حماسه موتور‌سواران
بازشناسی‌ شهید مصطفی چمران از میان خاطرات یارانش

حماسه موتور‌سواران

در فراق رنگ

راوی‌ کتاب «کوچه‌نقاش‌ها» آسمانی شد

گردان میثم یکی از گردان‌های معروف لشکر ۲۷محمد رسول‌ا...(ص) است، گردانی که البته به نام دیگری هم مشهور است؛ گردان «داش‌مشدی‌ها». رزمنده‌هایی با مختصاتی ویژه و ثابت که با گویش طهرونی‌های قدیم حرف می‌زنند و به قولی همه عشق‌بازند!
کد خبر: ۱۳۹۱۶۱۲

فرماندهی این گردان در دوره‌ای به عهده سید‌ابوالفضل کاظمی بود، بچه کوچه‌نقاش‌های میدان خراسان تهران. از این گردان بارها گفته‌اند، خود ابوالفضل کاظمی هم در کتابی خواندنی به نام «کوچه‌ نقاش‌ها» روایت‌های نابی از این گردان در طول هشت سال دفاع مقدس داشته است، اما فارغ از این خصوصیت باید بدانیم که او یکی از همراهان دکتر مصطفی چمران هم بوده. همنفسی با شهید چمران ناشنیده‌های بسیاری از او فراهم کرده است.

یک خانه در یکی از محلات قدیمی و ریشه‌دار جنوب شرق تهران؛ که یک بیت شعر بر سر درش آن را متفاوت از دیگر خانه‌ها کرده است. بیت شعری که توجه هر رهگذری را به خودش جلب می‌کند و اگر خواننده اهل دل هم باشد شاید او را چند دقیقه‌ای به فکر فرو ببرد! «آنقدر در می‌زنم این خانه را، تا ببینم روی صاحب‌خانه را» صاحب این خانه نه روحانی است و نه معلم اخلاق، اما تا دلتان بخواهد روایت دینی بلد است و درس اخلاقی می‌داند، با این تفاوت که داش‌مشتی هست و لهجه اصیل طهرانی از زبانش نمی‌افتد. نامش سیدابوالفضل کاظمی است؛ فرمانده گردان داش‌مشدی‌ها. حاج ابوالفضل تو همین محله به دنیا آمده و بیش از ۶۰سال است که در کوچه «نقاش‌ها» زندگی می‌کند؛ همه اهل محل هم او را به خوبی می‌شناسند و می‌دانند که هم‌نفس شهید چمران و حاج احمد متوسلیان بوده و عاشق حاج قاسم دهباشی است. خودش گردان میثم را این‌گونه توصیف می‌کند: «توی جبهه اشتباه نشه همه عاشق مولا بودن، اما این اواخر هر چی طلبه بود می‌رفت گردان حبیب. هر چی دانشجو بود می‌رفت گردان عمار. هر چی مومن بود می‌رفت گردان حمزه. داش‌مشدیا هم میومدن گردان میثم. ما با لوطیا بودیم و صاف ...»

سیدابوالفضل کاظمی با صدای خش‌دار و لحن شیرین و جاندارش از همین روایت‌ها می‌گوید؛ با همان گویش و ادبیات مخصوص شنیدنی‌اش. اما کسی که تا پای شهادت دکتر چمران در دهلاویه همپای او بوده درباره چمران چه می‌گوید: « دیگه مادری تو این سرزمین مثل مصطفی چمران نمی‌زاد! یک‌دهم از رشادت‌های مصطفی چمران را هنوز نگفتند. ویژگی‌اش این بود که از عقب فرماندهی نمی‌کرد، خیلی‌ها می‌رفتند ۳۰متر زیر‌زمین و بیسیم دست می‌گرفتند و عملیات رو هدایت می‌کردند اما دکتر همیشه جلوتر از ما بود. همه‌فن حریف بود، وقتی دکتر شهید شد دست کردم تو جیبش و یه دفترچه با کیفش بیرون آوردم، به مولا فقط ۲۶هزار و ۵۰۰تومن پول تو حساب دکتر بود.» قصه دکتر چمران و گردان میثم اما اینجا تمام نمی‌شود. روایت چگونگی راه پیدا کردن رزمنده‌های این گردان در پیشگاه مصطفی چمران از زبان سید‌ابوالفضل کاظمی شنیدنی است؛ «خیلی ببخشید رفتم مختاری و گمرک و اینا، بذارید دربسته بگم، رفتم شکارچی‌ها رو از دم قهوه‌خونه و اینا رو انتخاب کردم! اینا رو که آوردم دکتر اونجا دونه‌دونه‌شون رو بغل کرد! خیلیا با کتونی نماز می‌خوندن، خیلیا وضو نداشتن اما دکتر همه رو بغل می‌کرد و می‌گفت طیب‌ا... همینا چرخیدن، چون عشق حقیقی رو پیدا کرده بودن. این حرفا شعار نیس، وایسادن پاش، اگه شعاری بود که وانمیستادن. سه‌طلاقه‌کردن اون زندگی قبلی‌شونو! اصلا دکتر چمران به من می‌گفت من همینا رو می‌خوام! خودش گفت برو از همینا بیار! اونام یه جور ننگ می‌دونستن از قافله عقب بمونن!»

روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها