سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
پرواز شماره فلان ساعت بهمان شما لغو شده و به ساعت دیگری موکول شده است و تاریخ جدید متعاقبا اعلام خواهد شد، متعاقبا همیشه توی ذهن من مزه پیچاندن میدهد، از آن کلمه هایی است که بخواهند محترمانه بفرستند دنبال نخود سیاه یک دانه اش را خرج میکنند ودهانت را میبنند، میزنم روی زانویم. راننده تاکسی میگوید: خیر باشه میگویم نیست یعنی نمی دانم هست یا نیست؟ دندان نیمخورده عقلم تیر میکشد... عقلم تیر میکشد... پیامک را فوروارد میکنم برای مصطفی: مصطفی این چی میگه!؟ مثل همیشه خونسرد میگوید: چیزی نیست برای من هم اومده... امشب نشد فردا... میریم خاطرت تخت. دل توی دلم نیست... نیم ساعتی رفته ، حالا عینک آفتابی ریگلاژ شده، مصطفی زنگ میزند: دیدی گفتم حرص نخور الکی بود، پرواز امشبه! چند ساعتی وقت دارم، هوای تهران گرم است مثل چی! همه کارهایم بدو بدو است... مثل چی تر ، زنگهای خداحافظی را بین کارها میزنم! ساعت سه میرسم خانه، نماز، ناهار، چند کارعقب افتاده نوشتنی و بعد چک کردن چمدان، توی اربعین هم همینجوری است، نزدیک رفتنم همه مان بغض داریم، ولی به روی خودمان نمی آوریم، باران میگوید من بیام توی کوچه پشت سرت آب بریزم؟
نیکان میگوید من هم کاسه می خواهم، باران میگوید: خشکسالی است. یک کاسه بس است نصفش را تو بریز، باران حواسش بیشتر به خشکسالی است، باران برای خشکسالی نعمت است... همسرم سه کیلو لیموترش مینابی را به عنوان آخرین بسته پیشنهادی می چپاند توی چمدانم... قرآن را میبوسم سفارشهای لازم را میکنم، یک تاکسی اینترنتی و مقصد: فرودگاه امام خمینی... توی راه یک متن مینویسم برای اینستاگرامم ، لبیک اللهملبیک را دانلود کرده ام میگذارم توی گوشم... رادیو ماشین صلوات خاصه امام رضا پخش میکند...، قیامتم ،.. توی دلم رخت میشورند، ترافیک است، کولر ماشین پیشانی ام را جلا میدهد، دلم قهوه میخواهد...از عوارضی رد شدهایم، مرد راننده میپیچد توی یکی از این اقامتگاههای بینراهی و میگوید: یک آب بگیرم... از خدا خواسته میپرم پایین یک اسپرسو دوبل سفارش میدهم، کافئینش می چرخد توی رگهایم توی سلولهایم ، رخوت تلخ و مطبوعی جانم را پر میکند...چراغهای فرودگاه امام یک رشته برلیان اتمی هستند روی سینه سرمه ای کویر، برق میزنند، یک وقتهایی خداحافظی اول ملاقات است: چمدانم را از تاکسی پیاده میکنم. یک تابلوی بزرگ نئون سرخ دلبری می کند ،مگر دعوت شدنم به قاعده بود که انتظار قاعدهمندی داشته باشم؟ نه ! خب طبیعی است که اسم ترمینالی که از آن دارم میروم مدینه و مکه، اسمش باشد ترمینال سلام....
ادامه دارد...
حامد عسکری
شاعر و نویسنده
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد