دو کاروان از کرج و قزوین توی پروازند با میانگین سنی پنجاه و خرده‌ای، نازنین‌ها خیلی‌هاشان اولین بار است سوار پرواز می‌شوند، معصومیت و گره نخوردنشان به مدرنیته حال خوب من است، نیم ساعتی طول می‌کشد تا روی نمره صندلی‌هاشان بنشینند، می‌نشینم روی صندلی شماره سی و سه اف و کمربند می‌بندم، از ذهنم می‌گذرد حالا رائفی‌پور بود از این سی و سه و اف و پرواز ساعت دو و نیم یک چیزی در‌می‌آورد، استغفرا... می‌گویم نخودی می‌خندم، شاید همین صندلی شماره سی و سه باعث شده من یادش بیفتم، دفتر کوچک جیبی را از جیبم در‌می‌آورم و اسم راننده اسنپ و رائفی‌پور را هم می‌نویسم، مراسم دو در جلو و دو در عقب به صحت و سلامت برگزار می‌شود، امسال آمد و شد حاجیان ایرانی را عربستان به‌عهده نگرفته و گفته تمامشان را خودتان ببرید و بیاورید، خیلی رسانه‌ها گفتند با مشکل رو‌به‌رو می‌شویم، تا حالا که مشکلی نبوده ان‌شاءا... توی برگشت هم مشکلی نباشد.
کد خبر: ۱۲۱۸۰۹۹


دو و نیم شب پریدیم و کسی نمی‌دانست در آن لحظه آن پذیرایی که به ما دادند صبحانه بود یا شام، یک املت گشنیز بی‌مزه که نه خوشمزه بود و نه جایی را توی معده پر می‌کرد و بعدش چای و آب خنک...
با مصطفی راجع به این سفر که تجربه‌اش را داشته راجع به مدینه حرف زدیم، پلک‌هایم سنگین شده، سه روز مانده به آخر دریا را دارم می‌خوانم، سفرنامه یک خانم اشرافی به حج است، هندزفری توی گوشم می‌گذارم، رسم است وقتی یکی دارد می‌رود حج یک چیزی تو راهی می‌دهندش، دم آمدنم علی برایم یک صوت دعای جامعه کبیره تلگرام کرده، فایل را پلی می‌کنم و چشم می‌بندم... من دارم به آسمان می‌روم پلک‌هایم سنگین می‌شود، چیزی نمی‌شنوم ... و مختلف الملائکه ...
ادامه دارد

حامد عسکری

شاعر و نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها