
نزد آقا سیدصادق [مجتهد اول طهران] رفته دیدم دور آقا را گرفته و آقا مشغول تدریس است. سلام کرده از نبودن جا درب حجره نشستم. یکی از کتب مهمه عربی را در دست دارد و مساله غامضی از آن را شرح و معنا میکنند.
لیکن بهطور اختصار و مبهم. پس از اتمام درس گفتم جناب آقا این مساله را مجددا تکرار فرمایید که استفاده حاصل شود چه از این بیانات مختصر فایده کامل حاصل شد، آقا، نظر تند و غضبآلودی از روی تحقیر بهجانب من کرده فرمودند: تو را به این فضولیها چه؟ گفتم: تقاضای فهمیدن مسائل علمی، ربطی به فضولی ندارد، دانستن علم به بزرگی و کوچکی نیست و همان مساله را بلاتامل بهقدر دو ورق خوانده و ترجمه کردم. آقا اینطور که دیدند فورا برخاسته بهجانب من آمدند و من هم برخاسته مستعد شدم و تصور کردم قصد زدن مرا دارد، چون به من رسید صورت مرا بوسیده دستم را گرفته پهلوی خود نشانید... و از حال و موطنم جویا شدند ... یک دست لباس به اندازه من خواستند ... لباسی که خواسته بودند مرا به پوشیدن آن امر کرد و بهدست خود عمامه بسته به سرم نهادند و من تا آن روز عمامه نگذاشته با کلاه بودم.
لطفالله اسدآبادی، شرح حال و آثار سیدجمالالدین اسدآبادی،
قم، دارالفکر، 1349، ص 20.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
«جامجم» در گفتوگو با کارشناسان به بیماری گوارشی شایع شده در کشور پرداخته است