گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

کودکان را به میدان اعدام نبرید

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «درس تحولات مصر»،«مذاکرات مسکو نقطه سر خط!؟»،«ارزیابی نشست مسکو»،«کودکان را به میدان اعدام نبرید»،«فقر و فوتبال»،«سایه سنگین افسردگی بر جوامع»،«دولت بهتر است پاسخگو باشد»،«بازگشت به نظرات کارشناسان» و...که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۴۸۱۹۱۵

کیهان:درس تحولات مصر

«درس تحولات مصر»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می‌خوانید؛نتایج رسمی انتخابات ریاست جمهوری امروز اعلام می شود اما این موضوع اگرچه باید «بسیار مهم» باشد، توجه چندانی را بخود معطوف نکرده است گویا نه در داخل مصر و نه در بیرون، کسی منتظر اعلام نتیجه انتخابات نیست. دلایل چنین وضعیتی کاملا روشن است، با اتفاقات اخیر، «ریاست جمهوری مصر» به فردی که قدرت ندارد تبدیل شده است و این موضوعی است که بدبینی بسیاری را نسبت به اصل و نتیجه تحولات مصر سبب گردیده است و البته این احساس به کسانی مربوط می شود که تحولات را از منظر «قدرت» و «سیاست» مطالعه می کنند و به وجوه اسلامی تحولات و جامعه شناختی و روانشناسی برخاسته از آن در انقلاب مصر کمتر توجه می کنند.

اگر ما از پوسته ظاهر گذر کنیم درمی یابیم که در جریان تحولات مصر وضعیت مردم و گرایشات آنان، وضعیت نخبگان و احزاب اسلام گرا و میزان توانمندی های مدیریتی آنان و وضعیت غرب و نیروهای وابسته به آن و برنامه های آنان شفاف شد. بنابراین در تحلیل تحولات و با استفاده از «نشانه شناسی» باید بگوئیم:

1-بطور طبیعی این سوال در مورد مصر وجود داشت که «مردم چه می خواهند و چه نمی خواهند» وقتی انقلاب در مصر شروع شد و تا پیش از انتخابات آذر و دی ماه 1390، کم نبودند کسانی که در ایران و کشورهای دیگر می گفتند اولا در مصر انقلابی اتفاق نیفتاده بلکه مردم دنبال تغییرات حداقلی اند و ثانیا دنبال اسلام و حاکمیت اسلامی نیستند و حکومتی سکولار را ترجیح می دهند. انتخابات مجلس که برگزار شد احزاب اسلام گرا توانستند 90 درصد آراء مسلمانها و بطور کلی 80 درصد آراء مردم مصر را بدست آورند، رأی غرب گراها و ملی گراها و کرسی های آنان در مجلس حداکثر به 9 درصد رسید، رأی و کرسی عوامل رژیم سابق به حدود یک درصد و رأی و کرسی های قبطیان-مسیحیان- هم به حدود 10 درصد رسید این موضوع هم از هویت و هم از عزم مردم مصر پرده برداری کرد و واقعیت مصر را بطور عریان به نمایش گذاشت و در واقع راه چون و چرا درباره ماهیت انقلاب مصر را بست. پس از این بود که نتانیاهو در «کنست» گفت:«خودمان را فریب ندهیم، هویت حرکت های مردم در منطقه، اسلامی است و نه هر چیز دیگر» این موضوع بطور کاملا طبیعی و البته مشهود، نگرانی غرب و سران بعضی از کشورهای عربی نظیر عربستان و نظامیان و لائیک های مصر را برانگیخت و به تکاپو واداشت. به نظر می آید که مخالفان داخلی و خارجی خود را نیازمند چنین آزمایشی می دیدند. این آزمایش با نتایج کاملا روشن انجام شد و معلوم شد که در کجای مصر و به چه میزان به کدام تفکر گرایش وجود دارد و برای مقابله با نقاط ناهمخوان چه باید کرد.

2- آزمایش مصریان که در ذات خود نوعی خطرپذیری (Risk) را هم به همراه داشت روی مجلس انجام شد. اگر به ساختار مجلس مصر نگاه بیاندازیم و بعد آن را با قوه مجریه مقایسه کنیم درمی یابیم که مجلس از آنچنان قدرتی برخوردار نیست. رژیم در دوران ناصر، سادات و مبارک مجلس شعب مصر را در حد یک مجلس مشورتی تنزل داده بود چرا که قوه مجریه و مراکز مرتبط آن مثل دستگاه قضایی، ارتش و سازمانهای امنیتی در هیچ موضوعی پاسخگوی مجلس نبودند و مجلس هم حق سوال از آنان نداشت ضمن اینکه مصوبات مجلس بدون تایید رئیس جمهور اعتبار نداشت و باز علاوه بر آن رئیس جمهور می توانست قوانینی را وضع کند بدون آنکه نیازمند تایید آن به وسیله مجلس باشد. چنین مجلسی اگر بدست مخالفان رئیس جمهور هم می افتاد برای رئیس جمهور که تبلور حاکمیت و کلیت نظام سیاسی بود، ضرر نداشت و اگر به نقطه خطر می رسید رئیس جمهور طبق قانون می توانست آن را منحل یا معلق نماید. کما اینکه در مواردی هم اتفاق افتاد. نظامیان و دست های خارجی هدایت کننده آنان به انتخابات آزاد مجلس تن دادند تا بتوانند در فضایی روشن درباره موضوع اصلی یعنی ریاست جمهوری تصمیم بگیرند.

اما انتخابات ریاست جمهوری برای غرب و عوامل آن اهمیت ویژه ای داشت چرا که رئیس جمهور در ساختار و جامعه مصر دارای موقعیت ویژه ای بود. نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در همان آذرماه 1390- که انتخابات مجلس در 9 استان مرکزی و غربی مصر برگزار گردید- کاملا معلوم بود و دیگر همه می دانستند که بدون تردید یک اسلام گرا از درون جمعیت اخوان المسلمین رئیس جمهور می شود. این موضوع برای غرب بسیار وحشت آفرین بود چرا که از یک سو آنان با مبانی فکری و هدف گذاری رهبران و بدنه اخوان آشنا بودند و از سوی دیگر به وضوح می دانستند پیروزی اسلامگرایان در مصر نه تنها مصر بلکه کل منطقه عربی را دگرگون می کند و اساسا خاورمیانه، خاورمیانه جدیدی می شود از این رو با مشخص شدن نتیجه انتخابات در آذرماه 90 برنامه ریزی منسجمی برای بهم زدن بازی شروع شد. برنامه این بود که یا دست اخوان به ریاست جمهوری نرسد یا صندلی ریاست جمهوری، آنقدر لرزان شود که اخوان نتواند از آن بهره ای ببرد.

3- بازی غرب، رژیم های عربی و نظامیان با کارت رژیم سابق مصر شروع شد دلیل آنهم این بود که آنان کارت دیگری در اختیار نداشتند از سوی دیگر آنان بازی را با چاشنی «خشونت» توام کردند چرا که در بازی مسالمت آمیز دست برتر با حریف بود اولین اقدام آنان این بود که کمال جنذوری را که به سرسختی مشهور بود، سر کار آوردند و نخست وزیر قبلی که نسبتی هم با جوانان انقلاب- موسوم به 6 آوریل و 25 ژوئن- داشت را برکنار کردند، اقدام بعدی کاندیداکردن سرلشکر احمد شفیق- مظهر کامل رژیم مبارک- و بی اعتنایی به اعتراضات مردم در این خصوص بود. اقدام بعدی بالا کشیدن شفیق به رتبه دوم بود و حال آنکه همه می دانستند گروه های موسوم به سلفی در رتبه دوم رای هستند. اقدام بعدی، تطهیر مبارک، فرزندان و عوامل اصلی رژیم او از جرائم قطعی و آشکار بود و در نهایت اقدام آنان به انحلال مجلس بیانگر آن بود که نظامیان نمی خواهند دگرگونی عمیق مصر را نظاره و تحمل کنند.

کاملا واضح بود که اقدامات دستگاه نظامی، مصر را به تشنج می کشاند و روند سیاسی را با محدودیت زیاد مواجه می گرداند. این موضوعی نبود که از چشم نظامیان و کشورهای خارجی حامی آنان پوشیده مانده باشد. نظامیان معتقد بودند اسلام گراها در مواجهه با این محدودیت ها یا از بدست آوردن ریاست جمهوری و در نتیجه حکومت مصر منصرف شده و کنار می کشند یا اینکه بر رسیدن به ریاست جمهوری تاکید می نمایند و تا آخر خط می مانند از منظر نظامیان این هر دو می تواند برای عوامل رژیم گذشته فرصت ساز باشد. از این منظر اگر اسلام گراها در مواجهه با محدودیت ها، کناره گیری کنند و دولت را به غیرمذهبی ها واگذار نمایند در این صورت یک فرصت 4 ساله را برای حل و فصل مسایل به نفع خود به نظامیان داده اند. نتیجه چنین تصمیم گیری می تواند به حذف اسلام گرایی- بطور دائم یا موقت- منجر شود. اما اگر اسلام گراها علیرغم محدودیت ها تا آخر پای کار انتخابات بمانند در این صورت از آنجا که به محدودیت ها تن داده اند، دولتی با محدودیت های زیاد را بدست می آورند و در عین ناتوانی باید پاسخگوی مردم- آن هم در شرایط سخت دوره انتقال- باشند. چنین رئیس جمهوری ضرری به نظامیان و دولت های خارجی حامی آنان نمی زند.

اما در این ماجرا به نظر می آید که نظامیان و آمریکا، فرانسه و عربستان از دو نکته اصلی غفلت کرده اند؛ نکته اول این است که آنچه سبب کناره گیری مبارک از قدرت شد یک بازی سیاسی نبود بلکه قیام پیگیرانه مردمی بود که با بهره گیری از معارف دینی و برای تحول اساسی به میدان آمده بودند همان ها هنوز هستند و پشیمان هم نشده اند. اگر اخوان فقط 13 میلیون طرفدار داشته باشد که قطعا هواداران آن کمتر از 20میلیون نفر نیست و اگر تنها 10درصد از هواداران آماده حضور جدی در میادین و خیابانها باشند برای سرنگونی نظامیان حاکم کنونی و یا دست نشاندگان آنان، کفایت می کند. بنابراین نظامیان اگر با حیله و ترفند بتوانند آراء را دگرگون نشان دهند، واقعیت 80 درصدی مردمی که در آذر و دی سال گذشته به اسلام گراها رای دادند را نمی توانند دگرگون کنند. نکته دوم این است که اخوان المسلمین اگرچه در ساختار فعلی حکومت، نیرویی ندارد ولی در سطح ملی و حتی منطقه ای دارای هواداران جدی است. همین نظامیان فراموش نکرده اند که بخش وسیعی از نیروهایی که در جریان جنگ 1327(1948 م) به کمک ملک فاروق با رژیم صهیونیستی آمدند، اخوانی بودند.

 کما اینکه حداقل 200 هزار نفر از نیروهایی که در جریان جنگ های 1935 و 1346 به کمک ناصر آمدند، اخوانی بودند و بیش از 300 هزار نفر نیرویی که در یک حمله برق آسا سادات را در جنگ 1973 یاری دادند و خط استراتژیک «بارلو» را شکستند، همین اخوانی ها بودند. اخوان در این صحنه خطاهای استراتژیک بسیاری داشت که بخش اصلی آن به اعتماد بی دلیل به نظامیان برمی گردد ولی این اخوان هنوز هم مهمترین و فراگیرترین تشکل مصری است و قادر است صحنه تحولات را به سمتی غیر از آنچه غرب به دنبال آن است، سوق دهد.

صحنه تحولات مصر یک نکته مهم را هم به اسلام گراها و بخصوص شخصیت های اسلام گرای مصر یادآوری کرد و آن هم این بود که از نردبان پوسیده نمی توان بالا رفت. اکثر نیروها و شخصیت های اسلام گرا گمان می کردند که می توانند بدون مقابله با نظامیان و با بهره گیری از سازوکارهای نظام، نظام را ساقط کنند و نظامی جدید را به وجود آورند. بر این اساس آنان گمان می کردند خود انتخابات پاسخ نظامیان را می دهد. تحولات دو ماه اخیر مصر این انگاره را باطل کرد.

اسلام گراها قاعدتا دریافته اند که برای ساخت بنای جدید ویران کردن کامل بنای قبلی ضرورت دارد. اگر اسلام گراها به جای تن دادن به انتخاباتی که قانون آن را قبلی ها نوشته و اجرای آن را هم قبلی ها در دست دارند، در میدان می ماندند و روی ساخت های جدید تاکید می کردند نظامیان چاره ای جز پذیرش نداشتند اگر سازوکارهای تغییر را خود انقلابیون چیده بودند، انتخابات قطعا با حضور حداکثری مردم برگزار می شد و امکان رخنه نیروهای مخالف انقلاب در آن وجود نداشت. البته با نگاه به متن می توانیم بگوییم اخوان المسلمین می تواند از این شکست در تاکتیک به پیروزی در استراتژی برسد. یعنی اخوان المسلمین باید- به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی در روز مبعث- دریافته باشد که «پیروزی بدون مجاهدت و خطرپذیری امکان پذیر نیست.»

خراسان:مذاکرات مسکو نقطه سر خط!؟

«مذاکرات مسکو نقطه سر خط!؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سیدحمید حسینی است که در آن می‌خوانید؛۵ دور مذاکره ایران و ۱+۵ در مسکو درحالی به پایان رسید که طرفین تنها برای برگزاری نشست کارشناسان به منظور فراهم کردن زمینه مذاکراتی دیگر به توافق رسیدند. آیا به واقع این توافق را می توان حرکتی رو به جلو در مذاکرات هسته ای دانست؟

پایان نشست استانبول ۲ و اعلام توافق طرفین برای تدوین مدالیته ای فراگیر به منظور حل و فصل مسئله هسته ای این امیدها را زنده کرد که غرب رویکردی سازنده درپیش گرفته و این مسئله پس از حدود یک دهه در مسیری قرار می گیرد که درنهایت به حل و فصل تمامی اختلاف ها خواهد انجامید. مذاکره کنندگان درحالی پای در بغداد گذاشتند که این امیدواری به طرز فزاینده و حتی افراطی در محافل سیاسی و رسانه ای و حتی در بین افکار عمومی به چشم می خورد اما پایان نشست بغداد یک توافق بیشتر نداشت، توافق برای ادامه مذاکرات در مسکو؛ در این میان قرار شد در فاصله مذاکرات بغداد تا مسکو معاونان جلیلی و اشتون برای تعیین دستور کار نشست مسکو، مذاکراتی را برگزارکنند که البته به رغم ۵ بارنامه نگاری و تماس طرف ایرانی، دفتر کاترین اشتون برخلاف توافق بغداد این فضا را فراهم نکرد.

تحت تاثیر همین فضا به نظر می رسید نشست مسکو نیز از همان ابتدا محکوم به شکست یا یک توافق حداقلی خواهد بود، و در نهایت مذاکره کنندگان پس از ۵دور مذاکره فشرده که دور نهایی آن ۶ساعت به طول انجامید یک گام از نشست بغداد عقب تر نهادند و بدون تعیین تاریخ و مکانی برای دور بعدی مذاکرات تنها برای نشست کارشناسان و فراهم کردن زمینه برگزاری نشستی دیگر توافق کردند.

نتیجه مذاکرات مسکو تا حدی نشان داد که تاکید ایران برای برگزاری نشست های کارشناسی پیش از آغاز مذاکرات مسکو به جا بوده است، زیرا جزئیات در این قبیل مذاکرات گاه نقشی تعیین کننده خواهد داشت.

اما آیا اگر این نشست ها پیش از مذاکرات مسکو برگزار شده بود نتیجه این نشست متفاوت بود؟ حداقل درشرایط فعلی و به استناد مواضع دیپلمات های غربی و کاترین اشتون که پس از پایان این نشست ابراز شد پاسخ این سوال منفی است. به طور مشخص کاترین اشتون در کنفرانس خبری پس از پایان مذاکرات مسکو بر اجرای قطعنامه های شورای امنیت تاکید کرد. به معنای دیگر تعلیق کامل غنی سازی، چیزی که پس از مذاکرات بغداد در اظهارات اشتون به چشم نمی خورد، وزارت خارجه فرانسه نیز پس از پایان مذاکرات مسکو تاکید کرد که ایران در اولین گام باید قطعنامه ها را اجرا کند.

این درحالی است که گزارش ها واظهارنظرهای پیش ازآغاز مذاکرات استانبول به ویژه مصاحبه  ایهود باراک وزیر جنگ اسرائیل با رویترز حاکی از تمایل غرب به پذیرش غنی سازی ۵درصد در ایران بود اما اخبار منتشره وموضع گیری های طرف غربی نشان می دهد که پس از طی یک روند چند ماهه از بهمن ۸۹ و مذاکرات استانبول یک تا مذاکرات مسکو بار دیگر راهبرد «درخواست های حداکثری» در دستور کار آنها قرار گرفته است.

به نظر می رسد طرف غربی ۱+۵ در شرایط فعلی تطویل مذاکرات با حفظ سیاست تحریم و تشدید آن را در پیش گرفته و امیدوار است از این رهگذر ایران را وادار به عقب نشینی از مواضع خود کند هرچند واکنش ها و تحلیل های محافل غربی پس از پایان مذاکرات مسکو حائز این نکته نیز می باشد که آنها سعی می کنند به خاطر عواقب شکست کامل مذاکرات به ویژه تاثیرات اقتصادی آن بر بازارهای نفتی از القاء این مسئله که مذاکرات با شکست مواجه شده پرهیز کنند.اکنون غرب به ویژه آمریکا سیاست مذاکره برای مذاکره را در پیش گرفته و حداقل تا مشخص شدن نتایج انتخابات ریاست جمهوری در این کشور اراده ای برای ورود به یک توافق جامع و مبتنی بر یک مدالیته مشخص که ابتدا و انتها و همچنین گام های متقابل در آن تعریف شده باشد ندارد.

آیا در این فضا و با این رویکرد باید به مذاکره با ۱+۵ ادامه داد؟

بدون شک نه تعطیلی مذاکره و نه تن دادن به مذاکره در هر شرایطی مطلوب نخواهد بود اما می توان باتوجه به رویکرد نسبتا مستقلی که جناح شرقی ۱+۵ طی دو دور مذاکره اخیر از خود نشان داد شکاف در ۱+۵ را با تحرکات دیپلماتیک افزایش داد. همچنین تشدید فعالیت های غنی سازی ۲۰ درصد باید در دستور کار قرار گیرد. بدون شک انجام غنی سازی با غنای بالا طرف مقابل را مجبور به نشستن جدی در پای میز مذاکره خواهد کرد.
 
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته

«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛طلیعه هفته جاری با سالروز شهادت امام بزرگواری همراه بود که اسلام راستین و سنت نبوی را که به واسطه تعالیم و مجاهدتهای پدر بزرگوارش احیاء شده بود، با نثار جان خویش مستحکم ساخت و در جهت حفظ و تقویت آن 14 سال از عمر شریف خود را در زندانهای حکام ظالم گذراند. آن حضرت به جهت کثرت زهد و عبادت، معروف به "عبد صالح" و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه به "کاظم" مشهور شدند.

هفته جاری به مناسبت سالروز مبعث پیامبر رحمت، اسوه رأفت، تجلی هدایت و فروغ ابدیت، حضرت محمد مصطفی(ص) از خجستگی ویژه‌ای برخوردار بود. هفته پایانی ماه رجب با بعثت فرستاده‌ای از جنس نور و عاطفه و پیام‌آوری جهانی همراه بود که خدایش در حق او فرموده است: "و ما ارسلناک الارحمة للعالمین". براستی که بعثت پیامبر اسلام، تبلور روح حقیقت جوی انسان و سرچشمه بیداری و برانگیختگی همیشگی است، از این رو از مسلمانان و پیروان این آئین انتظار می‌رود، فلسفه بعثت پیامبر اکرم را که حاکم کردن اخلاق و احیای خرد و فضائل انسانی بر جامعه و ارائه تصویری شایسته از ادب و متانت در رفتارهای فردی و اجتماعی است، محقق کرده و در این راه بکوشند.

به واقع بعثت، سرآغاز یک تحول و دگرگونی اساسی است، تحولی که جامعه را از ظلم و شرک و فساد، پاک می‌کند و آنرا به عالم غیب متصل می‌نماید. تغییری بنیادی که رسوم جاهلی را از پیکر جامعه می‌زداید و با کنار نهادن افراد نادان، فضلا و مهذبین را بر صدر می‌نشاند. پیامبر خاتم و رسول مکرم اسلام طی 23 سال نبوت، با اخلاق محمدی(ص) توانستند توحید و معرفت زندگی را به اعراب جاهلی بیاموزند و دستورالعمل‌هایی را برای جوامع ارائه کنند که تا ابدیت در جهان موضوعیت دارد.

این هفته محل التقای دو ماه آسمانی نیز بود. از امروز با پایان ماه رجب، افق ماه شعبان المعظم با همه خجستگی و موالید فرخنده‌اش بر ما روی می‌گشاید و امید آنکه از فرصت این ماه برای پالایش روحی از پیرایه‌ها و زنگارهای دنیوی که در طول زمان بر آدمی نقش بسته، استفاده شود.

هفته جاری در سالروز مبعث خجسته پیامبر عظیم الشان اسلام، رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام ضمن بر شمردن برکات بی‌شمار بعثت، برانگیخته شدن فکر و اندیشه و همچنین تهذیب اخلاق را مورد تاکید قرار داده و فرمودند: "جامعه امروز، به شدت نیازمند اندیشیدن، خردورزی، تفکر و ریشه یابی مشکلاتی است که از هر سو بشریت را احاطه کرده است."

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تبیین توطئه‌های بی‌وقفه زورگویان جهانی برای کنترل و منحرف کردن انقلابها افزودند: "ملتها با تکیه بر گنجینه خدادادی تفکر و خرد و حسن ظن به وعده‌های نصرت الهی می‌توانند روی پای خود بایستند و با مقاومت در برابر سلطه گران، سرنوشت خویش را رقم زنند."

در هفته جاری، مذاکرات هسته‌ای با گروه 1+5 در مسکو بدون دستیابی به نتیجه‌ای ملموس و قابل ارائه، به پایان رسید. بسیاری از کارشناسان معتقدند ماهیت مواضع غرب و کاترین اشتون رئیس هیات مذاکره کننده اروپایی، هرگونه روزنه‌ای را برای رسیدن به توافق هسته‌ای مسدود کرده است و لذا این بار نیز علیرغم گام‌های عملیاتی ایران برای اعتمادسازی در نشست مسکو شاهد رویکردی مثبت از طرف مقابل نبودیم. آنچه مسلم است اینست که هدف اشتون به عنوان مسئول مذاکره کننده ارشد هسته‌ای غرب بر جلوگیری از دستیابی ایران به حقوق هسته‌ای و متوقف کردن فعالیتهای غنی سازی هسته‌ای کشورمان متمرکز است.

مذاکرات مسکو نشان داد که غربی‌ها حتی به توافقات اولیه در اجلاس اسلامبول و بغداد نیز پایبند نبوده و اعتمادسازی را امری یکطرفه و منحصر به ایران می‌دانند و حاضر نیستند گام‌های متقابل را در راه رسیدن به توافق بردارند. طبعاً این باج خواهی‌ها، چیزی نیست که ملت ایران زیر بار آن برود و شکاف عمیق موجود بین دیدگاهها و مطالبات دو طرف به تنهایی با حسن نیت طرف ایرانی قابل ترمیم نیست.

شاید تنها دستاورد اجلاس مسکو، کاهش سطح مذاکرات و عدم پذیرش حقوق هسته‌ای قانونی ایران از سوی غرب بود که طبعاً نمی‌تواند گامی به جلو محسوب شود ولی برخی تحلیلگران بر این باورند که علیرغم خاکستری شدن جو مذاکرات، هیچ یک از طرفین نمی‌خواهند پایان روند دیپلماسی را اعلام کنند و امیدوارند برای زنده نگهداشتن گفت و‌گوها، علیرغم اختلافات عمیقی که بین دو طرف وجود دارد، کارشناسان به نتایج ملموسی برای ادامه مذاکرات دست یابند.

در صحنه بین المللی، تحولات مصر، مهمترین موضوع خارجی هفته را تشکیل می‌داد و در کنار آن، ادامه بحران در سوریه و مرگ ولیعهد عربستان از دیگر موارد مهم خبری خارجی طی یک هفته گذشته بودند.

در مصر، در آستانه برگزاری رخداد مهم و حساس برگزاری مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری، نظامیان دست به دو اقدام کودتاگونه زدند که موجی از اعتراض و خشم مردم مصر را موجب شد و تحولات سیاسی این کشور را با پیچیدگی و ابهام بیشتر مواجه نمود. در مورد نخست، دادگاه قانون اساسی مصر که تحت نفوذ و حمایت شورای نظامی مصر قرار دارد عضویت یک سوم از نمایندگان مجلس را بی‌اعتبار اعلام کرد. این تشکیلات، حتی فراتر از این، اعلام کرد مجلس تازه تشکیل شده به دلیل عدم انطباق با قانون اساسی، صلاحیت فعالیت ندارد و باید منحل شود. این حکم به اصطلاح دادگاه مصری در عین اینکه شوک خبری بزرگی به جهان وارد کرد، مردم مصر را بیشتر به این نکته آگاه کرد که اراده بسیار جدی برای به شکست کشاندن انقلابشان و باز گرداندن بساط سابق در جریان است. شورای نظامی پس از اینکه این حکم را مورد تأئید قرار داد، بلافاصله تبصره‌ای به قانون اساسی اضافه کرد و براساس آن، اختیارات رئیس جمهوری منتخب را محدود کرد و قدرت این شورا را به شکل وسیعی افزایش داد.

ناظران این تحول را به عنوان دومین کودتای نظامیان ارزیابی کردند. در پی این اقدامات، شهرهای مصر طی روزهای گذشته صحنه اعتراضات گسترده بود. اخوان المسلمین، به عنوان بزرگترین تشکل صحنه سیاسی مصر نیز به این اقدام اعتراض کرد.

برگزاری دور دوم انتخابات ریاست جمهوری مصر در چنین فضایی، موجب شد تا سردرگمی و ناامیدی مردم نسبت به دور قبل بیشتر شود و نتیجه آن شد که کمتر از نیمی از واجدین شرایط رای در پای صندوق‌ها حاضر شدند. در این میان برخورد کشورهای غربی با اقدامات کودتاگونه شورای نظامی نیز قابل تأمل می‌باشد. این کشورها که خود را مدعی دفاع از دمکراسی جلوه می‌دهند هیچ گونه واکنش و اعتراض به اقدام شورای نظامی مصر نشان نداده‌اند.

مصر اکنون در برهه بسیار حساسی قرار دارد که تحولات جاری آن نه تنها بر سرنوشت و آینده این کشور تأثیر تعیین کننده‌ای خواهد داشت بلکه بر کل منطقه و بخصوص کشورهای عربی که مردمشان علیه ظلم و استبداد حاکمانشان قیام کرده‌اند تأثیر خواهد گذاشت. این حساسیت و اهمیت موجب شده است تا تلاش‌های بسیار گسترده سازمان یافته‌ای در داخل و خارج مصر برای تغییر جهت تحولات و جلوگیری از پیروزی انقلاب به جریان بیفتد. هرگونه عقب نشینی و غفلت مردم مصر در برابر توطئه‌های جاری ضربه‌ای سهمگین و خسارتی جبران ناپذیر وارد خواهد ساخت که سالها آثار و تبعات آن ادامه خواهد داشت.

این هفته، بحران در سوریه ادامه یافت. همزمان با ادامه درگیری‌ها، در صحنه دیپلماسی نیز شاهد رویدادهای تازه‌ای بودیم. در مکزیک، باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا در دیدار با همتای روسی اش، پوتین، شدیداً تلاش کرد تا وی را به پذیرش نظرات واشنگتن در مورد سوریه، از جمله باز کردن مسیر اقدام نظامی علیه حکومت سوریه وادار سازد. اما براساس گزارش‌های منتشر شده، این تلاش اوباما سودی نبخشیده است و روسها همچنان بر موضع قبلی خود در قبال مسئله سوریه باقی مانده‌اند. قبل از آن نیز ویلیام هیگ وزیر خارجه انگلیس به مسکو سفر کرده و تلاش مشابهی را به خرج داده بود تا بلکه بتواند مقامات روسیه را به چرخش در مواضع شان ترغیب سازد که وی نیز ناکام ماند.

غربی‌ها با در پیش گرفتن شگردی مشخص، روسیه و چین را به دلیل حمایت از دولت سوریه به تداوم کشتارها در سوریه متهم می‌کنند و در مقابل، می‌کوشند خود را مدافع مردم سوریه جلوه دهند و از این طریق به مسکو و پکن فشار وارد می‌سازند. این درحالی است که روسها متقابلاً آمریکایی‌ها را به مسلح کردن گروههای شورشی در سوریه متهم ساخته‌ و این اقدام را زمینه ساز خونریزی‌های بیشتر عنوان نموده‌اند.

در این میان به نظر می‌رسد آنچه که ارزش ندارد، خون مردم و غیرنظامیان سوریه است که به زمین می‌ریزد. طرح کوفی عنان به عنوان راه حل مسالمت آمیز برای حل بحران سوریه نیز با کارشکنی عواملی در داخل و خارج سوریه عملاً با شکست مواجه شده است. اساساً گروههای تروریست در داخل و حامیان غربی و عربی آنها در خارج از ابتدا هم تمایلی به حل مسالمت آمیز بحران سوریه نداشته‌اند. این دسته تنها به اهداف خود می‌اندیشند و ساقط کردن حکومت کنونی سوریه را تنها راه نیل به این اهداف می‌دانند. همین مسئله، علت اصلی تداوم جنگ و خون ریزی در سوریه می‌باشد.

این هفته، در پی مرگ نایف بن عبدالعزیز، ولیعهد عربستان، سلمان بن عبدالعزیز به عنوان ولیعهد جدید انتخاب و یا به عبارت صحیح تر، منصوب شد. اساساً در عربستان قدرت در بین خاندان عبدالعزیز دست به دست می‌شود و مردم عربستان کمترین دخالتی در تعیین ولیعهد و سایر رهبران ندارند. این شکل حکومت قبیله‌ای و کاملاً خودکامه در حالی جریان دارد که معدود اثری از اینگونه حکومت‌ها در جهان باقی مانده است و کشورهای عربی نیز هم اکنون یکی پس از دیگری، رهبران غیرمنتصب و دیکتاتور را از اریکه به زیر می‌کشند و سرنوشت خود را به دست می‌گیرند.

نایف بن عبدالعزیز که سالها پست وزارت کشور عربستان را نیز در اختیار داشت به تندروی و افراطی گری مشهور بود و در سرکوب قیام آزادیخواهانه و عدالت جویانه مردم عربستان نقش اصلی را داشت. از وی همچنین به عنوان طراح اصلی لشکرکشی عربستان به بحرین و سرکوب مردم آن کشور نام برده می‌شود و بی‌دلیل نبود که مردم بحرین پس از شنیدن خبر مرگ وی به شادمانی و خوشحالی پرداختند.

سلمان بن عبدالعزیز، جانشین نایف اکنون با چالش‌های دشوارتری مواجه است. تشدید موج اعتراضات داخلی در عربستان و تبعات قیام‌ها و پیروزی‌های پی در پی مردم کشورهای عربی علیه حکومت‌های دیکتاتوری، کار را برای ولیعهد جدید عربستان دشوارتر ساخته است.
 
رسالت:ارزیابی نشست مسکو

«ارزیابی نشست مسکو»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛ارزیابی نشست مسکو از این باب مهم است که خانم اشتون به نمایندگی از1+5 برخی از حرفهای نادرستی را که در زیر سقف گفتگو مطرح می‌کرد به بیرون درز داد:
او در شامگاه سه شنبه پس از 3دور گفتگوی نفسگیر اعلام کرد ایران باید سه گام را بردارد.

1. غنی سازی 20 درصد را متوقف کند.
2. ذخایر غنی سازی خود را تحویل دهد.
3. تاسیسات فردو را تعطیل نماید.

او نگفت در ازای این کار غرب چه چیزی را به ایران می‌دهد؟! این حرف اصلی ترین حرف آنها برای توقف پیشرفت‌های علمی - هسته‌ای در ایران است. آنها خیلی زود دستشان را رو کردند و معلوم شد چرا ماده سال است مذاکره می‌کنیم اما به نتیجه نمی‌رسیم.
اشتون به صورت عریان از مطالبه غرب از ایران پرده برداشت  . مطالبه اصلی آنها مخالف با پیشرفت‌های هسته‌ای ایران فراتر از چارچوب ان پی تی است. حرف اشتون بازگشت به نقطه صفر است.

توافق روی ادامه گفتگوها در سطح کارشناسی و سطح معاونین برای پوشاندن رسوایی مطالبات آنها ازماست.

غرب از ما مطالبه‌ای دارد و می‌خواهد این مطالبه را ما به خاطر گل روی خانم اشتون بپذیریم . ما هم ظاهراً به همین دلیل مایل هستیم گفتگوها ادامه یابد و جالب است آنها هم به همین دلیل هرگز به قطع گفتگوها راضی نیستند! ایران در مسکو استدلال فنی و حقوقی کرد که قطعنامه‌های شورای امنیت و اقدامات یک جانبه 1+5 که فراتر از قطعنامه‌هاست غیر قانونی است . آنها برای استدلال فنی و حقوقی ما پاسخ نداشتند و آن را به آینده موکول کردند. وقتی 5 قدرت اتمی جهان به علاوه یک  قدرت نیمه اتمی در مذاکرات عاجز از پاسخ به چند سئوال فنی و حقوقی می‌باشند و  آن را به آینده موکول می‌کنند معلوم است آنها اساسا به غیر از حرف خود حاضر نیستند به استدلال و منطق طرف مقابل توجه کنند با این حال من نمی‌دانم چرا دم از ادامه گفتگوها می‌زنند. امروزه در جهان بسیاری از کشورها هستند که بمب اتمی ندارند اما درصد غنی سازی اورانیوم را در حدی دارند که می‌توانند یک شبه بمب اتمی بسازند.

آلمان ، ژاپن، برزیل و شماری از کشورهای پیشرفته از این دست می‌باشند. با اینکه هیچ تهدید امنیتی علیه آنها وجود ندارد اما کشورهای اتمی جهان از جمله 1+5 متعرض آنها نیستند . شورای امنیت هم علیه آنها قطعنامه صادر نمی‌کند و مورد تهدید و تحریم هم نیستند. ایرانی که اعلام کرده است بمب نمی‌خواهد بسازد بر اساس نیات انسانی و آموزه‌های اسلامی در حقیقت به 1+5 لطف کرده است . ایران هرروز مورد تهدید یک قدرت منطقه‌ای و جهانی است. اسرائیل یک قدرت غیر قانونی هسته‌ای است و مرتب ایران را تهدید به حمله نظامی می‌کند. سارکوزی رئیس جمهور نگون بخت سابق فرانسه چندی قبل از افتادن از قدرت ، ایران را تهدید به حمله نظامی کرد. آمریکا مرتب اعلام می‌کند همه گزینه‌ها از جمله گزینه نظامی روی میز است .ما مرتب از سوی قدرت های اتمی جهان تهدید می شویم. ما تازه از یک جنگ تحمیلی 8 ساله کمر راست کرده‌ایم . تهدیدها علیه ما صوری نیست  بلکه واقعی است  . ما علی رغم همه این تهدیدها گفته ایم قصد ساختن بمب را نداریم . در حالی که این تهدیدات  به ما حق می‌دهد ما هم وارد باشگاه صاحبان بمب اتمی شویم.

غرب چون می‌داند عدم ساخت بمب اتمی در ایران تحصیل حاصل است آمده است و می‌گوید، شما حداقل ها را هم در فناوری هسته‌ای تعطیل کنید! این دیگر نهایت گردن کلفتی است! آنها برای اعمال این حرف وارد حوزه اقدام می‌شوند. دست به تحریم و زبان به تهدید می‌آلایند آن وقت انتظار دارند مردم ایران ساکت بنشینند و بگویند چشم !آنها انتظار دارند ما مثل لیبی همه بساط اتمی خود را جمع ‌کنیم و سوار شتر نماییم و تحویل آنها ‌دهیم!

غرب باید بداند خشم و نفرت ملت ایران از زیاده خواهیهای آنها اگر غلیان یابد پاسخهایی در خور خود پیدا می‌کند . آن وقت روزی می‌شود که حسرت می‌خورند که چرا به صبوری هیئت نمایندگی ایران در مذاکرات پاسخ انسانی ندادند. فکر می‌کنم آن روز بزودی می‌رسد و پشیمانی برای آنها سودی ندارد.غرب باید بداند اگربرای پرسش‌های فنی و حقوقی ایران پاسخی نداشته باشد باید با تداوم مذاکرات خداحافظی کند. در این حالت هیچ دلیلی برای باقی ماندن ایران در آژانس وجود ندارد. لذا بازرسین آژانس باید بساط خود را جمع کنند و به همراه دوربین‌های شفاف ساز خود برگردند به همان جایی که آمده‌اند . در این حالت هم موضوع اعتمادسازی حل می‌شود و هم   شفاف سازی! اگر عقلانیت سیاسی و امنیتی غرب همین  است که در نشست‌های تکراری و بی ثمر 1+5 با ایران بروز می کند ، باید آن را تحسین کرد چون آنها به مسیری گام نهاده‌اند که به اهداف خود هرگز نمی‌رسند.

سیاست روز:کودکان را به میدان اعدام نبرید

«کودکان را به میدان اعدام نبرید»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن می‌خوانید؛می‌گوییم و تبلیغ می‌کنیم و توصیه به خانواده‌ها که مراقب کودکان خود باشید، کودکان روح لطیف و پاکی دارند، آنها را مانند گل مراقبت کنید. نگذارید فیلم‌های خشن نگاه کنند، آنها را از محیط‌های جنجالی و تند دور کنید، تا روحشان خراش برندارد. در فضای اینترنت هم تنهایشان نگذارید، بازی‌های خشن و بکش‌بکشی هم برایشان خطرناک است.

همه اینها را می‌گوییم و توصیه می‌کنیم و حتی در تلویزیون هم «نماهنگ» می‌سازیم و پخش می‌کنیم که آن سرباز و کماندو نتواند به راحتی وارد حریم خانه مردم شود و آن سلاح پیشرفته را به دست آن کودک ندهد تا آن کودک هم نتواند در و دیوار اتاقش را به رگبار ببندد!

اما هرگاه اعدام در ملاء عام اجرا می‌شود، می‌بینیم که برخی والدین دست در دست کودکان خود به صحنه اعدام می‌آیند و به تماشای آن می‌پردازند. انگار به پارک می‌روند!

این صحنه اعدام برای بزرگترها رنج آور است، چه رسد به این که کودکی در سنین ۵ تا ۱۵ ساله هم شاهد آن باشد!

فرد اعدامی، جرمی مرتکب شده و براساس احکام شرعی و قانونی باید به سزای اعمالش برسد. حرفی در این نیست، قاطبه مردم جامعه هم اعتقاد دارند که با اینگونه افراد مجرم باید به شدت برخورد شود اما علاوه بر این که اعدام در ملاء عام برای برخی افراد که زمینه جرم و جنایت دارند و حتی برای اکثریت جامعه بزرگسال عبرت‌انگیز است، برای بسیاری از آنها دردآور و آزار دهنده است و باعث می‌شود، با دیدن آن صحنه روح و روان افراد درگیری پیدا کند. مهمترین قشر این گروه از جامعه کودکانی هستند که به همراه والدین و حتی تنها به میدان اعدام می‌آیند تا این صحنه را ببینند.

تاثیرات منفی روحی و روانی دیدن صحنه اعدام بر کودکان بسیار سنگین و غیر قابل جبران خواهد بود. برای جلوگیری از این اتفاق باید تدبیری اندیشیده شود تا از حضور کودکان در این گونه اعدام‌ها جلوگیری شود.

اگر به عواقب وخیم مشاهده صحنه اعدام و به دار آویختن مجرمینی که حقشان اعدام است، فکر کنیم و جامعه شناسانه و آسیب‌شناسانه به آن بنگریم، هیچگاه کودکانمان را برای دیدن این صحنه با خود به میدان اعدام نمی‌بریم.

اکنون شهرنشینی و معضلات آن به اندازه کافی بر روح و روان افراد جامعه تاثیرات ناهنجار خود را گذاشته است و نشان آن هم همین رفتارهای مجرمانه به خاطر بسیاری از عواملی است که باعث آن، کاستی‌های موجود در ساختار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه است.
شاید هم مردم سرگرمی ندارند که برای دیدن چنین صحنه‌هایی از صبح علی‌الطلوع در میدانگاه حاضر می‌شوند و به همراه خانواده برای دیدن آن لحظه‌شماری می‌کنند!؟

حمایت:غرب و محاصره سوریه

«غرب و محاصره سوریه»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن می‌خوانید؛سوریه در حالی همچنان در فضایی از ناآرامی قرار دارد که به اذعان بسیاری از ناظران، محور اصلی آن را نه چالشهای سیاسی داخلی بلکه مداخلات خارجی تشکیل می‌دهد. ائتلافی که از برخی کشورهای عربی، غربی، در کنار ترکیه و صهیونیستها با استفاده از گروههای تروریستی برآنند تا سوریه را به مرحله نابودی سوق داده و سرنوشت عراق و افغانستان و لیبی را برای آن تکرار نمایند. مجموع تحرکات این بازیگران موجب شده تا آرامش در سوریه برقرار نگردیده و این کشور همچنان در شرایط ابهام قرار داشته باشد.

در بررسی تحرکات این بازیگران می‌توان گفت که آنها سناریوهای متعددی را در قبال سوریه در پیش گرفته‌اند که در ابعاد پیرامونی و درونی سوریه اجرا می‌شود. اولا در حوزه پیرامونی دشمنان سوریه برآنند تا این کشور را در محاصره کامل قرار داده و به نوعی نقاط مرزی آن را تحت سلطه درآورند. در این چارچوب مرزهای ترکیه و اردن را با ادعا حمایت از آوارگان و همکاری دولتهای این کشورها با غرب در محاصره درآورده‌اند.

در حوزه‌های مرزی لبنان و عراق نیز دشمنان سوریه که نمی‌توانند از دولتهای این کشورها برای محاصره سوریه بهره گیرند، فضای بحران سازی اجرا می‌گردد. بررسی تحولات ماههای اخیر عراق و لبنان نشان می‌دهد که این کشورها با مجموعه‌ای از ناآرامی‌ها به ویژه در خطوط مرزی با سوریه مواجه شده‌اند.

جریان‌های تروریستی با حمایت برخی از گروههای سیاسی در خاک لبنان به کشتار و بحران سازی روی آورده‌اند و در عراق نیز در حالی فضای سیاسی بر علیه دولت مرکزی ایجاد شده که در منطقه کردستان، بارزانی و فهرست العراقیه در همکاری با دشمنان سوریه به ارسال سلاح برای گروههای تروریستی و سوریه مبادرت می‌ورزند.

روند تحولات حکایت از آن دارد که دشمنان سوریه برآنند تا این کشور را کاملا در محاصره درآورند تا از یک سو فشارهای اقتصادی به سوریه تشدید گردد و از سوی دیگر با تقسیم نیروی ارتش در چهار گوشه مرزها و نیز و گرفتار شدن در درون سوریه، عملا ارتش را به سوی ضعف و تعلیق قوا سوق دهند. طرح آنها چنان است که در صورت حمله نظامی به سوریه بتوانند از اتمام مرزها این حملات را صورت دهند تا در فاصله کوتاهی بتوانند اشغال سوریه را اجرایی سازند.

ثانیا در حوزه داخلی سوریه نیز در حالی گروههای تروریستی به کشتار مردم و نیروهای امنیتی می‌پردازند، به واسطه تحریم‌های اقتصادی و ایجاد بحران امنیتی تلاش می‌گردد تا سوریه را گرفتار بحران اقتصادی ساخته تا شاید بتوانند دوری مردم از نظام را اجرایی کنند.با توجه به این شرایط می‌توان گفت که طرح دشمنان سوریه در دو حوزه مرزی و درونی در حال اجرا می‌باشد در حالی که در حوزه بین‌الملل نیز برای تثبیت تحرکات در این دو حوزه فعالیت می‌گردد هرچند که پیوند ملت و نظام سوریه در کنار حمایتهای چین و روسیه از سوریه در مجامع جهانی این ادعاها را با ابهام همراه ساخته است.
 
تهران امروز:فقر و فوتبال

«فقر و فوتبال»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن می‌خوانید؛انتشار قراردادهای میلیاردی با بازیکنان برخی باشگاههای فوتبال و هدیه مقدماتی بی ام و 300 میلیونی به همین بازیکنان به‌عنوان دستگرمی شروع کار چه تناسبی با اوضاع اقتصادی – اجتماعی کشور دارد ؟ حتی اگر از نظر قانونی چنین ریخت و پاشهایی در فوتبال موردی نداشته باشد،آیا به صلاح است در کنار مشکلات اقتصادی که مردم با آن دست به گریبان هستند و طبقات پایین جامعه حتی برای تامین معاش با مشکل مواجه اند، مردم شاهد چنین ولخرجی‌هایی باشند؟ نسبت فقر و فوتبال چیست؟ و چرا بازیکنان فوتبال که از قضا طی دوره اخیر بسیار کم فروغ ظاهر شده اند و برخی از آنان حواشی ناپسند نیز داشته اند، امکان دریافت چنین ارقام نجومی را داشته باشند؟همه این ریخت و پاش‌ها در فوتبال را بگذارید کنار اخبار تاسف‌برانگیزی که از فساد مالی هزار میلیارد تومانی فلان شخص و اختلاس فلان مقام و بذل و بخشش از بیت المال توسط آن یکی و... تا ببینید افکار عمومی جامعه چطورازراست وچپ تحت بمباران اندیشه‌های دلسرد کننده قراردارد و چگونه این اخبار بسان موریانه ای پایه‌های اعتماد عمومی را می جود و سست می‌کند.

آیا نباید با انتشار چنین اخباری به مردمی که دستشان به جایی بند نیست حق داد که بی‌تاب شده و در ذهن خود مسئولان حافظ بیت المال را مورد سوال قرار بدهند که ماجرای بذل و بخشش و ریخت و پاشها چیست و اگر چنین است چرا به اقشار فرودست چنین ارقام نجومی تعلق نمی‌گیرد؟ گاهی شخصی با تلاش و فعالیت مستمر و پس از طی کردن سالها کوشش و فعالیت در حوزه علمی یا تولیدی و اخذ مدرک یا اختراعی و ابتکاری صاحب میلیاردها ثروت می‌شود که چنین ثروتی نه تنها مذموم نیست و کسی هم او را مورد مواخذه قرار نمی‌دهد که از قضا مورد تقدیر هم قرار می‌گیرد چرا که چنین مخترع یا عالمی عضوی مفید برای جامعه است و می‌تواند با اقدامات خود به ثروتمند شدن جامعه کمک کند.

اما فضای ریخت و پاش گویای جای گرفتن سوداگری مبتذل به جای روحیه قهرمانی و دلاوری است و از دست رفتن کیمیای اخلاقی در معرکه ای که پول میدان‌دار بلامنازع رخدادهاست. باید از خود بپرسیم که فلان استاد دانشگاه و آن کارمند یا این تولیدگر با شنیدن چنین اخباری به چه احساسی می‌رسند؟ آیا کمترین عارضه فرهنگی چنین رفتار ناهنجاری این نیست که به همگان پیام رانت جویی به هر طریق ممکن را می دهیم و کار و تلاش را بیهوده و بی ارزش جلوه می دهیم؟

به نظر می‌رسد کاخهایی از فوتبال که در کنار کوخهایی از فقر می‌سازیم کمترین زیانش این است که جامعه را دوقطبی و دچار تشتت و چند دستگی می‌کند. گروهی پولی هنگفت و مفت به‌دست می‌آورند و اکثریتی که هرچه می‌دوند کمتر نصیبشان می‌شود.

تکلیف چیست و پاسخگو کیست؟

آفرینش: سایه سنگین افسردگی بر جوامع

«سایه سنگین افسردگی بر جوامع»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می‌خوانید؛از دیرباز خانواده محور و بستر اصلی فعالیت ها و کیفیت عملکرد اعضای آن بوده که تاثیری مستقیم بر موفقیت و سطح کیفی جامعه نیزداشته است. به عبارتی درصورت حضور خانوارهای موفق و تاثیرگذار، جامعه ای با انسجام و پویا متصورخواهد بود.

اما خود خانواده نیز هسته ای مرکزی دارد که از پدر و مادر تشکیل می شود. به عبارتی سمت گیری ها و گرایشات افراد در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی،فرهنگی از نوع عملکرد پدرو مادر نشأت می گیرد. اما باز مادرخانواده به عنوان محوراصلی انسجام خانوار شناخته می شود و ارتباط تنگاتنگی با مشکلات و رفتاردیگر اعضا دارد و می تواند نقش بسزایی در رفع نگرانی ها و تقویت روحی و روانی افراد داشته باشد. . بار اصلی نیازهای احساسی و روحی افراد به دوش خانواده می باشد و به عنوان مأمنی برای رهایی از دلنگرانی های جامعه تلقی می‌شود.

لذا تصوراینکه مادر یا زن خانواده بخواهد دچار معضلات و چالش های جسمی و روحی گردد، مشکلات فراوانی را برای دیگراعضا به همراه خواهد داشت. اما متاسفانه زنان خانه دار در کشور ما یکی از افسرده ترین اقشار جامعه محسوب می شوند که آمار بیماری آنها نسبت به مردان دو برابر است. تنهایی، کار مداوم و تکراری، استرس‌های فرزندپروری، نبود تضمین مالی، برآورده نشدن انتظارات از ازدواج، در دسترس نبودن فرصت‌های شغلی یا تحصیلی و موضوعاتی از این دست، زنان خانه ‌دار را در معرض انواع بیماری‌های روحی و روانی قرار می‌دهد.

زنان خانه دار بخش اعظمی ‌از وقت روزانه خود را صرف پخت‌وپز، تمیز‌کردن خانه، شستشو و بچه‌داری می‌کنند و بابت آن هیچ حقوقی دریافت نمی‌کنند و بیمه‌ای نیز آینده آنها را برای دوران بازنشستگی تضمین نمی‌کند، و این عاملی جدی در سلامت جسمی و روحی آنها محسوب می شود که متاسفانه از سوی مسولان توجه کافی به آن نمی شود.

هرچند زنان خانه‌دار فعالیت اقتصادی مولدی ندارند، اما با خدمت به دیگر اعضای خانواده در فعالیت‌های اقتصادی سهیم هستند اما این خدمت بی‌مزد و مواجب بر اساس برخی تحقیقات ماهانه 640 هزار تومان ارزش اقتصادی افزوده دارد که در اغلب اوقات نه‌تنها مورد بی‌توجهی برنامه‌ریزان و تصمیم‌گیران کشور قرار می‌گیرد، بلکه حتی توجه اعضای خانواده را جلب نمی‌کند.

به این ترتیب، زنی که قرار است پایه اصلی استحکام و شادابی در خانواده باشد، خود غمگین‌ترین عضو خانه می‌شود. زنی که در خود احساس شادی و نشاط ندارد، نه از عهده کارهای منزل بر می‌آید و نه قادر به ایفای نقشی در خور و ایجاد ارتباط مناسب با همسر و فرزندان است. دراین زمینه نقش مرد خانواده به عنوان پدر یا همسر مکمل فعالیت های زن خانوار می باشد. دوری پدر یا همسر از کانون خانواده به سبب مشکلات اقتصادی و معیشتی، تاثیر بسیاری بر سلامت روانی خانوار خواهد داشت. وقتی مرد خانواده با یأس و خستگی از کار روزانه، بی حوصله و ناراحت وارد خانه می شود تمام انرژی منفی وی به دیگر اعضا منتقل خواهد شد. زن خانواده با دیدن وضعیت شوهر خود، افسردگی اش دوچندان خواهد شد و نهایتاً از خود خواهد پرسید آیا تصمیم درستی در انتخاب همسر داشته یا خیر؟!

همچنین فرزندان با دیدن خستگی و یأس پدر، نیازهای خود را سرکوب می کنند و سرخورده می شوند. این امر زمینه ای می گردد تا فرزندان نیازهای مادی و روحی خود را در بیرون از خانواده جستجو کنند. پی گیری نیازهای خارج از عرف خانواده باعث می شود شاهد بروز فسادهای اخلاقی و بزه های اجتماعی در سطح جامعه باشیم.

مشخص است که نقش پدر و مادر، به ویژه زن خانه‌دار در سلامت جامعه چقدر مهم و حیاتی است. از این رو توجه بیشتر مسوولان کشور به مشکلات زنان خانه دارنه‌تنها می‌تواند بهره‌وری آنها را بالا برد، بلکه آثار مثبت اجتماعی چشمگیری در پی خواهد داشت. همچنین توجه مسولان به کاهش فشار اقتصادی به مردم زمینه انسجام خانوارها را فراهم خواهد آورد و درپی آن جامعه ای منسجم برای کشور متصور خواهد بود.

فرهیختگان:جهت اطلاع!
 
«جهت اطلاع!»عنوان سرمقاله روزنامه فرهیختگان به قلم حمید عابدی خرسند است که در آن می‌خوانید؛ از قول یک منبع خیلی‌خیلی موثق نقل شده که «دانشگاه آزاد اسلامی نه‌تنها بدهکار نیست بلکه با نهایی‌شدن صورت‌حساب مالی سال ۹۰، حدود ۲۶ میلیارد ریال افزایش دارایی بر بدهی خواهد داشت»!

از قول یک منبع خیلی‌خیلی موثق نقل شده که «دانشگاه آزاد اسلامی نه‌تنها بدهکار نیست بلکه با نهایی‌شدن صورت‌حساب مالی سال ۹۰، حدود ۲۶ میلیارد ریال افزایش دارایی بر بدهی خواهد داشت»! همین منبع موثق اضافه کرده که «اطلاع‌رسانی غلط مسئولان دانشگاه آزاد اسلامی در این مورد به دلیل عدم آشنایی آنها با ماهیت حساب‌ها و رویه‌های دانشگاه» صورت گرفته است. نگارنده جسارتا ادعای اول این منبع را مبنی‌بر افزایش دارایی دانشگاه آزاد اسلامی و عدم بدهکاری آنان با استناد به ادله عینی و موجود رد می‌کند. درست در ایام تحویل و تحول در مدیریت دانشگاه آزاد، مبلغی بالغ بر ...!ریال برای دانشگاه خرج تراشی شد و بدهی به بار آمد. اقلام دیگری هم هست اما نگارنده نمی‌خواهد این فرصت مختصر را به تلخ کردن کام دلسوزان دانشگاه آزاد اسلامی اختصاص دهد! بماند تا فرصتی بهتر.

اما ادعای دوم منبع موثق مبنی‌بر «عدم آشنایی مسئولان دانشگاه آزاد اسلامی با ماهیت حساب‌ها...» از نظر راقم این سطور پذیرفتنی است؛ واقعا درک ماهیت برخی از حساب‌ها و صورت‌حساب‌ها و رویه‌های جاری دانشگاه آزاد اسلامی مشکل است! برای نمونه درست همزمان با تغییر و تحولی که در ریاست دانشگاه آزاد اسلامی صورت می‌گرفت، در واحد دانشگاه آکسفورد! (انگلستان) اتفاقات نادری افتاد! این اتفاقات بدون اخذ دستور از مراجع مسئول صورت گرفت و الان سرنوشت آن نامعلوم است! ضمن اینکه تحقیق و تدقیق در عملکرد واحد نامبرده، آشکار می‌سازد ماهیت فعالیت آن تماما آموزشی نبوده.

دانشگاه آزاد اسلامی در آکسفورد چه می‌کرد؟!! نمونه‌ای دیگر در واحد علوم و تحقیقات واقع در حصارک تهران با صرف هزینه‌های گزاف، یک هتل چند ستاره ساخته شده! با امکانات کامل! آخرین متد! منتها معلوم نیست برای چه کسی و چرا؟!! مردم برای اقامت در این هتل باید از فضای دانشگاه عبور کنند! نگارنده بی‌اختیار یاد آدمی افتاد که در طبقه دوم ساختمانی، مکانیکی برپا کرده بود! در مورد ساخت این هتل، حتی یک خط توجیه اقتصادی و فرهنگی و عقلانی در سوابق پرونده‌ها موجود نیست! مثالی دیگر؛ یک روستای دورافتاده را با ۵۰ یا ۶۰ خانوار جمعیت در نظر بگیرید. برای این روستا علاوه‌بر جاده‌کشی با هزینه دانشگاه، یک واحد دانشگاه آزاد اسلامی با تمام امکانات آموزشی و فرهنگی و غیره! ساخته شده است!

سؤال اینجاست چرا از همه جا این روستا و نه روستاهای دیگر؟!!...بماند! در شاهکاری مثال‌زدنی، رئیس یکی از دانشگاه‌ها برای اقامت دو یا سه شبه یکی از مسئولان، یک واحد مسکونی مجهز و شیک ساخته که در حال حاضر، پس از استفاده‌های لازم به حال خود رها شده است! اگر زمام قلم و احساس را رها کنم باز هم مثال‌های بی‌شماری خواهم داشت؛ از سپردن پروژه‌های ساخت‌وساز به تعدادی محدود از پیمانکاران، تجارت زمین، خدمات سفارشی برای گروهی خواص و شخصیت‌ها! جهت تسهیل و ادامه تحصیل!، دستمزدهای صدمیلیونی بعضی از اساتید، واگذاری امکانات دانشگاه به برخی از گروه‌های سیاسی خاص و...

می‌بینید که ادعای منبع ذکر شده درست است. طبیعی است مدیران فعلی دانشگاه با «ماهیت این حساب‌ها و رویه‌ها» آشنا نباشند! ماهیت این حساب‌ها جوهر مخصوصی دارد که نگارنده را یاد لطیفه‌ای می‌اندازد: مردی وعده کرد در صورت راه افتادن پرونده‌اش، کوزه‌ای عسل به مسئول ذیربط رشوه دهد. پس از اینکه کارش گذشت، کوزه‌ای را پر از خاک کرد و برای طرف فرستاد. کمی بعد، مسئول ذیربط که فهمیده بود سرش کلاه رفته برای مرد پیغام فرستاد که «پرونده را برگردانید که ایراد دارد!» مرد در جواب پیغام داد که «نه! پرونده ایرادی ندارد! ایرادی اگر هست در ماهیت کوزه است!!» خلاصه اینکه روزنامه فرهیختگان اعلام می‌کند آماده است با هر منبع موثقی که چنین اطلاعات دست‌اولی در اختیار دارد، از طریق مناظره، چاپ مقاله و در صورت لزوم به صورت مستدل، مستند و گسترده وارد تعامل شود!
 
مردم سالاری:دولت بهتر است پاسخگو باشد

«دولت بهتر است پاسخگو باشد»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی عباسی است که در آن می‌خوانید؛یک سال از آخرین کنفرانس رسمی خبری محمود احمدی‌نژاد با خبرنگاران داخلی و خارجی می‌گذرد و هنوز فرصتی پدید نیامده تا خبرنگاران، رودررو با رئیس دولت، سوالات متعددی که در طول این سال پدید آمده را از احمدی‌نژاد بپرسند. 17 خرداد 1390، کنفرانس خبری احمدی‌نژاد پس از خانه‌نشینی 11 روزه اردیبهشت ماه برگزار شد و پس از آن دیگر، برگزاری چنین نشست های خبری به فراموشی سپرده شد.

هرچند، هراز چندگاهی، احمدی‌نژاد سخن از یک کنفرانس خبری می‌زند، اما این اتفاق هنوز نیفتاده است تا در حالی که تقریباً هرفصل شاهد یک کنفرانس خبری از سوی احمدی‌نژاد به صورت گسترده با خبرنگاران بودیم، به یکباره این رسم نانوشته، پایان پذیرد.

اما بحث اصلی، برگزار نشدن کنفرانس خبری نیست، بلکه میزان پاسخگویی دولت به افکار عمومی و مقید دانستن خود به احترام به دادن پاسخ به سوالات عمومی است. این دور از دسترس بودن برای پاسخگویی در حالی است که تریبون سخنگوی دولت هم، عملاً خاموش است و محمدرضا رحیمی که سمت سخنگوی سیاسی دولت دهم را عهده‌دار است، چندان به این سمت اهمیتی نمی‌دهد و تصور می‌شود که خودش نیز در هیاهوی حواشی‌های اطرافش فراموش کرده باشد که سخنگوی سیاسی دولت دهم است.

البته اگر به جمله معنادار احمدی‌نژاد در آخرین کنفرانس خبری‌اش در خرداد 90 در پاسخ به سوالاتی درخصوص جریان انحرافی و حوادث وزارت اطلاعات دقت شود، رئیس دولت از «سکوت» سخن به میان آورد. شاید سکوت در قبال همه مسائلی است که قرار است حتی درآینده طرح شود.

اما از خرداد 90 تا خرداد 91، شاهد اتفاقات و حوادث بسیاری بودیم که برخی از آنها عملاً به دولت گره خورده بود و هنوز فرصتی پیش نیامده تا خبرنگاران به صورت رسمی و مستقیم از احمدی‌نژاد درباره آنها سوال کنند. اتهامات مطرح شده علیه دولت به دولت در خصوص لیست انتخاباتی برای مجلس نهم، انتشار برخی اسناد درباره اختلاس بزرگ، حواشی دادگاه بیمه ایران، انتقادات گسترده به بی‌برنامگی دولت در مهار گرانی، آمارهای مختلف درباره تورم، گزارش دقیق در خصوص اشتغال‌زایی، حواشی انتصاب سعید مرتضوی و بسیاری مسائل دیگر که هنوز دولت پاسخ قابل توجهی به آن‌ها نداده است و تصور می‌شود که دولت درصدد است تا با گذر زمان، این موضوعات نیز به تاریخ بپیوندند و ضرورت طرح و پاسخ به آنها از موضوع خارج شود. اما ای کاش دولت به این موضوع توجه می‌کرد که پاسخگویی به سوالات افکار عمومی یکی از وظایف اصلی دولت به حساب می‌آید. اصولا انتخابات برای آن برگزار می‌شود که منتخبان بدانند با رای مردم به قدرت رسیده‌اند و باید پاسخگوی این رای باشند.

 لذا در کنار همه وقت‌هایی که برای احمدی‌نژاد جهت حضور در برنامه‌های مختلف اختصاص می‌یابد، بهتر است، زمانی نیز برای پاسخگویی به سوالات خبرنگاران اختصاص یابد. این در حالی است که جلسه هفتگی هیات دولت نیز که در دوره‌های گذشته با حضور خبرنگاران رسانه‌های مختلف صورت می‌گرفت، در دولت دهم به صورت گزینشی انجام می‌شود که نمی‌توان حضور چند خبرگزاری را نمادی از همه رسانه‌ها دانست. به هر حال، دولت فراموش نکند که بدون پاسخ ماندن برخی سوالات، تنها به حواشی و شایعات می‌افزاید.

جهان صنعت:بازگشت به نظرات کارشناسان

«بازگشت به نظرات کارشناسان»عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم الهه بیگی است که در آن می‌خوانید؛بانک مرکزی همچنان مدعی کنترل بازار ارز و طلاست اما واقعیت نشان از آن دارد که ثبات بر بازار حکمفرما نیست و شاهد نوسانات شدید قیمت هستیم.

در حالی که سال گذشته دولت اقدامات بسیاری برای کنترل بازار انجام داد اما این سیاست‌ها نه‌تنها بازار را کنترل نکرد بلکه به آشفتگی دامن زد.بسیاری از کارشناسان بر این باور بودند که سیاست‌های غلط و غیرکارشناسی دولت سبب تلاطم بازار ارز و سکه شده است اما با بی‌توجهی دولت به این نظرات عنان بازار از کف دولت رفت و تنها راه چاره را این دانست که با زور و اعمال نرخ دستوری بازار را کنترل کند.حال روز گذشته رییس کل بانک مرکزی اعتراف کرد که سال گذشته اگر بحث علمی، اقتصادی و کارشناسی وجود داشت به طور غیرواقعی شاهد افزایش کاذب قیمت ارز و سکه و حتی طلا نبودیم.

بهمنی از یکسو از سیاست‌های دولت و بانک مرکزی در راستای کنترل بازار و ارز و سکه دفاع کرد و از سوی دیگر از غیرواقعی بودن قیمت ارز و طلا سخن گفت.بهمنی متعجب است که چگونه می‌شود بهای طلا در بازار جهانی در حال سقوط باشد و در ایران در حال افزایش؟ در حالی که بهای طلا در ایران باید معادل بهای جهانی آن باشد، نه بیش از آن!

جالب‌تر اینکه محمود بهمنی اظهار می‌کند که سیاست‌های ما برای کاهش قیمت‌ها- که در چند ماه گذشته اعمال شد- به خوبی پاسخ داد و این سیاست‌ها برای کنترل قیمت‌ها همچنان ادامه خواهد داشت.اما نکته قابل تامل این است که اگر دولت اذعان می‌دارد که قیمت‌ها واقعی نیست و دروغین است و اگر روند بازار خلاف ادعاهای بهمنی است، چگونه مدعی است که  به خوبی بازار را کنترل کرده است؟

حال که رییس کل بانک مرکزی ضعف کارشناسی را پذیرفته، بهتر است به نظرات کارشناسان توجه کرده و از افزایش تخریب اقتصاد کشور جلوگیری کند.

دنیای اقتصاد:حمایت مالیاتی از تولید

«حمایت مالیاتی از تولید»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است که در آن می‌خوانید؛زمانی که آرتور لافر، اقتصاددان شهیر آمریکایی نظریه جدید خود را اعلام کرد مبنی بر آنکه کاهش سطوح مالیاتی نه تنها باعث کاهش درآمدهای مالیاتی نمی‌شود که حتی می‌تواند این درآمدها را افزایش بدهد، بسیاری از اقتصاددانان آمریکا در اوایل دهه 1980 به مخالفت با او درآمدند. این اقتصاددانان معتقد بودند کاهش مالیات از درآمد تولیدکنندگان به افزایش کسری بودجه می‌انجامد، همچنین انتظار داشتند که این کسری بودجه، باعث افزایش تقاضا شده و نرخ تورم را به سطوحی بالاتر از سطح موجود برساند. اما پس از اجرای نظریه او این اتفاق رخ نداد. نرخ تورم برخلاف دیدگاه این اقتصاددانان به میزان قابل ملاحظه‌ای از 9 درصد در پنج سال پیش از کاهش مالیات‌ها به 3/3 درصد در پنج سال پس از آن در آمریکا کاهش یافت.

 نظریه لافر نشان‌دهنده این معنا است که کاهش سطوح مالیاتی نه تنها باعث کاهش درآمد مالیاتی دولت نمی‌شود، بلکه به این دلیل که اشتیاق برای تولید و درآمد را افزایش می‌دهد باعث افزایش رشد اقتصادی و در نتیجه افزایش درآمدهای مالیاتی می‌شود. البته این تمام دلیل نیست؛ زیرا کاهش مالیات‌ها از طرف دیگر می‌تواند موجب کاهش فرارهای مالیاتی شده و از این طریق نیز باعث افزایش درآمدهای مالیاتی شود.

همین‌طور پرسکات، اقتصاددان معروف می‌گوید: کاهش مالیات‌ها ممکن است در کوتاه مدت اثر منفی داشته باشد؛ اما در مقایسه‌ای که او بین دو کشور فرانسه و آمریکا انجام داد با ابراز شگفتی دریافت که افزایش رفاه در نتیجه کاهش مالیات، بسیار بزرگ است. با توجه به توضیح فوق پیشنهاد می‌شود برای حمایت از تولید و در دوره‌ای که طرح هدفمندی یارانه‌ها اجرا می‌شود، تخفیف‌های قابل توجه مالیاتی برای تولیدکنندگان در نظر گرفته شود.

ما باید به هر حال این موضوع را قبول کنیم که یک تولیدکننده هر چقدر بیشتر موفق باشد به همان اندازه هم مالیات بیشتری حتی در نرخ‌های پایین خواهد پرداخت و برعکس تولیدکننده ورشکسته، دیگر درآمدی ندارد که بخواهد مالیات آن را بدهد. اما حمایت از تولید راه‌های زیادی دارد که در اینجا به مواردی اشاره می‌کنیم و قطعا اگر بررسی بیشتری صورت گیرد، می‌توان اقدامات حمایتی بیشتری را غیر از انتشار پول برای تولیدکنندگان در نظر گرفت. اگر چه انتشار پول نه تنها کمک نیست که در نهایت ضد تولید است.

کمک دیگری که برای تولید وجود دارد پرهیز از هر اقدامی است که نیاز به نقدینگی را افزایش و در نتیجه باعث افزایش نرخ سود در بازار آزاد پولی شود. به عبارت دیگر در یک زمان نمی‌توان با یک دست دو هندوانه را برداشت؛ بنابراین چقدر خوب است برای اجرای مرحله دوم هدفمندی یارانه‌ها، نهایت صرفه‌جویی در مصارف بودجه‌ای انجام شود؛ به طوری که امسال به جای کسری بودجه با مختصری مازاد بودجه مواجه شویم.

این کار کمک بسیار بزرگی به اجرای موفق طرح هدفمندی خواهد کرد. به عبارت دیگر طرح هدفمندی یارانه‌ها خود مانند یک پروژه عظیم عمرانی است که از آثار اجرای آن همه مردم بهره‌مند می‌شوند. طبیعی است که هیچ اقتصادی توان تحمل اجرای چند پروژه بزرگ عمرانی را در یک زمان نداشته باشد.

کمک دیگری که به تولید‌کنندگان می‌توان کرد کمک ارزی دولت برای حضور آنها در نمایشگاه‌های عرضه محصولات خود در کشورهای هدف است. این کار کمک خوبی هم به افزایش صادرات غیر نفتی خواهد کرد. با این حال مهم‌ترین کمک به تولیدکنندگان، افزایش قدرت رقابت آنها با محصولات خارجی در بازار داخل است. 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها