بازگشت

بالاخره ترکش دادم

زنی 32 ساله هستم و هشت سال است ازدواج کرده‌ام. یک دختر و یک پسر هم دارم.
کد خبر: ۱۲۱۶۵۵۷

شوهر من ده سال به شیشه و تریاک اعتیاد داشت. چند ماه بعد از ازدواجمان، بعضی اطرافیان و فامیل‌هایش به گوشم رساندند که شوهرم اعتیاد دارد، اما باور نکردم. چون چیزی از او ندیده بودم. فقط یک‌بار از همسرم پرسیدم که موضوع را کتمان کرد. دو ماه بعد، زمانی که می‌خواستم جیب‌های لباسش را خالی کنم و آن را در ماشین لباسشویی بیندازم، دو بسته کوچک پیدا کردم. بعد از جست‌وجو در اینترنت متوجه شدم مواد مخدر است. وقتی بسته‌ها را به شوهرم نشان دادم، سکوت کرد وگفت مصرفش تفننی است و هرازگاهی به دعوت دوستانش مواد مخدر می‌کشد. هروقت هم اراده کند، می‌تواند ترک کند. گفتن این حرف‌ها برای او ساده بود، اما من زجر می‌کشیدم. چون دیده بودم زندگی یکی از دوستانم به‌خاطر اعتیاد همسرش به طلاق کشیده شده بود.
بعد از علنی شدن اعتیادش، راحت جلوی من و دو بچه‌مان مواد مصرف می‌کرد. بعد از مدتی از کارش هم اخراج شد و خرج و مخارج زندگی‌مان را خانواده‌اش می‌دادند. حتی برای خرید شیرخشک و پوشک و هزینه‌های روزانه زندگی‌مان هم، دستمان جلوی پدر و مادرش دراز بود. مدتی هم یکی از خواهران و برادرانش خرج زندگی‌مان را می‌دادند.
به‌خاطر وضعیت بسیار بد مالی و رفتارهایش خسته شده بودم، تصمیم گرفتم مهریه‌ام را به اجرا بگذارم و از او جدا شوم. همسرم که متوجه شد می‌خواهم از او جدا شوم، گفت دوستت دارم، تنهایم نگذار. حتی اگر جدا شوی هم بعد از تو دیگر ازدواج نمی‌کنم و تا زمانی که دوباره بخواهی با من ازدواج کنی، منتظرت می‌مانم.
با این‌که رفتارهایش به‌شدت آزارم داده بود و دچار افسردگی شده بودم، اما در عمق وجودم هنوز هم عاشقش بودم و او هم دوستم داشت. من فقط تهدیدش کرده بودم تا دست از اعتیادش بردارد، دلم نمی‌خواست از او جدا شوم. تصمیم گرفتم کمکش‌کنم تا ترک کند. مدتی در خانه بستری‌اش کردم. وقتی درد می‌کشید و حالش بد بود، رفتارش وحشیانه و غیرقابل تحمل می‌شد. از این راه که جواب نگرفتم، شوهرم را به کمپ بردم. مدتی درمان می‌شد، اما به محض خارج شدن از کمپ، چند روز بعد دوباره سراغ مواد می‌رفت. این بار دو نفر از دوستانش هم به او اضافه شده بودند و دسته‌جمعی مواد می‌کشیدند. دو ماه قهر کردم و به خانه پدرم رفتم، اما باز دلم طاقت نیاورد و به خانه برگشتم. یک روز که شوهرخواهرم به خانه‌مان آمده بود، با شوهرم حرف زد و به او گفت کمپی را می‌شناسد که بسیاری از معتادان در آن نتیجه گرفته‌اند. با هم به کمپ رفتند و مردی که قبلا خودش هم معتاد و ترک کرده بود، مربی ترک شوهرم شد. حال و روز شوهرم را خوب درک می‌کرد. برایش خیلی سخت و نفسگیر بود، اما تجربه بالای مربی‌اش باعث شد در کنار مصرف دارو، از نظر روحی نیز دیگر نیازی به مصرف مواد مخدر نداشته باشد. حالا هم زندگی‌مان بهتر از روزهای اولمان شده و او هم برای همیشه دور مواد را یک خط قرمز کشیده است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها