گفت‌وگوی بدون سانسور با مصطفی دالایی، فیلمبردار «روایت فتح»

آفرین بر تو مرتضی!

یکی دو ترم در رشته مهندسی صنایع در دانشگاه علم و صنعت تحصیل کرد، اما به دلیل علاقه‌ای که به کار مستند داشت همان اول انقلاب تغییر مسیر داد و به دانشگاه صدا و سیما رفت و فارغ‌التحصیل رشته فیلمسازی شد. سال 59 مستقیم به گروه جهاد تلویزیون رفت و شاخص‌ترین آدمی که آن‌موقع در این گروه مطرح بود، کسی نبود جز سیدمرتضی آوینی، اما برخورد و آشنایی‌اش با سیدشهیدان اهل قلم، مدتی قبل‌تر از این بود. داریم از مصطفی دالایی حرف می‌زنیم و می‌نویسیم، مستندساز و فیلمبردار برجسته مجموعه مستند مشهور و ماندگار «روایت فتح» که نقشش در این اثر، بسیار فراتر از یک فیلمبردار بود. به مناسبت هفته دفاع مقدس سراغش رفتیم و او هم با مهربانی و البته صراحت لهجه و نگاه انتقادی با ما صحبت کرد. در ضمن همین چند روز پیش تولد شهید آوینی، کارگردان و خالق روایت فتح را هم پشت سرگذاشتیم که این هم خودش دلیل دیگری برای انجام این مصاحبه بود.
کد خبر: ۱۲۲۹۷۲۱

اولین برخورد و آشنایی با شهید آوینی را یادتان هست؟
اولین برخورد من با شهید آوینی، بدون حضور خود ایشان اتفاق افتاد! به این شکل که همان اوایل انقلاب، داشتم تلویزیون نگاه می‌کردم، دیدم مستندی درباره خرمشهر در حال پخش است. در آن مستند، من صدای آقای آوینی را شنیدم که آن‌موقع نمی‌دانستم چه کسی هستند. یک لحظه با خودم گفتم کاش من هم کنار اینها بودم. آن‌موقع من دانشجوی علم و صنعت بودم. اصلا هم در این فکر نبودم برنامه‌ای چیده شده که من پله پله به تلویزیون و گروه آقای آوینی بروم. اما چند ماه بعد تقدیر این‌گونه رقم خورد و ناگهان دیدم با این گروه هستم. البته واقعا هیچ برنامه‌ریزی‌ای دراین‌باره نکرده بودم و خودبه‌خود اتفاق افتاد.
احتمالا در لحظه تماشای آن مستند، تحت‌تاثیر صدا و لحن خاص آوینی قرار گرفتید، همین‌طور است؟
دقیقا. هم صدای آقای آوینی مرا جلب کرد و هم نحوه نگارش متنی که می‌خواند. همچنین نگاه او به موضوع مرا تحت‌تاثیر قرار داد. شیوه مستندسازی او طوری بود که آدم را پای تلویزیون نگاه می‌داشت و نمی‌توانستید راحت از کنارش بگذرید؛ صرف‌نظر از این‌که او و نظراتش در گفتار متن را قبول داشتید یا نداشتید. البته من در این فاز نبودم که بخواهم ایشان را نادیده بگیرم، اما در گروه و اطراف ایشان، کسانی بودند که ممکن بود با نظر ایشان موافق نباشند. به هرحال شیوه مستندسازی آقای آوینی طوری بود که قلابش به آدم‌ها گیر می‌کرد، چه به افرادی که مستقیم با ایشان درارتباط بودند و کار می‌کردند و چه به مخاطبان که آثار او را می‌دیدند.
گفتار و نوشتار و نگاه آوینی، در کنار شیوه فیلمبرداری شما، «روایت فتح» را به مجموعه‌ای منحصربه‌فرد تبدیل کرد که روایتی عارفانه و شاعرانه از جنگ و دفاع مقدس بود و انگار به قصد، برخی واقعیات و تلخی‌های جنگ جای چندانی در آن نداشت.
برداشت شما درباره نگاه عارفانه و شاعرانه روایت فتح، جای تامل و تدبر دارد و من نه با آن موافقت می‌کنم و نه مخالفت. به هر حال آقای آوینی نگاه متفاوتی به جنگ داشت که به چند اصل برمی گشت. او این جنگ را متفاوت از جنگ‌های دیگر می‌دید، دیگر این‌که این انقلاب را متفاوت از انقلاب‌های دیگر می‌دید، رهبری این کشور را زمان حضرت امام خمینی(ره) و بعد هم آیت‌ا... خامنه ای، متفاوت می‌دید. آقای آوینی این نگاه متفاوت را به رزمنده‌ها هم داشت و آنها را مثل سربازان سایر کشورها نمی‌دید. نگاه من به آن دوره، شبیه نگاه نانوایی است که زمانی در یک نانوایی کار می‌کرده و حالا آمده و از بیرون نگاه می‌کند این نانی که بیرون آمده کجایش سوخته و کجایش خمیر است و ... می‌توانم به عنوان آدمی که آن وسط بوده، این کار را کنم. آقای آوینی اعتقاد داشت رزمنده‌های جنگ، نتیجه و محصول کارشان خیلی زود متصل به قیام حضرت مهدی (عج) می‌شود و یک اتفاقی را در جهان ایجاد خواهد کرد. فکر می‌کنم اگر ایشان الان زنده بود و می‌خواست درباره آن ایام قضاوت کند، حتما درباره برخی قسمت‌ها، تجدیدنظر می‌کرد. نمی‌خواهم بگویم کدام قسمت‌ها اما اگر بود درباره برخی چیزها طور دیگری می‌اندیشید. این اتفاق برای من هم افتاده، البته من در حد سیدمرتضی در نحوه ساخت برنامه‌ها تاثیرگذار نبودم. من هم برای خودم آن‌موقع یک فکری داشتم، اما حالا که بیش از 30 سال از پایان جنگ می‌گذرد، اتفاقات زیادی افتاده که روی من هم تاثیر گذاشته است. وضعیت جامعه و اقبال مردم نسبت به مسائل ایمانی و بحث عدالت اجتماعی، در این سال‌ها آن‌طوری نیست که انتظارش را داشتیم. اگر آقا مرتضی بود، حتما درباره این مسائل، نظراتی داشت اما قسمت این بود که ایشان در 20 فروردین 72 از بین ما رفتند و افکار و نظراتشان شد همان‌هایی که به شکل نریشن یا مکتوب در مجله سوره منتشر شد. درنتیجه می‌توانیم به اینها استناد کنیم، اما حواسمان باشد که این افکار، محصول آن ایام است. چنانچه مرتضی قبل از انقلاب هم جور دیگری می‌اندیشید و با دیدن انقلاب و امام خمینی (ره) و رزمنده‌ها اندیشه‌اش تغییر کرد و بدون تعصب، حرف‌های قبلی‌اش را کنار گذاشت. ممکن بود اگر ایشان زنده بود، باز هم و در برخی موارد دیگر هم این کار را انجام دهد. ما باید مرتضی را در ظرف زمانی خودش بررسی کنیم. درباره آن نگاه عارفانه و شاعرانه روایت فتح که شما اشاره کردید، باید بگویم ایشان دنبال این نبودند که ما در جنگ، چقدر پیروزی فیزیکی به دست آوردیم و چقدر از نیروهای مقابل را معدوم کردیم و چقدر اسیر گرفتیم، بلکه این‌طوری می‌دید که آنها هم انسان هستند. این از آن قسمت‌های قشنگ این قضیه است، چه مرتضی باشد یا نباشد، می‌توانیم بگوییم آفرین بر تو مرتضی که حتی برای نیروهای دشمن هم که وقتی اسیر و کشته می‌شدند، هلهله و شادی نمی‌کرد. ایشان خیلی راغب نبود تصاویری از کشته‌های دشمن و خودمان بگیریم و در مستندها باشد. او درباره اسارت نیروهای دشمن می‌گفت، ما خوشحال نیستیم که اینها به این حال و روز افتاده‌اند و به نوعی دلش برای آنها می‌سوخت. این یک نگاه انسانی و بسیار زیباست. آن نگاه عارفانه و شاعرانه که اشاره می‌کنید، اینجاها اتفاق افتاده است. البته گاهی هم نگاه آقای آوینی، در برخی قسمت‌های دیگر با قاطعیت و بدون نرمش بود، درحالی‌که حالا در برخی موارد می‌بینیم بعضی افرادی که قرار بود ادامه‌دهنده راه باشند، حالت دیگری دارند. نمی‌دانم چقدر این چیزهایی که می‌گویم امکان انتشار در روزنامه جام‌جم را دارد. آن بسیجی که من و مرتضی دیده بودیم، تعریف دیگری داشت و آنهایی که ما تبلیغ‌شان را می‌کردیم، آدم‌های خوبی بودند. مسؤولانی را هم که آقا مرتضی آنها را به یاران امام حسین (ع) و حضرت رسول(ص) تشبیه می‌کرد هم افرادی نظیر همت و باکری و... بودند. با وجود خصوصیات انسانی که همه این شهدا و برخی دیگر از رزمنده‌های در قید حیات از آن برخوردار بودند، عملکرد خوب و خیلی جایگاه زیبایی داشتند. چقدر می‌توان مسؤولان الان را با آنها مقایسه کرد؟ چون آقا مرتضی آن افراد را می‌دید، باعث می‌شد حالتی عارفانه و شاعرانه در آثارش داشته باشد. اما شاید الان من این خرده را به آقا مرتضی بگیرم که شما باید حدود 20‌سال پس از جنگ را هم می‌دیدید. آیا این بچه‌ها این‌طور می‌ماندند؟ آیا سمت و سوی مملکت طوری بود که این بچه‌ها را در این وضعیت نگاه دارد؟ آقا مرتضی یا اینها را نمی‌دید یا اگر می‌دید، امیدوار بود که اتفاق نیفتد. اما متاسفانه اتفاق افتاد. شاید اگر آقامرتضی بود و این چیزها را می‌دید، دق می‌کرد.
نقش شما و همکاران در روایت فتح، فراتر از فیلمبردار بود و با مستندهای دیگر تفاوت داشت. کمی از این مسؤولیت بگویید.
تعدادی از بچه‌ها در روایت فتح بودند که کارشان فقط فیلمبرداری نبود. من ترکیب گروه را می‌گویم تا متوجه شوید که قصه چه بود؛ آقای همایونفر یا آقای آوینی مثلا می‌گفتند آقای قاسم بخشی، آقای صدری، آقای پیرهادی، آقای یوسف‌زادگان و دالایی بلند شوید و به منطقه غرب بروید، شنیدیم که خبرهایی هست. مثلا به فلان ستاد و پیش فلان شخص بروید و ببینید می‌توانید کاری بگیرید و بیایید. آقا مرتضی به من می‌گفت مصطفی، با چه کسانی می‌خواهی بروی؟ من مثلا می‌گفتم صدابردار، آقای رضا مرادی را می‌خواهم، دستیار فلانی را می‌خواهم و راننده را هم فلانی می‌خواهم. ما می‌رفتیم و دو سه هفته بعد برمی‌گشتیم، این میان یکی دو نفر مجروح می‌شدند یا یکی هم شهید می‌شد. وقتی برمی‌گشتیم مقداری نگاتیو روی میز و نزد گروه یا آقا مرتضی می‌گذاشتیم، گروه اینها را برمی‌داشت و به لابراتوار می‌برد و ظاهر می‌کرد. صداها هم به نوار مغناطیسی 16 میلیمتری تبدیل می‌شد، بعد فیلم و صدا توسط برخی همکاران سینک می‌شد، بعد هم فیلم سینک شده بعد از یک پروسه چند هفته‌ای یا چند ماهه یا حتی یکساله، به آقا مرتضی می‌رسید و ایشان از اینجا درگیر می‌شد که اصلا وقتی مصطفی یعنی بنده و همکاران در جبهه بودیم، چه اتفاقی افتاده است. قبل از این‌که به محل‌های فیلمبرداری برویم، آقای همایونفر 5000 تومان به ما می‌داد که خیلی زیاد بود و هزینه بنزین، ماشین، غذا، استراحت و چیزهای دیگر را دربر می‌گرفت؛ یعنی ما به عنوان فیلمبردار، موقع ماموریت‌های کاری، هم تهیه‌کننده بودیم و هم دستیار تهیه و هم کارگردان و هم فیلمبردار و هم مصاحبه‌کننده. یعنی خودمان باید تصمیم می‌گرفتیم که از چه کسانی فیلمبرداری کنیم و چه اندازه بگیریم و چه بگوییم. آقا مرتضی تازه شاید دو سه ماه بعد می‌فهمید که شما چه تصاویری گرفته‌اید و چه کرده‌اید. کارگردانی ایشان با کارگردانی مستندهای دیگر و سینمای داستانی تفاوت داشت. در دیگر آثار، کارگردان معمولا کنار فیلمبردار حضور دارد و پلان به پلان می‌گوید من چه می‌خواهم، اما آقا مرتضی کنار ما حضور نداشت و به معنای طبیعی قضیه نمی‌دانست ما چه چیزهایی قرار است بگیریم و در چه شرایطی به‌سر می‌بریم. مثلا من در موقعیتی هستم که صدابردارم زخمی شده، من گیر کردم و دوربینم را انداختم در جبهه و او را روی کولم گذاشتم. ماشین به ماشین و موتورسیکلت به موتورسیکلت، تلاش می‌کنم مجروحم را نجات دهم تا بعد به تلفنی برسم و خبر دهم اما متاسفانه نتیجه‌ای نمی‌دهد و متاسفانه صدابردار ما شهید می‌شود.
این‌که می‌گویید واقعی بود؟
بله. من فقط یک بار با آقامرتضی در جبهه بودم که آن یک بار هم ایشان کارگردانی نکرد. به ایشان گفتم همیشه وقتی شما نبودید، من خودم تصمیم می‌گرفتم چه کنم، اما حالا که شما هستید، بیایید و کارگردانی کنید. گفت نه، من این دفعه هم کارگردانی نمی‌کنم و فقط آمده‌ام صدابرداری کنم. کارگردانی آقامرتضی خاص خودش بود و از روی میز تدوین به بعد بود که کارش شروع می‌شد و نظرات خودش را اعمال می‌کرد.
حتما با وجود این‌که در این عرصه خودتان در معرکه بودید و واقعیات جنگ را به چشم دیدید، فیلم‌های سینمای داستانی جنگ و دفاع مقدس، سخت شما را راضی می‌کند. احیانا فیلم‌هایی بوده که در این زمینه دوست داشته باشید و بگویید این تا حدی به واقعیت جبهه نزدیک شده است؟
واقعیت جبهه و جنگ را حتی فیلم‌های روایت فتح هم نمی‌تواند منتقل کند. واقعیت این است که اگر من دوباره به آن دوران برگردم، سعی می‌کنم دوربینم چیزهایی را بگیرد که ما برای خودمان ممنوع کرده بودیم، نظیر نقاط ضعف، گرفتاری‌ها، غم‌ها، شکست‌ها.
الان اگر بخواهیم درباره جنگ هشت‌ساله‌مان صحبت کنیم، بعضی چیزها را نداریم. آنجا نوجوان رزمنده‌ای را می‌دیدیم که غمباد گرفته است، سراغ او می‌رفتیم و می‌گفتیم چرا ناراحتی؟ مثلا می‌گفت که دوست دارم الان کنار خانواده‌ام باشم.
سن او اقتضا نمی‌کرد که در جنگ باشد یا جوانی را می‌دیدم که می‌گفت من تازه ازدواج کردم و الان فکر همسرم هستم. درست است که مردم ما به ائمه تاسی کرده بودند، اما باید واقعیت را هم قبول کرد که فاصله ما با آنها خیلی زیاد است. وقتی امام حسین (ع) می‌بیند حضرت قاسم عازم جبهه است، ابتدا اجازه نمی‌دهد. چون می‌داند
او نوجوان است و طور دیگری دنیا را می‌بیند، اما وقتی امام از او می‌پرسد مرگ را چگونه می‌بیند، قاسم می‌گوید اَحلی مِنَ العَسَل، یعنی آن را از عسل هم شیرین‌تر می‌داند، اما این قصه درباره حضرت قاسم است و ممکن است درباره همه صدق نکند.
من نوجوان‌های زیادی را دیدم که جلوی چشمم شهید شدند، در حالی که برخی آنها دوست داشتند زندگی کنند و کنار خانواده‌شان باشند. من اینها را عرفانی هم می‌دانم اما نمی‌توانم واقعیت انسانی را هم نادیده بگیرم.
من خودم به عنوان فیلمبردار آنجا می‌ترسیدم و به فکر زن و بچه‌ام هم بودم. به هرحال نگاه آقا مرتضی طور دیگری بود و ما هم از آن تبعیت می‌کردیم.
فیلم محبوب جنگی و دفاع مقدسی دارید؟
خیلی سینمارو نیستم، اما وقتی «چ» آقای حاتمی‌کیا را دیدم، خنده‌ام گرفت. با این‌که به آقای حاتمی‌کیا ارادت داریم و ایشان هم به ما لطف دارند، اما واقعیت این است که از نحوه میزانسن و ترکیب وقایع و دکوپاژ و تدوین و سناریوی فیلم، هم عصبانی می‌شدم و هم جاهایی خنده‌ام می‌گرفت که چرا ایشان این‌طوری کار کرده‌اند، اما مثلا وقتی تنگه ابوقریب را دیدم، به نظرم مشکلات کمتری داشت و فیلم موفق‌تر و بهتری بود.
با این سابقه و تجربه درخشان، این روزها چه می‌کنید؟
باوجود حضور حدود 20 ماه در جبهه، اگر پرونده مرا ببینید، انگار حتی یک روز هم در جبهه نبوده‌ام، چون اصلا بحث‌هایی مثل حق ماموریت جبهه و اینها مطرح نبود. متاسفانه بعد از 40 سال ما در رسانه
عقب‌تر رفته‌ایم.
البته هنوز کار می‌کنم و در سال‌های اخیر، برای ساخت مستند چند سفر به اربعین رفته‌ام، به این ترتیب که آنجا سوژه‌هایم را پیدا می‌کنم و بعد به محل زندگی آن زائران اربعین در شهرها و روستاهای مختلف می‌روم. مثلا سه نابینا که به زیارت حرم امیرالمومنین رفتند، اهل جهرم بودند و بعد من به جهرم رفتم تا ببینم اینها چه کسانی هستند که با سختی، خودشان را به نجف اشرف رسانده‌اند. یا یک عده بودند که با شوری، سنج و دمام می‌زدند، وقتی مطلع شدم اهل برازجان بوشهر هستند، به برازجان رفتم، ببینم این آدم‌ها چه کسانی هستند که به سفر اربعین می‌روند. درواقع زندگی اجتماعی آنها را در مستند روایت می‌کنم.
اما برخی این گروه‌های جدیدی که آمده‌اند، فقط با آدم‌های خودشان کار می‌کنند. این عده نگاه خوب و واقعی ندارند.
وقتی هم این فیلم‌ها را به شبکه‌ها ارائه می‌کنیم، می‌گویند اگر می‌توانید بروید حامی مالی بیاورید. برای اربعین و امام حسین (ع) که نمی‌توانم بگویم کسی بیاید پول به شما بدهد.
بچه‌های قدیم روایت فتح، حال و روز خوبی ندارند. بهترین صدابردار جنگ به من گفت بیا برویم این کشورهای دوروبر، کارگری کنیم. گفتم ما الان 60سال داریم و کجا به ما کار کارگری می‌دهند، شانس با آن کسانی است که 20 سال دارند و به من و تو نمی‌رسد.
او می‌گوید من چه کنم؟ همسرم از من جدا شده، چون می‌گوید تو درآمدی نداری و نمی‌توانی پول دربیاوری. او صدابردار جنگ است، من می‌دانم صدابرداری جنگ یعنی چه، کسی که جلوی تانک‌های دشمن می‌ایستاد و یک صدای عالی می‌گرفت، اما الان خانه به دوش است و جوابی ندارد به زن و بچه‌اش بدهد. متاسفانه مدیران فرهنگی کشور بسیار بی‌رحم و بی‌توجه هستند.

ارادت به مکتب آوینی و دالایی

برخی از بچه‌های نسل جدید سینما مثل محمدحسین مهدویان و فیلمبردار آثارش، هادی بهروز از ارادتمندان مصطفی دالایی و شیوه فیلمبرداری‌ او در روایت فتح هستند و سعی کردند حس و حال روایت فتح را در برخی کارهایشان همچون آخرین روزهای زمستان و ایستاده در غبار به کار ببندند. از دالایی می‌پرسیم که نظرش درباره این نسل چیست؟ او جواب می‌دهد:
این نسل جوان یک مجموعه شبیه هم نیستند و خیلی طیفشان متفاوت است. آقای مهدویان و آقای بهروز و دوستان دیگر که نگاه مثبتی به مرتضی دارند و برخی چیزها را از او می‌گیرند، یک گروه هستند و در سوی دیگر هم برخی افراد سینمایی و فیلم دوست که به روایت فتح و آقامرتضی دشنام می‌دهند و آن نگاه به جنگ را قبول ندارند. به هرحال نگاه ما به جنگ در روایت فتح نقص داشت، اما معتقدم خیلی بهتر از گروه‌های دیگر بود. برخی از گروه‌های دیگر به جبهه می‌رفتند و فقط ضعف‌ها را می‌دیدند و به روحیه و ایمان بچه‌ها چندان کار نداشتند، اما مرتضی روحیه و ایمان بچه‌ها را می‌دید و به ضعف‌ها و مسائل انسانی و واقعی کاری نداشت. البته مرتضی واقعا اعتقاد داشت و ادا درنمی‌آورد. اگر هم فیلم‌هایش به دل می‌نشست به همین دلیل بود.

علی رستگار

سینما

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها