سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
اکرم صادقی در «فرار از شب» گریزی به صدر اسلام میزند و به زنده به گور کردن دختران توسط اعراب در زمان جاهلیت میپردازد. او در این اثر با تلفیق تاریخ و ادبیات در قالب
یک داستان عاشقانه به دو امر تاریخی مهم اشاره داشته است. یکی از آنها سلب حق حیات از دختران و دیگری لیله المبیت است. همچنین در کنار به تصویر کشیدن عطوفت اسلام، پرده از حماقت اعراب جاهلی برداشته و لذت یک مطالعه پیوسته را به مخاطب عرضه میدارد.
داستان اصلی در همان ابتدای کتاب و با خبر قابله آغاز میشود. طبق رسوم اعراب زمان جاهلیت، دختران از زندگی محروم بوده و در همان آغازین نفسها، محکوم به دفن بودهاند. جیهان، دختری از قبیله قریش است که به نکاح حارث، پسر یک عرب بیابانگرد درآمده و حالا باید در انتظار دفن دومین دخترش به سوگ بنشیند و زبان در کام نگه دارد. مخاطب شانه به شانه جیهان فرزندِ دخترش را به شکم میکشد و در گرگ و میش شبها و روزهای اندوه بار آخرین ماه بارداریاش، به محاجه با بزرگ قبیله و پدر همسرش میپردازد و این چنین از خود دفاع میکند: «چنان سخن میگویی که گمان میکنم از شکم مردی زاده شدهای و نه زنی... اطمینان دارم او مرد بوده است، زیرا زنان در این قبیله حق حیات ندارند.» ابوبشیر در مقابل حاضر جوابی جیهان
کم آورده است و جیهان که به حقد و تعصب بیرویه این قبیله واقف است، به فرار شبانه میاندیشد.
جیهان همراه ندیمهاش، سامیه در روشنای صبح قبیله را ترک میکند و حارث در پی او راهی بیابان میشود. او از ترفندهای زنانهاش استفاده میکند و بارها از شوهرش قول میگیرد که به فرزندش آسیبی نرساند. در همین زمان است که به کاروان تجاری خالد، برادر جیهان میرسند. کاروانی که مالالتجاره اشراف و متملکان قریش را حمل میکند و حالا در بیابان حیران مانده و راه گم کرده است. حارث که فرزند این بیابان است، «بادی به غبغب میاندازد و به این میاندیشد که به مقصد رساندن قافله، شهرتی چنان عظیم نصیبش خواهد کرد که میتواند ننگ بنده بودن را از او بردارد و پسر رئیس قبیله خوانده شود.» اینجاست که شهرت و مال و ثروت بر انسانیت غلبه پیدا میکند و میشود
راهبلد کاروان مکیان.
جیهان که خاطرات خوشی از کودکی و برادرش ندارد، با
تداعی شدن تحقیرهای برادرش به سبب دختر بودنش، ترس به جانش میافتد و زبان به نفرین خدایان چوبی و سنگی باز میکند: «نفرین بر خدایان بیارزشی که هدایایم را بیپاسخ گذاشتند و فرزندم را به کام مرگ کشاندند و اکنون خالد را سرراهم قرار دادند.» ترس از زایمان در کاروان مردی که در مکه، شهره است به دفن دخترکان و مردان دیگر قبایل به حضور او افتخار میکنند، آرامش را از دل جیهان میرباید و برای خودش و دختر متولد نشدهاش میگرید.
حارث که مطلع از شهرت خالد است و از طرفی به جیهان قول داده که گزندی از او به فرزندش نرسد، پرده از راز خود بر میدارد و شرح ماوقع خود و جیهان را برای خالد شرح میدهد. به خیال خود بار سبک میکند و نامحسوس دفن دخترک را به خالد سپرده و خود را مبرا میکند تا نه سیخ بسوزد
و نه کباب!
شبها و روزهایی در بیابان سپری میشود و جیهان از حضور خالد بر خود میلرزد و حارث فاتحانه به آینده مینگرد و در دل هم شادمان است که نه قولش به جیهان را شکسته و نه اعتقادات عشیرهاش را زیرپا گذاشته است.
نویسنده با به تصویر کشیدن جزئیات احوال شخصیتها و پرداخت به خصوصیات بارز آنها مخاطب را با کتاب همراه میکند و قدرت پیشبینی انتهای داستان را از او میگیرد. حقیقتا قلم روان و شیوای او در این اتصال خوانش بیتاثیر نبوده و این رضایت خواننده را در پی خواهد داشت.
در ادامه داستان با شخصیت غزلان آشنا میشویم. او همسر خالد است و انیس و همراه جیهان. جیهان از سفر میگوید و متعجب از تغییر رفتار خالد جویای علت میشود: «این همه تغییر موجب شگفتی است خالد کسی است که تو را...» و حیای کم سن و سالیاش مانع از ادامه میشود که غزلان خود ادامه میدهد: «آری خالد آن کسی بود، من را که چهار دختر به دنیا آورده بودم از چهارپایان کمتر میدانست و همیشه در آرزوی داشتن پسر بود... اکنون او آدم دیگری شده است و مهربان و عاشقانه من را دوست دارد. خالد بسیار مطیع پیامبر و آفریدگار یکتاست.»
مهربانی و عطوفت اسلام و پیامبرش به خانه پرچمدار قاتلین دختران معصوم راه باز کرده و آن عرب عاشق صفت شمشیرپرست را که انتظار تولد دخترش را نمیکشید مگر برای زنده به گورکردن، رام کرده است.
جیهان که دل بریده و ناامید از بتان سرد و سنگی شده از اسلام میپرسد و دنبال جواب خود میگردد: «میخواهم بدانم خداوند از زنده به گور کردن دختران چه چیز گفته است؟» و درمانده میشود از شنیدن «بِأُی ذَنبٍ قُتِلَت» در سوره تکویر و میگرید و بغض سبک میکند.
در همین زمان که اسلام روح و جان جیهان را صیقل میدهد، حارث در طلب کیسه زر یا مقامی همراه خالد به منزل اشرافی ابوسفیان رفته است، سر از پا نمیشناسد و مبهوت شرابها و خرماهای هَجَر شده است. خالد که از دوستان نزدیک خلیفه است از ابوسفیان اخبار مکه را جویا میشود: «در دارلندوه تصمیم گرفته شد محمد را به قتل برسانیم آنهم با نقشهای حساب شده و زیرکانه... اما موفق نشدیم. برود دعایش را به جان عموزادهاش علی، پسر ابوطالب بکند که به جای او در بستر خفته بود و گرنه با شمشیر آن چهل مرد
قطعه قطعه میشد.»
آن روز با کیسه کوچک زر و مستی از شراب ناب یهود بنی قُریظه و مسلمان شدن جیهان شب شد. فردای آن روز حارث به حضور ابوسفیان فراخوانده شد. پس از آنکه کیسهای زر در قبال لو دادن چند مسلمان را دریافت کرد، عزم رفتن به خانه را داشت که ابوسفیان گفت: «محمد را برایم پیدا کن؛ در ازایش یکصد شتر خواهی گرفت.» شنیدن این مژدگانی هر آدمی را وسوسه میکند چه رسد به عربی بیابانگرد که نه محمد را میشناسد و نه بویی از انسانیت برده است.
سرنوشت حارث، جیهان و دخترش را در فصول ششم و هفتم این کتاب بخوانید. نفس عمیق بکشید در لابهلای صفحات این کتاب که مملو از محبت خاتم الانبیا است.
به عمق حقد و کینه دشمنان پیامبران مهربانی پی ببرید و در ازای آن دنیای بدون رسوم جاهلیت را نهتصور بلکه با چشمان باز نظاره کنید.
به خاطر داشته باشید که نکات فنی در این کتاب به دقت رعایت شده است. تخیل نویسنده در خلق داستانی به موازات وقایع تاریخی کاری ارزشمند است. شایان ذکر است که این خلق، شخصیتها و پرداخت به آنها با دقت صورت گرفته و سایه واقعه عظیم تاریخی بر آن گسترده است و
صحنه پردازی و جایگاه مناسب گره و اوج و فرودها تعلیق داستان را افزایش میدهد. علاوه بر این روند داستان و انتخاب جملات به صورتی چینش شده که برای بزرگسالان و نوجوانان مناسب بوده و از جذابیت آن نمیکاهد.
این کتاب 166 صفحهای دارای طراحی جلدی جذاب و عنوانی متناسب با داستان است. علاوه بر این قیمت 15000 تومانی آن میتواند آن را به پیشنهادی مناسب برای دست به جیب شدن تبدیل کند. این قسم کتب داستانی - تاریخی را میتوانید در انتشارات کتاب جمکران پیدا کنید.
زینب آزاد
روزنامهنگار
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد