زمانی كه قاضی دادگاه خانواده علت درخواست جدایی را پرسید، مرد جوان رشته كلام را در دست گرفت و درباره ماجرای زندگیاش چنین گفت: چهار سال است با محدثه ازدواج كردهام. در این مدت زندگی خوبی در كنار هم داشتیم و به جز اختلافات جزئی، مشكل دیگری نداشتیم. من مدیر مالی یك شركت هستم و وضع مالی خوبی داریم. با این حال از چند ماه پیش محدثه تصمیم عجیبی گرفت. او وقتی دید دخترخاله اش كه مجرد است، میخواهد برای زندگی به كانادا برود، از من خواست با او همراه شویم و زندگیمان را در یك كشور دیگر بسازیم. من خیلی تعجب كردم. تمام زندگی من همین جاست. كار و شغل و درآمد و خانوادهام اینجا هستند. وقتی در رفاه زندگی میكنیم برای چه باید به كشور دیگری برویم و همه چیز را از صفر شروع كنیم. ولی محدثه گوشش به این حرفها بدهكار نبود و به مخالفت من هم اهمیتی نمیداد. همراه با دخترخاله اش مرتب در حال پیگیری و انجام كارهای مهاجرت بود. تقریبا هر روز و هر شب به او میگفتم كه دلم نمیخواهد از كشور بروم، ولی انگار من و حرف هایم برایش اهمیتی نداشت. او كار خودش را انجام میداد و میگفت هر جا دخترخاله اش میرود، باید او هم برود. هر بار هم سعی میكردم با صحبت هایم او را متقاعد كنم، دخترخاله اش تماس میگرفت و نظرش را تغییر میداد. آنقدر در گوشش میخواند كه محدثه دیگر به هیچ چیز به جز زندگی در كانادا فكر نمیكرد. تمام كارهایش را انجام داد و میخواست مرا هم مجبور كند كه كارهای مهاجرت را انجام دهم، ولی من به هیچ عنوان دلم نمیخواهد در جای دیگری زندگی كنم. برای همین وقتی دیدم محدثه در تصمیمش خیلی جدی است و به هیچ عنوان حاضر نیست كوتاه بیاید، تصمیم به جدایی گرفتم. این زن خودخواه است و فقط برای خودش تصمیم میگیرد. تحت تاثیر دخترخالهاش قرار گرفته و میخواهد زندگیمان را نابود كند. برای همین دیگر نمیخواهم در كنارش زندگی كنم.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من و دخترخالهام از بچگی در كنار هم بزرگ شدیم. در واقع مثل خواهر هستیم. او وقتی تصمیم گرفت برای زندگی به كانادا برود، تمام شرایطش را برایم توضیح داد. من هم دیدم كه شرایط زندگی در آنجا خوب است و ما هم تمام این شرایط را برای مهاجرت داریم. برای همین تصمیم گرفتم در آنجا زندگی كنم. حتی شغل مناسب هم برای من و شوهرم در كانادا وجود داشت، ولی طاها فقط از روی لجبازی و با این فكر اشتباه كه من تحت تاثیر دخترخالهام قرار گرفتهام، مخالفت كرد. این مساله میتوانست آینده ما و فرزندانمان را عوض كند. من كلی تحقیق كردم، به راحتی میتوانستیم زندگی خوبی در كانادا داشته باشیم، ولی طاها لجبازی كرد. حالا كه او تا این حد خودخواه است، من نمیتوانم زندگی و آیندهام را خراب كنم. میخواهم همراه دخترخالهام به كانادا بروم و آنجا زندگی كنم.
در پایان نیز قاضی سعی كرد این زوج را از جدایی منصرف كند، ولی وقتی اصرار آنها را دید رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موكول كرد.
زندگی مشترك جاده یكطرفه نیست
سارا شقاقی، روانشناس درباره مشكلات این زوج میگوید: یكی از موارد مهمی كه زوجها قبل و بعد از ازدواج باید آن را بدانند، مساله شراكت است. وقتی فردی تصمیم به ازدواج میگیرد، باید بداند كه در همه مسائل با همسرش شریك است. زندگیاش دیگر فردی نیست و نمیتواند به طور شخصی تصمیم بگیرد و به آن عمل كند. اگر زوجها این مساله را درك كنند و بتوانند به آن عمل كنند، با چالشها و اختلافات كمتری مواجه میشوند. برخی زوجها از نبود حس شراكت در وجودشان بیاطلاع بوده و تلاشی هم برای ایجاد این حس در خودشان نمیكنند. برای همین بیشتر مواقع با مشكل مواجه میشوند. زندگی مشترك، وجود دو نفر زیر یك سقف نیست بلكه شراكت دو نفر در همه مسائل زندگی است. زوجهای خوشبخت این حقیقت را میدانند كه زندگی مشترك جادهای دوطرفه است و زندگی مشترك یكطرفه به هیچعنوان رابطه خوشایندی نیست. بنابراین بهتر است، زن و مرد در انتخاب همسر علاوه بر همه ملاكها، امكان ایجاد حس شراكت بینشان را سنجیده و بررسی كنند كه آیا میتوانند فرد مورد نظر را به عنوان یك شریك همه جانبه میپذیرند، تا بتوانند در آینده با اختلافات كمتری مواجه شوند. درباره موضوعاتی مانند انتخاب خانه، مهاجرت، سفر و... هم باید به یك نقطه مشترك برسند و بعد اقدام كنند. تصمیمات یكطرفه نمیتواند زندگی آرامی را تضمین كند و باید در این راه تصمیمات دو طرفه باشد.
سیما فراهانی - ضمیمه تپش روزنامه جام جم