در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یک خانواده فرهنگی بزرگ شدهام
خانم فروغی دوران تحصیل را خیلی سخت گذرانده، اما علاقهاش به علم که ریشه در خانوادهاش دارد او را به سمت ادامه تحصیل و تحمل سختیها میکشاند. «پدرم متصدی پست روستا بود و با اینکه خودش شش کلاس سواد داشت اما خیلی به تحصیل ما اهمیت میداد. روستای قمبوان فقط مدرسه ابتدایی داشت به همین خاطر پدر یکخانه در اصفهان خریده بود تا خواهرانم برای ادامه تحصیل با مشکل مواجه نشوند.
مادرم هر سال مهر همراه ما به اصفهان میآمد و پدرم سختی تنها زندگیکردن را به خاطر ما تحمل میکرد. وقتی خواهرانم دیپلم گرفتند، چهار ماه بعد از آن استخدام آموزش و پرورش شدند و حالا حدود 20سال است که بازنشسته شدهاند. وقتی 12ساله بودم مادرم در 42سالگی به دلیل بیماری از دنیا رفت، بههمین دلیل هم، من مجبور شدم برای ادامه تحصیل به شهر بروجن بروم و مدتی در کنار برادر بزرگترم زندگی کنم. 17 سالگی ازدواج کردم و سال 54 دیپلم رشته طبیعی را گرفتم، همه افراد خانوادهام فرهنگی بودند خیلی راحت میتوانستم استخدام آموزش و پرورش بشوم، اما چون کسی را نداشتم که دختر کوچکم را به او بسپارم، از کار در بیرون خانه صرفنظرکردم.»
آفریدن را از مادرم یاد گرفتهام
شاید دست و پا کردن یک شغل خانگی چندان سخت به نظر نرسد، اما علاوه بر اینکه هر کاری سختیهای خاص خودش را دارد، فکر اقتصادی داشتن هم ریشه در جوهر وجودی هر فرد دارد. خانم فروغی در یک خانواده با این نوع تفکر بزرگ شده و سعی کرده این روحیه را همچنان حفظ کند.
«پدرم باغات بزرگ انگور، سیب و آلو داشت، هر سال فصل برداشت که میشد، مادرم، زنان و دختران روستا را خبر میکرد. روستاییان به عنوان دستمزد چیدن و درستکردن شیره و سرکه انگور یا سرکه سیب، هر روز یک جعبه انگور یا از میوههای دیگر باغ به همراه ده ریال میگرفتند. همچنین مادرم بنیانگذار فرشبافی در قمبوان بود. خوب یادم هست پدرم یک استاد از شهر مبارکه آورد تا هم قالیبافی را به مادرم آموزش بدهد و هم دو دار قالی بزرگ برایش علم کند. مادرم هم فرشبافی را به دخترکان روستا یاد داد و هم برای زنان و دختران کار جدیدی راهاندازی کرد.
در همه این امور من و خواهرانم هم حضور داشتیم و کار میکردیم. اول تابستان هر سال بعد از اینکه کارنامه میگرفتیم یک دار قالی گوشه خانه انتظارمان را میکشید که با خواهرها و دخترعموها میبافتیمش. علاوه بر همه اینها روزها با دخترها و پسرهای فامیل در باغ میگشتیم و تخم شوید و خاکشیرهایی را که سبز شده بود میچیدیم و پدرم اینها را شب به شب از ما خریداری میکرد.»
کارهای تکراری با روحیهام سازگاری نداشت
خانم فروغی میتوانست به سادگی راه کارمندی را پیش بگیرد و به کار و روزمرگی عادت کند، اما انتخاب او چیزی دیگری بود «بعد از چند سالی دیدم نمیتوانم بیکار بنشینم و تصمیم گرفتم دار قالی بزنم و قالیبافی کنم. 15فروردین هر سال یک دار قالی برپا میکردم و با کمک استاد دیگری که از اهالی همین روستا بود شب و روز میبافتیم تا قبل از تعطیل شدن بچهها قالی تمام شده باشد. یعنی حدود دو ماه یک قالی بزرگ میبافتیم.
با همین روش حدود 30 تخته فرش بافتم و فروختم. به بافتن علاقه زیادی داشتم، هنوز هم دلم پیش تار و پود قالی است و این علاقه را با همان شدت در اعماق قلبم حس میکنم. سال 1366 کمکم از بافتن فرش به بافتن ژاکت و دستکش تغییر شغل دادم. یک شب تا صبح 15عدد کلاه بافتم البته با میل بافتنی. همسرم وقتی علاقهام به بافتن و بافتنی را دید، یک دستگاه بافت کاموا برایم خرید و کار بافتنی حرفهای را بهصورت رسمی آغاز کردم.
درست مانند یک کارمند هر روز 8 صبح شروع میکردم و تا ظهر یک ژاکت که خیلی هم سخت بود، میبافتم؛ در عین حال یک تکهلباس نشسته هم نمیماند، فکر ناهار را هم میکردم، همینطور فکر بچه که از مدرسه میآمد و هزاران فکر و دغدغه دیگر؛ بعدازظهرها که بیشتر خسته بودم و وقت کمتری هم داشتم یک مقنعه یا یک شلوار میبافتم. شبها هم تا دیروقت پای چرخ خیاطی، این تکههای بافته شده را به هم میدوختم.
وقتی تعدادشان زیاد میشد، بافتنیها را برای اتوشویی به شهرضا میبردم. حدود 25سال بافتنی بافتم. حین بافندگی هم کارهای بسیار زیادی کردهام. باغداری، تاسیس گاوداری، پرورش مرغ و پنج دوره تولید قارچ از کارهایی بوده که طی این سالها انجام دادهام». نظم و ترتیب در کار خانم فروغی حرف اول را میزند، میگوید حتی وقتی بافتنی میبافت برای خودش ساعت کاری تعیین میکرد. سرساعت در محل کار که همان اتاقش بود حاضر میشد و سر ساعت هم کارش را تمام میکرد.
ارث شهربانو به من رسید
مادربزرگ مادرم «شهربانو» نخستین کسی بوده که حلوا سوهان پخته است. شهربانو سه پسر داشته که یکی از پسرانش پدربزرگ من بوده، بعدتر پسرعمو و دختر عموی مادرم پیشه مادربزرگمان را پیش میگیرند، اما تولیداتشان به اندازهای نبوده که بخواهند بهعنوان شغل به آن نگاه کنند. فقط هر سال عید نوروز مراسم «حلوا پزون» داشتند، به این صورت که هر روستایی مواد اولیه را با خودش میآورده و چند روز بعد حلوا سوهانش را درون دستمال ابریشمی تحویل میگرفته است.
من خیلی با حلوا سوهان آشنایی نداشتم، اما خیلی دوست داشتم حرفه و هنر اجدادم را یاد بگیرم. در قمبوان تنها کسی که بلد بود حلوا سوهان بپزد آقای جلالی بود. عید نوروز که رسید به آقای جلالی پیشنهاد دادم حلوا سوهان برای سفره عیدمان بپزد، اما نه در خانه خودشان، بلکه در حیاط خانه ما. قرار شد آقای جلالی برای ساختن دیگ و تنور به خانه ما بیاید و من کنار ایشان مواد اولیه را تهیه کنم و در اختیارشان قرار بدهم. مواد اصلی آرد، شکر، روغن نباتی و پودر جوانه گندم بود. من اما با مشورت آقای جلالی کمی آرد برنج به ترکیبات اضافه کردم و بهجای روغن نباتی از کره حیوانی و زعفران استفاده کردم.
حدود 50کیلو حلوا سوهان پختیم و با خواهرانم که معلم هستند تقسیم کردیم. به این ترتیب پای حلوا سوهان در مدرسه باز شد و نخستین سفارشها را از مدرسه گرفتم. سراغ آقای جلالی رفتم و حلواهای پختهشده توسط ایشان را برای معلمها فرستادم، اما خیلی زود متوجه شدند و اعتراض کردند که آن چیزی که ما در مدرسه خوردیم این چیزی نیست که برای ما فرستادهاید. اینطور بود که مجبور شدم خودم پخت حلوا را آغاز کنم.
دستگاه پخت طراحی کردم
بیش از 40 سال پا به پای کارهای روزمره خانه، بیرون از خانه کار کردن، کار آسانی نیست. رزومه خانم فروغی پر از تجربههای جالب و متفاوت است: پنج دوره پرورش قارچ، بافتن 30 تخته فرش، 25 سال بافندگی با ماشین، باغداری، تاسیس گاوداری، پرورش مرغ، ساختن گلخانه و در نهایت ایجاد کارگاه حلوا سوهانی و اشتغالزایی برای خانمهای روستایی در شرایطی که بسیاری از مردان جوان روستا برای پیدا کردن شغل روستا را ترک کردهاند.
«12 ساعت ایستادن پای دیگ و همزدن دائم مواد داخل آن کار بسیار سخت و طاقتفرسایی است، به همینخاطر پس از بررسیهای فراوانی که انجام دادم، با کمک خواهرزادهام به شهرکهای صنعتی اصفهان سر زدیم و توانستم کسی را پیدا کنم که با دستمزد یکمیلیون و 200هزار تومان برایم دستگاهی بسازد به اسم داغزن که بدون اینکه مواد به دیوارهها بچسبد بتواند مواد زیادی را مدام هم بزند.
بعد از اینکه کارم کمی رونق گرفت، از طرف جهادکشاورزی غرفهای در نمایشگاه صنایعدستی تهران گرفتم و شروع به فروش محصولاتم کردم، اما مردم وقتی با نوع بستهبندی محصولات روبهرو میشدند شاید کمی برای خرید شک میکردند، خیلیها هم رک و راست به نحوه بستهبندی انتقاد میکردند. برای این کار هم دستگاه سلفونپیچی طراحی کردم تا حلواها بهصورت کاملا بهداشتی بستهبندی شوند.
با پیشرفت کارم کارگاه را هم گسترش دادم. کارگاه اولیه 110 متر بود، اما کمکم به 350 متر گسترش پیدا کرد. حالا برای 16 نفر بهصورت مستقیم و صد نفر بهصورت غیرمستقیم کارآفرینی کردهام. ساعت کاری کارگاه هم از ساعت 6 تا 10صبح است. البته در این کارگاه فقط حلوا سوهان نمیپزیم، سالانه حدود یک تن سرکه سیب و انگور و تقریبا 600 کیلو شیره انگور تولیدکرده و میفروشیم.»
حلوا سوهان چیست؟
مرز مشترک سوهان و حلوا
اما اینکه چرا به این محصول این نام را دادهاند به این دلیل است که نه سوهان است نه حلوا. سوهان قم را که احتمالا همهتان خوردهاید. شیرینی خشک و گردی که مواد اولیهاش دو واحد روغن و یک واحد آرد دارد. حلوا هم که تکلیفش مشخص است، آرد و شکر سرخ شده. اما حلوا سوهان نه به سفتی سوهان است نه مثل حلوا شل. درصد بسیار کمی شکر دارد و شیرینیاش را از جوانه گندم میگیرد. اگر طعم سمنو را دوست دارید پس حتما این شیرینی هم به مذاقتان خوش خواهد آمد. نوعی از این محصول که با شکر سرخ و روغن کنجد آماده میشود، برای افرادی مناسب است که مشکل دیابت دارند. در این نوع، آرد برنج هم حذف شده است تا کسانی هم که رژیم لاغری دارند و نگران چاق شدنشان هستند، بتوانند از آن استفاده کنند. استفاده بسیار ناچیز از روغن در این محصول نسبت به انواع شیرینی و سوهان، از ویژگیهای آن است؛ در هر صد کیلو فقط شش کیلو روغن. طعمهای متنوع برای ذائقهها و مزاجهای مختلف، ویژگی دیگر این حلوا سوهان است.
علاوه بر حلوا سوهان مخصوص دیابتیها، این محصول در هشت طعم مختلف تولید میشود. خانم فروغی میگوید اکثر کسانی که برای اولین بار با حلوا سوهان آشنا میشوند، فکر میکنند ما سمنو را خشک کردهایم و میفروشیم، اما وقتی محصول را میچشند، طعمی تازه و جدید را تجربه میکنند.
الهام فیروزبخت
روزنامه نگار
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: