لیست بازداشتی‌هایی که باید تحویل زندان می‌شد را روی میز مسؤول بازداشتگاه زنان گذاشتم و منتظر شدم تا مامور بازداشتگاه روال اداری ترخیص‌شان را از بازداشتگاه انجام دهد.
کد خبر: ۱۲۱۷۹۱۸

بازداشتی‌ها چهار متهم زن از ادارات مختلف آگاهی بودند که با دستور قضایی باید تحویل زندان ورامین می‌شدند. آنها برای تحویل لباس و اموالشان، متعجب و مضطرب از بازداشتگاه خارج شدند. در بین آنها تنها یک زن جوان حدود 30 ساله بود که هیجان زده فریاد می‌زد «وای خدایا راحت شدم، نمی‌دونین چقدر دعا کردم که هر چه زودتر منو به زندان منتقل کنند.»
با دیدن این حرکات این بار نگاهی دقیق‌تر به سرتاپای دختر جوان انداختم. دختری بلندقد با موهای زرد و چشم‌های عسلی و ابروهایی که به طرز فجیعی تتو شده بودند و مشخص بود چند وقتی است به خاطر حضور در بازداشتگاه نتوانسته معایب ابروی رنگ‌باخته‌اش را با لوازم آرایش بپوشاند و دو ابرو با دو شکل و رنگ متفاوت ظاهر عجیبی به صورتش داده بود .
لباس‌هایش را که تحویل گرفت و پوشید در برابر خود دختری با یک مانتوی کوتاه که بیشتر شبیه کت بود، دیدم و شلواری که یک وجب کوتاه‌تر از شلوارهای معمولی بود و شالی که به زور وسط سرش را می‌پوشاند .
ابراز هیجاناتش بیشتر از یک فرد عادی و بهنجار بود و به‌راحتی می‌شد ابتلا به اختلالات خلقی را در وجودش مشاهده کرد. به ظاهر 30 ساله بود اما رفتار و حرکات و ابراز احساساتش انگار در 12 سالگی تثبیت شده بود و از نشانه‌های رشد شخصیتی چیزی در وجودش نبود و تنها قد کشیده بود.
از لحظه نشستن در ون، دوباره صحبت از احساسات و خاطراتش را شروع کرد و مدام از این شاخه به آن شاخه می‌پرید و معلوم بود که تا ورامین خبری از سکوت نیست و در واقع «زیبا» اصلا قادر به تمرکز و سکوت نبود. تصمیم گرفتم به حرف‌هایش جهت بدهم و در فاصله بین آگاهی تا زندان با او به عنوان روان شناس پلیس همصحبت شوم.
دریچه پشت سرم را باز کردم و گفتم زیبا بیا بشین کنار دریچه و با من صحبت کن .
ذوق‌زده گفت، چی بگم؟
گفتم چرا دستگیر شدی؟ چند سالته؟
گفت: 32 سالمه و به خاطر دوست پسرم که سرقت کرده بود، دستگیر شدم؛ آنقدر دوستش داشتم که جرمش را گردن گرفتم، با این‌که اصلا از ماجرای سرقت خبر
نداشتم.
گفتم: این چند روز که آگاهی بودی، خانواده‌ات پیگیر کارت نشدن؟
دخترک آهی کشید و گفت: خانم من خانواده‌ای ندارم یعنی دارم، ولی 20 ساله که باهاشون ارتباط ندارم. دقیقا از روزی که برای آخرین‌بار از خانه فرار کردم، 12 سالم بود و سر رفاقت به همراه دوستم که قصد ازدواج با دوست پسرش را داشت از شهرمان به تهران فرار کردم. دوستم به خواسته‌اش رسید اما برای من اتفاقاتی افتاد که زندگی‌ام را زیرورو کرد. دوستم مرا در یک خانه با چند مرد غریبه تنها گذاشت.
بعد هم که قرص روانگردان و شیشه مصرف کردم و دیگر آن دختر قبل نشدم و با وجود این‌که چند بار خانواده‌ام به تهران آمدند که مرا برگردانند، دیگر نمی‌توانستم به زندگی عادی برگردم. آن‌قدر فرار کردم که دیگر رهایم کردند و الان 20 سال است که دیگر از آنها خبر ندارم .
من در این 20 سال خیلی ضربه خوردم از همه، یک‌بار از بچه دوستم که به همراه شوهرش در زندان بود، مراقبت کردم و حتی برای این‌که بتوانم برایش شیر و لباس تهیه کنم، کار خلاف انجام می‌دادم؛ آخرش فکر می‌کنید چی شد؟ والدین دوستم که از زندان آزاد شدند بچه را از من گرفتند و مرا از خانه‌شان بیرون انداختند.
گفتم، زیبا اگر توی این 20 سال به جای این همه غریبه، از خانواده‌ات کمک می‌خواستی بهتر نبود؟ چرا برنمی‌گردی ؟
بغض کرد و گفت: می‌ترسم از این‌که برگردم و ببینم پدر و مادرم زنده نیستند، می‌ترسم از این‌که ببینم پدرم در چشم
به راهی مرده، می‌ترسم تازه زنده باشند، برگردم و بعد از 20 سال بگم از کف خیابان برگشتم پیش شما؟
من برنمی‌گردم.وقتی برمی‌گردم که بتوانم سربلند بگم ترک کردم، زندگی آبرومندی دارم، این مغزی که از مواد داغون شده، درست شده باشه و عقلم به کارهایی که می‌کنم، برسد.
زیبا در حالی که بغض کرده بود، گفت: دیگر دلم نمی‌خواد حرف بزنم و بعد بغضش گریه شد، غم 20 سال تنهایی و آوارگی در خیابان‌ها و پاتوق‌های تاریک شهر را می‌شد در آهنگ گریه‌اش به‌خوبی حس کرد .
سکوت کردم و گذاشتم دخترک 12 ساله‌ای که 20 سال پیش توی شلوغی تهران گم شد، راحت اشک بریزد برای جوانی‌اش، زیبایی‌اش، سعادت از دست رفته‌اش و روح خط خورده و زخمی‌اش ....
ون وارد محوطه زندان شد و همراه با غروب خورشید پشت دیوارهای بلند زندان، زیبا در میان انبوه زنان گم شد .

هشـــدار

دوران بلوغ و نوجوانی یکی از حساس‌ترین مراحل زندگی هر فردی است، اگر والدین نسبت به نحوه برخورد با فرزندان و ویژگی‌های این دوره آگاهی لازم را نداشته باشند، متاسفانه در برخورد با خطاها و لغزش‌های فرزند به جای اصلاح سبک زندگی‌اش، موجبات تکرار ـ خطا و اشتباه در وی ـ را فراهم می‌آورند.
دختران نوجوان در این دوران به‌شدت تحت تاثیر گروه همسالان بوده و برای کسب تایید آنان دست به هر کاری می‌زنند. لازم است به عنوان والدین بر دایره دوستان و نوع ارتباطات فرزند خود نظارت و حساسیت کافی داشته باشید .
نوجوانان در این سن به‌شدت جسور هستند؛ جسارتی بدون فکر و به همین دلیل، بدون احساس ترس یا دوراندیشی دست به انجام هر رفتار پرخطری می‌زنند .
در صورت فرار نوجوان از منزل صرفا به بازگرداندن وی اکتفا نکرده و وی را تحت نظر یک روان‌شناس و روانپزشک خبره قرار دهید .
گاهی اوقات اتفاقاتی که طی زمان فرار از منزل برای فرزند دختر یا پسر شما رخ می‌دهد بسیار دردناک و نابخشودنی به نظر می‌رسند اما با نگاهی واقع بینانه و همراه با آینده‌نگری مانع، از ویرانی باقی مسیر زندگی فرزندتان شوید و با القای حس امیدواری به او بفهمانید که در کنارش هستید و در جبران و اصلاح گذشته به او کمک می‌کنید .
اعتیاد به مواد مخدر در نوجوان و حتی در فرد بزرگسال تنها جنبه فیزیکی نداشته و گاهی بُعد روانی آن بسیار مهم‌تر از درمان جسمانی است، لذا از ترک مواد مخدر بدون نظارت روانپزشک و افراد متخصص خودداری کنید زیرا درمان بدون از بین بردن دلایل روانی اعتیاد، تنها به ترک موقتی می‌انجامد و تکرار لغزش را به همراه دارد .
در پایان یادآوری این نکته ضروری است، هر فرد که مسؤولیت والدینی را می‌پذیرد و صاحب فرزند می‌شود باید در برابر فرزندان خود احساس وظیفه کرده و با مطالعه و افزایش دانستنی‌های خود در مورد هر دوره از رشد فرزند آمادگی لازم برای رویارویی با بحرانها و آسیبهای خاص آن دوره را داشته باشد تا بتواند با قدرت و آمادگی لازم در برابر ناملایمات و معضلات پیش‌آمده از خانواده و فرزندان خود محافظت کند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها