پسر شهید آل‌هاشم در گفت‌وگو با روزنامه «جام‌جم» از سبک زندگی پدرش می‌گوید

امام شنبه تا جمعه

گاهی یک انسان، تنها با شیوه زندگی و نگاهش، در خاطره جمعی یک شهر یا حتی یک نسل باقی می‌ماند. درواقع فرد نه به‌دلیل مقام یا جایگاه که به‌خاطر صراحت، مهربانی و توجهی که به اطرافیان دارد، در قلب‌ها ماندگار می‌شود.آیت‌الله شهید سیدمحمد علی آل‌هاشم از آن دسته انسان‌ها بود؛ مسئولی بی‌تکلف که سبک زندگی و خدمتش، معنای دیگری از حضور مسئولان در جامعه را به نمایش گذاشته بود. تا جایی‌که مردم تبریز به او لقب «پدر معنوی» شهر را داده بودند.
گاهی یک انسان، تنها با شیوه زندگی و نگاهش، در خاطره جمعی یک شهر یا حتی یک نسل باقی می‌ماند. درواقع فرد نه به‌دلیل مقام یا جایگاه که به‌خاطر صراحت، مهربانی و توجهی که به اطرافیان دارد، در قلب‌ها ماندگار می‌شود.آیت‌الله شهید سیدمحمد علی آل‌هاشم از آن دسته انسان‌ها بود؛ مسئولی بی‌تکلف که سبک زندگی و خدمتش، معنای دیگری از حضور مسئولان در جامعه را به نمایش گذاشته بود. تا جایی‌که مردم تبریز به او لقب «پدر معنوی» شهر را داده بودند.
کد خبر: ۱۵۳۰۱۳۹
 
پس از شهادت در حادثه بالگرد رئیس‌جمهور شهید، روایت‌های مردمی از این شهید خدمت هنوز ادامه دارد اما کسی بهتر از فرزندش تصویری واقعی از جهان او ندارد. در ادامه سید‌محمد‌مهدی آل‌هاشم از جنبه‌های کمتر گفته شده زندگی پدرش با ما سخن می‌گوید.

ساده‌زیستی در سبک زندگی پدرتان چه جایگاهی داشت؟
ایشان بسیار ساده‌زیست بودند؛ سیره زندگی‌شان سیره پیامبر و اهل‌بیت بود. همیشه به ما می‌گفتند دور از حاشیه باشید، ساده زندگی کنید و تجمل‌گرا نباشید. خودشان نیز دقیقا به همین توصیه‌ها عمل می‌کردند. هیچ‌گاه به‌دنبال تشریفات نبودند؛ همیشه از تاکسی یا مترو استفاده می‌کردند. حتی در تمام مأموریت‌هایی که می‌رفتند، هزینه ناهار یا شام‌شان را خودشان پرداخت می‌کردند و می‌گفتند که اجازه نمی‌دهم حتی لحظه‌ای از پول بیت‌المال برای غذای شخصی من خرج شود. اگر تصاویر پیاده شدن ایشان از هواپیما در سال ۱۳۹۶، هنگام ورود به تبریز به‌عنوان امام جمعه را با  دقت ببینید، همان کفش ساده و آشنا را به پای‌شان خواهید دید،  کفشی که پس از هفت سال، در جنگل ورزقان نیز به پا داشت. پدرم می‌گفتند باید فاصله بین مردم و مسئولان همیشه کم باشد و با مردم بودن را اولویت کارشان قرار داده بودند و همواره دغدغه رفع مشکلات آنها را داشتند و می‌گفتند نباید بین ما هیچ فرقی وجود داشته باشد. اگر می‌شنید خانواده‌ای مشکل مالی دارد یا عضوی از آنها در بیمارستان بستری است، بی‌درنگ به عیادت‌شان می‌رفت. 

وقتی نام پدرتان برده می‌شود، اولین تصویری که به ذهن شما می‌رسد، چیست؟
او انسانی بزرگ، مردی با‌شرف و همیشه جویای حقیقت بود. در برابر سختی‌ها ایستادگی می‌کرد و درس ولایتمداری را به بهترین شکل به ما آموخت. همواره به ما یاد می‌داد چگونه زندگی کنیم و از مشکلات هراسی به دل راه ندهیم. او نه فقط پدر من، بلکه پدر استان آذربایجان بود. تلاش شبانه‌روزی‌اش مثال‌زدنی بود؛ ساعت ۳ صبح، از خواب برمی‌خاست و به بیمارستان‌ها سر می‌زد. صبح‌ها نیز برای نماز به مساجد می‌رفت. همیشه تاکید داشت آدم باید طوری رفتار کند که در یادها بماند. در لحظات خوش و غم شریک مردم بود. از مسیر خانه تا محل کار، هرجا می‌رفت، اگر مسجدی را می‌دید که مراسم ختم در آن برگزار می‌شود، پیاده می‌شد و در آن شرکت می‌کرد.

کدام ویژگی‌های شهید آل‌هاشم باعث می‌شد تا رفتار اجتماعی‌شان با سایر مسئولان متفاوت باشد؟
با مردم بودن برای ایشان شیرین‌ترین بخش زندگی بود؛ هیچ‌گاه خود را بالاتر از مردم نمی‌دانست و همیشه در کنار آنان بود. به همه مسئولان استان نیز همین توصیه را داشت که با مردم باشید. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های ایشان، به‌ویژه در دوران مسئولیت در تبریز، توجه ویژه به نماز جمعه و مصلی بود. آنجا را به پایگاه استقرار جوانان و یک ایستگاه مردمی بدل کردند؛ هر هفته میز خدمت برپا و مسئولان را موظف می‌کردند در میان مردم حضور یابند. نرده‌ها را برداشتند، در ویژه مسئولان را بستند و خودشان همیشه از همان مسیر مردم وارد می‌شدند. حتی برای نخستین‌بار سخنان پیش از خطبه را به بانوان سپردند؛ نمایندگان مجلس، اعضای شورای شهر یا رئیس بهزیستی تبریز. 

نگاه شهید به ایران و ارزش‌های ملی و دینی چگونه بود؟
پدرم زمانی که به امامت جمعه منصوب شدند، تنها دغدغه‌شان اجرای ۹ بندی بود که مقام معظم رهبری در حکم‌شان ذکر کرده بودند. حتی مقام معظم رهبری پس از شهادت ایشان فرمودند: «امام‌جمعه محبوب و معتبر.» ایشان همیشه به ما، به خانواده و به اطرافیان می‌گفتند خط قرمز و راه ما در زندگی، ولایت‌فقیه است. همواره تأکید داشتند که سرباز مقام معظم رهبری هستند. حتی مناجاتی داشتند که در پایان سخنرانی‌های‌شان می‌خواندند: «در رهت هرکس بمیرد زنده است/ زندگی بی‌عشق تو ننگ است و بی‌ارزنده است/ حاضرم در راه دین از تن جدا گردد سرم/ من بمیرم باک نیست اما بماند رهبرم.»

از بعد معنوی، چه چیزهایی برای‌شان اولویت داشت؟ 
پدرم همیشه به نماز اول‌وقت توجه ویژه داشتند. در مسائل دینی، قرآن و تفسیر آن جایگاه خاصی برای‌شان داشت. جمعه‌ها در خانه برای خانواده کلاس قرآن برگزار می‌کردند؛ هم تفسیر و هم ترجمه. همواره از خاطرات شهدا، از مقام معظم رهبری، از پیامبران و ائمه یاد می‌کردند و درس می‌گرفتند. به ما آموزش می‌دادند که چگونه زندگی کنیم. همیشه تأکید داشتند دور از حاشیه باشید و قرآن و اهل‌بیت(ع) را سرلوحه زندگی خود قرار دهید.

از خاطراتی که از پدرتان دارید برای‌مان بگویید.
ایشان خصوصیات اخلاقی خاصی داشتند. هیچ‌گاه ساعت دقیق ماموریت‌ها و سفرهای‌شان را اعلام نمی‌کردند و می‌گفتند نمی‌خواهم کسی منتظر من باشد. قرار بود برای ماموریتی در بیرجند، به پادگانی سر بزنند. بلیت هواپیما گرفتند و تأکید کردند هیچ‌کس همراه‌شان نباشد. همیشه بدون محافظ سفر می‌کردند. برای همان سفر، بلیت ساعت ۶ صبح تهیه شد، اما به مسئولان گفته بودند ساعت ۱۱ می‌رسند. وقتی به فرودگاه رسیدند، خودشان تاکسی گرفتند و به پادگان رفتند. در آنجا دیدند بنر زده‌اند: «تشریف‌فرمایی ریاست محترم سازمان و نماینده ولی‌فقیه» و گروه تشریفات و سرود از ساعت ۷ صبح زیر آفتاب منتظر بودند. پدرم وارد شد و به دژبان گفت: «با عقیدتی ــ سیاسی کار دارم.» دژبان پاسخ داد: «امروز نمی‌شود، رئیس سازمان قرار است بیاید، شما فردا بیایید.» پدرم گفت: «هماهنگ کنید، کار واجب دارم.» وارد دفتر عقیدتی شدند و دیدند هیچ‌یک از فرماندهان حضور ندارند. همان‌جا به رئیس عقیدتی زنگ زدند و گفتند: «من داخل اتاقت نشسته‌ام.» وقتی آمدند، پدرم گفت: «من نگفتم برای من این کارها را نکنید؟! چرا این سربازان بیچاره باید از صبح زیر آفتاب بنشینند؟» ایشان نسبت به سربازان بسیار حساس بودند و همیشه می‌گفتند این جوانان امانتی در دست ما هستند و باید از آنها مراقبت کنیم. هرسال یک روز از ماه رمضان را به سربازان اختصاص می‌دادند. 

رابطه شخصی شما با پدرتان چگونه بود؟
رابطه من با پدرم فراتر از رابطه معمولی پدر و پسری بود. واقعا او برای من هم دوست بود و هم برادر. روزانه ۴ ــ ۳ بار با هم تلفنی صحبت می‌کردیم و در همه کارها با هم مشورت داشتیم.حتی زمانی که متاهل شدم، در ساعت‌های مشخصی تماس می‌گرفت؛ اگر من زنگ نمی‌زدم، خودش تماس می‌گرفت. همیشه پیگیر من بود، تشویقم می‌کرد و روحیه می‌داد. 

نقش پدری و مسئولیت‌های دیگر را چگونه در کنار هم می‌دیدند؟
پدرم بیشتر وقت‌ها در خانه حضور نداشتند، اما ذهن و دلشان همیشه با خانواده بود. هرچند کمتر در خانه بودند، اما دغدغه اصلی‌شان فرزندان و همسرشان بود. کارهای خانه را بیشتر به من سپرده بودند، با این حال تأکید داشتند هر کاری انجام می‌دهیم باید به ایشان اطلاع بدهیم و اجازه بگیریم. با این‌که نظامی بودند و اقتدار و استواری نظامی در رفتارشان دیده می‌شد، اما بسیار مهربان بودند؛ چه در خانواده و چه در محل کار. اگر به دلیل کاری ناچار می‌شدند به کسی چیزی بگویند، طولی نمی‌کشید که تماس می‌گرفتند و به قول معروف از دلش در می‌آوردند.

دلیل محبوبیت گسترده پدرتان به ویژه میان مردم تبریز را در چه می‌بینید؟ 
بعد از شهادت پدرم، هنوز هم هر روز؛ چه صبح و چه شب اگر به مزارشان بروید، دست‌کم ۱۰ تا ۱۲ نفر حضور دارند. این ارزش بزرگی است که کسی پس از شهادت و رفتن از دنیا، همچنان شبانه‌روز در یاد مردم باشد. در هر مراسمی، عکس و یاد او دیده می‌شود؛ فرقی نمی‌کند چه طیفی باشند، مذهبی یا غیرمذهبی، حتی کسانی که شاید با نظام زاویه‌ای داشته باشند. کدام امام جمعه را دیده‌اید که به مسابقه فوتبال برود و در استادیوم حضور پیدا کند؟ به شهید گفته بودند نرود، شاید شعارهایی داده شود؛ اما پاسخ داده بودند که مردم تبریز بسیار غیرتمندتر از آن هستند که چنین کنند. خودشان می‌گفتند که اگر به استادیوم نروم و کنار جوانان نباشم، نمی‌توانم آنها را جذب نماز جمعه و انقلاب کنم. حتی در سینما اولین نفر بودند که حضور پیدا می‌کردند؛ در تئاتر نیز همین‌طور. برای تماشای فیلم «به وقت شام» رفتند. کارهایی انجام دادند که به‌عنوان یک امام جمعه، در میان افکار عمومی و رسانه‌ها بی‌سابقه بود. رسانه را نهادی مقدس می‌دانستند. همیشه با اهالی رسانه جلسه می‌گذاشتند، به دفترهای‌شان سر می‌زدند و دیدار می‌کردند. باور داشتند رسانه علاوه بر رسالت خود، باید همراه با دین، اخلاق و اتحاد باشد؛ چرا که می‌تواند قدرتی عظیم در میان مردم ایجاد کند.
 
آیا پدرتان پیش از وقوع حادثه از شهادت سخن گفته بودند؟ 
بله، پدرم از سال‌ها پیش شاید ۱۵ یا ۲۰ سال همیشه آرزوی شهادت داشتند و بارها می‌گفتند ای کاش شهید شوم. حتی در مصاحبه‌های‌شان نیز تأکید کرده بودند که یکی از آرزوهای‌شان این است که سومین امام جمعه سید شهید محراب تبریز باشند. در وصیت‌نامه‌شان نیز نوشته بودند می‌دانم که شهید خواهم شد. گرچه شهادت‌شان برای ما بسیار غم‌انگیز بود، اما چون به آرزوی دیرینه خود رسیدند، این موضوع برای ما آرامشی خاص به همراه داشت.

در پایان دوست دارید مردم با چه تصویری از پدرتان یاد کنند؟ 
مسئولیت پدرم امامت جمعه بود، اما مردم برای‌شان شعاری ساخته بودند: «امام جمعه نه، امام شنبه تا جمعه.» چرا که تمام روز و همه لحظات به فکر آنها بود. فکر می‌کنم این تصویر به خوبی در ذهن‌ها نقش بسته است چرا که امروز هم هر جا می‌روم، محبت مردم نسبت به پدرم را می‌بینم. او تنها مسئولی بود که تلفنش همیشه روشن بود. شب هنگام استراحت، گوشی را کنار سرشان می‌گذاشتند؛ نه روی حالت بی‌صدا و نه روی حالت هواپیما و می‌گفتند شاید کسی کار واجبی داشته باشد. مسئولیت و مقام به آل‌هاشم عزت نداد؛ بلکه آل‌هاشم به مسئولیت و مقام عزت بخشید. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
باید دندان طمع غرب را کشید

دکتر منوچهر متکی در گفت‌وگوی اختصاصی با روزنامه جام‌جم ضمن تحلیل دشمنی‌های اخیر آمریکا و تروئیکای اروپایی مطرح کرد:

باید دندان طمع غرب را کشید

مجری‌گری فرمول ندارد

گپ‌و‌گفت خبرنگار جام‌جم با قصه‌نویس رادیو و «چشم شب روشن» تلویزیون که مدتی است از رسانه کناره گرفته است

مجری‌گری فرمول ندارد

نیازمندی ها