اجازه بدهید ساده بگویم و ساده بنویسم و از شما و البته از خودم بخواهم که ساده از این نوشته کوتاه نگذرید و نگذریم. اجازه بدهید ساده و بدون تعارف بگویم که ساده نیستیم و سادگی و بی‌پیرایه بودنمان را از دست داده‌ایم.
کد خبر: ۴۷۳۲۸۵

تا همین چند سال قبل بود که صفحه‌های روزنامه‌ها و محتوای برخی از برنامه‌های صدا و سیما از مفهومی به نام چشم و همچشمی پر بود. اما حالا دیگر انگار که کار از کار چشم و همچشمی گذشته است.

دیگر کسی سراغ این مفهوم تکراری نمی‌رود. چشم و همچشمی مال وقتی بود که ساده بودیم و برخی ساده نبودن‌ها زود به چشم می‌آمد. اما حالا انگار که کار از برخی نیز گذشته است. ساده نبودن در روح و ذهنمان انگار که رخنه کرده است.

حاضریم فرش زیر پایمان را بفروشیم و بهترین ماشین‌ها را سوار شویم و در خیابان‌های دود گرفته ماشین سواری کنیم. حاضریم سه شیفت کار کنیم تا حتما لباس‌های مارک‌دار بپوشیم و باز هم در خیابان‌ها و توی جشن‌ها و مهمانی‌ها قیافه بگیریم.

حاضریم نان شب نداشته باشیم اما هفت قلم آرایشمان به راه باشد و زیباترین باشیم.

حاضریم پول کارگر و کارمندمان را ندهیم اما ماهی یک‌بار تزئینات اتاق مدیریتمان را عوض کنیم. بعضی وقت‌ها در حالی که دلمان برای یک سلام و علیک ساده و یک خنده حسابی و از ته دل تنگ شده اما حاضریم جذبه و غرور کاذب خود را حفظ کنیم و جواب سلام ساده و بی‌پیرایه یک آدم ساده را ندهیم.

حاضریم همه چیز را به دیده شک بنگریم و حتی نزدیک‌ترین دوستان و یارانمان را از خود برنجانیم و قیافه آنچنانی بگیریم و بگوییم: «مگه نشنیدی میگن نیکی که از حد بگذرد ابله گمان بد کند».

حاضریم سال تا سال به هیچ فقیر و در راه مانده‌ای کمک نکنیم که مبادا به ما بگویند: ساده شدی؟ بابا به اینجور آدم‌ها حتی نباید نگاه کنی، چه برسه به کمک کردن.

دیگر مثل گذشته‌هایمان ساده نیستیم. صغری و کبری چیدن هم ندارد. خودمان می‌دانیم که چه بوده‌ایم و چه شده‌ایم.

خودمان می‌دانیم که بعضی وقت‌ها حتی صورتمان را آنقدر بزک می‌کنیم که دیگر سیرت خوب و ساده‌مان را خودمان هم از یاد می‌بریم.

خودمان هم می‌دانیم که زمانی ورد زبانمان «من و تو نداریم» بود و حالا آنقدر به «من» چسبیده‌ایم که دیگر با هیچ چیزی نمی‌توانند آن را از ما جدا کنند. خودمان هم می‌دانیم زمانی برای خودمان که نه، برای مملکتمان می‌جنگیدیم و لباس خاکی تنمان بود.

حالا پول روی پول می‌گذاریم و دلمان می‌خواهد حرف‌های قلنبه بزنیم. فکر می‌کنم که سادگی از سر و رویمان و از کسب و کارمان رفته است.

دیگر به سادگی حرف نمی‌زنیم. به‌سادگی نمی‌خندیم. به سادگی لباس نمی‌پوشیم. به سادگی غذا نمی‌خوریم. به سادگی کنار هم راه نمی‌رویم. به سادگی هم را قبول نداریم. نظر شما چیست؟

صولت فروتن - ‌جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها