با توجه به حمایتهای همهجانبه سیاسی، نظامی، ترانزیتی، ارتباطی، بشردوستانه و اقتصادی ایران از جمهوری آذربایجان در سه دهه اخیر و تاکیدات مکرر تهران در سطوح عالی مبنی بر بازگشت قره باغ به جمهوری آذربایجان انتظار میرفت که پس از جنگ دوم قره باغ باکو با قدردانی و به پاسداشت این خدمات پدرانه ایران، رویکرد حسن همجواری با تهران در پیش بگیرد اما اوضاع این گونه نشد.
دلیل این موضوع مشخص است. جنگ دوم قرهباغ خارج از اراده جمهوری آذربایجان شکل گرفت، این کشور خصوصا پس از روی کارآمدن الهام علیاف در سال 2003 به یکی از کنفدراسیونهای ترکیه و همچنین جولانگاه انگلستان و در راس آن بریتیش پترولیوم و همچنین رژیم صهیونیستی تبدیل شده است.
این کشورها به عنوان بازیگران تجدید نظرطلب و فرصتطلب و زیادهخواه، در قالب پروژه جنگ دوم قرهباغ و با پوشش آزادی اراضی اشغالی جمهوری آذربایجان کوشیدند هر کدام طرحهای فتنهانگیز خود را با محوریت ینیعثمانیگرایی و ترکیه بزرگ، دالان تورانی ناتو و تبدیل جمهوری آذربایجان به «پایگاه منطقهای صهیونیسم» به پیش ببرند. هدف ایجاد یک فتنه ژئوپلیتیکی کلان و دامنهدار با محوریت از بین مرز ایران و ارمنستان، تجزیه جنوب ارمنستان و ایجاد یک واحد سیاسی جعلی و نامشروع در این منطقه میباشد. تجارب دو سال اخیر نشان میدهد که در اثر جنگ دوم قرهباغ ، اگرچه اراضی اشغالی جمهوری آذربایجان البته در خارج از قرهباغ (نه خود جمهوری قرهباغ) از دست ارامنه آزاد شدند، ولی در عوض کل جمهوری آذربایجان در اختیار رژیم صهیونیستی و ترکیه و در پشت پرده انگلستان قرار گرفته است.
اهتزاز پرچمهای آنها در سراسر جمهوری آذربایجان نه موید اتحاد بلکه نشاندهنده تبدیل جمهوری آذربایجان به یکی از شبهمستعمرات اقماری این کشورها و تحتالحمایگی دولت الهام علیاف است . طبیعتا تا آن بخش که اوضاع مربوط به داخل جمهوری آذربایجان میشود این موضوع شاید ارتباط چندانی به ایران ندارد اما وقتی قرار است که باکو به مرکز فتنههای ژئوپلیتیکی، ژئواکونومیکی و ژئو کالچرال علیه ایران تبدیل شود و تشیعزادیی و ایرانستیزی سیستماتیک، آن هم در سطح وسیع و رسمی دنبال شود، واکنشهای البته نه صرفا تدافعی ایران منطقی است . از این رو نیز پس از جنگ دوم قرهباغ روابط تهران و باکو به سمت سردی گرایید .
بادکوبه یا آران از نظر تاریخی بخشی از ایرانزمین میباشد. جمهوری آذربایجان که دومین کشور شیعه در جهان میباشد از منظر تمدنی، فرهنگی و تاریخی و دینی و عموما قفقاز بخش ناگسستنی از «ایران فرهنگی» هستند. رویکرد افراطی که برای همساننمایی جمهوری آذربایجان و ترکیه یا اشتراکزایی میان یهودیان با جمهوری آذربایجان وجود دارد، ناشی از ترس و نگرانی آنها از ایرانیبودن مردم جمهوری آذربایجان است . ترکیه به عنوان کارگزار ناتو و رژیم صهیونیستی سالهاست که به دنبال «اخراج کامل» ایران از جمهوری آذربایجان هستند. بهنظر میرسد در جریان جنگ دوم قرهباغ یک «توافق نانوشته» میان الهام علیاف با مقامات رژیم صهیونیستی، ترکیه و انگلستان وجود داشته است.
بر اساس این توافق، تلآویو و آنکارا با حمایت لندن با مجابساختن یا خنثیسازی امریکا و اروپا در موضوع حمایت از ارمنستان و فریب راهبردی روسیه ، در قالب پروژه جنگ دوم قرهباغ ، اراضی اشغالی خارج از قرهباغ را آزاد کردند. هدف این بود که با استفاده از این فرصت و با ایجاد شانتاژ رسانهای و پمپاژ محبوبیت تصنعی برای الهام علیاف، مانع از وقوع خیزشهای اجتماعی علیه وی که فساد مالی خاندانش زبانزد رسانههای معتبر جهانی شده و فساد مالی و جنایت و دینستیزی مامورانش، مردم را به ستوه آورده بود، بشوند. فراموش نکنیم که در سالهای اخیر حتی بسیاری از اندیشکدههای معروف از جمله اندیشکدههای امریکایی و اروپایی الهام علیاف را با صدام حسین مقایسه کرده و نسبت به بروز اعتراضات گسترده اجتماعی هشدار داده بودند . بنابراین جنگ دوم قرهباغ نسخه اتاق فکر صهیونی، آناتولی و لندنی برای نجات دولت الهام علیاف از سقوطی شبیه سقوط عسگر آقایف و ادوارد شواردنادزه بود.
در مقابل، شخص الهام علیاف با فداکردن آینده و منافع حیاتی جمهوری آذربایجان ، تعهداتی خطرناک برای رژیم صهیونیستی، ترکیه و انگلستان داده است . فراهمکردن همه زمینههای لازم برای تبدیل جمهوری آذربایجان به «پایگاه منطقهای صهیونیسم» و به اصطلاح آرتور لنک، «خانه دوم صهیونیستها»، تلاش برای استقرار «دالان موهوم تورانی ناتو» با رمز به اصطلاح ایجاد راه مواصلاتی به نخجوان و به منظور طراحی تغییرات بنیادین در معادلات انرژی و ترانزیتی منطقه و همچنین استقرار ناتو در هارتلند قفقاز و آسیای مرکزی ، استقرار تکفیریها و نهایتا شکلدهی به «ایده انگلیسی پانتورانیسم و پانترکیسم» از جمله این تعهدات خطرناک باکو به محور سلطه میباشد.
بر همین اساس با حمایت بازیگران ثالث، پس از جنگ دوم قرهباغ شاهد تشدید ایرانستیزی و شیعهستیزی نظاممند در جمهوری آذربایجان هستیم. در تمامی سفرهایی که رجب طیب اردوغان در دو سال اخیر به جمهوری آذربایجان از جمله باکو ، شوشی و زنگیلان داشته، در جهت تحریک الهام علیاف به اقدامات ضد ایرانی سخنرانی یا شعرخوانی کرده و رویه رژیم صهیونیستی نیز در این خصوص مشهود است؛ چرا که آنها با رویکرد شوونیستی، آپارتایدی و زیادهخواهانه، به دنبال طرحهای فتنهانگیز در حوزههای دینی، فرهنگی، انرژی ، ترانزیتی و قومی و امنیتی هستند که ایران و همچنین روسیه و چین را هدفگذاری کرده است. بنابراین جای تعجب نیست که امروزه یک هیاهو و جنگ گسترده رسانهای و روانی علیه ایران در جمهوری آذربایجان به راه انداختهاند تا بهزعم خود با زدودن «ایران همیشه حامی مردم جمهوری آذربایجان» از اذهان عمومی ، فتنههای خود را به پیش ببرند .
واقعیت این است که صرف برگزاری رزمایش نیست که الهام علیاف را اینقدر عصبانی ساخته است ، بلکه پیام این رزمایش که همان تغییر در رویکرد سنتی ایران و ایجاد اجماع و اراده لازم در تهران برای پاسخ به شیطنتهای قفقازی رژیم صهیونیستی،ترکیه و انگلستان در جمهوری آذربایجان میباشد، باکو را هراسان و به تبع آن عصبانی ساخته است. به نظر میرسد الهام علیاف با این اشتباه محاسباتی که صبر پدرانه و راهبردی تهران در قبال اقدامات امنیتزدا و تنشزای باکو پایانپذیری ندارد، به نوعی حاکمیت خودش را بین رژیم صهیونیستی، ترکیه و انگلستان تقسیم کرده است تا آنها هرگونه که میخواهند آرایش سیاسی و جغرافیایی منطقه را طرحریزی کنند و از موقعیت قفقاز و آسیای مرکزی با محوریت فتنه «دالان تورانی ناتو» علیه ایران، روسیه و چین، کانونهای جدید «توطئه و مهار» ایجاد نمایند . غافل از این که اساسا نظم نوین در آسیا که با محوریت چین، روسیه و ایران به عنوان رهبر محور مقاومت و با افول آشکار هژمونی آمریکا در حال پیریزی است، شامل ققفاز و آسیای مرکزی نیز میشود. الهام علیاف در ماههای اخیر از کانالهای رسمی و غیررسمی پیامهای لازم در خصوص خطوط قرمز ایران را دریافت کرده است و به خوبی میداند که در فرآیند این نظم نوین در منطقه و با همکاری تهران ، مسکو و پکن، دالان تورانی ناتو مجال تحقق پیدا نخواهد کرد و رژیم صهیونیستی مجبور خواهد شد قفقاز را ترک کند. در واقع، قراین امیدوارکنندهای در چشمانداز آینده برای علیاف وجود ندارد. کما این که یکی از تبعات جنگ اوکراین این است که روسیه به هیچ بهایی دست از سر قرهباغ برنخواهد داشت و حتی اگر آن را تبدیل به کالینینگراد دیگری نکند، به قرهباغ به عنوان پایگاه دائمی نگاه خواهد کرد. از طرف دیگر، دستپاچگی دولت علیاف برای زمینهسازی جهت لغو خودمختاری صدساله نخجوان، حاکی از آن است که نگرانی جدی از گسستهای اجتماعی و نافرمانیهای مدنی در جمهوری آذربایجان وجود دارد. ضمن این که به دلیل نسلکشی فرهنگی اقلیتها و ترور، قتل و شکنجه رهبران و روشنفکران آنها به ویژه اقلیتهای تالشی ، لزگی ، آوار، اودین و تات، اقلیتهای این کشور به دنبال فرصتی برای رهایی از این نسلکشی سیستماتیک هستند . البته از این دست مثالها زیاد است، ولی همگی آنها گواه این است که اوضاع آن گونه که الهام علیاف تصور میکرد، پیش نرفته است. به نظر میرسد الهام علیاف به قماری دست زده که صدای ناقوسهای شکست آن به گوش میرسد چراکه عرصه سیاست به مراتب دشوارتر از عرصه قماربازی واقعی است. از این رو دلایل عصبانیت علیاف مشخص است. در واقع وی در چشمانداز آینده تداوم حاکمیت موروثی خاندان علیاف را با چالشهای بزرگ همراه میبیند. از این رو به جای توضیح و اعتذار درباره نقش کشورش در اقدام تروریستی داعش در حرم شاهچراغ، به تناقضگوییهای عجیب روی آورده است. از یک سو در حالی که نقش سرکردگی تشیعزدایی در جمهوری آذربایجان را به عهده دارد اما از عشق به مساجد در اراضی آزادشده و جنایات ارامنه جداییطلب و به اصطلاح حامیان خیالی آنها سخن میگوید و از سوی دیگر دوباره به قمار بزرگتری دست میزند و آن مداخله در امور داخلی ایران و طرح ادعاهای بیاساس درباره وضعیت آذریهای غیور ایران است.
اظهارات علیاف در اجلاس سران کشورهای بهاصطلاح ترکزبان در سمرقند در خصوص وضعیت آذریهای ایران از یک سو نشان میدهد که اولا بر خلاف ادعاهای گذشته و دوست مآبانه دولت باکو ، تمامی فعالیتها و تبلیغات تجزیهطلبانه ضد ایرانی در جمهوری آذربایجان با هماهنگی و حمایت کامل دولت باکو بوده است و در این خصوص دولت و مقامات باکو، مسئولیت حقوقی و کیفری دارند. دوما علیاف با آگاهی از خصومت آمریکا و رژیم صهیونیستی با مردم ایران و تمایل آنها به ایجاد حرکتهای تجزیهطلبانه در ایران ، تلاش دارد با طرح بهاصطلاح مساله آذریهای ایران، غرب را مجاب سازد که نگذارند وی به سرنوشتی شبیه صدام حسین (که سودای تجزیه ایران را داشت) و معمر قذافی دچار شود.
طبیعی است که اظهارات مداخلهجویانه الهام علیاف که نقض آشکار قواعد آمره حقوق بینالملل، منشور سازمان ملل و توافقات امنیتی دوجانبه است، پاسخ شایسته و پشیمانکننده خود را خواهند داشت، حداقل اگر وی واقعا به اظهارات خود باور دارد، میتواند دستور دهد همان طوری که ایران از10 سال پیش روادید را لغو کرده است باکو هم روادید را برای ایران لغو کند تا شهروندان ایران از جمله آذریهای مورد اشاره علیاف، به راحتی به جمهوری آذربایجان سفر کنند و با دستاوردهای دولت اقلیتستیز باکو آشنا شوند. ولی نکتهای که نیاز به یادآوری و تنبّه است این که الهام علیاف در این فقره نیز دچار اشتباه محاسباتی بزرگی شده است. آذریهای ایران در طول تاریخ پیشتاز صیانت از یکپارچگی ایرانزمین، پرچمدار تقویت و ترویج تشیع و محافظان مرزهای تاریخ ایران و بسط آن بودهاند. در سه دهه اخیر، رویکرد پدرانه ایران نسبت به باکو باعث شده که اقدامات ایرانستیزانه و شیعهستیرانه دولت باکو در میان شهروندان ایران از جمله آذریهای حماسهساز که برای خود رسالت تاریخی و مسئولیت برادرانه در خصوص مردم جمهوری آذربایجان احساس میکنند، آن گونه که بایسته است، نمود نداشته باشد. اما اکنون میتوان گفت یکی از تبعات این اشتباه الهام علیاف، اصلاح این روند از سوی تهران و در نتیجه گرهخوردن طبیعی حوادث آتی جمهوری آذربایجان و نخجوان با مطالبات آذریهای غیرتمند ایران و دیگر شهروندان ایرانی خواهد بود. فرآیند تحولات آینده نشان خواهد داد که برخلاف تصور دشمنان، چه پتانسیلهای عظیمی برای بازتعریف شرایط در قفقاز از سوی ایران وجود دارد. به همین دلیل امروز در داخل حاکمیت جمهوری آذربایجان مباحث جدی وجود دارد که قبل از آن که دیر شود، بادکوبه به عنوان مهمترین راهکار، اشتباهات خود در قبال سه دهه رویکرد حمایتی تهران را اصلاح و جبران نماید.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد