گروهی میگویند به این حوزه میشود وارد شد با تمهیداتی مانند تغییر زاویه دید، قرار دادن یکی از شخصیتهای فرعی یا حتی یک شخصیت خیالی بهعنوان راوی و... داستانهایی با درونمایه دینی و مذهبی بهخصوص درباره حادثه عاشورا نوشت. همه این مباحث در جای خود، ارزشمند هستند و باید به آنها پرداخت اما مهمتر از همه آنها، این است که ما به لطف خلاقیت و ذوق گروهی از داستاننویسان کشور، امروز مجموعهای قابلتوجه و شاید کمتعداد از رمانهایی را در دست داریم که با توجه به عاشورا و تحت تأثیر این رویداد بزرگ تاریخی نوشته شده است. در این نوشتار قصد داریم درباره تعدادی از این رمانهای خوب و خواندنی صحبت و البته تأکید کنیم که این فهرست هنوز هم جا دارد تا با چند رمان خوب دیگر کاملتر شود.
«عقاب» سخن میگوید
مخاطبان داستانهای مذهبی، سالهاست با نام و قلم سیدمهدی شجاعی آشنا هستند. او یک برند بیگفتوگو و ثبت شده در این حوزه است و هرچه بنویسد، مخاطبانش برای خرید و خواندن آنها بیتابند. وقتی به شمارگان کتابهای مشهورش مانند «کشتی پهلوشکسته» نگاه کنید، متوجه میشوید که این کتاب تا بهحال ۵۸ بار تجدید چاپ شده است و از این نظر یکی از کتابهای رکورددار ادبیات ایران است. از این نویسنده، رمان عاشورایی «پدر، عشق، پسر» را برای معرفی در این مطلب انتخاب کردهایم که این کتاب هم با استقبال عجیبی از سوی مخاطبان مواجه شده و چاپ پنجاهوپنجم آن امسال منتشر شده است.
نویسنده برای اینکه بتواند به شخصیتهای داستانش که محدودیتهای روایت همراه با تخیل دارند نزدیک شود زاویه دید عجیب و مبتکرانهای انتخاب کرده است و داستان را از زبان «عقاب» اسب حضرت علیاکبر(ع) روایت میکند. در حقیقت، داستان به این بازمیگردد که عقاب نزد لیلی بنت ابیمره، مادر علیاکبر برگشته است. لیلی در زمانی که حادثه عاشورا اتفاق افتاده است، به دلیل بیماری از همراهی همسرش امام حسین (ع) محروم بوده و حالا اسب بیسوار پسرش داستان شهادت مظلومانه او و پدرش را برای این مادر دلتنگ و جانسوخته بیان میکند.
شجاعی فصلهای مختلف داستان را شبیه به تقسیمبندی تعزیه و منابر محرم، به ۱۰ مجلس تقسیمبندی کرده است. «مجلس اول» چگونگی به ارث رسیدن عقاب به علیاکبر(ع) است، «مجلس دوم» ولادت علیاکبر(ع)، «مجلس سوم» روایت دوران جوانی آن حضرت، «مجلس چهارم» داستان شب عاشورا و آب آوردن علیاکبر(ع) برای اهلبیت، «مجلس پنجم» رابطه امام حسین(ع) و پسر رشیدش، «مجلس ششم» روایت حضور علیاکبر(ع) در میدان جنگ، «مجلس هفتم» داستان عطش، «مجلس هشتم» روایت چگونگی شهادت حضرت، «مجلس نهم» روایت حالواحوال امام حسین(ع) پس از شهادت پسر و «مجلس دهم» آخرین حرفهای عقاب با لیلی است.
نکته مهم این است که کتاب از نظر احساسی، بسیار تکاندهنده است و خواننده دوستدار اهل بیت(ع) در خیلی از صفحات آن، با روضه مکتوب سیدمهدی شجاعی اشک میریزد و نکته دیگر این که کتاب سرشار از نکات تاریخی و روایت ماجراهای کربلا مستند به روایتهای درست است و البته نویسنده برای اینکه استناد آنها را نشان بدهد، در پایان کتاب، منابع خودش را هم آورده.
به نظر میرسد پدر، عشق، پسر بتواند به یک فیلم پویانمایی خوب و جذاب تبدیل شود اگر انیمیشن سازان ایرانی، یکبار با دقت و حوصله آن را بخوانند.
بخشهایی از این کتاب را با هم بخوانیم:
«چه خوب شد که نبودی لیلا!
کدام جان میتوانست در مقابل این مناسبات عاشقانه دوام بیاورد؟
تو میخواستی کربلا باشی که چه کنی؟ که برای علیاکبر(ع) مادری کنی؟
که زبان بگیری؟ گریبان چاک دهی؟ که سینه بکوبی؟ که صورت بخراشی؟ که وقت رفتن از مهر مادری سرشارش کنی؟ که قدمهایش را به اشک چشم بشویی؟
یادت هست لیلا! یکی از این شبها را که گفتم: «به گمانم امام، دل از علی اکبر(ع) نکنده بود.» به دیگران میگفت دل بکنید و رهایش کنید اما هنوز خودش دل نکنده بود! اگر علی اکبر(ع) این همه وقت تا مرز شهادت رفت و برگشت اگر از علی اکبر(ع) به قاعده دو انسان خون رفت و همچنان ایستاده ماند همه از سر همین پیوندی بود که هنوز از دو سمت نگسسته بود. پدر نه، امام زمان دل به کسی بسته باشد و او بتواند از حیطه زمین بگریزد؟! نمیشود و این بود که نمیشد و... حالا این دو میخواستند از هم دل بکنند. امام برای التیام خاطر علی اکبر(ع)، جملهای گفت. جملهای که علی اکبر(ع) را به این دل کندن ترغیب کند یا لااقل به او در این دل کندن تحمل ببخشد: «بهزودی من نیز به شما میپیوندم.» آبی بر آتش! انگار هر دو قدری آرام گرفتند.»
۶ روایت کوتاه
کتاب بعدی که میخواهیم از آن صحبت کنیم، از کتابهای خیلی خوبی است که متاسفانه کمی غریب مانده است. داوود غفارزادگان در کتاب «فراموشان» دست به ابتکاری جالب زده و بهجای اینکه سراغ قهرمانان برود، سراغ ضدقهرمانها و آدمهای بد داستان رفته است. هرکس کتاب غفارزادگان را خوانده باشد، میداند که او چه داستاننویس خوبی است، چقدر داستان را میشناسد، تعلیق در نوشتههایش تا چه حد درست و بجا کار میکند و سرانجام اینکه چه نثر خواندنی و پاکیزهای دارد. «فراموشان» را انتشارات قدیانی برای نوجوانان منتشر کرده ولی این کتاب برای هر گروه سنی،خواندنی و جذاب است. داوود غفارزادگان دراین کتاب، خیلی گزیده و با ایجاز نوشته است. قلمش به اندازه و درست روی کاغذ رفته و همین خلاصهگویی اتفاقا تأثیرگذاری نوشتهها را بیشتر هم کرده است. او بهجای اینکه سراغ چهرههای مشهور از سپاه امام یا اشقیا برود، کسانی که در تواریخ، مقتلها و منبرها نامشان زیاد برده شده و همه آنها را میشناسند، شش روایت از زندگی شش شخصیت را مبنای نگارش کتابش قرار داده است. این افراد گرچه در نگاه اول هیچ ارتباطی به هم ندارند، اما در یک نقطه به هم گره خوردهاند، حسین و کاروان شهدای عاشور رفتهاند و حالا آنها ماندهاند و این سؤال سخت که ما چه کردیم؟ غفارزادگان بدون اینکه ادعای نوشتن یک داستان تاریخی و آموزنده داشته باشد، اطلاعات درست و دقیقی هم درباره روزگاری که داستان در آن میگذرد به مخاطب میدهد. این اطلاعات که نشاندهنده تحقیقات مفصل نویسنده است، از روابط اجتماعی میان مردم، شرایط زندگی در کوفه، ارتباطات مردم و... همه چیز به اندازه، ولی درست و دقیق میگوید. یکی از خوبیهای این کتاب برخلاف خیلی از کتابهای داستانی ــ مذهبی این است که نویسنده در لحظاتی که قرار است، مرز میان خود و اشقیا را روشن کند، احساساتی نمیشود و میتواند جلوی قلم خود را بگیرد و بهجای توصیفات طولانی و خسته کننده، اصل و اساس حرف را کوتاه و مختصر بزند و خواننده را با متن تنها بگذارد. به همین دلیل برای نوجوانان امروز که معمولا حوصله متنهای بلند احساساتی و توصیفی را ندارند، پیشنهاد خوبی است.
عاشورا در دهه۶۰
یکی از رمانهای خوبی که در سالهای اخیر منتشر شده است و اتفاقا اصلا ربط مستقیمی هم به عاشورا ندارد و در دوران معاصر میگذرد اما به تمامی یک رمان عاشورایی محسوب میشود، «شیرنشو» اثر مجید قیصری است. در رمان تازهاش به خوبی نیاز به نگاه تازه در ادبیات را حس کرده و متجلی ساخته است.
«شیرنشو» حکایتی است از زندگی در روزگار جنگ، روایت بیرون آمدن تدریجی کودکی از پوسته دنیای بیمسئولیت خود و تبدیل شدن به مردی که برای مواجهه با واقعیتهای زندگی اطرافش آماده است. این تغییر، از گذرگاه تعزیه برای امام حسین(ع) اتفاق میافتد. جمشید، قهرمان داستان همزمان با چندین چالش روبهروست. این چالشها هم چالشهایی است بیرونی که محیط بر او وارد کرده است مانند وضعیت پدرش یا شرایط کاریاش. و هم چالشهایی درونی است که به درگیری ذهنی او با خودش برمیگردد. نمیخواهم داستان را برای خواننده لو بدهم و بگویم این چالشهای درونی چیست و سرانجام آیا جمشید با آنها کنار میآید یا نه ولی میتوانم به مخاطبان بگویم که با خواندن این کتاب که در انتشارات کتابستان معرفت منتشر شده است، یک رمان جذاب کاملا ایرانی را تجربه میکنند. رمانی که همزمان دو ویژگی مهم دارد. هم از سطر سطر آن بهخصوص در زمانی که فضا وارد تعزیه سیدالشهدا(ع) میشود، میتوان فهمید که نویسنده با چه حوصلهای درباره این مراسم و آیینها مطالعه کرده است و اطلاعات دقیق در اختیار مخاطب قرار میدهد. ویژگی دوم این است که داستان سرشار است از قصه. یعنی اینکه برخلاف خیلی از رمانها بهخصوص رمانهای مذهبی که در بخش عمده ای از کتاب شاهد بیان احساسات و انشانویسی نویسنده هستیم، در «شیرنشو» اتفاقات پشت سر هم روی میدهند و هرکدام لایه تازهای به داستان اضافه میکنند. «شیر نشو» یک ماده خام عالی برای یک فیلم سینمایی پرکشش ایرانی میشود اگر دوستان کارگردان وقت کنند و رمان ایرانی بخوانند.
بخشی از کتاب را مرور کنیم:
«کجایی؟ فردا اول محرمه!
ــ نه!
ــ باور کن!
داریوش قد راست کرد و به تجمع دوچرخهها نگاه کرد. جمشید با تعجب پرسید: «پس چرا مشرجب و بقیه شروع نکردن؟»
ــ از کجا میدونی شروع نکردن؟
جمشید فکری شد. راست میگفت، مگر او که بود که باید خبرش میکردند؟
ــ خیلی وقت میبره تا خیمه رو بر پا کنن و اجاق ببندن؟
نگاه داریوش به دوچرخهسوارها بود و حواسش به جمشید نبود.
ــ مگه تو خودت بچه نبودی؟ ذوق نداشتی؟
جمشید دست کشید به پیراهن تنش، انگار که لباس تعزیه برش باشد.
داریوش خواند: «باز این چه شورش...»
جمشید کف دست را گذاشت فرق سرش.
ــ راستراستی شروع شد.
داریوش خندید.
ــ چند سال لباس سبز تنم میکردن و توی کاروان اهلبیت فقط میدویدم و میخندیدم. این قدّم بود. یه بار نزدیک بود توی خیمه جا بمونم و خیمه رو آتیش زدن.
جمشید با کف دست زمین را نشان داد. کف دستش تا زیر جناق سینهاش میرسید.
ــ من یه سال اسیری رفتم. یه سال دیر رسیدم، لباس قرمز میخواستن تنم کنن، منم فرار کردم. گفتم من از اونا نمیخوام بشم.
ــ از اونا؟ اشقیا؟
ــ آره. اشقیا. نمیخواستم بشم. نمیدونستم اشقیا چیه. همه بچهها از رنگ قرمز بدشون میاومد، منم بدم میاومد. سبز که میپوشیدی، میاومدن سروصورتت رو میبوسیدن. حالا پیشپیش همه رفتن سرخپوش شدن.»
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم