به گزارش جام جم آنلاین، هشت سال دفاع مقدس با همه سختیها و دشواریهای متأثر از آن، یک موقعیت خاص دیگر هم داشت. فضای مطایبه، شوخی و طنز، نتیجه دورهمیها در فضای جبهه بود که بعضی رزمندهها برای دادن روحیه و القای شادی از آن بهره بردند. پس لبخند بزن رزمنده!
نمیشود دنیا ۵ روز شود؟
بنده خدا عادت داشت قبل از اینکه اسامی بچهها را بخواند و برگههای مرخصی را بین آنها پخش کند، چند کلمهای هم موعظه کند. آن روز هم طبق معمول داشت نصیحت میکرد که: برادرا! از آدم فقط دو چیز میماند، یکی خوبی، یکی بدی.
یکی از بچهها حرفش را قطع کرد و گفت: البته اگه چیز دیگهای نداشته باشد.
اما حرفش را ادامه داد که: دنیا دو روزه و این دو روز دنیا ارزش نداره که انسان کسی رو از خودش رنجیده کنه که بعد خودش پشیمون بشه، إنشاءالله برادرا مثل همیشه برگردند و غیبت نکنند.
یکی دیگر از بچهها وسط حرف آمد و گفت: یعنی اگه تهمت بزنند عیبی نداره!
دوباره صحبت از دو روز دنیا و دو روز مرخصی که شد، یکی از میان جمع بلند شد و گفت: بهتر نیست برادر، حالا که به قول خودتان دنیا دو روزه سه روز هم تو راهی (رفت و برگشت) بدین تا بشه پنج روز؟
صدای انفجار خنده گردان بلند شد.
آخ فتحالمبین
پسر فوقالعاده بامزه و دوستداشتنی بود. بهش میگفتند: آدم آهنی. یک جای سالم در بدن نداشت،. یک آبکش به تمام معنا بود. آن قدر طی این چند سال جنگ تیر و ترکش خورده بود که کلکسیون تیر و ترکش شده بود. از آن بچههایی بود که راستی راستی قطبنما را منحرف میکرد.
دست به هر کجای بدنش که میگذاشتی، جای زخم و جراحت کهنه و تازه بود. اگر کسی نمیدانست و کمی محکم جای زخمش را فشار میداد و دردش میآمد، نمیگفت: مثلاً آخ آخ یا درد آمد و فشار نده، بلکه با یک ملاحت خاصی اسم عملیاتی را به زبان میآورد که آن زخم و جراحت را از آنجا داشت؛ مثلاً کتف راستش را اگر کسی محکم میگرفت، میگفت: آخ بیت المقدس و اگر کمی پایینترش را دست میزد، میگفت: آخ والفجر مقدماتی و همین طور: آخ فتح المبین، آخ کربلای پنج و تا آخر.
بچهها هم عمداً اذیتش میکردند و صدایش را به اصطلاح در میآوردند تا شاید تقویم عملیاتها را مرور کرده باشند.
عرفان بالا برود، خمپاره ۶۰ پایین میآید
تازه حرف گل انداخته بود و بچهها گرم گفتوگو شده بودند که او بلند شد. مثل همیشه صحبت از ایمان، عشق و مراتب سیر و سلوک و عاشقی بود و میدانهای مبارزه با شیاطین. حدیث کرامت و بزرگواری مردان کوچک بود و شهود شهدا و خلاصه ظرایف و لطایف و دقایق رموز خاص الخاص شدن.
وقتی او این طور وسط بحث بلند شد، همه متوجه او شدند و با تعجب پرسیدند: کجا؟ تازه داشتیم میرفتیم تو حال!
او خیلی جدی گفت: ما نیستیم داداش، عرفان که برود بالا، خمپاره ۶۰ پایین میآید. ما زن و بچه داریم، آمدیم دوزار ده شاهی پیدا کنیم ببریم با خانوادهمان بخوریم.
منبع: فارس
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد