علت مرگ، نامعلوم دومینوی اتفاقات!

این فیلم از آن دست آثاری است که کاراکترها را از گوشه‌و‌کنار یک منطقه‌ جغرافیایی گرد هم جمع می‌کند تا در یک مکان درگیر رخدادهای کاملا تصادفی و ابزورد شوند.یکی از نزدیک‌ترین نمونه‌ها فیلم «آخرین توقف درشهرستان یوما»بود که یک رستوران بین‌جاده‌ای پذیرای کاراکترهای فیلم بود.
کد خبر: ۱۴۸۹۵۱۹
نویسنده محمدرضا دلیر - منتقد سینما
 
در این آثار معمولا یک کاراکتر تبدیل به هدایت‌کننده‌ مسیر اصلی روایت می‌شود و به‌نوعی ما از چند سکانس قبل همراه او می‌شویم تا به محل اصلی روایت برسیم اما کارگردان این لذت را از مخاطب خود می‌گیرد. او با تصاویری بسته از کاراکترهای مختلف، سعی دارد هرچه سریع‌تر آنها را درون ون مدنظر خود گرد آورد.درهرحال وارد این ون می‌شویم که شامل هفت مسافر و یک راننده است. کارگردان در روایت خود به‌جای پیچش روایی از مستقیم‌ترین نشانه‌ها برای رخدادهای پیش رو بهره می‌برد. آن اتفاق مدنظر دیر نمی‌پاید که رخ می‌دهد و پس از ترمز ماشین و در نتیجه‌ افتادن سپر جلو، همه متوجه این موضوع می‌شوند که مردی بلوچ یا افغان دیگر نفس نمی‌کشد. همین نقطه‌ای است که درپس آن، دیگر مهره‌های دومینوی اتفاقات، شروع به افتادن می‌کنند و از دل آن گذرگاه‌های اخلاقی کل کاراکترها را دربرمی‌گیرند. فیلم، یک مشکل اساسی دارد وآن وابستگی سانتیمانتالیستی اوبه کاراکتر معترض اجتماعی است که در حال فرار به‌سوی مرزها برای خروج از کشور است. گویی دیگر این کاراکتر تبدیل به کلیشه‌ای شده که اگر نباشد، امضای جشنواره‌ها پای آن نقش نمی‌بندد. گویی فیلمساز ایرانی حاضر است تن به هر ذلتی در برابر خودسانسوری پیش از گرفتن پروانه‌ ساخت و در ادامه پروانه‌ نمایش بدهد تا بلکه کارنامه‌ هنری خود راسنگین‌تر یا شروع کند.این نوع وادادگی را می‌توان در شخصیت‌های پیمان وبهارمشاهده کرد.گویی این دو کاراکتر ویران‌کننده‌ سینمای ژانری زرنگار شده‌اند.به آقای کارگردان باید گفت روایت شما که ساختار کمدی-ابزورد قابل اعتنایی را با پوشش گذرگاه‌های اخلاقی پیش می‌برد،پس چه نیازی به این دو کاراکتر و جا کردن آنها در داستان بود؟ در باب این اثربه‌راحتی می‌توان گفت که کمدی موقعیت متناسب باساختار اثرآن‌قدرخوب روی کاراکترهای مختلف می‌نشیند و باعث پیش‌ آمدن تصادفی رخدادهای پیش رو می‌شود که گویی مخاطب در طول اثر هیچ نیازی به پیمان و بهار ندارد. روایت کارگردان خط روایی مستقیمی داردکه از طریق تصمیم‌های ناگهانی کاراکترها دچاروسعت می‌شود اما اراده‌ کارگردان برای فرار از موقعیت‌های کمدی برآمده از تصمیمات کاراکترها واضافه کردن دیالوگ‌های حشمت فردوس‌گونه در باب اخلاق و منش پهلوانی همچون آب سردی روی این ساختار کلی اثر است اما مشکل دیگر روایت این است که بین بازیگران تناسبی هم وجود ندارد. به بازیگری که نقش کاراکتر بهار را بازی می‌کند، توجه کنید. این بازیگر درتک‌تک جملاتی که ادا می‌کند، گویی صدها نابازیگر دیگری‌ است که در سریال‌ها وآثار سینمایی ایران درحال ایفای نقش هستند؛ بازیگرانی که با هوای بین دندان‌ها و لب‌ها در حال ادای جملاتی نامفهوم و بریده‌بریده هستند. با دیدن این اثر،می‌توان فهمید که زرنگار،سینمای ژانری رامی‌شناسد و اتفاقا آثار روز سینمای جهان را نیز مشاهده می‌کند اما در ارائه این ساختار ژانری به دلایلی که دربالا اشاره شد، دم‌بریده عمل می‌کند. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها