در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
نگاه دختر کوچکشان به شکم مادر بود که حالا به جای یکی، پنج مهمان را با خود داشت. اگر میخواست مهمانهای توی شکم مادر را با هم بغل کند، باید دستش را به اندازه دورتادور مادرش باز میکرد. تپش هر کدامشان را که حس میکرد، خندهاش بیشتر جان میگرفت.تکان خوردن سه برادر و دو خواهرش را احساس میکرد. چشمهایش را بسته بود و آرزوی خواهر و برادر کرده بود اما فکرش را هم نمیکرد که مادرش پنج مهمان برایش بیاورد.
طاهره 9 ماه بارداریاش را شش نفره گذراند. ترس از سقط داشت و اگر کمی سنگین کار میکرد، یکی از مهمانهایش رفتنی میشد. حمید و دخترشان بیشتر از همیشه کنارش بودند و سه نفری مراقب بودند تا پنج نفر دیگر آب در دلشان تکان نخورد.
فرشتههای حمید و طاهره اول شش نفر بودند. یکیشان همان ابتدا مقصدش آسمان شد. ماندند این پنجقلو و خواهر کوچکترشان که در کمتر از 9 ماه یک خانواده سه نفره را هشت نفره کردند.
حمید میگوید پزشکان اراکی حاضر به پذیرش طاهره و زایمانش نمیشدند. احتمال سقط بالا بود. حتی چند پزشک گفته بودند بچهها یکی یکی سقط میشوند و امیدی به زنده ماندنشان نیست.
حمید همان یک سال قبل گفته بود: «هربار که همسرم به متخصصان زنان و زایمان مراجعه میکرد به او میگفتند در اراک سابقه پنجقلوزایی نداریم، خیلی خطرناک است و هیچکدام همسرم را پذیرش نمیکردندکه مجبور شدیم او را به تهران نزد دکتر صلحجو ببریم که ایشان گفتند همه ما وسیله هستیم و همهچیز دست خداست و آن روز به بعد همسرم تحت درمان قرار گرفت.»آخرش هم به خیر گذشت. فرشتهها زودتر از زمان موعود آمدند؛ در 34 هفتگی مادر.
دلیخونها برکت زندگیشان را باور دارند. میگویند یک سال است که برکت زندگی بیشتر شده. فرزند بیشتر را زندگی بهتر میدانند. طاهره و حمید دلشان به شش فرزندشان خوش است. به بزرگ شدن و قد کشیدنشان. به اینکه پنج نهالشان، درختی بزرگ شوند و به بار بنشینند |
طاهره و حمید هنوز دلشان محکم نشده بود اما وقتی ساعت پنج بار نواخت،پنج صدای مختلف آمد و دلش کمی محکم شد.
دوتای آخر دیرتر از دیگران به خانه آمدند. نیاز به مراقبت داشتند و کمی زمان گذشت تا خانواده دلیخون به مهمانها عادت کنند.
حمید میگوید در این یک سال مهارت در آغوش گرفتن همزمان پنجقلوها را پیدا کرده. میگوید بودنشان نعمتی است که خدا به هرکسی نمیدهد.به خانه که میرسد روی دوزانو مینشیند و دستهایش را باز میکند تا کل خانوادهاش را در آغوش بکشد. میگوید برای داشتن تکتکشان خوشحال است و حتی یک لحظه فکرش را هم نمیکند که یکیشان نباشد.
حالا سه دختر دارد و سه پسر. می گوید بیشتر از هر زمان دیگری عاشق همسرش است و این بچه ها رنگ دوباره ای به زندگی شان بخشیده اند.
گل یا پوچ با زندگی!
حمید از همان اول که فرشتهها آمدند برای کمک به طاهره کنارش در خانه مانده است تا بتوانند پنجقلوها را باهم بزرگ کنند. خودشان بارها گفتهاند که شش نفر برای مراقبت از این پنج کودک باید حضور داشته باشند.
حمید بین اتاقک خودرویی که مسافرکشی میکند و اتاقک خانهاش، در رفت و آمد است. البته نگرانی هم کم ندارد مثل سقف بالای سرشان که استیجاری است و باید جابهجا شود.
حمید میگوید بنیاد مستضعفان به وعدهاش عمل کرده. هر دو ماه یک بار دو میلیون تومان برایشان واریز میکنند. یعنی دستکم یک میلیون از خرج ماهانهشان تامین میشود.یارانه هم به کمکشان آمده. یارانه خانواده دلیخون نزدیک 400 تومان بود که 400 تومان دیگر هم افزایش یارانه گرفتند. به یک میلیون تومان نمیرسد، اما قدری خرجشان را کم میکند.
نزدیک به سه میلیون تومان خرج پنجقلوها میکنند. از شیر و لوازم ضروری گرفته تا پوشک که حالا لابد تورمش بیشتر هم شده. شیر مادر برایشان کافی نیست و هزینه شیرخشک هم به خرجشان اضافه میشود.
حمید با خودروی یکی از بستگانش کار میکند اما می گوید با وجود همه مشکلات عشق چیزی است که در خانه شان به وفور یافت می شود.
سقفی برای 8 نفر
نگاه حمید و طاهره به سقفی است که مدام عوض میشود. هنوز بچهها پایشان به خانه نرسیده بودکه وقت جابهجایی رسید.
حمید میگوید: «از همان ابتدای آمدن بچهها رفت و آمدها زیاد شد. بعدش هم نوزاد پنجم را به خانه آوردیم و هشت نفره شدیم. صاحبخانه از سر و صدا ناراحت بود و گفت که باید تخلیه کنید.» ترسش از این است که هیچ صاحبخانهای حاضر نیست خانهاش را به هشت نفر بدهد. یک دستش به یکی از بچههاست و با دست دیگرش اثاث را جمع میکند تا طاهره دست تنها نباشد. هنوز بعد از یک سال وضعیت خانهشان روشن نشده.
حمید میان صحبتهایش از آینده بچهها میگوید: «به این فکر نمیکنم که دکتر یا مهندس باشند. به این فکر میکنم که افتخاری برای جامعهشان باشند. »
دلیخونها برکت زندگیشان را باور دارند. میگویند یک سال است که برکت زندگی بیشتر شده. فرزند بیشتر را زندگی بهتر میدانند. طاهره و حمید دلشان به شش فرزندشان خوش است. به بزرگ شدن و قد کشیدنشان. به اینکه پنج نهالشان، درختی بزرگ شوند و به بار بنشینند. به ثمر دادن دانههایی که رشد میکنند و با همه مشکلات، امید این روزهایشان شدهاند.
سپیده اشرفی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم