در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
استاد شنیدهایم با دست پر به نمایشگاه کتاب میآیید؟
من حدود 24 کتاب دارم و 2 اثر تازه هم دارم که یکی با نام از سالهای دور و نزدیک است که منتشر شده و دیگری نت آواز قناریها نام دارد که امیدوارم تا زمان برپایی نمایشگاه منتشر شود و مردم بتوانند آن را تهیه کنند.
از سالهای دور و نزدیک همان طور که از نامش برمیآید مجموعهای از شعرهای قدیم و جدید من است و در نت آواز قناریها هم در کنار شعرهای عاطفی شعرهای سیاسی و ممنوعه سالهای قبل از انقلاب را آوردهام شعرهایی که در دسترس نیستند و در روزگار سرودنشان برای من دردسرهای فراوانی ایجاد کردند و به دلیل برخی از آنها در قصر شیرین دستگیر شدم و مدتی را در زندانهای ساواک گذراندم و برخی از آنها فقط در آرشیو کتابخانه ملی وجود دارد.
به عبارتی با خواندن این دو کتاب میتوان گفت که با سیرتکاملی آثار شما بخوبی میتوان آشنا شد؟
بله، به تعبیر خودم با محبت قدیم و جدید آشنا میشوند... من برای تدوین و گردآوری این دو کتاب تمام مجلات و منابع قدیم را باور کنید که گشتهام و در انتهای هر شعر تاریخ دقیق سرودن و چاپ آن را آوردهام. به عنوان مثال شعر فلان در مجله تهران مصور سال 1349 شماره فلان منتشر شده است به طور کامل این موارد را آوردهام یعنی میخواهم بگویم مثل کار برخی ها نیست که شعرهای تازه را با تاریخ قدیم منتشر میکنند.
ناشر این کتابها هم که تکا (وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) است؟
بله، هر دو اثر از سری کتابهای نشر تکاست که با حمایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیمنتشر شده و انصافا کیفیت و چاپ خوبی هم دارد.
بخش عمدهای از فعالیتهای فرهنگی شما به حضور در وزارت آموزش و پرورش و تالیف کتابهای درسی باز میگردد. چه شد که به تیم تدوین و تالیف کتابهای درسی پیوستید؟
حدود سال 63 بود؛ روزگاری که دوست و استاد فرهیخته آقای دکتر حداد عادل مسوولیت سازمان تالیف کتابهای درسی را به عهده داشتند و ایشان دعوت کردند و بنده هم به این مجموعه پیوستم و به لطف و نظر ایشان تعدادی از شعرهای من در کتابهای درسی قرار گرفت مانند شعرهای دو کاج و نماز که اگر اشتباه نکنم یکی در پایه سوم و دیگری در پایه چهارم ابتدایی چاپ شدند.
در مورد شعر دو کاج برای ما بیشتر بگویید: در کنار خطوط سیم پیام/ خارج از ده دو کاج روییدند/ سالیان دراز رهگذران/ آن دو را چون دو دوست میدیدند...
این شعر سروده سال 62 است و سال 63 هم در کتابهای درسی چاپ شد.
آیا برای سرودن آن سفارشی داشتید؟
بله به سفارش آقای حداد عادل این شعر را در یک شامگاه رمضان از 12 شب تا سحرگاه سرودم و خوشحالم که مورد توجه قرار گرفت و بتازگی روایت جدیدی هم از این شعرسرودهام که در فرصتی دیگر برایتان خواهم گفت. این روزها باید از بهار گفت از نظر من بهار یعنی اردیبهشت وقتی اقاقیها گل میدهند:
وقتی هوا پر است از عطر اقاقیا
حس میکنی تو هستی و یک حس آشنا
حس میکنی رها شدهای در مه و نسیم
حس میکنی سبک شدهای مثل ابرها
استاد چه شد که به سراغ معلمی رفتید؟
من معلم شدم تا مانند معلمهای بدی که داشتم نباشم! من در دوران تحصیلم و بخصوص دوران ابتدایی خاطرات ناخوشایند فراوانی داشتم و هیچگاه شاخههای گیلاس و آلبالو که در حوض وسط حیاط مدرسه خیس شده برای تنبیه بچهها آماده بودند را از یاد نمیبرم. معلم شدم تا درس محبت و اخلاق به دانشآموزانم بدهم؛ درس احترام درس اتحاد و با هم یکی بودن.
شما جدای از آموزش و پرورش در پرورش و شناسایی استعدادهای ادبی هم معلمی بینظیر بودید. چهرههایی همچون احمد عزیزی، بیژن ارژن و محمد سعید میرزایی که هر یک امروز جایگاهی تثبیتشده دارند و از آموزههای شما بهرههای فراوان بردهاند، دوست دارم برایمان از احمد عزیزی بگویید.
پیش از انقلاب فکر میکنم حدود سالهای 55 بود روزی برای خرید از خانه درآمده بودم و در خیابان جوانی به طرفم آمد و خیلی پرشور و شاعرانه گفت: سلام... با تعجب پرسیدم: شما؟ گفت: من احمد عزیزی هستم، پرسیدم: چه میکنی؟ گفت شعر میگویم. برای همین دعوتش کردم و بردمش خانه، گفت: من در سال 45 در مدرسه میانکل شاگردت بودم. میانکل قسمتی از شهرستان سرپل ذهاب است و آثاری از روزگار آنوبانینی که سلسله شاهان پیش از مادها بودهاند بر دیواره کوههایش دارد.
خلاصه کلام آن که پس از حال و احوال و اینکه پدرش در سرپل ذهاب شهردار بود، گفتم از شعرهایت بخوان، خواند و دیدم انصافا خوب شعر میگوید و استعداد شگفتی دارد.گفتم خب از من چه میخواهی؟ گفت: میخواهم شعرهایم چاپ شوند به نظر شما ارزش انتشار دارند؟ گفتم میشود، چند تا برای من بنویس.
ایشان شعری نوشت و من هم آنها را برای آقای علیرضا طبایی، مسوول صفحات شعر مجله جوانان در آن روزگار فرستادم. طبایی، شعر را با مقدمهای مهرآمیز چاپ کرد و از همینجا احمد عزیزی شد احمد عزیزی اگرچه روزگار در ادامه برای او بازی شگفتی داشت و امیدوارم هرچه زودتر سلامت خودش را بازیابد.
اما به فضل خدا بیژن ارژن پیشرفت کرد. او دستی توانا در رباعی دارد، اما دلیل نمیشود که غزلهای او را نادیده بگیریم و بعد از مدتی به تهران آمد و در صدا و سیما مشغول شده و ترانه هم میگوید که ترانههای خوبی هم سروده است.
سعید میرزایی هم حافظهای قوی و استعدادی شگرف دارد اگرچه کمتر قدر خودش را میداند، اما درباره او باید بگویم همواره به دنبال صورت جدید و درانداختن پردهای نوین است و در روزگاری که همه به یک شیوه و روش غزل میگفتند او جریانی تازه به راه انداخت.
آقای محبت شما جزو معدود شاعران انقلاب هستید که پیش از سال 57 هم مطرح بودید و حتی جایزه فروغ را هم گرفتید. کمی برای ما از این جایزه و چگونگی دریافت آن بگویید.
من این جایزه را سال 52 گرفتم، اما خود جایزه درسال 51 راهاندازی شد و برای اولین بار به احمد شاملو آن را اهدا کردند.
در سال بعد من و اسماعیل خویی را به صورت مشترک انتخاب کردند. به خاطر دارم که آن روزها آقای محمد ذکایی (هومن) غزلسرای خوب معاصر در ایران بود ـ و ما با هم دمخور بودیم و صمیمی ـ اصرار کردم ایشان هم در جایزه سهیم باشند.
این شعر از او را هنوز در حافظه دارم که زیر نظر فریدون مشیری در مجله روشنفکر منتشر شد:
تو از کدام حوالی خراب میآیی؟
که چون صدای پریشان آب میآیی؟
کدام تیر غرور تو را به خون آلود؟
پلنگ کوه، که با پیچ و تاب میآیی!
در مورد هومن باید بگویم اگر بخواهم 3 غزلسرا نام ببرم مانند هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی گزینه بعدی حتما هومن خواهد بود و برخی کارهای او را شهرام ناظری، محمدرضا لطفی و... کار کردهاند.
استاد برگردیم به جایزه فروغ...
مراسم اهدای جایزه در دانشکدهای نزدیک حسینیه ارشاد برگزار شد. مجری برنامه آقای سیدابوالقاسم انجوی شیرازی بود. گزارش این مطلب، هر دو با گزارشهای شبهای شعر خوشه و انستیتو گوته در کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو آمده است. شبهای شعر خوشه، بسیار پرشور بود و در باشگاه شهرداری تهران واقع در میدان بهارستان کوچه خانقاه برگزار شد.
و من هنوز آقای عبدالعلی دستغیب را که روی یک دستگاه فوتبالدستی چمباتمه نشسته بود، یادم هست. همچنین دیدار بسیار گرم و دوستانه مهدی اخوانثالث و خانوادهاش را با احمد شاملو. (و این دیدار چقدر برای من تعجبآور بود، چون در آن سالها رقابت چشمگیری در مجلات بین او و اخوان در مطبوعات منعکس بود.) و طرفداران هرکدام چه جنجالهایی که در دفاع از شاعر دلخواه خود راه انداخته بودند.
شما برای چه شعری این جایزه را بردید؟
شعری دارم به نام فصلی از یادها که منظومه بلندی است که برای آن به عنوان برگزیده انتخاب شدم.
این شعر اگر اشتباه نکنم هنوز به طور کامل و مستقل چاپ نشده است، چرا؟
من 8 قسمت از آن را در سالهای دور و نزدیک منتشر کرده ام و بقیه هم در نت آواز قناریها آمده است. در رابطه با آن باید بگویم که ابتدا فصلی از یادها نام داشت و نخستین فصل آن هم سال 46 در مجله خوشه چاپ شد.
فصل دیگر از منظومه یادها در هفت تار چنگ چاپ شد و فصل سوم آن در مجله جوانان و بخش چهارمش در دریچه شعر و هنر تهران مصور چاپ شده است.
اوایل انقلاب هفتهنامه جنبش بخشِ بلندی از آن را چاپ کرد و مجله آرش، که پس از 7 شماره متوقف شد، بخش دیگری از آن را چاپ کرد.
این قسمتها مقارن با زمان ریاست جمهوری آن آدم ملعون و فراری سروده شده بود که از سوی حضرت امام(ره) از دخالت در جنگ منع و چندی بعد از پست خود معزول شد و مخفیانه از ایران گریخت.
به نظرم این وقایع سیاسی سدی شد برای انتشار شعر من که قدری لحن تند داشت و البته بهحق هم بود و در بازخوانی مجدد، با ذکر توضیح در پانویس صفحات، جریان روشن شد.
معمولا دریافت جوایز شاعر را به سرودن تشویق میکند، ولی جایزه فروغ در سال 52 برای شما نتیجهای معکوس داشت و به یکباره حضور جدی شما در مجلات و به طور جامعه ادبی متوقف میشود، چرا؟
آن روزگار مقارن با درگذشت یکی از دوستان خوبم بود به نام اسدالله عاطفی که خودش از غزلسرایان موفق کرمانشاهی بود و آن قدر متاسف و متاثر شدم از این حادثه که گریههای مداوم و اندوه فراوان مرا بیمار کرد.
علاوه بر این آزار ساواک و در تنگنا بودن هم مزید بر علت شد. آنچنان که شبی در قصرشیرین برای اینکه کار دست دوستان نداده باشم، بسیاری از نامههای پرمحتوای شاعران و دوستان را به کمک برادرم زیر ناودان خانه آتش زدم.
از آشتی دوباره با شعر بگویید؟
تیر سال 1357 سری به قصرشیرین زدم. داشتم آرامآرام از میدان مرزبانی به سمت پایین حرکت میکردم که یکباره، شعر مانند باران در درون دلم ریخت؛ دیدم دارم غزلی میگویم با این آغاز:
چو لطف دوست بر آن قلب نازنین ریزد
شکوفههای سزاوار آفرین ریزد
...
تو در مقام فتوت کم از درخت مباش
که سنگ میخورد و بار بر زمین ریزد
با توجه به حضور چند دههای شما در ادبیات و تنفس در فضای قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی این دو فضا را چگونه ارزیابی میکنید؟
واقعیت امر این است که در آن روزگار یعنی دهه 40 و 50 تعداد شاعرانی که شعر انتقادی و اعتقادی میگفتند بسیار کم و انگشتشمار بود که سرآمد آنها مرحوم اوستا بود که بعد از انقلاب هم رئیس اداره شعر ارشاد شد و ذاتا انسانی شاعر و سلیمالنفس بود تا یادم نرفته این نکته را همینجا عنوان کنم که بسیاری از شاعران هستند که شهره میشوند، اما ذاتا شاعر نیستند به عبارتی بعضی از پرندهها هستند که وقتی جوجه هستند آنها را در قفس قناریها یا دیگر پرندههای خوشخوان قرار میدهند آنها هم به صورت اکتسابی میآموزند که خوش بخوانند، اما ذاتا قناری و خوشخوان نیستند، اما بعضیها قناری به دنیا میآیند ما شاعرانی داریم که ذاتی هستند.
برای گروه دوم مثالی در ذهن دارید یعنی شاعرانی که اکتسابی هستند؟
بله، مرحوم استاد سعید نفیسی که اول روزنامهنگار بود بعد قصهنویس شد و سپس رماننویس، بعدها در رادیو شروع کرد به تصحیح دیوانهای شاعران قدیم و شد مصحح و امروز در کتابفروشیها دیوانهای کهن و متعددی وجود دارد که روی جلد آنها نوشته است به تصحیح سعید نفیسی ایشان اواخر عمر خودش دیگر شعر هم میگفت و شاعر شده بود.
این را هم بگویم که آنها که ذاتا شاعر هستند شعرشان یک مزه ای دارد که گروه دوم ندارد.
استاد برگردیم به ارزیابی شعر انقلاب...
واقعیت امر این است که ما بعد از انقلاب با شاعران جوان خوبی روبهرو شدیم قیصر امینپور، حسن حسینی و در میان آنها که امروز کار میکنند علیرضا قزوه چشم و چراغی است.
همانطور که گفتم پیش از انقلاب شاعران مذهبی کم بودند کسانی مانند طاهره صفارزاده که پیش از آن که به شعر قرآنی و ادبیات آیینی بپردازد مسوول صفحه شعر زن روز بود و شعر سپیدی هم از من چاپ کرد که خیلی دلم میخواهد آن را داشته باشم چون شعر را گم کردهام و ایکاش فرصتی پیش میآمد تا زن روزهای آن زمان را ورق میزدم و شعر گمشدهام را پیدا میکردم، اگرچه من شعر گمشده و ناکام فراوان داشته و دارم که حسرت دوباره خواندن و دیدن آنها را دارم. آقای گرمارودی هم البته از چهرههای فعال پیش از انقلاب بودند که آثار خوبی داشتند در آن روزگار چند شاعر چپ هم داشتیم مانند جعفر کوشآبادی که شاعران خوبی بودند، اما وابستگیهای سیاسی داشتند و چندان مذهبی و اعتقادی نبودند.
به برخی مجلات که شعرهای شما را منتشر کردهاند اشاره داشتید یکی از موارد کارنامه فرهنگی شما همکاری با مجله توفیق است در این رابطه هم برای ما سخن بگویید؟
محمدجواد محبت: من معلم شدم تا مانند معلمهای بدی که داشتم نباشم! من در دوران تحصیلم و بخصوص دوران ابتدایی خاطرات ناخوشایند فراوانی داشتم و معلم شدم تا درس محبت و اخلاق به دانشآموزانم بدهم؛ درس احترامدرس اتحاد و با هم یکی بودن
اگر حافظهام درست کار کند سال 1337 نشریه فکاهیـ سیاسی توفیق درآمد. من مطلبی خوشمزه را در باب دستور زبان، برای توفیق فرستادم. و بعد بیخیالش شدم. بعدها بر دیوار یک دکانی در محلهمان که شیشهاش را با روزنامه پوشانده بود، نگاهم به اسم خودم زیر آن مطلب فکاهی افتاد. هرچه به آن دکاندار اصرار کردم آن را به من بدهد، نداد، حاضر شدم پول روزنامه را هم بدهم، باز راضی نشد. در همان سالها کیهان بچهها درآمد و من خواننده پر و پا قرص آن شدم. کیهان بچهها شمارهای 5 ریال بود و از ابتدای انتشار داستانهای مصوری را بهصورت 4 صفحه کامل در وسط مجله میگذاشت.
من این داستانها را جمع کردم و دادم صحافی کردند. داستان ملکه گلها با ترجمه کاوه دهقان و داستان بلبل که از نوشتههایهانس کریستین اندرسن بود.
اما آن مطلب توفیقی که از داشتناش محروم ماندم، مرا به گفتن و نوشتن تشویق کرد.
سال 38 چند تا مطلب در توفیق داشتم و سال 39 بیشتر و همینطور، بیشتر و بیشتر تا جایی که سال 1344 رسماً همکار هفتهنامه بهحساب آمدم. در شماره نوروزی توفیق مرا نیز همراه آدمهای سرشناسی چون ابوالقاسم حالت، ابوتراب جلی و برادران توفیق معرفی کردند.
آقای محبت شما در راهاندازی و اداره انجمنهای ادبی هم سابقه طولانی دارید . درباره این انجمنها بیشتر توضیح دهید؟
در سالهای 41 و42 انجمن شعری را برادران قریشیزاده (وفا و فاخر) در کرمانشاه راه انداخته بودند به نام انجمن سخن و جزوات ماهانهای هم از شعرهای شاعران انجمن چاپ کردند که در آن جزوهها هیچ اثری از من نیست. پیش از این انجمن، روزگاری که من سالهای دبیرستان را میگذراندم، آقای مرتضی مهدوی چهارشنبهها در یک محضر اسناد رسمی انجمن شعری را دایر کرده بودند.
اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی به پیشنهاد اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی کرمانشاه انجمن شعری راه انداختیم و انجمن خیلی زود طرفداران فراوانی پیدا کرد و شلوغ شد. اما مشکلی که پیش آمد برخورد آرا و عقاید شرکتکنندگان بود.
تعدادی روشنفکر چپگرا سعی داشتند بحثهای آنچنانی را پیش بکشند و با تعدادی دیگر از شاعران واقعی و طرفدار شعر ناب و عقیدتی و انقلابی بحث بالا میگرفت، من تمام تلاشم را کردم تا اینها را با هم سازگار کنم و عاقبت نشد که نشد. من هم کار را رها کردم. عاقبت سال 76 خودم انجمنی با نام رشید یاسمی راه انداختم و این انجمن که اکثریت شرکتکنندگان آن را شاعران جوان تشکیل میدهند به لطف خدا هنوز پابرجاست.
استاد به عنوان آخرین پرسش ما را به شعری تازه مهمان کنید که هم بهاری باشد و هم محبتآمیز!
برگی به کتاب عمر افزود امسال
با لطف خدا بهارگون شد احوال
یک جان و از اشتیاق دیدارت پر
یک سینه و از محبتت مالامال
دوکاج
دو کاج (نسخه اول)
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده، دو کاج، روییدند
سالیان دراز، رهگذران
آن دو را چون دو دوست، میدیدند
روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاجها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تامل کن
ریشههایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی
مردم آزار، از تو بیزارم
دور شو، دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم؟
بینوا را سپس تکانی داد
یار بیرحم و بیمحبت او
سیمها پاره گشت و کاج افتاد
بر زمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط، دید آن روز
انتقال پیام، ممکن نیست
گشت عازم، گروه پیجویی
تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم
راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگ دل را نیز
با تبر، تکه تکه، بشکستند
دو کاج (نسخه دوم)
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده دو کاج روییدند
سالیان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست میدیدند
روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاجها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تأمل کن
ریشههایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با نرمی
دوستی را نمیبرم از یاد
شاید این اتفاق هم روزی
ناگهان از برای من افتاد
مهربانی به گوش باد رسید
باد آرام شد، ملایم شد
کاج آسیب دیده ما هم
کم کمک پا گرفت و سالم شد
میوه کاجها فرو میریخت
دانهها ریشه میزدند آسان
ابر باران رساند و چندی بعد
ده ما نام یافت کاجستان
محمدجواد محبت
از سالهای دور و نزدیک
یوسفعلی میرشکاک: محمدجواد محبت شاعری است که در شعر و شاعری به دنبال دل خود بوده است و بر این اساس نیز شاعری متعادل است که جز در دایره سخن دین و دیانت قلمی برنمیدارد. همچنین از نظر تقوا و رعایت شریعت شاعری تمام است و درخشش 30 ساله او در کارنامه ادبی و در عالم خاص خود نشان میدهد که محبت در فضای ویژه شاعری، نوآوریهایی داشته و از حیث پرورش استعدادها به شدت قابل تکریم است، به گونهای که بسیاری از شاعران ساکن در غرب کشور را تربیت کرده است.
محمدجواد محبت در سرودن شعرهای اخلاقی و کودک و نوجوان تبحر خاصی دارد، اگر کسی در عوالم کودکانه و جایی که امکان حرف زدن دشوار است شعر سرود، شاعر واقعی است. همچنین وقتی محبت در مدح معصومین میسراید یک مسلمان کامل و شیعه مخلص است؛ نه کم میگذارد و نه مبالغه میکند.
علی معلم دامغانی: محمدجواد محبت در زمره شاعرانی است که اشعارش به بعد زمانی محدود نمیشوند، چرا که او با شناخت کامل مقوله شعر، زبانش نیز از گذر زمان عبور میکند و بیشترین تکیهگاه شعر محبت، مبانی توحید و نعت نبیاکرم(ص) و همچنین منقبت اسوههای عالم است که باعث ماندگاری شعر او میشود.
همچنین مولفههای مشرق زمینی را به آسانی میتوان در آثار او معرفی کرد که این خصلت جایگاهی شایسته به شعر او بخشیده است.
همه ما رفتنی هستیم، اما کیمیایی در عالم است که اگر کسی به آن دست یافت جاوید خواهد شد و محمدجواد محبت یکی از آن کسانی است که به این کیمیا دست یافته است و به دست طلب و نیاز به رسول خدا و ائمه اطهار دراز کرده است.
علی موسوی گرمارودی: محبت در تمام دوران، انسانی شاعر و شاعری انسان بوده است و تواناییهای او محدود به قالب نمیشود و در هر سه قالب کلاسیک، نیمایی و آزاد، آثاری درخور آفریده است.
محبت منشأیی برای مقوله شعری غزل ـ روایت در دوران معاصر بوده است و بهترین اشعارش را میتوان غزل و غزلوارههای او دانست. محمدجواد محبت از شاعرانی است که بیش از آنکه معناگرا و سخن آرا باشد انسان وارستهای است، شاعری وجود ندارد که از او دلخور باشد. او همچنین در طبابت گیاهی هم استاد است و اینها در گرو صفای روح و دل اوست، همین دل است که شعر«کوبی» را میسراید و چقدر دلنشین و تأثیرگذار است.
مصطفی محدثی خراسانی: چاپ شدن اشعار استاد محبت در نشریه خوشه هر چند برای استاد افتخار نیست، اما در آن زمان حاکی از آن است که او در آن دوران و از آن دیدگاه هم روشنفکر بود.
محبت به زبان سهل و ممتنع رسیده است. تکنیکهای او برگرفته از معلمی و ارتباط با دانشآموزان است.
بزرگترین دغدغه معلم آن است که شفاف و زلال سخن گوید و این دغدغه در شعر محبت توسعه یافته و یک ملت مخاطب شعر اوست. استفاده از ظرایف و ظرفیتهای شعر کلاسیک دیگر توفیق محبت و یگانگی شعر و شاعری اوست. ما شاعران مسلمان و روشنفکر زیاد داریم، اما شاعران روشنفکر مسلمان انگشتشمارند که یکی از آنها به زعم من استاد «محبت» است.
سینا علیمحمدی / گروه فرهنگ و هنر
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم