در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اگر منظورتان فلسفه مدرن غرب است، باید بگویم که این تفاوتها بسیار عمیقاند. در غرب، فلسفه مسیحی و یهودی در قرون وسطی و تا حدی پس از آن، هنوز، توجه زیادی به متون مقدس داشتند، فلسفه اسلامی هم همواره متون دینی را مد نظر داشته است. نه این که کاملا متکی به این متون، یا صرفا الهیات (و نه فلسفه) باشد، بلکه توجه زیادی به ویژه به معنای درونی متون دینی داشته است. برخی از فلاسفه بزرگ اسلامی، مانند ملاصدرا، و پیش از وی ابن سینا، تفاسیری بر قرآن نوشتهاند. مشابه اینها را در غرب، نیز، داریم: سنت توماس آکویناس و بسیاری از متفکرین یهودی فیلسوف هم بودند.
حال، ویژگی مهم فلسفه مدرن که از دکارت آغاز میشود، این است که عملا متون مقدس را به عنوان منبعی برای دانش فلسفه نادیده میانگارد. گرچه، این جا و آن جا بودند کسانی که تا اندازهای نظر به این متون داشتند، ولی فلسفه مدرن اروپا از دکارت به بعد دیگر علاقهای به متون دینی نداشت. و اگر هم چنین چنین علاقهای وجود داشته، بیشتر در سطح اخلاقیات -و نه متافیزیک- بوده است. از سوی دیگر، حکمت خالده به متون مقدس همچون وحی پروردگار مینگرد و بر این باور است که متون مقدس در بعد درونی، یا معنوی، خویش از آن خرد جاودانی برخوردارند که دلمشغولی حکمت خالده است. از این رو، قلب و ذات مذاهب (آن چنان که در متون مقدس کاملا هویداست) همان دین جاودان (religio perennis) ، دین ازلی یا خرد جاودان (sophia perennis) و خرد ازلی است که فلسفه جاودان با آن سروکار دارد. هم از این روست که فلسفه توجه بسیار به متون مقدس -نه فقط همچون منبعی برای اخلاقیات، بلکه همچنین به عنوان منبعی برای متافیزیک- دارد.
شما بین اساس قرار دادن متون مقدس، که بیشتر مربوط به چیزی شبیه به الهیات میشود، و توجه به متون مقدس در زمینهای فلسفی تفاوت قایل شدید. چگونه فلسفه میتواند به متون مقدس توجه کرده و آنها را در خود بگنجاند، در حالی بیشتر این متون به زبان فلسفی نوشته نشده، و اغلب از زبانی روایی و کنایی برای رساندن معنا استفاده میکنند؟
فکر میکنم با توجه به دو حقیقت مهم، که در فلسفه جاودان تاکید و توجه بسیاری به آنها شده، میتوانیم موضوع را قدری روشنتر کنیم. نخست آن که قائلان به حکمت خالده باور دارند که ابزار وحی چیزی جز نیروی عقلانی در معنای متافیزیکی آن نیست، که در عین حال ذهنمان را روشن ساخته، ما با دانش قرین میسازد. برای مثال، در عربی، واژه "عقل" که به معنای نیروی عقلانی - (intellect) نه فقط استدلال،که علاوه بر آن نیروی عقلانی در معنای قرون وسطایی آن- است، با خود ابزار وحی، یعنی فرشته جبرئیل که قرآن را به پیامبر نازل نمود، قرین و همراه است. همچنین، در فلسفه اشراقی آگوستین، دانش نوعی اشراق و روشنایی تصور میشود که فرشتهای آن را برای ما به ارمغان میآورد. وحی، نیز، پیامی است که تنها توسط کسی وارد دنیای ما میشود که میتوان گفت نمایندگی فرشتگان را دارد. لذا، نکته اول این که ابزاری که معنای متون مقدس به کمک آن آشکار میشود، و ابزار کسب دانش در معنای ذهنی و عقلی آن، هر دو یکیاند.
ثانیا، فلاسفه -منظور فلاسفه سنتی است، که پیرو فلسفه جاودانیاند- نه تنها واژه به واژه که در سطح نمادین نیز به متون مقدس مینگرند. لذا، حتی اگر مطلبی صرفا وصف چیزی (فرضا سرود سلیمان در عهد عتیق) بوده باز هم توانسته منشاء تفاسیر متافیزیک و عرفانی عمیقی قرار گیرد. چه، فلاسفه سنتی به این متن نه تنها در معنای تحتاللفظیاش نگریستهاند، بلکه جنبه نمادین آن را نیز از دور نداشتهاند. در اسلام، تفاسیر بسیار زیادی از قرآن، چه از جانب صوفیه و چه از سوی فلاسفه اسلامی، داریم که در آنها حتی مطالبی که به صورت داستان زندگی پیامبران روایت شدهاند، به نحوی نمادین تفسیر و معانی فراتاریخی و متافیزیک از آنها مراد شدهاند.
اخیرا بسیاری از فلاسفه به اصطلاح پستمدرن اروپا مطالب متون مقدس را به نحوی -و در معنایی، بسیار بازتر از پیشینیان مدرن خویش- در فلسفه خود وارد نمودهاند. تصور میکنید این احتمالا نشان از امکانات جدیدی برای گفتمان با چشمانداز سنتی دارد؟
فکر نمیکنم. البته، بستگی بدان دارد که پستمدرنیسم به کدام سو میرود. هر چند سال یک جریان جدید میآید، که تا بخواهید مطالعهای پیرامون آنها کرده باشید، نوبت دیگران میرسد. تا جایی که به متون مقدس مربوط میشود، بله، این میتواند آغازی باشد، ولی پستمدرنیسم در مجموع منکر قطعیت در دانش است. تلاش پستمدرنیسم بر در هم ریختن دنیای معانی فلاسفه سنتی است، و درک آن از نیروی عقلانی، تواناییهای ذهنی، و چگونگی کسب دانش، تفاوت بسیاری با تصورات فلسفه جاودان دارد. از این رو، گرچه اکنون شاهد مواردی از علاقه به خواندن متون مقدس هستیم، ولی به نظر من نحوه این خواندن و معنایی که از آن مستفاد میگردد، در این دو مورد بسیار با یکدیگر متفاوتند.
همچنین، اندیشمندان پستمدرن تمایل به تاکید بر چیزهایی چون اختلافهای فرهنگی دارند، که از نظر آنها مطلقاند...
خوب، آنها نسبیتگرا هستند؛ بدین معنا که در نهایت متون مقدس را میخوانند، ولی وحی را در معنای واقعیاش -این که واقعیتی الهی، خداوند، وجود دارد، که میتوان دانش را، چه به صورت کتاب و یا در هندوستان به صورت مخلوقات، یا هر شکل دیگری، به بشر بنمایاند- نمیپذیرند. وحی در معنای متافیزیکیاش، از نظر آنها قابل قبول نیست. لذا، همان طور که گفتید، آن چه که برای آنها مهم است، تعین (determinance) فرهنگی است، که همه چیز را تا حد نوعی نسبیتگرایی صرف تقلیل میدهد. این موضوع سابقهای طولانی دارد، و بخش بزرگی از فلسفه پستمدرن نوعی گرهگشایی و رازگشایی صرف از آن فرآیند است. منظورم از "آن"، فرآیندی طولانی است که طی آن فلاسفه خردگرا تلاش کردند منکر قطعیتهای دینی شوند. و چنین بود که، الهیات طبیعی و مسیحیانی که کوشیدند همچنان به دین بر پایه ایمان و نه عقل پایبند بمانند، اندک اندک به حاشیه رانده شدند. اکنون، شاهد نوعی احیا در درون الهیات کاتولیک و نه تا اندازهای الهیات پروتستان هستیم، که تلاش میکند به وضعیت گذشته بازگردد. در هر صورت، تا جایی که به فلسفه مربوط میشود، بار دیگر این مباحث و موضوعات زنده شدند، و در سده نوزدهم جامعهشناسی و پوزیتیویسم اگوست کنت و دیگران کوشیدند حقیقت دین را به پیآمدهای موقعیت اجتماعی -حاصل تعینهای اجتماعی و فرهنگی- تقلیل دهند. به این بیان باید گفت اگر این وحی که "تو کشته نخواهی شد"در کوه طور به حضرت موسی نازل گردید، شرایط فرهنگی قبایل بدوی شبه جزیره سینا یا چیزی شبیه آن، یا یهودیان مصر، تعیین کننده آن بودند.
خوب، سنت اصولا چنین چیزی را نمیپذیرد، و فلسفه جاودان را کاری به تقلیل حقیقت متون مقدس تا حد تاثیرپذیری از شرایط فرهنگی نیست، بلکه این متون را از جانب پروردگار میداند و تمام تلاشش در این است که به معنای درونی آنها پی برد. و البته، این واقعیت را که، به گفته قرآن، خدا با مردم تنها به زبان آنها سخن میگوید، قبول دارد. معنای این سخن آن است که متون مقدس به زبان خاص جوامع بشری نازل گردیدند، تا مردمان از آن سر درآورند. ولی، درکنار لایههای عمیق معانی، از معنایی ورای همه معانی دیگر برخوردارند. مثلا، مسیحیت را در نظر بگیریم. مسیح در موعظه مشهورش بر فراز کوه اورشلیم، به برخی تعالیم والای اخلاقی اشاره نمود. فرض کنیم، برخی از مسیحیان بخواهند بگویند، "اوه، تعیین کننده این سخنان شرایط اجتماعی و فرهنگی آن زمان اورشلیم بود، و هیچ ربطی به واشنگتن دیسی یا فیلادلفیای سال 2004 ندارند.... " کسانی وجود دارند که چنین میاندیشند، ولی آنهایی که مسیحی مومناند باور ندارند که آموزشهای مسیح صرفا در چارچوب و مقید به شرایط فرهنگی فلستین در 2000 سال پیش بودند. به بیان فلسفی، و تا جایی که به فلسفه جاودان مربوط میشود، فلسفه پستمدرن به هیچ وجه نمیتواند اثبات کند که متون مقدس متعین به شرایط فرهنگی بودهاند. موضوع فقط ایمان افرادی است که به آنها وحی شده است.
همان طور که اشاره کردید -و فکر میکنم این یکی از نکات فلسفه جاودان است، که بیشتر مردمی که از خارج بدان مینگرند، به درستی آن را درک نکردهاند- علیرغم قطعیت وحی، هنوز در فلسفه جاودان تاکید بر این تفاوتهاست.
بله، قطعا، فلسفه جاودان نه تنها بر تفاوتهای بین صور (forms) تاکید دارد، بلکه بر آن است که تفاوتهای بین این صور فینفسه -این که در سطح صور، هندوئیسم شباهتی به یهودیت ندارد- و معانی آنها واجد اهمیتاند. ولی آن چه که علاقهای بدان ندارد، انکار این نکته است که چیزی چون یک واقعیت واحد در ورای زمان وجود دارد. فلاسفه پستمدرن چنین چیزی نمیگویند، ولی منکر وجود واقعیتی در ورای توالی مکانی-زمانی هستند، که در آن زندگی میکنیم، و لذا همه چیز صرفا به جریانی در زمان تقلیل مییابد.
به عقیده شما اسلام و تاریخ فلسفه اسلامی، در پذیرفتن فلسفه سنتی، راحتتر از مثلا مسیحیت در غرب، که در سراسر دوران مدرن تدریجا با دین فاصله گرفته، عمل کرده است؟
سید حسین نصر: بله، و دلیلش هم این است که در جهان اسلام آن چه که ما آن را دانش روحانی (gnosis) میخوانیم، یعنی همان متافیزیک خالص، و مسیری روحانی مبتنی بر دانش، دانشی که رستگار میکند و بر همه پرتو میافکند، همچنان به حیات خویش ادامه داده، و تا زمان ما بسیار نیرومند باقی مانده است. در حالی که در غرب مسیحی، در اواخر قرون وسطی، این اشکال دانش و بصیرت و روحانیت مبتنی بر خرد تا اندازهای زیادی تضعیف شدند و در وهله نخست جای خود را به نامگرایی (nominalism) صرف دادند، در حالی که فلسفه مسیحی هنوز زنده بود. سپس، توسط فلسفه مدرن، شورشی علیه فلسفه مسیحیت در رنسانس، و به ویژه سده هفدهم، درگرفت. این اتفاقات در دنیای اسلام رخ ندادند، نه به خاطر آن فلسفه اسلامی خرفت بود و از درک آن چه که فلاسفه در غرب میکردند عاجز، بلکه بدین دلیل که نیازی نبود به شیوهای دکارتی بر شکی که در ذهن دکارت (درست به دلیل نبود اشراق عقلی) پیش آمده بود، فائق آید.
در سدههای آغازین تاریخ مسیحیت، مسیر حیات دو فلسفه مسیحی و اسلامی بسیار به یکدیگر شبیه بود، به اضافه این واقعیت که بسیاری از متون اسلامی به لاتین ترجمه شده و تاثیر زیادی بر فلسفه غرب گذاشته بودند. فلسفه مسیحی، مستقل از این نفوذ و تاثیر، مسیری از بسیاری جهات مشابه را میپیمود - ولی، این مسیر کاملا با فلسفه اسلامی یکسان نبود، چرا که مثلا فلسفه مسیحی قایل به تناسخ بود، در حالیکه فلسفه برخلاف آن تصور مینمود. ولی فلسفه اسلامی، برخلاف غرب، به جای آن که اشراق را در برابر تجربهگرایی قرار دهد، راه دیگری را پیمود و بیش از پیش با آموزههای اشراق و دانشی که روشنیبخش و نجاتدهنده است، نزدیک شد. و بدین ترتیب، به صورت حامی بزرگ فلسفه جاودان تا عصر حاضر درآمد.
فکر میکنید چیز خاصی -مثلا عقیده به تناسخ- در اساس سنت مسیحی وجود داشته، که آن را در برابر چرخش مدرن دکارتی آسیبپذیر ساخت، یا این تنها یک اتفاق در تاریخ بود؟
سید حسین نصر: موضوع بسیار پیچیدهای است، و تا آن جا که موضوع به دین مربوط میشود، باید گفت عوامل متعددی دستاندکار بودند، که پیروزی نیروهای ضد دین بر اندیشه مسیحیت در غرب بسی آسانتر از بسیاری از بخشهای دیگر دنیا تحقق یافت. قبل از همه، این که مسیحیت وارث نوعی خردگرایی بیخردانه حوزه مدیترانه باستان و بازتاب میل بر فائق آمدن بر این خردگرایی کاذب بود. البته، خیلی زود به خرد (sapiens) و فلسفه خاص خود دست یافت و این کار را بدین دلیل کرد که بتواند نیروی کفر را در دنیای قدیم خنثی سازد. مسیحیت زمانی بدین کار مشغول بود، ولی سپس این خردگرایی بود که در دوران رنساس و مستقل از مسیحیت بر بالای سرش برخاست و تا اندازه زیادی فلسفه مسیحی را به حاشیه راند. نه تا آن اندازه که به حیاتش خاتمه دهد، بلکه آن را از جریان اصلی فلسفه در اروپا، که این بار کاری به دین نداشت، بیرون راند. چنین اتفاقی در تمدنهای دیگر جهان -نه فقط در تمدن اسلامی، بلکه همچنین در تمدنهای هندو، چینی، ژاپنی و غیره- رخ نداد. در آن موارد، این غرب از لحاظ نظامی قدرتمند (در نتیجه سکولاریزیم) بود که در دوران استعمار بر آنها پیروز شد، و سکولاریزم را با خود به این جوامع به ارمغان برد، که این خود داستان دیگری دارد.
عناصر بسیار دیگری در ساختار مسیحیت وجود دارند. برای مثال، در اسلام، بعد معنوی که در وهله نخست با صوفیه همراه بود، و دانش، یا همان دانش روحانی (gnosis) و علم الهی، که در آن مستتر بود، همواره و به روشنی حامی سنتها بودهاند. گرچه، این جا و آن جا ممکن است کسی بدان حملهور شده باشد، ولی بسیار زنده و شاداب باقی ماند. در حالی که در مسیحیت، با وجود جریانات عرفانی بزرگ قرون وسطی -که برخی از آنها مانند جریان سنت بوناونتور و دانته بسیار خردمندانه و در واقع اشکالی از فلسفه جاودان در عالیترین سطح آن بودند- کلیسا به هیچ وجه حامی آنها نبود، و برعکس به تدریج آنها را از میدان به در کرد. لذا، در دوران مدرن، میتوانید بپرسید، "چه بر سر عرفان مسیحی آمد؟ چرا در سده هجدهم آلمان یا فرانسه دیگر خبری از اکهارت و سن بوناونتور نبود؟ چه پیش آمد؟" البته، سکولاریسم بسیاری چیزها را از بین برد، ولی خود دین -خود کلیسا- نیز مدافع و نگاهبان خوبی برای جریانات عرفانی نبود. لذا، پس از قرون وسطی، این جریانات بیش از پیش دستخوش ضعف شدند، طوری که برخی از آنها به کلی به حاشیه رانده شدند و به صورت فرقی کوچک درآمدند که بیشترشان به تدریج از میان رفتند. سرانجام زمانی فرا رسید که جنبههای درونی مسیحیت بیش از پیش از دسترس دور ماندند. تمام اینها، عوامل و عناصری هستند که باید در نظر گرفته شوند، و در پاسخ به پرسش شما باید بگویم که مجموعه بسیار پیچیدهای از رویدادها، دست اندرکار بودند.
در نوشتههایتان به سه نگرش مشخص در اسلام معاصر -اصطلاحا اصولگرا، مدرن و سنتی- اشاره کرده و توجه دادهاید که تنها دوتای نخست نمونههایی در نهادهای اجتماعی-سیاسی دارند. پس، انتظار چه نوع پیامدهای سیاسی، اخلاقی، و محیطی را باید از شکل مشخصتر دیدگاه سنتی داشته باشیم؟
من نمیدانم چه دنیایی برای بیان سیاسی دیدگاه سنتی مناسبتر است. این را تنها خدا میداند، ولی دیدگاه سنتی تاثیرات خود را بر دو دنیای دیگر دارد. این واقعیت که فعلا در جهان اسلام هیچ حکومتی وجود ندارد که اصولگرا و نه مدرنیست، بلکه سنتی باشد، بدین معنا نیست که نفوذ اسلام سنتی از جهات دیگر در کشورهایی که به این دو صورت هستند، اندک است. منظورم از این بیان، وجود یک ساختار دولتی یا اجتماعی کامل بر اساس آموزههای اسلام سنتی است... اولا، در بخشهایی از جهان اسلام امروز، که با اصولگرایی اداره میشود، تندروی دیده نمیشود. ممکن است، آن چنان که در تاریخ اسلام سنتی شاهدیم -مثلا، امپراتوری عثمانی، در ایران، در مصر دوره مملوک، در اسپانیا به ویژه در دوره حاکمیت اسلام، و غیره- مدارا نسبت به مذاهب دیگر وجود داشته باشد. ثانیا، خبری از پذیرفتن بیخردانه غربی شدن یا مدرن شدن نیست. قبول دارم که امروزه برخی از عناصر گریزناپذیرند. ولی، از خیلی چیزها میتوان پرهیز نمود، و در این موارد میتوان تا جایی که امکان دارداز اشکال سنتی هنرها، حرف، و فناوریهای جایگزین استفاده نمود. امروزه، هر کشوری در جهان اسلام، خواه مدرنیست یا اصولگرا، در تلاش است فناوری و صنعت غرب را به داخل بیاورد، و به همراه آن تمام پیامدهای محیطی نیز خواهد آمد. سنتگرایی روش خردمندانه برخورد با این تحولات است.
این که کشورهای دیگر در خارج از جهان اسلام اجازه حیات به چنین چیزی را خواهند داد یا خیر، موضوع دیگری است. این میتواند موضوع بحث دیگری باشد، نه بحث امروز ما. ولی، همین جا بگویم که در کشوری که کاملا بر اساس آموزههای اسلام سنتی اداره میشود، شاهد این تفاوتها خواهیم بود: نگرش به مذاهب دیگر، نگرش به اقلیتهای دیگر، موضوع حیات هنر اسلامی، اندیشه سنتی اسلام، و در عین حال شیوههای تولید که بیشتر سنتی و کمتر مخرب محیط باشند، و بسیاری چیزهای دیگر. البته، در حالی که اقتصادی جهانی داریم که در تلاش است همه چیز را در خود محصور نماید، مستثنی بودن بسیار دشوار است. نمیخواهم بگویم در دنیایی که همه چارنعل در جهت دیگری به پیش میروند، این کار صد در صد صورت واقعیت به خود گیرد. ولی، تفاوتها ملموس خواهند بود. در این میان، نقش اسلام سنتی در جهان اسلام دقیقا تلاش در جهت ممانعت از بیان تفاسیر افراطی، چه از سوی اصولگرایان و چه از جانب مدرنیستها، در جهان اسلام است. این نقشی، به غایت مهم است.
مایکل بارنز نورتون
ترجمه: ع. فخریاسری
منبع :مجله فلسفه و کتاب مقدس
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتوگو با دکتر سیدمرتضی موسویان، ضرورت و اهمیت داشتن دکترین در رسانه و دلایل قوت و ضعف رسانههای داخلی و معاند را بررسی کردهایم
ابراهیم تهامی، مهاجم سابق تیمملی در گفتوگو با جامجم:
گفتوگو با محمود پاکنیت بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون
در گفتوگو با تهیهکننده مستند معروف شبکه سه اولویتهای موضوعی فصل جدید بررسی شد