیم. من منشی شرکت را هم با خودم بردم.

وقتی شاهرخ را دیدی چه کردی؟

گفتم پولم را بده نداد. گفت تو مدرکی نداری سلاح را بیرون کشیدم فکر می‌کرد قلابی است و می‌گفت که این حربه‌ها فایده‌ای ندارد تا این که یک تیر شلیک کردم ترسیده ‌بود. همزمان همسرش بیرون آمد.

همسرش که گناهی نداشت چرا او را اذیت کردی؟

من کاری به آن زن نداشتم از دست شاهرخ عصبی شدم و یک تیر دیگر شلیک کردم که به بدنش برخورد کرد. بعد هم فرار کردم.

چطور شد که خودت را تسلیم کردی؟

همه می‌دانستند این کار من است و فرار فایده‌ای نداشت دیر یا زود بازداشت می‌شدم.

می‌دانی برایت درخواست قصاص کرده‌اند فکر می‌کنی بتوانی رضایت بگیری؟

نمی‌دانم اولیای‌دم من را می‌بخشند یا نه اما از آنها خواهش می‌کنم حلالم کنند من خیلی به خاطر کاری که کردم پشیمان هستم. نباید مادری را داغدار می‌کردم و به عزای جوانش می‌نشاندم به خاطر این اتفاق
عذرخواهی می‌کنم.

داغدارم کرد، گذشت نمی​کنم

مادر شاهرخ عذرخواهی‌ها را قبول ندارد و می‌گوید هیچ وقت قاتل فرزندش را نمی‌بخشد. او می‌گوید: پسرم در حق او برادری کرد. برایش کار درست کرد و کمکش کرد تا برای خودش کسی شود و سری بین سرها داشته‌ باشد. در بازار کسی او را نمی‌شناخت و این شاهرخ بود که کمکش کرد. بعد هم که از شرکت رفت همه حق و حقوقش را داد. حالا او چطور ادعا می‌کند پسرم پولش را خورده ‌است. این کار شاهرخ نبود. مگر می‌شود 25 میلیون تومان به کسی بدهی و مدرکی از او نداشته‌ باشی. پسرم حلال و حرام را خوب می‌شناخت و اجازه نمی‌داد مال حرام وارد زندگی‌اش شود. این مرد نه تنها پسرم را کشت بلکه به او تهمت زد. از شرکتش دزدی کرد و من او را نمی‌بخشم.

او می‌گوید: شاهرخ جوان بود، آرزو داشت فرزندش را ببیند تازه ازدواج کرده ‌بود. او لیاقت یک زندگی خوب را داشت.

جواب زن جوانش که بیوه شده را چه کسی می‌دهد. این زن چه گناهی کرده ‌است. هاشم باید تاوان کارش را پس بدهد. باید خانواده هاشم بدانند من چه می‌کشم به همین خاطر هم درخواست قصاص کردم و حالا هم از او نمی‌گذرم. (جام جم - ضمیمه تپش)

علیرضا رحیمی‌نژاد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها