«به انتهای خط رسیدیم؛ بارها به پایان (خودکشی) فکر کردم.» این جملات، حرفهای فردی نیست که از اعتیاد خسته شده و میخواهد به زندگی خود پایان دهد یا حرفهای مردی نیست که شرمسار خانواده است و میخواهد از این شرمساری خود را رها کند؛ این جملات، گفتههای بازیگری است که در ایران پرکار و سرشناس و تقریبا موفق بود؛ اما تصمیم گرفت مسیر دیگری برود؛ مسیر همپیمانی با ضدانقلاب و امروز بعد از یک سال به خط آخر رسیده است.
بله اینها جملات اشکان خطیبی است که آخرین اثر مهم او در ایران، سریال «خاتون» بود که اثری ماندگار و درخشان است و خطیبی در آن چقدر دیده شد و درخشید. ادامه صحبتهای خطیبی در ویدئویی که در صفحه خود منتشر کرده هم جالب است. «آنهایی که مانند من مهاجرت کردند، میدانند وقتی به این نقطه میرسی؛ یعنی تهخط! یعنی دیگر راهی نمانده است. چند بار تصمیم گرفتیم همه چیز را تمام (خودکشی) کنم! چندبار از بغض به هقهق رسیدیم! چندبار چمدان بستیم و شهر به شهر و مرز به مرز در جستوجوی خانه برای خود بودیم! دلتنگی، دلتنگی و دلتنگی...»
آخر خط برای اشکان خطیبی!
خطیبی از جمله بازیگرانی بود که نقش خود را بد بازی کرد و در اغتشاشهای سال پیش، مقابل مردم ایستادند. به هوای آن ور آب، ترک وطن و دیار کرد؛ وطنی که در آن عزیز بود و امروز بعد از یک سال، از سراب آن ور آب خبر میدهد. البته خطیبی در این گیر افتادن به سراب تنها نیست؛ متأسفانه نابازیگران بسیاری بعد از عمری بازیگری، بد بازی کردند و امروز خود اعلام میکنند که به آخر خط رسیدهاند.
اشکان خطیبی ۱۹ مهر ۱۳۵۸ متولد شد. خطیبی در عرصههای مختلف هنری مثل بازیگری، خوانندگی، مجریگری و کارگردانی ورود پیدا کرده است و از بازیگران پرکار ایرانی محسوب میشود. او تحصیلات را تا مقطع کارشناسی تئاتر در دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد ادامه داده است. در سال ۱۳۷۹ به همراه بابک سعیدی یک گروه موسیقی به نام آپولون داشتند که راک ایرانی میزدند؛ اما از گروه جدا شد. وی پیانو، گیتار و گاهی نیز ساز دهنی میزند. او به غیر از موسیقی و بازیگری، گاهی نمایشنامههای انگلیسی را هم به فارسی ترجمه میکند و مدیرگروه موسیقی ترافیک نیز هست.
اشکان خطیبی در دی ۱۴۰۱ در پستی در اینستاگرام خود نوشت: «توهین به مقدسات (به دلیل استوریهای اینستاگرام و انتقاد) در خیابان مورد حمله فیزیکی لباس شخصیها قرار گرفتم. دست از زندگیم، کارم و هر آنچه ساخته بودم کشیدم. در این مدت یک بار سکته کردم و هر روز از یادآوری آنچه بر سرم آوردند، دچار حملههای عصبی میشوم.»
این ادعاها که هیچگاه هم اثبات نشد، بهانهای به دست خطیبی داد که در مطالب خود، علیه ایران و مردم تا میتواند سخن بگوید. او با همین دستفرمان تبدیل به یکی از آتشبیاران معرکه اغتشاشهای سال پیش شد و مواضع تندی اتخاذ کرد. کسی که به مردم وعده فردای بهتر میداد، امروز خود به خودکشی رسیده است.
اما نکته جالبتوجه اینکه این فقط سرنوشت خطیبی نیست، این سرنوشت تمام کسانی است که مقابل انقلاب ایستادند و نمکدان شکستند. پرسش اساسی این است که چرا این افراد همگی سرنوشت مشابه دارند.
خطیبی در مسیر مهناز افشار
مهناز افشار هم از جمله بازیگرانی است که قبل از خطیبی، راه سرابگونه ضدانقلاب را پیمود و بعد از مدتی اعلام کرد به آخر خط رسیده است و همین اواخر هم به دلیل عدم استقبال مخاطب از برگزاری تئاتر خود، عاجز ماند. مهناز افشار روزگاری بهواسطه توئیتها و پستهایی که در صفحات مجازی منتشر میکرد، جنجالبرانگیز شد و همین رویه، او را از عرش به فرش رساند.
از میان بازیگران زنی که از کشور مهاجرت کردهاند، مهناز افشار یکی از گزینههایی بود که پس از حضورش در خارج از کشور، به کلی از جریان حرفه بازیگری دور ماند و نتوانست با هر کمیت و به هر کیفیتی در آثار خارج از کشور حضور داشته باشد.
این در حالی بود که افشار دقیقا زمانی از کشور مهاجرت کرد که از یک بازیگر معمولی و چهره سینمایی در سینمای بدنه و گیشهپسند، به بازیگری بدل شده بود که در آثار فیلمسازان جدیتر جریان سینمای ایران حضور مییافت و تا حدود زیادی توانسته بود در میان منتقدان به گزینهای با قابلیتهای حضور در نقشهای پیچیدهتر تبدیل شود و به همین واسطه نیز در جشنوارهها و رویدادهای سینمایی نیز توانست جوایزی را به دست آورد و با تغییر جایگاه خود، به ثباتی قابلقبول برسد؛ اما گویی مهاجرت پر حرف و حدیث این بازیگر، نقطه پایانی بر دوران بازیگری او نیز محسوب میشد، هرچند که در ابتدا با در پیش گرفتن یک رویه محافظهکارانه، قصد داشت پلهای پشت سر خود را خراب نکند تا شاید دوباره بتواند بازگردد و به بازی ادامه دهد. البته که پس از حضور در یک شوی استعدادیابی بهعنوان داور، با حضور چند خواننده لسآنجلسی، بسیاری، او را به باد انتقاد گرفتند و از طرفی دیگر او را در آغاز راهی پرخطر دیدند.
نکته اینجاست که در میان تمام حواشی و اتفاقات ریز و درشتی که پس از مهاجرت مهناز افشار به وقوع پیوست، شاید بسیاری از طرفداران او و حتی کسانی که اخبار مربوط به فعالیتهای بازیگران خارج از کشور را دنبال میکنند، منتظر بودند تا بالاخره اولین حضور جدی این بازیگر را در یک فیلم بینالمللی شاهد باشند. هر چند که او در زمان حضورش در ایران، در دو فیلم «معلم» محصول کشور تاجیکستان و «مهمانخانه ماه نو» محصول مشترک ایران و ژاپن ایفای نقش کرده بود؛ اما این آثار هم نه کارگردانان آنچنان مهمی داشتند و نه در فستیوالها و رویدادهای مطرحی به نمایش درآمدند که بتوانند پشتوانهای برای ادامه بازیگری او در خارج از کشور باشند.
با تمام اینها، نام مهناز افشار این روزها فقط بهواسطه توئیتها و پستهایی که در صفحات مجازی منتشر میکند، در خبرها ذکر میشود و هیچ نشانهای از ادامه حرفه بازیگری برای او به چشم نمیخورد. شاید او میتوانست همچنان در ایران بهعنوان یکی از چهرههای پرکار سینما فعالیت کند. از طرفی هم با نگاهی به روند حضورش در خارج از کشور، به نظر میرسد هنوز قصد ندارد با استراتژیهای دیگری، پا روی فرش قرمز جشنوارهها بگذارد؛ بنابراین از این جهت هم میتوان گفت که بهنوعی خودخواسته، دور از بازیگری ایستاده و در حال حاضر ترجیح میدهد یک نقطه در پایان سطر بازیگری خود در سینما بگذارد و فعلا بهعنوان یک اینفلوئنسر و ستاره شبکههای مجازی در دسترس مخاطبان باشد تا شاید روزی تصمیم دیگری بگیرد و اتفاقی رقم بخورد و ورق برای او برگردد.
در روزها و هفتههای گذشته نیز مهناز افشار بهواسطه اخباری که درخصوص تمایل او برای بازگشت به ایران و همچنین خبری که درباره کم و کیف بازجویی از او بهواسطه انتشار یک ویدئو در دوران حضورش در ایران منتشر شده است، در رأس خبرهای سینمایی قرار دارد. با وجود این اخبار و حواشی، افشار در اتفاقات سال گذشته مواضعی گرفت تا خود را به دامان ضدانقلاب بیندازد؛ اما هر چه کرد، جز فحش، مزدی دریافت نکرد و در تجمعات ضدانقلاب مورد حمله قرار گرفت. همین رفتارها باعث شده که او اعلام کند بهنوعی به آخر خط رسیده است و از ناامیدی و یأس خود سخن بگوید.
پرستو صالحی از دیگر بازیگرانی بود که ایران را ترک کرد و به مواضعی رسید که برای کسی قابلقبول نیست و مدام از کشور و نظام انتقاد میکرد؛ اما بعد از مدتی اعلام کرد که از مهاجرت پشیمان است و بغض او در یکی از ویدئوهای اینستاگرامیاش ترکید و نشان داد چه مسیر غلطی را برگزیده است.
سراب یا واقعیت؟
اما چرا این بازیگران به این خط رسیدند و همگی اعلام میکنند بهنوعی از روندی که طی کردند، پشیمان هستند و امروز در غرب بهجای واقعیت، سراب به آنان میفروشند. چرا فکر میکردند علیرغم همه موفقیتها در ایران و درآمدهای بالا، غرب جای بهتری برای آنان است؛ اما با مهاجرت، هیچگونه جایگاهی در کشور مقصد پیدا نکردند.
آنچه به اجمال قابل طرح است، توهماتی است که رسانههای غرب برای بخشی از مردم کشورمان ساختهاند که غرب، سرزمین فرصتها است و ایران، سرزمین بدبختیها و حتی برای موفقترین آدمها هم این انگاره را باورپذیر کردند. بازیگران هم با همین باورهای دروغین وبا اتخاذ مواضع نادرست برای به دست آوردن دل غربیها، مهاجرت میکنند؛ اما بعد از مدتی که تاریخ مصرف آنان تمام شد، کنار گذاشته میشوند.
اما نکته دیگر اینکه مردم ایران باورها و عقایدی دارند که هر کسی با آن وارد منازعه شود، محکوم به نابودی است. برخی افراد به خیال رباتهای فیک فضای مجازی در مورد جامعه ایران، تصویری دارند که خلاف واقع است. جامعه ایران رباتهای اجارهای غربی نیست، بلکه جامعه ایران، باورمند و مؤمن است و نمیتوان مقابل جامعه ایستاد و حذف نشد.
منبع: صبح نو
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد