حالا که داریم اینها را می‌نویسیم، یعنی سر صبحی، وروجک‌خان در حال تناول مقادیر معتنابهی میوه هستند و سر از پا نمی‌شناسند. نمی‌دانیم چرا هر وقت به خانه ما تشریف می‌آورند، یاد کمبود ویتامین‌هایشان می‌افتند. ما هم که در حال تایپ همین کلمات هستیم و هرچند ثانیه یک بار به تعارف‌های وروجک با نیشی باز پاسخ مثبت می‌دهیم. البته بعدش کتکش را هم می‌خوریم. خلاصه که بد وضعیتی است.
کد خبر: ۲۱۹۵۵۷

عرضم به حضورتان که هر چه می‌خواهید بگویید ولی این هفته تعداد نامه‌ها، ای بگویی، نگویی خوب است و رضایت ما را کمی تا قسمتی فراهم نموده‌اند  ببخشید همین الان مجبور شدیم، برای نجات قندان قند از دست وروجک وارد عمل شویم!!  خب می‌گفتیم، اما برخلاف نامه‌ها این هفته ایمیل‌هایمان چندان زیاد نبود، ما هم که حساس! بگذریم. بهتر است اینقدر نق نزنیم و خودمان با پای خودمان برویم سراغ پاسخ به نامه‌ها:

جناب آقای ناظمی عزیز خواهشمندیم از همین صفحه و به واسطه آن به سوالات یک عاشق دلخسته نجوم پاسخ دهید. البته ایشان گفته‌اند ما شما را به یک لیوان قهوه یا آب پرتقال هم دعوت کنیم، اما عمرا، چون شما اصولا مهربان‌تر از این حرف‌ها هستید و بدون قهوه هم به سوالات این عشق نجوم جواب می‌دهید. اسم این عشق نجوم گوزل است و پرسیده: اولا چه راه‌حلی داری برای این که ایشان غیر از خواندن فیزیک منجم شوند؟ دوما: برای المپیاد نجوم چه شرایطی لازم است؟ بعد هم پرسیدند برایم مهم است که بدانم شناسایی 152 جرم آسمانی در یک شب چه جوری است یعنی اون 152 جرم چی هستند و چطوری داورها می‌فهمند که دواطلبان آنها را مشاهده کردند.

خود ما که شخصا چیزی نفهمیدم ولی احتمالا پوریا  ناظمی می‌فهمند و پاسخ می‌دهند.

تی تروی (انصافا این اسم‌ها را از کجا می‌آورید؟) برایمان نامه نوشته و گفته که مشتری جدید است و ما باید تحویلش بگیریم که گرفتیم. بعد هم نوشته که از طرفداران طنز عرشیاخان شده‌اند: «فقط می‌خواندم و از خنده روده‌بر می‌شدم. خوشا به حالش. ما که از این هنرها نه داریم، نه دیدیم، نه خریدیم، نه خوردیم، نه پوشیدیم.
راستی شما ندارید یه مدت به من امانت بدید؟» در ضمن آرزوهایت هم حتما چاپ می‌شود.

زاهده- ف که تا الان داشتی برای کنکور درس می‌خواندی و همیشه امیدوار بودی یک روز وقت پیدا کنی و برای مجله و صفحه ما یک نامه بنویسی، خوشحالیم که حالا شدی یک نامه‌نویس دائمی. ببینیم چند مرده حلاجی و از این به بعد هر چند وقت یک بار برایمان نامه می‌نویسی. بله!

زهرا بزرگی حال و احوال؟ چه عجب یاد ما کردی؟ ای بابا، اون افسردگی و ناراحتی دود شد و هوا رفت و ما دوباره شدیم همان کافه کاغذی همیشگی با مقادیر معتنابهی نیش باز و یک‌چهارم قاشق غذاخوری شیطنت. چرا از این که هیچ چیز قابل برگشت نیست ناراحتی؟ اگه اون چیزها نگذرند که چیزهای جدید از راه نمی‌رسند. (چی گفتم، یکی نیست بگه تو رو چه به سخنان فاضلانه گفتن؟) خلاصه که می‌خواستم بگم خیلی غصه نخور. زندگی همه جورش  خوبه، حتی وقتی که داره حالت رو می‌گیره. (به‌به، به‌به، چه سخنان حکیمانه‌ای، فکر کنم دیگه یواش یواش وقتشه صفحه شترگاو جان را هم مصادره کنم. چی‌ام کمه؟ هم استعدادش رو دارم هم خیلی بهتر می‌توانم کلمات قلمبه سلمبه بنویسم، والاه. به هر حال مرسی که نگران حال ما شده بودی. اگه این محبت‌های گاه و بیگاه شما نبود هم که ما باید می‌رفتیم سرمان را می‌گذاشتیم و می‌مردیم. دست شما مرسی!

«بسی از دستتان افسرده‌ایم که هر بار که نگاه مبارک ما به این صفحه شما می‌افتد پر است از شکایت که چرا میل نمی‌فرستید؟ چرا نامه نمی‌زنید؟ و دیگر هیچ.

ما که عرض می کنیم هر هفته پای این کامپیوتر می‌شینیم و شروع می‌کنیم به ایمیل زدن به شما کیه که بخونه؟
دیگه برات عرض کنم که قبلا‌ها بامزه‌تر بودی، فکر کنم این رو تو همه ایمیلام گفتم. چی بگویم که اوضاع حرف و چرت و پرت بسی خراب است. دیگه ما بریم برسیم به کار و زندگی‌مون که از قدیم گفتن کار فردا را به امروز موکول نکن کار امروز تو انجام بده فردا پیشکش.» اینها را هم باران 16‌ساله گفته که همیشه یک جورهایی از دست ما شاکی است. باران جان در این دور و زمانه‌ای که حتی عمو یادگار هم نمی‌رود توی غار و خانه پر شده از بخاری گازی و شوفاز و تازه شومینه‌ها هم هیزم مصنوعی دارند، ما نمی‌دانیم اصولا به تو چه هیزم تری فروخته‌ایم؟ اصلا هیزم ترمان کجا بوده و تو هیزم برای چه می‌خواسته‌ای. هر چه فکر می‌کنیم یادمان نمی‌آید. تو اگر یادت بود به ما هم بگو دخترم.

یک ایمیلی هم از جوجه تنبل به ما رسیده که در عین چوبکاری ما را حسابی مشعوف کرد. البته از این بابت که یک بار در عمرمان مثمرثمر واقع شدیم. بخوانید: «کافه جون به خدا تو و شتر اگه نباشید این ضمیمه خیلی بد می‌شه.
من امسال برادرم رو بعد از 5 ماه بیماری از دست دادم. خیلی ناراحت بودم. دیگه داشتم افسردگی می‌گرفتم. توی اون شرایط سخت، من همیشه اول صفحه شتر رو می‌خواندم. خیلی دلم آروم می‌شد. می‌دیدم من تنها مشکل ندارم. بعد می‌آمدم سراغ صفحه تو. درسته که نمی‌خندیدم، اما حداقل گریه هم نمی‌کردم. یه جورهایی کمتر غصه می‌خوردم. می‌خوام بگم الهی همگی 120 سال زنده باشید که این بچه‌ها کسی رو داشته باشند که باهاش درد‌دل کنند.» اولا که جوجه تنبل عزیز تسلیت ما و همه نویسندگان نسل سوم را پذیرا باش. دوما که جنابعالی به ما خیلی لطف داری. سوما که 120 سال خیلی زیاده  لااقل برای شتر!  ولی حالا چون تو هستی اشکال نداره، جهنم ضرر. سعی می‌کنیم تحملش بنماییم. باز هم برایمان ایمیل بفرست. امیدوارم دفعه بعد از خواندن صفحه ما لااقل نیشخندی، لبخندی، خدای نکرده پوزخندی چیزی بزنی.

یک دوست عزیزی هم که خودش را معرفی نکرده ضمن ابراز محبت بی‌پایان به اینجانب و دادن لقب نامرد به این بنده حقیر گفته که چرا تحویلش نمی‌گیرم! ما نوکرتیم شما از این به بعد ایمیل بزن اسمت را هم بنویس ببین تحویل می‌گیریم یا نه. امیدوارم آرزویت برآورده شود.

ناشناس از یه جایی هم نوشته که استاد ریاضی اساسی حالش رو گرفته و خلاصه که سر کلاس ریاضی بهش خوش گذشته است. دخترم یا پسرم (نمی‌دونم) هیچ غصه نخور که یک همدرد اساسی اینجا داری. اصولا تخته سیاه‌های مدارسی که ما در آنها درس می‌خواندیم، از این خاطره‌ها زیاد داشتند. هیچ اتفاق خاصی نیفتاد. فقط بساط هر و کر مدتی به راه بود. البته آخر سال وقتی کارنامه‌مان را می‌گرفتیم، دیگر خیلی خنده‌مان نمی‌آمد ولی خب، با آن هم سوختیم و ساختیم. خیلی منتظر شدم مرا به عنوان یک استعداد شگرف یک روز کشف کنند و بفهمند که اصولا هوش من فراتر از این حرف‌هاست ولی نشد. حالا تو هم زیاد غصه نخور. در ضمن خانواده محترم ناشناس جان، می‌بینید که ما ایشان را به وفور تحویل می‌گیریم، پس بگذارید بهمان ایمیل بزند. قول می‌دهد، از این به بعد بچه خوبی باشد و درس‌هایش را هم بخواند. مرسی!

ایرانی عزیز قول می‌دهم شلوغی نکنم، آرزوهایت را ایمیل کن. فکرش را که کردم دیدم خییییییییلی باحاله!
ای بابا چرا به آدم نمی‌گویید، صفحه ترکید. ما هم گرم شدیم همین جور داریم برای خودمان نامه جواب می‌دهیم. خب به آدم بگویید. پیاده رو و باقی قضایا...  .

kafekaghazi@gmail.com

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها